ماهان شبکه ایرانیان

شرمندگی مرد گستاخ

روزی شخصی از شام با تحریک معاویه، خدمت امام حسن علیه السلام رسید و به وی دشنام و ناسزا گفت: امام چیزی نفرمود تا اینکه آن شخص گستاخ ساکت شد. آن گاه حضرت با تبسمی شیرین او را سلام گفت و فرمود: فکر می کنم غریب هستی و گمان می برم در اشتباه افتاده ای. اگر از ما رضایت و یا چیزی بخواهی، خواهیم داد. اگر راهنمایی می خواهی، تو را راهنمایی خواهیم کرد. اگر باری بر دوش داری، آن را برمی داریم و یا اگر گرسنه ای، تو را سیر می سازیم و اگر نیازمندی، نیازت را برآورده می کنیم و خلاصه هر کاری داری، در انجام دادن آن حاضریم و اگر پیش ما باشی، راحت تر خواهی بود؛ چون نزد ما از هرگونه وسایل پذیرایی فراهم است.
آن شخص وقتی این سخنان را از حضرت شنید، شرمسار شد و به قدری متحول گشت که گریست و گفت: گواهی می دهم که تو جانشین خداوند بر روی زمین هستی و خداوند بهتر می داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد. تو و پدرت نزد من مبغوض ترین بودید، ولی اکنون محبوب ترین هستید. آن شخص آن روز میهمان امام شد و وقتی از آنجا رفت، جزو دوستان حضرت گردیده بود.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان