سکولاریزم و اسلام

آنچه پیش رو دارید تحقیق کوتاهی پیرامون «سکولاریسم » یا «سکولاریزاسیون » است

اشاره:

آنچه پیش رو دارید تحقیق کوتاهی پیرامون «سکولاریسم » یا «سکولاریزاسیون » است. در این نوشتار پس از بیان معنای لغوی و اصطلاحی سکولاریزم، اصول و بنیادهای اساسی این تفکر، خواستگاه اولیه و علل و زمینه های پیدایش و پیشینه آن در مسیحیت، غرب، اسلام و ایران و اهداف و انگیزه های ترویج این اندیشه را مطرح کرده و آنگاه به موضوع سکولاریسم و اسلام پرداخته و بطلان سکولاریزم را از دیدگاه اسلام به اثبات می رسانیم.

معنای لغوی سکولاریزم

واژه های سکولاریزم - secularism - و «سکولاریزاسیون » - secularization - در اصل از واژه لاتین «سکولاریس » گرفته شده است. این واژه، از جمله واژه هایی است که در فرهنگ غرب در معانی مختلفی بکار رفته است. برخی از معانی این واژه و کلمات مشابه آن چنین است:

سکولاریسم: یعنی مخالفت با شرعیات و مطالب دینی، روح دنیا داری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی، جدایی دین از سیاست، جدا انگاری دین از دنیا، علم گرایی، نوگرایی و مدرنیسم، اعتقاد به اصالت امور دنیوی، دنیوی کردن، غیر دین گرایی، نادینی گرایی، دنیویت، این جهانی.

سکولار: یعنی، وابسته به دنیا، غیر روحانی، غیر مذهبی، عامی، عرفی، بی سواد، کسی که علاقه و گرایشی به امور معنوی و مذهبی ندارد. (1)

سکولاریزه: یعنی، دنیوی کردن، غیر روحانی کردن، از بند کشیش یا رهبانیت رها شدن، اختصاص به کارهای غیر روحانی دادن، از عالم روحانیت (کشیش) خارج شدن، دنیا پرست شدن، جنبه دنیوی به عقائد یا مقام کلیسایی دادن. (2)

دو اصطلاح دیگر وجود دارد که بیان معنای آن ها برای تکمیل بحث خالی از لطف نیست:

1- آته ایسم - ATheism - یعنی، انکار وجود خدا، بی اعتقادی به وجود پروردگار. آته ایست یعنی ملحد.

2- لاییسم: یعنی وابستگی به شخص دنیوی و غیر روحانی، خروج از سلک روحانیون، و لائیک یعنی، دنیوی، آدم خارج از سلک روحانیون.

بنا به تعریف دایرة العارف بریتانیکا: لائیک از موارد و مصادیق سکولار می باشد، زیرا تفکیک دین از سیاست، اخص از سکولار و سکولار اعم از لائیک می باشد. (3)

البته شمار مصادیق واژه «سکولاریسم » چه در مقام واقعیت و چه به عنوان یک نظریه، بسیار است.

سکولاریسم، اسم و نشانه ای لفظی برای نامیدن انبوهی از رخدادها، مکانیسم ها، سنت ها، نهادها، گفتارها، نظریه ها، و ایدئولوژی های گوناگون است که در مناطق مختلف اروپا تحقق یافته است و مانند بسیاری از «ایسم » های مدرن، سکولاریسم نیز با نهضت اصلاح دینی، آغاز شده است. (4)

معنای اصطلاحی سکولاریزم

از آنجا که اندیشه سکولاریسم متشکل از ابعاد مختلف و متنوع سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، دینی و... است، لذا ارائه یک تعریف جامع و مانع برای سکولاریسم (مانند معنای لغوی آن) کار دشواری است.

«براین ر.ویلسون » یکی از پژوهشگران غربی درباره دشواری تعریف سکولاریزم می گوید:

«مفهوم جداانگاری دین و دنیا فاقد یک تعریف قطعی متفق علیه است. پدیده های همبسته ای که این مفهوم به آن ها اشاره دارد، طیف اجتماعی گسترده ای را دربر می گیرند» . وی در ادامه می گوید:

اگر بخواهیم «جداانگاری دین و دنیا» را به اجمال تعریف کنیم، می توانیم بگوییم: فرایندی است که طی آن وجدان دینی، فعالیت های دینی و نهادهای دینی اعتبار و اهمیت اجتماعی خود را از دست می دهند. و این بدان معناست که دین در عملکرد نظام اجتماعی در حاشیه قرار می گیرد و کارکردهای اساسی در عملکرد جامعه، با خارج شدن از زیر نفوذ و نظارت عواملی که به امر ماوراء طبیعی عنایت دارند، عقلانی می گردد» . (5)

در فرهنگ آکسفورد، سکولاریسم چنین تعریف شده است: «اعتقاد به این قوانینی که، آموزش و سایر امور اجتماعی به جای آنکه مبتنی بر مذهب باشد، بر داده های علمی بنا شود» . (6)

با این حال با توجه به تعریف های فوق و در نظر گرفتن موارد فراوان و ابعاد مختلف استعمال سکولاریسم، می توان آن را در یک تعریف ترکیبی و جامع چنین تعریف کرد:

«سکولاریسم به معنای بی اعتقادی یا بی اعتنایی یا به حاشیه راندن دین و امور مبتنی بر مذهب از فعالیت های مختلف حیات بشری از قبیل حکومت، سیاست، اخلاق و فرهنگ و غیره است.»

اصول و بنیادهای اساسی تفکر سکولاریسم

سکولاریسم به عنوان یک نظام فکری جدید در جامعه غرب برپایه اصول خاصی استوار است که قوام بخش سکولاریسم به شمار می روند. این اصول عبارتند از:

1- عقل گرایی (راسیونالیسم - (Rationalism

یکی از مبانی نظری سکولاریسم، عقل مداری (عقل محوری، عقل معیاری و عقل بسندگی) است. به عبارت دیگر، اصالت دادن به عقل یا عقل گرایی است. بدین معنا که عقل به تنهایی و مستقل از وحی قانونگذاری نماید. بدین ترتیب دیگر نیازی به ادیان و پیامبران و کتاب های آسمانی و آموزش های الهی ندارد و با تصمیم گیری های عقلانی و به کمک عقل می توان نیاز بشر را برطرف ساخت. پایه گذار این اندیشه «رنه دکارت » (1596- 1650) است.

در تفکر اسلامی، عقل یکی از منابع استنباط احکام شرعی به شمار می رود و براساس این اعتقاد، عقل نمی تواند به تنهایی و مستقل از وحی و دین و آموزش های الهی، قوانین جامعی را برای زندگی بشر وضع کند و با برنامه ریزی های خود خوشبختی بشر را تضمین نماید. بنابراین اگر در آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام انسان را به تعقل و تفکر دعوت می کنند، بیشتر تفکر و تعقل در راستای اصل اثبات دین و اعتقادات و ابزاری جهت فهم آموزه های دینی است.

2- علم گرایی (سیانتیسم - (scintism

یکی دیگر از اصول فکری و ایدئولوژی سکولاریسم، سیانتیسم (علم گرایی، علم پرستی، اصالت علم یا علم زدگی) است.

تکیه افراطی به علوم تجربی، علوم اجتماعی و معارف بشری، یکی از مؤلفه های اصلی سکولاریسم است. (7)

پس از رنسانس و با ظهور موج تجربه گرایی، مساله تعارض علم و دین رخ نمایاند، تجربه گرایان براساس رویکرد افراطی خویش، علم را بر دین مقدم شمردند و هر آنچه که به محک تجربه در نیاید مورد طرد و انکار قرار گرفت. این عمل از احساس وابستگی انسان به دین و معنویت کاست.

تقابل علم و دین از هنگامی آغاز شد که تئوری های جدیدی در فضاشناسی و هیات، به وسیله «کوپرنیک، کپلر، و گالیله » مطرح شد که با پذیرفته ها و باورهای کلیسا و با ظواهر کتاب مقدس مخالفت داشت. از آن پس، تعارض کلیسا و علم آغاز شد و به دریج شدت یافت. گرچه در ابتدا کلیسا مقاومت های زیادی کرد، اما در نهایت شکست خورد و نتیجه آن جدایی دین از علم بود. از این پس این حرف مطرح شد که دین زبان مخصوص به خود دارد و علم نیز زبان مخصوص به خود و روح دین صرفا راز و نیاز با خداست. (8)

توجه به این نکته لازم است که دین حقیقی (اسلام) هرگز با علم ناسازگار نبوده و نیست. ماهیت علم، کشف مجهولات و رسیدن به واقعیات است و اگر غیر از این باشد، علم نیست، پس تئوری ها و فرضیه های ظن آور (که بسیاری از علوم معاصر از این دسته اند) و مثلا تئوری تکامل انواع (ترانس فرمیسم) که توسط داروین مطرح شد، صرفا یک فرضیه است، و تعارض آن با آموزه های قرآنی و روایی، هیچ خللی در اعتقادات ایجاد نمی کند. بلی، برخی از دستاوردهای علوم، قطعی و یقینی اند و تا کنون هیچ نمونه ای از تعارض این قبیل دستاوردها با اعتقادات مسلم دینی ارائه نشده است.

3- نسبیت گرائی (رولاتیویسم - (Relativism

از جمله اصول و بنیادهای فکری و نظری سکولاریسم، نسبیت گرایی است. این اندیشه هم در عرصه ارزش های اخلاقی و هم در قلمرو معرفت توجیه می گردد. در توجیه نسبیت گرایی اخلاقی و معرفتی، استناد عمده سکولاریست ها به خطاپذیری بشر و محدود بودن درک و فهم آدمی است.

این نظریه که به لغزش انگاری نیز تعبیر شده، مبتنی بر این فرض است که آدمی موجودی است قابل خطا با درکی نارسا و محدود و لغزش پذیر و بنابراین نباید انتظار الوهیت از او داشت. خطاکاری و محدودیت بشری، در فهم و درک او راه یافته و معرفت او را در تمامی زمینه ها خطاآمیز، نسبی، محدود، نارسا و نامقدس می سازد.

از دیدگاه سکولاریزم، ارزش های مطلق، ثابت، کلی و دائمی وجود ندارد و امور اخلاقی و ادراکات آدمی همه محدود و موقتی و نسبی اند و خوب و بد مطلق وجود ندارد و هر چه هست زاییده عقل و درک محدود آدمی است و پسند و ناپسند و حسن و قبح هم نسبی و تابع شرایط اجتماعی و زیستی است. مثلا در مورد خوب بودن یا بد بودن آزادی سقط جنین و یا ممنوعیت آن، هیچ قضاوتی نمی توان کرد. هیچگونه ارزش مطلق و یا امور مقدس وجود ندارد. آدمی خود خالق ارزش هاست و البته ارزش و ضد ارزش مفاهیمی نسبی، وضعی و قراردادی اند و قابل تصدیق و تکذیب منطقی نمی باشند.

4- لائیسیزم

لائیسیزم یا بی دینی نیز یکی از مبانی ایدئولوژی سکولاریسم است. اعراض از خدا و استغنا از حضرت حق، کوس استقلال نواختن و خدا و هر چه را که قدسی و معنوی و آن سویی است به پای حکومت عقل قربانی کردن، از مبانی این اندیشه است. سکولاریسم تعلیم می دهد که بی خدا زندگی کنید و بی حضور او به تمشیت و تنظیم امور بپردازید. بلکه می کوشد تا آن را مسکوت و مغفول بسازد و اصلا مجالی برای طرح آن و اندیشیدن در مورد آن پدید نیاورد; یعنی توطئه سکوت درباره خدا. طبق این دیدگاه اصلا نیازی به دین نیست تا پای خدا را به میان بکشیم. بی تفاوتی نسبت به دین، که به مراتب بدتر از ضدیت با دین است، یکی از پیامدهای انکارناپذیر سکولاریزم است.

5- اباحیگری

اباحیگری و معتقد شدن به آزادی مطلق و بی حد و حصر و تجویز بی بند و باری و بی موالاتی برای بشر نیز یکی دیگر از پایه های سکولاریزم است. طبق این دیدگاه نه نظارت الهی در کار است نه ثواب و عقاب اخروی. ارزش های ثابت اخلاقی که همگان پذیر و اثبات شدنی و قابل دفاع باشند وجود ندارد. پس آدمی آزاد است که به دلخواه خود عمل کند. آزادی از نظر اسلام یک موهبت الهی بوده و از ارزش والایی برخوردار است اما از آنجا که هدف خداوند از آفرینش انسان، رساندن او به کمال و سعادت است، ربوبیت الهی اقتضا می کند که برای هدایت بشر به سوی کمال مطلوب، قوانین جامع، پویا و متقنی را وضع نماید تا انسان بتواند در چارچوب این قوانین به حیات مادی و سیر معنوی خود ادامه دهد. لذا از نظر اسلام آزادی فقط در چارچوب قانون سعادت بخش آسمانی مطلوب و مقبول است (9) .

6- بشرگرایی (اومانیسم - (homanism

«اومانیسم » هویت فرهنگی عصر جدید غرب است. براساس این اصل، انسان، مدار و محور همه اشیاء، خالق ارزش ها و ملاک تشخیص خیر و شر است; در واقع انسان جای خدا می نشیند و قادر است بدون مد نظر قرار دادن دین و ارتباط با ماوراء طبیعت، مشکلات زندگی خود را حل کند.

بنابراین اصل، انسان با داشتن دو اهرم عقل و علم، دیگر نیازی به دین ندارد. نتیجه انسان محوری، زمینی کردن دین و بی اعتباری آن است. در این رهگذر، انسان موجودی مادی قلمداد شده، هرگونه نیروی معنوی بی اعتبار و مورد انکار قرار می گیرد.

بر اساس این نظریه در واقع، آنچه اصالت دارد انسان است و خداوند صرفا در جهت رفع آلام روحی و نیازهای بشر مورد پذیرش قرار می گیرد و خود از اصالت برخوردار نیست. نظام سیاسی اومانیسم مبنای مشروعیت خود را از مردم و به اصطلاح «قرار داد اجتماعی » می گیرد، که امروزه در انتخابات و آراء مردمی تجلی می یابد.

7- سنت ستیزی

منظور از سنت ستیزی، دین زدایی است. فرهنگ امروز غرب براساس تحول، تطور و مبارزه با سنن پی ریزی شده است. ستیز با دین، هدفی است که سکولاریسم آن را با هر یک از اصولی که برشمردیم تعقیب می کند. اندیشه های بیشتر نویسندگان پس از رنسانس در غرب بر این مدار بوده است. نیکولو ماکیاول (1469- 1527) از پیشتازان سنت ستیزی، دولت را پدیده ای طبیعی که هیچ تعلقی به ماورای طبیعت ندارد می شمارد و تنها نقشی که برای دین قائل است آن است که آن را به مثابه ابزاری در ست حکمران می داند.

نگاهی کوتاه به ریشه های تاریخی سکولاریسم

نظریه سکولاریسم در قرن های چهارده و پانزده میلادی در نتیجه طرز تفکر و روش های اجتماعی و سیاسی کلیسا در مغرب زمین، پا به عرصه تفکرات نهاد (10) .

تعبیر سکولاریزاسیون در زبان های اروپایی اولین بار در سال 1648 در معاهده وستفالی به کار رفته است. در آن ایام، مقصود از این واژه توضیح این نکته بود که نهادها و سرزمین هایی که زیر سلطه کلیسا قرار داشت، از نظارت و حاکمیت کلیسا خارج شده و زیر سلطه سیاسی غیر روحانی و نهادهای عرفی دولتی و غیر کلیسایی قرار گیرد.

آن ها برای بیان این واقعیت، از واژه «سکولاریس » استفاده می کردند. در همان ایام این واژه در کاربرد همگانی و رایج بین مردم برای اشاره به تمییز و تفکیک میان امور مقدس و دینی از امور دنیوی به کار می رفت. همچنین از زمان های دورتر دستگاه کلیسا کشیش هایی را که به کار اشتغال می یافتند، کشیش های عرفی یا سکولار می خواند و از این واژه برای نامیدن آن ها استفاده می کرد. بعدها دستگاه کلیسا از این واژه برای نامیدن کشیش ها و روحانیانی که از خدمت کلیسایی معاف شده بودند و یا به هر دلیلی از خدمت مرخص شده بودند، بهره می گرفت.

این تعبیر در قرن بیستم از سوی جامعه شناسان به معنای دیگری به کار رفت و از آن برای اشاره به مجموعه جریانات و تحولاتی که ضمن آن ها کنترل امور و نهادهای اجتماعی از کف مقامات و مراجع رسمی دینی خارج گشته و روش های عقلانی، غیر دینی، علمی، تجربی و این جهانی جای ضوابط و آداب دینی برای اداره آن ها را گرفته، استفاده می شد. (11)

از مطالب گذشته به دست می آید که خواستگاه نظریه سکولاریسم، غرب بوده است و به مرور زمان به صورت گسترده در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی، اخلاقی و... در اروپای مسیحی پدیدار گشته است .

«ویلسون » دراین باره می گوید: «جدا انگاری دین و دنیا مفهومی غربی است که به بارزترین وجه در طول قرن جاری، در غرب رخ داده است » . (12)

عوامل و زمینه های پیدایش سکولاریزم در جهان غرب

عوامل ظهور و رشد سکولاریزم در غرب را می توان به دو دسته (عوامل درونی و عوامل بیرونی) تقسیم کرد.

1- عوامل درونی

مراد از این عوامل، مواضع کلامی و نارسایی های آئین مسیحی است. اگر کسی مطالعه و تحقیق مختصری درباره آئین مسیحیت داشته باشد به خوبی درمی یابد که این آئین در زمینه مسائل اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و... کم و کاست های فراوانی دارد. با توجه به رشد و ترقی معرفت بشری و علوم تجربی، آئین مسیحیت نتوانسته است راه کارهای درست و مقررات صحیحی را در مورد مسائل حکومتی، اجتماعی و... ارائه دهد.

استاد مطهری رحمه الله در این باره می گوید: «کلیسا یک سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا در باره خدا ارائه کرد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی داد، و طبعا افراد باهوش و تحصیل کرده و رشنفکر را نه تنها قانع نمی کرد بلکه متنفر می ساخت و برضد مکتب الهی بر می انگیخت (13) .»

از این رو با یک حرکت، حاکمیت کلیسا درهم کوبیده شد و عجز و ناتوانیش در برابر نهضت اصلاح دینی «مارتین لوتر» نشان داده شده و عاقبت این نهضت، باعث درهم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه سیاسی جدیدی گشت.

برای توضیح بیشتر، عوامل درونی را در سه محور اساسی زیر مورد بررسی و دقت نظر قرار می دهیم.

الف - عدم دسترسی مسیحیت به وحی الهی

این اولین عامل و مهمترین علت ظهور اندیشه «سکولاریسم » در فرهنگ غرب است. عهدین (تورات و انجیل) روایت رفتار و گفتار حضرت موسی و عیسی علیهما السلام و نقل حوادث روزگار آنان یا پیشینیان می باشد. تورات و انجیل های چهارگانه موجود، متون وحیانی نیستند. فقدان متن وحیانی دست نخورده، سبب پیدایش باورهای نادرست و رواج عقائد خرافه آمیزی مانند عقیده به تثلیث، گناه جبلی، فدا و... شد (که در محور سوم در این باره بحث خواهیم کرد) و در نتیجه باعث غیر عقلانی جلوه گر شدن عقائد دینی گشت. (14)

ب - نارسائی متون دینی مسیحیت (اناجیل اربعة)

یکی دیگر از مهمترین عامل ظهور اندیشه سکولاریسم در فرهنگ غربی را می توان خود کتاب مقدس مسیحیان دانست، زیرا در این کتاب مطالب و شواهد فراوانی وجود دارد که بر تفکیک دین از حکومت صحه می گذارد.

برای اثبات این گفتار به بعضی از مطالب اناجیل اربعة اشاره می کنیم:

1- بر طبق متن تحریف شده کتاب انجیل، نوع تقسیم کار میان کلیسا و قیصر پذیرفته شده است. زیرا بر اساس گفته این کتاب، آنچه که متعلق به قیصر است، می بایست به قیصر، و آنچه متعلق به خداست، می بایست به کلیسا واگذار شود. به این عبارت از انجیل توجه کنید:

«عده ای از فریسیان نقشه کشیدند که چطور عیسی را با سخنان خودش بدام بیاندازند. آن ها چند نفر از پیروان خود را به اتفاق عده ای از هواداران هرودیس به نزد عیسی فرستاده و گفتند ما می دانیم تو راستگوئی، پس به ما بگو رای تو چیست؟ آیا دادن جزیه به امپراطور روم جایز است یا نه؟ عیسی شرارت ایشان را درک کرده و گفت: ای ریاکاران! چرا مرا امتحان می کنید؟ ... بدیشان گفت: این تصویر و عنوان مال از آن کیست؟ آن ها جواب دادند: مال قیصر، عیسی به آنان فرمود: مال قیصر را به قیصر ادا کنید و مال خدا را به خدا. (15) »

2- حضرت عیسی علیه السلام در پاسخ به سؤال پیلاطس مبنی بر این که آیا تو پادشاه یهود هستی؟ فرمود:

«پادشاهی من از این جهان نیست. اگر پادشاهی من از این جهان می بود خدام من جنگ می کردند تا به یهود تسلیم نشوم، لکن اکنون پادشاهی من از این جهان نیست. (16) »

3- مردمی که معجزه حضرت عیسی علیه السلام را مشاهده کرده بودند، خواستند او را حاکم خود سازند، اما عکس العمل آن حضرت امتناع از تشکیل حکومت بود.

«چون عیسی متوجه شد که آن ها می خواهند او را به زور برده و پادشاه سازند، از آن ها جدا شد و تنها به کوهستان رفت. (17) »

از این مطالب چنین به دست می آید که حضرت عیسی علیه السلام پیوسته تلاش می کرد که خود را از عرصه حکومت و سیاست دور سازد و پیروان خود را نیز از این امر بر حذر می داشت که مبادا به سراغ حکومت بروند. او به آن ها دستور می دادکه: حکومت را به قیصر بسپارید و به دور از حکومت و سیاست، به عبادت خداوند بپردازید.

این نوع دیدگاه، زمینه مناسبی را برای رشد و نمو «سکولاریسم » در مسیحیت به وجود آورد.

ج - فقر کلام و الهیات مسیحی

عامل دیگری که نقش اساسی در به وجود آمدن افکار سکولاریستی به معنای عام کلمه (یعنی طرد دین سنتی مسیحیت) داشت، الهیات و عقائد خشک کلیسا بود. آبای کلیسا با تمسک به ظواهر آیات انجیل، از مسیحیت قرائتی ارائه نمودند که با عقل و علم سازگار نبود و این خود زمینه نقد مسیحیت را برای ملحدان به وجود آورد. به عنوان نمونه می توان به گناه جبلی و مساله فدا، تثلیث ، آمرزش نامه و نقد ناپذیری و عصمت پاپ اشاره کرد.

