اشتیاق به مرگ

فرض کنید غواصی را با طنابی به عمق دریا فرستاده باشند تا سبدی از مروارید را بالا بیاورد. به طبع، آن غواص همین که یک سبد مروارید جمع کرد، طناب را تکان می دهد که مرا بالا بکشید، چرا؟ چون می ترسد خطری برای او پیش آید و نتواند خود را بالا بکشد. انسان نیز در دنیا همین طور است. ما اهل این دنیا نیستیم. این دنیا مانند زیر آب برای ماست. همان طوری که غواص نمی تواند زیر آب دریا زندگی کند و برای کاری او را به زیر آب فرستاده اند، انسان نیز اهل عالم معنویت و عالم ملکوت و بالاست و برای کاری او را به زمین فرستاده اند. حال اگر غواص چیزی را جمع نکرده باشد، هرچه از بالا طناب را تکان دهند که موقع بالا آمدن است، می گوید: من هنوز کاری نکرده ام. دلش می خواهد طناب را تکان ندهند و خودش نیز هیچ وقت آن را تکان نمی دهد. برعکس، آن که سبدش را پر کرده باشد، خودش طناب را تکان می دهد که مرا بالا بیاورید.
وقتی انسان اعمال صالحی انجام داده باشد، اصرار و اشتیاق دارد که از این دنیا برود تا مبادا اعمالش از کف برود و تمنای مرگ دارد، ولی آن که اعمال صالحی ندارد، نه تنها تمنا و آرزوی مرگ ندارد، بلکه از آن وحشت نیز دارد. [144]. [144]. نک: همان، صص 36 و 37.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان