چون خداوند اراده کرد حضرت ابراهیم خلیل(ع) را قبض روح کند، ملک الموت را به سوی او فرستاد. ملک الموت چون به ابراهیم(ع) رسید، عرض کرد: سلام بر تو باد ای ابراهیم!
ابراهیم(ع) گفت: سلام بر تو باد ای فرشته مرگ! آمدی مرا به سوی پروردگارم بخوانی که به اختیار اجابت کنم یا خبر مرگ مرا آورده ای و باید به اضطرار شربت مرگ را بنوشم! عزراییل گفت: ای ابراهیم! آمده ام تو را به اختیار به سوی خدایت ببرم. ابراهیم(ع) در پاسخ گفت: آیا دیده ای دوست و یار مهربانی، یار مهربان و دوست خود را بکشد؟ عزراییل سخن ابراهیم(ع) را به خداوند رساند و پروردگار این گونه پاسخ داد: «ای عزراییل! به سوی ابراهیم(ع) رهسپار شو و به او بگو: آیا هیچ دیده ای که یار مهربانی از دیدار محبوبش گریزان باشد و لقای او را مکروه دارد و از برخورد با او ناخرسند گردد؟» ابراهیم(ع) گفت: به حق که حبیب دوست دارد محبوب خود را دیدار کند و سپس جان به محبوب تسلیم کرد.10
10. سید عبدالحسین دستغیب، معاد، مشهد، مهر نور، 1385، 182 صفحه.