1/ج - گناه فطری و مساله فدا

کلیسا براین باور بود که گناه و خطای حضرت آدم در بهشت (خوردن از درخت ممنوعه) به فرزندان او نیز منتقل شده است، از این رو تمامی نسل او بالفطره گناهکار به حساب می آیند، و رهایی از گناه فطری با اعمال نیک و عبادات حاصل نمی شود، لذا حضرت عیسی علیه السلام با فدا کردن خود، کفاره گناهان شده است. در کتاب «رومیان » - یکی از کتاب های مقدس مسیحیان - می خوانیم:

«هیچ انسانی در نظر خدا با انجام احکام شریعت نیک شمرده نمی شود. کار شریعت این است که انسان، گناه را بشناسد... (18) همه گناه کرده اند و از جلال خدا قاصر می باشند و به فیض او مجانا عادل شمرده می شوند، به وساطت آن فدیه که در عیسی مسیح است که خدا او را از قبل معین کرد تا کفاره ما باشد» . (19)

گنه کار دانستن انسان به جرم خطایی که هزاران سال پیش جد وی «آدم » انجام داده است و بخشودن او با قربانی شدن انسان دیگر، جزء مهمترین اعتقادات کلامی مسیحیت است که (20) به وسیله آبای کلیسا، از جمله قدیس «آگوستین » (354- 430) تبلیغ و ترویج شد. مخالفت با این آموزه، مخالفت با دین به حساب آمده و موجب انواع محکومیت ها می شد. از مخالفان اولیه این نظریه می توان به «پلاگیوس » (370) کشیش معاصر «آگوستین » اشاره کرد که به اصرار وی از سمت کشیشی خلع و بدون سر و صدا مفقود شد. (21)

ایان باربور می گوید: «اختلاف بر سر گناه نخستین، در فرانسه به جدایی کامل دین و فلسفه انجامید و غرابت این آموزه با تکامل علوم تجربی و زیست شناسی، مخصوصا با فرضیه داروین به اوج خود رسید» . (22)

2/ج - آمرزش نامه

یکی دیگر از کارهای کلیسا، قرار داد فروش «آمرزش نامه » یعنی فروش و حراج بهشت از سوی کشیشان بود. انسان هایی که خود را در برابر خداوند گناهکار می دانستند با تقدیم مبلغی به کشیش کلیسا، خود را از آلودگی گناه تطهیر می کردند. کشیشان مردم را به خرید قباله های تطهیر تشویق می کردند، چرا که درصدی از فروش آن را خود تصاحب می کردند. پاپ لویی دهم برای تهیه هزینه هنگفت ساختمان کلیسای مجلل خود، مجبور به فروش آمرزش نامه معروف مارس (1517) به طور گسترده در سطح جهان شد.

کلیسا، فروش بخشایش را به عنوان بخشی از الهیات مسیحی توصیف کرده و در توجیه شرعی بودن آن به سخن حضرت مسیح خطاب به پطرس تمسک می کرد که: «کلیدهای پادشاهی آسمان را به تو می دهم، آنچه را که تو در زمین منع کنی در آسمان ممنوع خواهد شد و هر چه را که بر زمین جایز بدانی در آسمان جایز دانسته خواهد شد» .(23)

این سنت کلیسا مورد مخالفت اصلاح گران و اندیشوران قرار گرفت و به تعبیر ویل دورانت، جرقه های اصلاح دینی را که خود بستر سکولاریزاسیون است برافروخت. «نارضایتی و شکایتی که سرانجام چون جرقه ای، آتش انقلاب اصلاح دینی را برافروخت، فروش آمرزش نامه بود. (24) »

آمزش نامه و ترویج آن، آثار سوء فراوانی را در جامعه اروپا به جا گذاشت و باعث فساد و انحراف کشیشان و مردم بود. «تامس گسکوین » رئیس دانشگاه آکسفورد، در سال 1450، آثار سوء تکان دهنده آن را چنین تشریح می کند:

«امروزه گناهکاران می گویند: من پروایی ندارم که در برابر خداوند چه قدر گناه و کار زشت می کنم، زیرا با اعتراف و طلب آمرزش در نزد کشیش و خرید آمرزش نامه پاپ، کلا از تمامی معاصی و کفاره ها برائت حاصل می کنم. من آمرزش نامه پاپ را به چهار یا شش پنس خریده ام... آمرزش نامه فروشان در سراسر کشور پراکنده اند و آمرزش نامه ها را به دو پنس، گاهی به دو جرعه شراب یا آب جو، حتی به جای مزد فاحشه ای می فروشند (25) .»

3/ج - نقد ناپذیری و عصمت پاپ

یکی دیگر از لغزش های کلیسا نظریه عصمت و مصونیت خود از هرگونه خطا و لغزش است. کلیسا و در راس آن پاپ خود را جزء مقدسات آیین مسیحیت و جانشین حقیقی خداوند و عیسی مسیح وصف می کند، به گونه ای که آراء آن ها مانند کتاب مقدس، نقد ناپذیر، واجب الاطاعة و مقدس است.

قدیس «اگوستینوتر» در رساله خود می نویسد! «قدرت پاپ از جانب خداوند است، زیرا خلیفه و قائم مقام او بر زمین است و اطاعت پاپ حتی اگر مستغرق در گناه باشد واجب است... مقام پاپ برتر از مقام فرشتگان و در خور همان ستایش و تقدیس است که به مریم عذرا و دیگر قدیسان گذارده می شود» . (26)

با بررسی اجمالی و نگاهی کوتاه به عوامل درونی پیدایش تفکر سکولاریسم، ثابت می شود که خود متون دینی و مبانی کلامی و اعتقادی مسیحیت بستر مناسبی برای پیدایش این اندیشه بوده است. و این خود تزلزل و ضعف مبانی دینی مسیحیت را به اثبات می رساند.

2- عوامل بیرونی

مراد از عوامل بیرونی، شرایط فرهنگی و سیاسی خاصی است که در باروری نهال سکولاریسم مؤثر افتاده است. در این مورد به چهار واقعه مهم می توان اشاره کرد:

الف - اختلاف میان دولت و کلیسا

مشاجره میان پاپ و سلطنت فرانسه، در سال های 1269 تا 1303 موجب شد فرضیه امپریالیسم پاپ که در قانون شرع گنجانده شده بود، به حد کمال رسد، ولی در عین حال به واسطه الحاق ملل فرانسه به یکدیگر و تشکیل سلطنت فرانسه و تقویت حس ملیت در آن کشور، به این فرضیه ضربه محکمی وارد شد که پس از آن تاریخ، دیگر نتوانست قوت گیرد. مساله مخالفت با امپریالیسم پاپ در پایان همین واقعه به تدریج شکل گرفت و سمت حرکت آن کم کم مشخص شد و این فکر پیدا شد که باید قدرت روحانی را محصور و محدود کرد.

همچنین در مشاجره میان «ژان بیست و دوم » و «لوی باویر» مخالفت با استقلال پاپ شکل گرفت. در این کشمکش، اولا «گیوم دوکام » که سخنگوی فرانسیسکان های روحانی ارتدوکس (نماینده منحرفین به اصطلاح آنان) بود، باب مخالفت بر ضد استقلال پاپ را آغاز کرد و کلیه عناصر مخالف پاپ و سنت مسیحیت را با خود همراه کردو هدایت آن ها را عهده دار شد. ثانیا «مارسیل دوپادو» فرضیه بی نیازی جامعه مدنی را بسط داد و به صورت یک نوع سکولاریسم (دنیاداری) مقرون به تقوا و نزدیک به مسلک آراستیانیسم بیرون آورد.

مسلک اخیر عبارت بود از پیروی از عقیده توماست آراس (قرن 16) مبنی بر این که دولت باید در امور کلیسا و مذهب سمت ریاست و رهبری داشته باشد و کلیسا و مذهب باید تابع دولت باشد.

در خلال این مشاجره، فرضیه محدودیت قدرت روحانی و منحصر کردن وظایف آن به امور دنیای دیگر تکامل یافت، در حالی که کلیسا همچنان به عنوان مؤسسه اجتماعی باقی ماند (27) .

ب - نهضت اصلاح دینی

نهضت اصلاح دینی (رفورمیسم) از دیگر عوامل مؤثر در شکل گیری سکولاریسم در غرب است; یعنی جریانی که طی آن به تدریج از نفوذ مذهب در شؤون زندگی کاسته شد.

مارتین لوتر (1483- 1546م) از پیشگامان این حرکت بود. وی با هدف اصلاح دین و برقراری انضباط در کلیسا، دیدگاه های جدیدی درباره مسیحیت ارائه کرد. جدایی دین از سیاست، از جمله اصول مورد نظر وی بود. «لوتر» اظهار داشت پادشاهان قدرت خود را مستقیما از خدا می گیرند و وظیفه کلیسا فقط پرداختن به امور معنوی و روحی است.

نهضت اصلاح دینی، باعث درهم شکستن حاکمیت کلیسا و ظهور فلسفه سیاسی جدیدی گشت. از پیامدهای این حرکت، درگیری فرقه های مذهبی بود که موجب سستی و زوال قداست دین و زمینه ساز سکولاریسم شد. (28)

ج - فساد مالی و اخلاقی کشیشان کلیسا

فساد مالی و اخلاقی روحانیان کلیسا نقش به سزایی در حذف کلیسا از صحنه های سیاسی و اجتماعی داشت. کشیش ها از راه های مختلف، مثل فروش آمرزش نامه، همکاری و حمایت از حکومت ها و تصرف در اموال و دارایی های کلیسا، به انبوه سازی ثروت شخصی پرداختند و از طرف دیگر غرق در فساد و منکرات بودند، به حدی که در خود کلیسا زنان و مردان می رقصیدند و آواز می خواندند و مرتکب فساد می شدند! مردم با مشاهده این وضعیت، دل از کلیسا و کشیشان کندند.

ویل دورانت دانشمند و مورخ بزرگ غربی در کتاب تاریخ تمدن، مطالب فراوانی را در زمینه فساد مالی و اخلاقی کشیشان آورده است. در ذیل به نمونه هایی از آن ها اشاره می کنیم:

قدیس برناردنیو می گوید: «بسیاری از مردم چون پستی و فرومایگی زندگی راهبان و زاهدان و راهبه ها و کشیش های دنیا دوست را می بینند، یکه می خورند و چه بسا ایمانشان را از دست می دهند. (29) »

و دیت نورنبرگ در لایحه ای که علیه تمرکز ثروت در کلیسا در سال 1522 طرح کرد، چنین مدعی شد:

«کلیسا نیمی از ثروت و دارایی آلمان و یک پنجم یا سه چهارم دارایی کل فرانسه را در تصاحب دارد، هم چنین یک سوم زمین های ایتالیا متعلق به کلیساست. (30) »

ویل دورانت درباره فساد اخلاقی کشیشان می نویسد: «نفرت و تحقیر مردم نسبت به روحانیان فاسد در این ارتداد و از دین برگشتگی بزرگ، عامل کوچکی نبود. (31) »

جان یرومیار راهب می گوید: «همه (کشیشان) در شکم بارگی و باده خواری اگر نگوئیم در ناپاکی غرق شده اند. از این رو، اکنون مجامع راهبان را فاحشه خانه مردمان هرزه و محل بازی گران می نامند. (32) »

پتراک می گوید: «زنبارگی، زنا با محارم، تجاوز و شهوت پرستی، تنها سرگرمی کشیش ها شده است. (33) »

البته بررسی علل فساد مالی و اخلاقی کلیسا مجال دیگری می طلبد.

د - خشونت های کلیسا

به جای اینکه راهنمایان دین عطوفت و مهربانی را به ارمغان بیاورند و مردم را با بیان ملایم و در نهایت احترام و تواضع به سوی خدا دعوت کنند، روحانیان کلیسا آنچنان خشونت و برخوردهای تند با دانشمندان داشتند که محققان جرات نمی کردند برخلاف آنچه کلیسا آن را علم می داند بیندیشند، یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند که کلیسا می اندیشد. این فشار شدید براندیشه ها، از قرن 12 تا 19 میلادی در کشورهای فرانسه، انگلیس، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانیا معمول بود و بالطبع عکس العمل بسیار بدی را نسبت به دین و مذهب به طور کلی ایجاد کرد. (34)

در این راستا کلیسا برای عملی ساختن خاسته های خود، دادگاهی را به نام «انگیزیسیون » یا «تفتیش عقاید» به وجود آورد; تشکیل این دادگاه برای سرکوب مخالفان و مجازات سنگین آن ها به بهانه های مختلفی چون بدعت در دین و... بود. در این باره مطالب فراوانی از جانب مورخان و دانشمندان غربی بیان شده است که به جهت اختصار تنها به یک نمونه اشاره می کنیم:

ویل دورانت می نویسد: «محکمه تفتیش عقائد، قوانین و آیین دادرسی خاص خود داشت. پیش از آنکه دیوان محاکمات آن در شهری تشکیل شود، از فراز منابر کلیساها، فرمان ایمان را به گوش می رسانید و از مردم می خواست که هر کدام از ملحد و بی دین و بدعتگذاری سراغ دارند، به سمع اعضای محکمه تفتیش برسانند. آن ها را به خبر چینی، به متهم ساختن همسایگان، دوستان و خویشاوندان تحریض و تشویق می کردند... به خبرچینان قول راز پوشی کامل و حمایت داده می شد و آن کس که ملحدی را می شناخت و رسوا نمی ساخت یا در خانه خویش پنهان می داشت، به لعنت تکفیر و نفرین گرفتار می گشت... طرق شکنجه در جاها و زمان های مختلف، متفاوت بود. گاه می شد که دست متهم را به پشتش می بستند و سپس با آن ها می آویختندش. ممکن بود که او را ببندند چنانکه نتواند حرکت کند و آنگاه چندان در گلویش بچکانند که به خفگی افتد. ممکن بود که طنابی چند بر اطراف بازوان و ساق هایش ببندند و چندان محکم کنند که در گوشت های تنش فرو رود و به استخوان برسد» . (35)

در سال 1401 م هنری چهارم در انگلیس به درخواست کلیسا فرمان معروف «سوزاندن بدعت گذاران » را صادر کرد. ویل دورانت آمار قربانیان و محکومان را چنین گزارش می کند:

«از سال 1480 تا 1488، 8800 تن سوخته و 96494 تن محکوم به کیفرهای مختلف شدند و از سال 1480 تا 1808، 31912 تن سوخته و 291450 تن محکوم شدند. (36) »

در قسمت بعدی از این نوشته، انگیزه های ترویج سکولاریزم در غرب، ریشه های سکولاریزم در اسلام و ایران و اهداف و انگیزه های ترویج این اندیشه در ایران، و نیز بطلان سکولاریزم از دیدگاه اسلام، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.

ادامه دارد ...

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان