شناسه : ۳۹۵۲۹۳ - چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۵۲
اخلاق عملی و الگوهای آن
یکی از دانش های مفید، علم «اخلاق » است. این واژه، جمع «خلق » است به معنای خوی، طبع، سجیه و عادت
یکی از دانش های مفید، علم «اخلاق » است. این واژه، جمع «خلق » است به معنای خوی، طبع، سجیه و عادت. موضوع این علم رفتار و کردار آدمی است. همه عالمان و دانشوران و فیلسوفان از روزگاران کهن تا به امروز به این رشته از دانش،علاقه و دل بستگی داشته اند و هر یک به نحوی در باب آن سخن گفته اند. اما اخلاق بر دو نوع است: نظری و عملی. اخلاق نظری در باره پایه ها و مبانی اخلاق، مفهوم تکلیف اخلاقی و مسائلی ازاین دست، بحث می کند ; یعنی مباحثی که مستقیما به فعل اخلاقی مربوط نمی شود، اما اخلاق عملی مستقیما به خود عمل مربوط است،انجام عمل احسان، پرهیز از دروغ، غیبت، بهتان، احترام به پدرو مادر و مسائلی از این قبیل که به قصد قربت انجام می شود درحوزه اخلاق عملی است. آن چه که برای شخص مومن ارزش مند است اخلاق عملی است، زیرا تاعمل خیر با نیت خالص، انجام نگیرد، رشد و کمال و فلاح محقق نخواهد شد. هرچه ما در باره اخلاق و یا عرفان نظری تفحص کنیم،جز انبوهی از اطلاعات و معلومات چیزی نصیبمان نخواهد شد، زیراکه قلب و دل ما از آن ها بی بهره است فقط چاقی و فربهی ذهن،صورت گرفته است. این سخن به معنای بی ارجی و بی منزلتی عرفان و اخلاق نظری نیست،چرا که آن هم در جای خود مغتنم است، بلکه سخن در راه نجات ومسیر رشد و برآمدن انسان است. شک نیست که جمع بین اخلاق نظری وعملی، بسیار پسندیده است و آدمی را مسلط می کند، اما تقید برعمل و سلوک در مسیر اخلاق عملی است که انسان را از دره های هولناک دنیا و آخرت، نجات می دهد. سالک در مسیر اخلاق عملی، به دنبال الگو است تا بتواند از اوسرمشق بگیرد و طی طریق نماید. در مکتب ما چهارده معصوم پاک علیهم السلام بهترین الگو برای سلوک و گام زدن در وادی اخلاق عملی هستند; همان هایی که خداوند متعال آنان را پاک گردانید وسپس اسوه قرار داد. از این رو است که در این مقاله، اشاره ای کوتاه به این الگوهای اخلاق عملی می افکنیم. در کلمات قصار امام علی بن ابی طالب (ع) در نهج البلاغه آمده است که امام می فرماید: «من نصب نفسه للناس اماما فلیبدابتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیکن تادیبه بسیرته قبل تادیبه بلسانه و معلم نفسه و مودبها احق بالاجلال من معلم الناس ومودبهم; هر که خود را پیشوای مردم خواهد، باید که پیش از ادب کردن دیگران به ادب کردن خود بپردازد و باید که ادب کردن دیگران به کردار باشد، نه به گفتار. کسی که آموزگار و ادب کننده خویش است، سزاوارتر به تعظیم است، از آن که آموزگار وادب کننده مردم است.»
امام صادق (ع)
امام صادق (ع) فرمود:«شیعیان ما وقتی که در کوچه و بازار راه می روند و مردم آن ها رامی بینند به ما رحمت و درود می فرستند» و معنای شیعه این است که این ها با عمل دیگران را درس می دهند نه این که در گفتار خوب صحبت کنند، حرف بزنند، وعظ و پند و موعظه بدهند، اما به قول خواجه شیرازی: «چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند». از امام صادق یا امام باقر علیهما السلام پرسیدند: معنی این آیه چیست؟ «اتقوا الله حق تقاته » امام فرمود:«یطاع و لا یعصی; فرمان خدا را ببرد و عصیان خدا را نکند».
موسی و خضر
در یک داستان که در سوره کهف آمده است داستان خضر و موسی است که حضرت موسی (ع)، بالای بلندی ایستاده بود و مردم را موعظه می کرد، بنی اسرائیل پای صحبتش نشسته بودند، حضرت نگاهی به این جمعیت انداخت، حالتی به او دست داد، فرشته وحی نازل شد، بادیدن این جمعیت به خود بالیدی، باید هنوز درس بیاموزی حرکت کن. موسی حرکت کرد، در کنار صخره ای مشاهده کرد که دور صخره همه اش سبز و خرم است و مردی نشسته است، بعد از سلام و احوال پرسی گفت: پیش شما آمده ام که تعلیمم بدهی، چیزی یاد بگیرم.اولین سؤالم این است که: یا خضر! چه کردی به این مقام رسیدی که من باید شاگردی تو را بکنم؟ در جواب گفت: معصیت خدارا نکردم، آن چه گفت عمل کردم و از محرمات پرهیز نمودم. واقعااگر انسان نافرمانی خدا را نکند به مقامات بالایی می رسد. در دل آدمی دو چیز با هم جمع نمی شود: هم خدا و هم هوای نفس.چطور امیر المؤمنین (ع) در این دعای صباح می فرماید: خدا نکنداین پرده ها دور دل مرا گرفته باشد. آیا حجاب ها دور دل مرانگرفته است آیا خود علم، حجاب نیست؟ مگر علم تنها انسان راآدم می کند.ضرب المثلی است که می گویند:«ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل »، برخی از بزرگان هم این ضرب المثل را این گونه گفته اندکه:«عالم شدن چه مشکل، آدم شدن محال است ». حضرت امام ره ضرب المثل را از قول استاد عرفان خود، مرحوم آیة الله شاه آبادی،تکرار می کردند. چرا عالم شدن مشکل است؟ چون همین علم باعث بدبختی انسان می شود که چرا به من آیة الله نگفتید، چرامرا جلو نینداختید، چرا او جلو افتاد و زد و برد، چرا من عقب مانده ام؟ این حجاب ها است که انسان را بیچاره می کند.
نامه یک معلم اخلاق
جوانی به معلم اخلاقی نامه ای نوشته بود و از او خواسته بود که برای قدم برداشتن در راه کمال چه عملی انجام دهد؟ جواب نامه داده شد، بعد از دریافت نامه به منزل ما آمد، گفتم: آیا عطشت مرتفع شده؟ گفت: نه، من نامه نوشتم، ولی جواب خیلی مختصر بود.گفتم چه بود؟ گفت: جواب این جمله بود: راه رسیدن به کمال دوچیز است: تعبد و تجنب; یعنی انسان عبادت خدا را بکند و ازگناه پرهیز بکند، همین و بس. من شرفیاب محضر مبارک آن عارف و آن معلم اخلاق شدم و عرض کردم:شما جواب نامه را به اختصار نوشته اید. فرمود: چه نوشته ام؟ من عین عبارت نامه را خواندم. فرمود: همین است،غیر از این چیز دیگری نیست. البته اصل این سخن از مرحوم میر داماد است و به ملا صدرا در همان جلسه اول گفت: راه رسیدن به کمال، فقط بندگی حضرت حق است.
اخلاق های عملی در کربلا
نمونه های فراوانی از اخلاق عملی را در حادثه کربلا می توان دید;یک نمونه آن وقتی است که امام حسین (ع) خواست از کنار جسد علی اکبر (ع) بلند شود، حضرت زینب (س) بسیار بی تابی می کرد وضجه ها می زد، کسانی که نمی شناختند، می پنداشتند که مادر حضرت علی اکبر است. اما وقتی که به همین حضرت زینب (س) خبر شهادت فرزندش را دادند و او را به سوی خیمه آوردند، هیچ عکس العملی از خود نشان نداد و حتی از خیمه هم بیرون نیامد. بعدهاپرسیدند چرا از خیمه بیرون نیامدی؟ فرمود:می ترسیدم اگر از خیمه بیرون بیایم دل برادرم منقلب بشود! آری،این صفت معلم است که با عمل خود به دیگران درس می دهد. حضرت امام زین العابدین (ع) می فرماید: دیدم عمه ام زینب در شب یازدهم نماز شب را نشسته می خواند، پرسیدم: عمه چرا نشسته نمازمی خوانی؟فرمود: چه کنم زانوانم دیگر قدرت ندارد.این همان اخلاق عملی است. شخصی می گوید: روزی میهمان امام مجتبی(ع) بودم، گفتم به مسجدبروم و دو رکعت نماز بخوانم، پیرمردی را دیدم گوشه ای ایستاده به من تعارف کرد، به کنارش رفتم، دست برد زیر عبا و چیزی بیرون آورد، درش را باز کرد. دیدم نانی را به من تعارف کرد،نان را برداشتم، دیدم با دست نمی توانم آن نان را بشکنم. رو به پیرمرد کرده گفتم: آقا این نان چیست که آن را این چنین بسته ای؟ فرمود: بسته ام که نکند فرزندانم که علاقه و محبت به من دارند، یک مقدار روغن به این نان بمالند تا لذیذ بشود. این علی (ع) است و این درس اخلاق عملی است. «اتقوا الله فی الخلوات فان الناظر هو الله » در خلوت هم ازمعصیت پرهیز کن. چرا؟ ناظر چه کسی است؟ در روایتی امام هفتم(ع) می فرماید: به گناه کوچکت به کوچکی نگاه نکن، ببین که نافرمانی و معصیت چه کسی را انجام می دهی، خدا را نافرمانی می کنی ولو کوچک باشد. «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه » این ها اسوه های ماهستند، این ها پیشوایان ما هستند. «اولئک آبائی فجئنی بمثلهم » نفس انسان از همه چیز برای ما عزیزتر است، نفس رامی خواهیم. این نفسی که زین العابدین(ع) در دعای ابی حمزه عرضه می دارد: «خدایا من به خاطر کدام لحظه ام اشک بریزم، کدام ساعتم، آیا برای خاطر آن لحظه ای که در تاریکی قبر می گذارند،در آن وحشتکده، آن جا، یا برای آن لحظه ای که باید از قبر خارج شوم. «ابکی لخروجی عریانا» یا به خاطر برهنه محشور شدن اشک بریزم.«انظر مرة عن یمینی و مرة عن شمالی فاذا الخلائق فی شان غیرشانی، مردم را به فکر خودشان می بینم. «لکل امرء یومئذ شان یغنیه ». آن ساعت را گریه کنم، اشک بریزم، کدام لحظه؟ آیا این لحظات را ما در پیش نداریم. امیر مؤمنان (ع) فرمود:«فان امامکم عقبة کوودا» ما گردنه ها داریم، این صراط را که می گویند این صراط از دنیا کشیده شده است. مرحوم علامه طباطبایی (ره) در جلد اول تفسیر المیزان در ذیل «اهدنا الصراط المستقیم » می نویسد: «این صراط از دنیا کشیده شده، از این صراطی که از مو باریک تر است.» بعضی با مختصری ازجلوه های دنیا دین خود را می فروشند و به «صراط » و «روزحساب » توجه ای ندارند. قرآن مجید می فرماید: فردای قیامت جلوی پرده را نگاه کن، یک چیزی شیشه مانند، جهنمی ها، بهشتی ها را می بینند، آن ها را نگاه می کنند، همه در ناز و نعمت خوشند «یطوفون علیهم ولدان مخلدون باکواب و اباریق و کاس من معین » این همه نعمت در اختیاراین ها است، جهنمی ها می بینند که هم کلاسی اش در بهشت نعیم است اما این، در این طرف است. قرآن می فرماید:«ا لم نکن معکم » جهنمی ها داد می زنند آقایان بهشتی ها آیا مادر دنیا با شما نبودیم؟ زن به شوهر، شوهر به زن می گویند مگرما در دنیا با هم نبودیم؟ «قالوا بلی » بودیم، «و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی » هوای نفس،شما را مغرور کرد، مقام، تو را مغرور کرد.بچه ها را دیده اید، وقتی که دست بچه ها را بگیری و جلوی مغازه اسباب بازی فروشی ببری، هر کدام چیزی می خواهند و به همان چیزهم دلخوشند، ما هم حالت همان بچه ها را داریم، مقام، مثل همان عروسک یا ماشین کوکی است که بچه به او دلخوش است.