ماهان شبکه ایرانیان

نگرشی به مکتب اخلاقی امام

در سلسله عالمان اخلاق و صاحبان اندیشه های تربیتی , کمتر کسی را می یابیم که ضمن دارا بودن افکار بلند معنوی و کردار ناب و شایسته سیر و سلوکی , دارای ابعاد سیاسی واجتماعی و ... نیز بوده باشد.

در سلسله عالمان اخلاق و صاحبان اندیشه های تربیتی , کمتر کسی را می یابیم که ضمن دارا بودن افکار بلند معنوی و کردار ناب و شایسته سیر و سلوکی , دارای ابعاد سیاسی واجتماعی و ... نیز بوده باشد.

بسیاری از ره پویان تزکیه و مرشدان سلوک , آنگاه که به کندو کاواسرار خودسازی می پرداختند,از قیل و قال مدرسه و درس می گریختند و جامعه و خلق را رها می کردند و به بهانه دل بستن به عرشیان , دامن از کوی فرشیان می چیدند و چون هوای فناء داشتند,از واقعیت این سرا بیگانه می شدند. با پرداختن به اعتکاف در محراب , تاخت و تازابلیسیان را نمی دیدند و از جنبش شب آوران و نقشه ظلمت آفرینان بی خبر بودند.

لکن امام خمینی , رضوان الله تعالی علیه , آن پرفروغ ترین خورشید فقاهت و سیاست و طریقت , در پرتواسلام ناب محمدی ,از عرفان واخلاق نیز, ناب ترین شیوه و طریقت را برگزیدند. بااین که در حلقه خاکیان می زیست و زعیم پا به پای غافله و کانون مهر برای همطریقانش بوداما همواره حماسه عروج ملکوتی می سرود و پا بر فرق عالم فانی می گذارداز این روی , قطب عارفان واصل وامام سالکان سوخته دل شد.

در عین این که لهیب لحظه های انفجار بود و صلایش رعشه براندام جباران می افکند, ولی پیوسته در نماز عشق و نافله سحر, با حضور قلب می زیست و زمزمه : [ هب لی کمال الانقطاع الیک]... را بر زبان داشت .

از یک سو, پولادین رهبری بود که در متن سیاست جهانی ,اراده و اندیشه اش از شمشیر برنده تر می نمود و کمترین اعتنایی به قدرتهای استکباری و معادلات بین المللی نداشت واز سوی دیگر قید هرگونه آلایش و گرایش به دنیا و تجملات را زده و زرق و برق ن را به ریشخند می گرفت . ساده زیستی را زینت خود داشت و بر زراندوزان زورمدار به دیده انزجار می نگریست .از یک طرف , قامت بلند قیام گشته و معمار مدینه دیانت واز طرفی دیگر, موذن معبد عشق و قافله سالار معنا.

درنگاهی , کوخ نشینان را ولی نعمت و پابرهنگان را تکیه گاه می شمرد و خود را خدمتگزاری حقیر و نیازمند دعای آنان واز قصور و تقصیر در خدمت به آنان پوزش می خواست و در نگاهی دیگر, فقیهی بود فاتح اسرار و کتاب وجودش گشوده و گویا برای همه اعصار.

آنگونه که از زهد و عبادت ریایی بیزار بود و به دور, درس و بحث توحید را بدون تهذیب نیز, بی ثمر می دانست . هرگونه علم واصطلاح بیگانه از تظهیر را حجاب اکبر, می شمرد.از یک نظر, دارای شکوهمندترین غیرت دینی , در دفاع از حریم شرع و دیانت , بود. سردمدار شرق را به هدایت می خواند واصرار بر هلاکت گوساله سامری غرب (رشدی ) داشت واز زاویه دیگر, در سرودن غزلهای عارفانه و پیامهای جانانه واسرار سیر و سلوک دراوج کمال بود, خضر راهی که باده ناب و شهد شیرین افاضاتش ساقی صهبای محبت ازلی می گشت , نفس شفابخش مسیحائیش در تلخ ترین لحظه ها و دردناکترین فرصتها بهجت وانبساط می آفرید.

در متن سیاست , عارف بود. در عین بودند با خلق هوای[ مع الله] داشت . به این باور که :اخلاقیون واهل معنا, کاری به سیاست و زعامت دنیا ندارد و سراز کار خلق در نیاورده واز جامعه و جماعات بیگانه اند, برای همیشه , مهر بطلان زد.

امام , مکتبی را دراخلاق پی ریخت و روشی را در تهذیب پیش گرفت که مانند دیگرابعادش , برای همیشه تاریخ , سرمشق گشت . شایسته است که به درستی در ویژگیهای آن دقت گردد و بر مبانی تعالیمش درنگ شود.

اینک پیش از پرداختن به این مهم , نگاهی می افکنیم به برخی از شیوه های دیگری که دراخلاق بوده و راههایی که عالمان تربیت بر آن رفته اند.

بایداقرار کرد که : سرچشمه تمامی اندیشه های اخلاقی از کوثر معارف دینی است . قرآن و سنت معصومین[ ع] گنج بی انتهایی است که همه رشته های علوم , بویژه تعالیم اخلاقی , بدان منتهی گشته و تمامی صاحبان اندیشه از خوان گسترده آن ارتزاق کرده اند.

البته گوناگونی افکار هر یک از عالمان , باعث شده که برداشتها و چگونگی پرداختن به مسائل اخلاقی تفاوت یابد و روشهای مختلفی در تعالیم اخلاقی گشوده گردد.

برخی از صاحب نظران , با دید فلسفی و عقلی به مسائل اخلاقی نگریسته و بااین شیوه بررسی آن پرداخته اند. به نظرایشان ,اخلاق جزء حکمت عملی است و در محدوده آگاهیهای انسان می گنجد زیرا, حکمت یعنی , معرفت به حقایق اشیاء چنانکه هستند.این اشیاء,اگر دراختیارانسان باشد و بااراده او پدید آیند, تحت عنوان : حکمت عملی , خوانده می شوند واگر دراختیار وی نباشند, حکمت نظری .

در دید آنان ,[ انسان یک سلسله تکالیف و وظایفی دارد که همان حکمتهای عملی است و عقل و خرد می تواند آنها را کشف نماید] 1 .

البته , در میان این دسته از صاحب نظران اخلاق , کسانی بودند که علم و معرفت را به تنهایی برای تحصیل فضیلت کافی ندانستند بلکه , تربیت و عادت دادن نفس را نیز به ملکات و فضایل اخلاقی لازم شمردند.

برخی دیگر, به ارزشهای اخلاقی با دید عرفانی می نگریسته واخلاق را پرتوی از عرفان عملی دانسته اند زیرا به عقیده ایشان :

عرفان به عنوان یک دستگاه علمی و فرهنگی دارای دو بخش است : بخش عملی و بخش نظری .

بخش عملی عبارت است :از آن قسمت که روابط وظایف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بیان می کند و توضیح می دهد. عرفان , دراین بخش ماننداخلاق است یعنی , یک علم عملی است با تفاوتی که بعدااشاره خواهیم کرد.این بخش از عرفان , علم سیر و سلوک , نامیده می شود. در این بخش از عرفان , توضیح داده می شود که : سالک برای این که به قله منیع انسانیت یعنی ,[ توحید] برسد,از کجا باید آغاز کند و چه منازل و مراحلی را باید به ترتیب طی کند و در منازل بین راه چه احوالی برای او رخ می دهد و چه وارداتی براو وارد می شود. والبته همه این منازل و مراحل , باید بااشراف و مراقبت یک انسان کامل و پخته , که قبلااین راه طی کرده واز رسم و راه منزلها, آگاه است صورت گیرد و اگر همت انسان کاملی بدرقه راه نباشد خطر گمراهی است2 .

به نظر عارفان , رسیدن به هر مرحله , بدون گذراندن مرحله قبلی , ممکن نیست . وازاین دیدگاه اگرانسان واصل به حق شد و مستفرق در توحید گشت , به طور طبیعی تمامی ,اعمال و رفتارش شایسته می گردد و با دید عطوفت و مهربانی و شفقت به همه چیز و همه کس می نگرد چرا که همه هستی را مظهر و جلوه حق تعالی می بیند و چون شیفته حق است , به مظاهراو نیز, عشق می ورزد. بوعلی چنین می گوید: [ العارف هش بش بسام یبجل الصغیر من تواضعه کمایبجل الکبیر, و بسط من الخامل مثل ما ینبسط من النبیه , و کیف لایهش و هو فرحان بالحق و لکل شی ء فانه یری فیه الحق , و کیف لایستوی والجمیع عنده سواسیه اهل الرحمه قدشغلوا بالباطل] 3 .

عارف , خوش روی و خرم و خندان است .از فروتنی , کوچک را چنان بزرگ می دارد که بزرگ را و با افراد گمنام , چنان خوش برخورداست که باافراد سرشناس , چگونه خوش روی نباشد, در حالی که او شیفته حق است و شیفته همه چیز, که حق را در همه چیز (جلوه گر) می بیند. و چگونه همه را برابر نداند, در حالی که او, همه را همانند شایستگان ترحم که سرگرم باطلند.

گزیده سخن این که : در دید عرفانی صلاح اخلاقی و تربیت نفس , باید با توجه کامل به خداوندانجام گیرد, تا در پرتو آن فضایل اخلاقی تحقق یابد و رذایل ترک گردد. پیشینه تاریخی این دیدگاه , بر می گردد به تعالیمی از قرآن مجید و روایات ائمه[ ع] , بویژه گفتار مولی الموحدین امیرالمومنین[ ع] و نیزاحادیث وادعیه و مناجاتی ازامامان معصوم[ ع] باقی مانده است . عالمان ربانی به شرح و بسط آن تعالیم انسان ساز پرداخته و در پی آن , شیوه ای را در سایه عرفان , برای سیر و سلوک الی الله و تهذیب نفس ارائه داده اند .

بعضی از عالمان , برای ارشاد و تهذیب نفوس , و پیراستن قلوب از رذائل و آراستن آن به فضایل , به جمع آوری و دسته بندی روایات و آیات اخلاقی پرداخته اند و براین عقیده بوده اند که : صرف جمع کردن آثار رسیده از پیامبر[ص] وامامان معصوم[ ع] , که از نفس رحمانی آنان برخاسته است , تاثیرگذاری بیشتر و بهتر خواهد داشت . (

وازاین روی , سخنانی را که از معصومین[ ع] صادر شده است (و در بر دارنده صفات وارزشهای اخلاقی بوده است ) در مجموعه هایی گردآورده و آن را به عنوان روش تربیتی واخلاقی خویش برگزیده اند.

به عقیده آنان , توصیه های اخلاقی , آنگاه که از زبان معصومین[ ع] مطرح شود دل مخاطب را مطمئن ساخته واو را آماده بهره وری بیشتر و بهتر می سازد و صیغلی می شود بر زنگار جان و دل او.

در باور آنان , معانی بسیار شگرف و بلند درالفاظی کوتاه و رسا بر زبان حکیم ترین انسانها جاری گشته که بدون بیراهه روی وابهام , حقیقت را بیان می کنند.

کسانی که بدین شیوه رفته اند,التزام به روش و تنظیم واحدی نداشته اند و دسته بندی هر بخش از روایات را, تحت عنوانی مناسب , با ذوق و سلیقه خودانجام داده و بدون توجه به تقدم و تاخر هریک , مباحث را کنار هم چیده اند.

برخی از آنان , صرفا, به نقل روایات بسنده می کردند, و بعضی دیگر, اضافه بر نقل , به شرح و بسط آنها نیز می پرداختند.

آنچه گذشت , گذری بود بر نمونه ای از روشهای مشهوراخلاقی و تربیتی . اینجا در صدد آن نبودیم که کاستیها یا نکات قوت هر یک از آن روشها را بر شماریم بلکه مقصود,اشاره ای بود به برخی از شیوه های اخلاقی تا با دید بازتری به مکتب و روش اخلاقی امام خمینی , قدس سره , بنگریم .

 

مکتب و روش اخلاقی امام

اندیشه و روش اخلاقی امام , ضمن دارا بودن ویژگیهای ارزشمند دیگر شیوه ها, خود نیز, دارای نکات برجسته و منحصر به فرداست زیرا عنصر اخلاق در تعالیم امام , در نخستین گام , جانمایه پیام پیام خود را,از کلام مقدس الهی گرفته و به شدت تحت تاثیر مفاهیم قرآنی است و همه جا گرداگرد قرآن , دور می زند. پس از قرآن , نفس روحمانی و کلام ملکوتی معصومین[ ع] , عظیم ترین آبشاری است که امام از آن سیراب شده و در فضای روح افزایش شکوفا گشته است .

 

امام , ضمن بهره وری از دستورالعملها و توصیه های سیر و سلوکی , بر تجربه , مجاهده ریاضت و تعبد نیز تکیه می کند.این تعالیم ,از موعظه و زمزمه های محبت آمیز گرفته تا جمله های کوتاه و بلیغ ,انباشته است .

نام اخلاق عرفانی , زیبنده شیوه مکتب اخلاقی امام خمینی است , در مجموع رنگ عرفانی و سیر و سلوکی , دراین تعالیم جلوه بیشتری دارد. اخلاقی که امام , می آموزد و در سخن و نوشته بدان می پردازد, خودبخود, مقدمه رسیدن به عرفان ناب است زیرا, هنگامی که انسان به آهنگ کلامش دل می سپارد و به راهنماییها واندرزهای تربیتی او عمل می کند, به طور طبیعی احساس تحول روحی دراو به وجود می آید. در مکتب اخلاقی امام , نوع استدلال و پرداخت به مطالب اخلاقی , به گونه ای است که روح را از شور و هیجان لبریز می کند و آن را به معراج قرب می کشاند و به سوی ملکوت به پرواز در می آورد. ضمن این که مصباح هدایت است و چراغ راه , رهرو را به لقاءالله نزدیک ساخته و در فضای قرب و معنویت حق , به مقام اطمینان , می رساند .

دراین تعالیم , صرفا, سخن از یک سلسله فضایل اخلاقی مصطلح نیست که روح باید به آنها مزین شود, بلکه کلام از پویایی و حرکتی است که انسان طی می کنداز منزل خودیت بیرون آمده و به سوی مقصد, قیام لله , و خلوص کامل گام می نهند. دراین مسلک , رابطه انسان با خدا, در تمام جلوه های زندگی انسانی , مطرح است . دراین مسلک , عالم همه محضر خداست .

در مکتب اخلاقی امام , تنها به مفاهیمی چند بسنده نمی شود, بلکه مفاهیم به گسترده انسان شدن والهی گشتن آدمی وسعت دارد. امتیازهایی که در مکتب اخلاقی امام , می درخشد, می تواند چراغی فروزان , فرا راه جویندگان حقیقت و طالبان فضیلت بگذارد و سرمشقی شود برای آنانی که دراین وادی گام می نهند.اکنون که اشاره ای اجمالی بر روش و اندیشه اخلاقی امام , گردید, برخی از ویژگیهای آن را تفصیلا, بر می شماریم :

 

1.جامعیت و همه سونگری

 

یکی از ویژگیهای اندیشه و روش اخلاقی امام ,این است که : در طرح و ارائه مسائل اخلاقی و تربیتی , فکری همه سونگر و فراگیر داشت .او, که اسلام را دین جامع می دانست وانسان را موجودی چند بعدی می شناخت , در روش اخلاقیش به همه ابعاد وجودی انسان توجه داشت واز کسانی که با پرداختن به یک بعد و نادیده گرفتن جنبه های دیگرانسانی ,او را موجودی ناهماهنگ و ناهنجار می سازند, با تاسف شدید, گله می کرد:

[مع الاسف ,اسلام همیشه مبتلا بوده به این یک طرف دیدنیها.

... همیشه یک ورق را گرفته اند و آن ورق دیگر را حذفش کرده اند, یا مخالفت کرده اند. یک مدت زیادی گرفتار عرفا بودیم ... آنها خدمتشان خوب بوداما گرفتاری برای این بود که : همه چیز را بر می گردانند به آن طرف معنویت .

...یک وقت هم گرفتار شدیم به یک دسته دیگری که همه معنویات را بر می گردانند به این طرف اصلا به معنویات کاری ندارند] 4 .

آنگاه درادامه سخن , بااندیشه همه سونگرش چنین می فرماید:

[...اسلام همه چیزاست .اسلام آمده انسان درست کند وانسان همه چیز است , همه عالم است انسان . آن که مربی انسان است , باید همه عالم را آشنا بر آن باشد... تا بتوانداین انسان را به مدارجی که دارد برساند] 5 .

امام , با پیوند ظاهر و باطن , خطاب به کسانی که به ظاهراحکام و آداب دینی بسنده می کنند واز باطن غفلت می نمایند, می فرمود: بدون شریعت , به طریقت و حقیقت نمی توان ره یافت :

... لولا الظاهر لما وصال سالک الی کماله و لامجاهدالی ماله 6 .

اگر مراعات ظواهر نباشد, هرگز سالک به کمال و کوشش کننده به مقصود نخواهد رسید.

آن حضرت , ضمن دعوت به تزکیه و تهذیب درون ,انسانها رااز جامعه و اجتماع دور نمی ساخت بلکه براین باور بود که : می توان در میان جمع بود و هوای جانان داشت :

اسلام احکام اخلاقیش هم سیاسی است . 7

هیچ منافاتی , بین تقوای سیاسی و تقوای معنوی نمی دید و معتقد بود: بودن در متن مسائل سیاسی و حوادث اجتماعی , منافاتی با تقوای ندارد.

او که[ سفرالی الحق] را به پایان رسانده بود, دوباره[ با خدا در میان خلق] گام نهاد و مکتبی را پی ریزی کرد که در تربیت و تهذیب انسان , نه او را به انعزال و مردم گریزی می کشاند و نه از معنویات تهی می کرد, بلکه شعاع روش تربیتی واخلاقی اش به شعاع ابعاد وجودی انسان گسترده و فراگیر بود.

اندیشه اخلاقی امام ,از آن نوع افکاری که : دوست داشتنداگر به معراج رفتند باز نگردند و فارغ از غم خلق باشند یا: زندگی این جهان را دون شان خود دانسته و آمیخته بودن با دیگران رااز سر ضرورت و اجبار می دانستند, نبود. و نمونه بارز و کامل :[ رجال لا تلهیهم تجاره و لابیع عن ذکرالله] 8 . بود. براین باور نبود که :

دنیا را به دنیا خواهان و دنیا داران بسپارید و برای سلامت نفس و سعادت آخرت از دنیا و دنیاداری کناره گیرید واز آن وداع کنید بلکه تدبیر و سیاست را در کنار تهذیب و دیانت همسان می دید و در تعالیم اخلاقیش , خدمت به خلق و گرفتن غریق وظیفه بود وافتخار.

2. ساده گویی و بی تکلفی

از ویژگیهای دیگر مکتب اخلاقی امام , ساده گویی و بی تکلفی در بیان تعالیم اخلاقی است . برخی می پندارند که به کار بردن الفاظ گران و دشوار واصطلاحات گنگ و پیچیده , نشانی از موقعیت علمی است و به عکس , بهره مندی از شیوه روان و ساده , علامت کم مایگی و ناچیزی است .اما امام , بااین که مرجعیت عامه و علی الاطلاق را به عهده داشت و زعامت انقلاب را به کف گرفته بود, بی اعتنا به این اوهام , تاسی به قرآن مجید و شیوه بلاغ مبین , را برگیزده . روشی که انبیاءالهی نیز بر آن رفتند و زبان مردم را ملاک گرفتند : (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم) . 9 چنانکه رسول اکرم[ ص] می فرماید:

انا معاشرالانبیاءامرناان تکلم الناس علی قدر عقولهم . 10

ما پیامبران ماموریم که با مردم , به اندازه خودشان سخن بگوئیم .

امام , به درستی , توان دریافتی و حال و هوا و ذوق مخاطبش را در نظر می گرفت و خاطر شنونده را به تلخی ابهام و تکلف نمی آزرد.

پیامبر[ص] , در برابر گفتار فضل فروشانه و پر تکلف فردی , که در خدمت آن حضرت سخن می گفت , فرمود:

انا واتقیاءامتی براء من التکلف . 11

من و پرهیزگاران امتم از تکلف بیزاریم .

آثاراخلاقی بجا مانده ازامام ,از آفت تکلف 12 پیراسته است . سادگی و روانی آن آثار به گونه ای است که پیام خود را به روشنی عرضه می کند و مخاطب را برای فهم آنها, نیازمند به بازخوانی و دوباره کاری نمی سازد.

در کارانتقال بلندترین و ناب ترین اندیشه های اخلاقی و سیر و سلوکی , دچارابهام نمی گردد هر مخاطبی , در خوراستعدادش , گوهر مطلوب را بر می گیرد.امام مصداق کامل و روشن سخن مولاامیرالمومنین است :

و آیه البلاغه , قلب عقول و لسان عاقل . 13

نشان شیوایی سخن دو چیزاست : دلی آکنده از عقل و زبانی توانا بر گفتار.

لازم به یادآوری است که : تعالیم اخلاقی امام , به بهانه ساده گویی گرفتار سستی و ضعف محتوی نمی باشد و به خاطر دوری ازابهام و تکلف , به مطالب تکراری و پیش پاافتاده گرفتار نیامده است , بلکه آموزشهای اخلاقی امام , مانند دیگر درسها و آثار وی ,از مطلب و آموزش سرشاراست . همانگونه که ساعتها تحقیق و کوشش را در بحثهای فقهی ,اصولی و فلسفی عرضه می داشت , در آثار تربیتی نیز, جانمایه سالها تلاش و عمری تجربه و تفکر واشراق را به دفتر ارشاد می نگاشت . آنچه ازارشادها و هدایتهای آن عزیز, باقی مانده ضمن سادگی و رسایی , آکنده از: آموزش و پرورش , تشویق و توبیخ , برهان بصیرت , سنت و سیاست , حکمت و حکومت , معاش و معاد و عقیده و جهاداست . آثاراخلاقی امام ,این باور ناصواب را که : پنداخلاقی , تذکری صرف و گفتاری چند, با آهنگ مخصوص است و نیاز به تحقیق و پرمغزی ندارد, به بایگانی نسیان سپرد و چنین آموخت آه برای هر درس و بحث (چه فقهی و اصولی و چه اخلاقی و موعظه ای ) بایداز سرمایه اندیشه و پژوهش سود جست و پیش از بیان , نخست , در فکر و جان خود هضم کرد, سپس بر صفحه قلب دیگران نگاشت .

امام , در کتابهای گرانقدری , مانند : [اربعین] ,[ آداب الصلواه] , [جهاداکبر],[ اسرارالصلوه] ,[ شرح جنود عقل و جهل] و... مقامات و مراتب اهل سیر و سلوک , آداب حضور قلب واخلاق ,اصول فضایل اخلاق و ریشه بسیاری از رذایل نفسانی وارکانی معارف بلند دینی را, با مهارت واستادی تصویر می کرد و مطلب را بی پیرایه می آغازید. و بدون معطلی و درازگویی در پی مقصد روان می شد.

از جدال الفاظ و قیل و قال بیهوده , بر کنار بود و هر نکته ای را به صورتی جاندار, ساده و پر مغز بیان می داشت . بااین که ساده روان عرضه می کردامااز تکرارهای ممل و شرح بسطهای پیش پاافتاده به دور بود.

 

3. یاس زدایی وامید بخشی

 

آن که رسالت استادی و آموزگاری انسان را به دوش دارد, باید مهارت و توانایی کافی را داشته , تا به آسانی و شایستگی از عهده کار بر آید وابلاغ وارشاد وی به گونه ای باشد که پیامدهای زیانباری نداشته باشد.

بی شک ,امام ,از تواناترین ره طی کرده هایی است که در فهم دیانت و معنویت می درخشد و تهذیب نفس و تشخیص خطااز صواب را به درستی تدبیر می کند. تعالیم اخلاقی وی , هرگز گرفتارایجاد روحیه بی نشاطی , یاس آفرینی , منفی باقی و ناتوانی نمی گردد بلکه در پی ساختن انسانی امیدوار و کوشا می رود و در پی آن است که : تحولی مثبت و تاثیری شایسته در جان مخاطب بیافریند. همانگونه که بر مسائل بازدارنده اخلاقی , مانند: زهد, ساده زیستی , مجاهده با هواهای نفسانی و... تکیه می کند, بر تعالیم وادار کننده , مانند: مراعات با نفس , رعایت اعتدال , بهره مندی از مباحات شرعی و برآورده کردن نیازهای واقعی نیز, می پردازد.

در باورهای اخلاقی , همانگونه که : بر ناسپاسی نفس آدمی , بی اعتباری دنیا و وجود عوامل فراوان انحرافی بر سر راه خودسازی اشاره می کند, بر تربیت پذیری نفس ,امکان کامیابی شایسته از زندگی و توانایی اراده انسان در بر طرف کردن موانع نیز, توجه دارد.

امام از آنان نبود که :انسان را با لذات شریر و حق ناپذیر بداند و گلیم نفس او را قابل شست و شو نداند.البته , راه آدم شدن را بسیار دشوار و پر سنگلاخ می دیداما آیه یاس نشستن و دست روی دست نهادن را هم نمی خواند. در توصیه های اخلاقی , بر شیوه مثبت و نشاط برانگیز رسول اکرم[ ص] سخن راست می کرد و چراغ[ انذار] و[ تبشیر] را با هم می افروخت .

یاایهاالنبی ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا و داعیاالی

ای پیامبر ما ترا فرستادیم که گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده باشی و به اذن خداوند, مردم را دعوت کنی و چراغ فروزان گردی .

پیامبر[ص] , معاذ را به سوی یمن فرستاد و دستورالعملی بدین گونه به وی داد :

یسر ولاتعسر و بشر و لاتنفر ... 15

آسان بگیر و نه دشوار, بشارت ده و بیزاری و رمیدگی پدید نیاور.

امام , در آثار و گفتاراخلاقی خود, عواقب اعمال و پیامدهای خطاها را آنچنان اغراق گونه مطرح نمی ساخت که خطا کار را مایوس بسازد و راه بازگشت را براو بربندد. فضایل اخلاقی را نیز آنچنان موشکافانه و بلند, عرضه نمی داشت , تا عموم تصور کنند که : دستشان کوتاه است (واز بیم راه نیافتم به حقیقت و باطن این اوصاف ) بایداز سر خیرش بگذرند.

هم[ خوف] یحیی[ ع] را به عبرت می نواخت و هم[ امید] عیسی را به همت می خواند.امام , مصداق روشن آن فقیه هوشمندی بود که از رحمت خداوند نومید نمی ساخت واز عذاب اوایمن نمی کرد:

الا اخبرکم بالفقیه حقا؟ من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم

می خواهید فقیه راستین را معرفی کنم ؟او, کسی است که از رحمت خدا نومید واز عذاب الهی ایمن نمی سازد واز بخشندگی خدا مایوسشان نمی کند.

آن روی که امام , واقعیتهای را در تعالیم اخلاقیش در نظر می گرفت و هوشمندانه گرفتار مطالب یاس آمیز نمی شد. تعلیمش بر قلبها نفوذ می کرد و باعث تاثیر و تحول در خواننده می شد. زمزمه گفتار و آهنگ نوشتارش , که سنجیده و حکیمانه ادا می شد, در درون جانها شور می آفرید و به گفته شاگرد شهیدش , مرحوم مطهری , وجد و نشاط و سرمستی داد:

[... درس اخلاقی که وسیله شخصیت محبوبم , در هر پنجشنبه و جمعه , گفته می شد... مرا سرمست می کرد... بدون هیچ اغراق و مبالغه ای ,این درس مرا آنچنان به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد, خودم را تحت تاثیر آن می یافتم]. 17

بی شک , مواعظ و تعالیم اخلاقی او, صیقل جانها و شکوفا کننده دلها بود, مخاطب را در تیررس خطاب خویش قرار می داد و بسان وجدان بااو سخن می گفت .این ویژگی ,از آن مردانی است که از چشمه سار وحی و دین بهره مند شده باشند و رهرو راستین پیشوایان معصوم[ ع] گردند. درباره تحول آفرینی و تاثیرگذاری کلام مولاامیرالمومنین[ ع] , نوشته اند: وقتی سخنان رسا و دلپذیرش به درون دل همام , راه یافت و تحولی عظیم در وی ایجاد کرد, قفس تن همام شکست و به سوی معبودش بال گشود. آنجا بود که حضرت فرمود :

... هکذا تصنع المواعظ البالغه باهلها . 18

پندهای شیوا و دلپذیر, دراهلش چنین اثر می گذارد.

ازاین روی , در معارف دینی می خوانیم که صفحه جانتان را به دست هر مدعی نسپارید و سفره روحتان را پیش هر کسی نگسترانید بلکه گوش جان , به سخن استادی فرا دهید واز علم و حکمت و فرزانه ای بهره گیرد که در درون شماانقلاب و تحول بیافریند و شما رااز کاستیها جدا کرده و به شایستگی های راستین رهنمون گردد:

 

... تقربوا الی عالم یدعوکم من الکبرالی التواضع و من الریاء

الی الاخلاص و من الشک الی الیقین و من الرغبه الی الزهد و من العداوه الی النصیحه و لایصح لموعظه الخلق الامن خاف هذه الاقات بصدقه و ... 19

 

به عالمی نزدیک شوید که شما رااز گردنفرازی به فروتنی واز ریا به اخلاص واز شک به یقین واز دنیاجویی به پارسایی واز دشمنی به نیکوخواهی دعوت کند. و کسی شایسته این مقام نیست , مگر آن که از سر صدق ازاین آفتها در هراس باشد.

 

4. واقع بینی واغراق گریزی

 

از دیگر ویژگیهای مکتب اخلاقی امام , واقع گرایی و دوری جستن از مطالب اغراق آمیزاست .امام , در برابر هر شنونده یا خواننده ای که قرار داشت , توان فکری و طرفیت دریافتی او را در نظر می گرفت و در آموزشهای اخلاقی و تربیتی , واقع بینانه و دقیق عمل می کرد و مباحث را سنجیده و در خور گنجایش روحی و فکری مخاطب مطرح می ساخت و برای هر گروه و مخاطبی که پند واندرز می داد, می کوشید که از توان و کشش آنها بیگانه و یا برتر نباشد وافکار بلند معنوی را بر هراندیشه ای تحمیل نمی کرد. وافکار ضعیف را با مطالب گرانبار خسته نمی ساخت .از طردی دیگر, برافکار بلند, که توان بیشتری جهت فهم و دریافت حقایق داشتند, مطالب تکراری و پیش پاافتاده و کم سود را عرضه نمی داشت .

بحثهای معنوی واخلاقی را آنچنان با حال و هوای مخاطب , مطابق و سازگار مطرح می کرد که مانند آب گوارا در گلوی تشنه او نفوذ می کرد.

امام سجاد[ ع] می فرماید:

حد ثوالناس بما یعرفون و لا تحملوهم مالا یطیقون فتغرونهم بنا . 20

آنچه را که مردم توان فهمش را دارند, برایشان بگویید و چیزی که تحمل آن را ندارند, براندیشه آنان بار نکنید که دراین صورت , آنان را به وسیله ما فریفته خواهید ساخت .

متاسفانه , آفتی که اکنون دامنگیر آثاراخلاقی و عرفانی شده همین بی توجهی به واقعیات است . بویژه امروز که بازار عرفان گرایی و کرامت سازی رواج دارد, هر کسی به نام طریقت و معنویت پخت و پزی می کند.

از یک سو, داستانهای شگفت آفرین , مطالب سنگین و دیر هضم , روایات متشابه و نیازمند تاویل و توجیه را در بسیاری از کتابهای عمومی و در دسترس مردم می یابیم واز سوی دیگر مجالسی را مشاهده می کنیم که بدون در نظر گرفتن شرایط,اسرار سیر و سلوک و باطن معارف , بیان می شود.

ازاین سوگمندتر, نوشته ها و گفته هایی است که حکایت شگفت , کرامات معجزه وار و رافات واوهام را, چاشنی مباحث کرده و در هر جا مطرح می سازند, بدون این که مرز حقیقت و خراقه را روشن بسازند و یا قادر به تبیین آن باشند. مطالبی که باعث ابهام و سر درگمی مخاطب می شود, چه بسا زمینه انکار و حتی تمسخر را پدید آورد و باعث ریشخند مخالفان گردد.

علی ( ع ) می فرماید:

لا تحدث بما تخاف تکذیبه . 21

زبان به گفته ای که بیم داری دروغ پندارندش (به خاطر غرابت ) مگشای .

برخی از دست اندرکاران مواعظ و منابراخلاقی , آنچنان در نقل ثوابها و عقابهای اعمال ,اغراق کرده و مبالغه وارقام فوق العاده را ردیف می کنند و خاصیتهای شگفتی را بر می شمارند که زمینه ناباوری , یاس و گاهی تجری راایجاد می کنند.البته , بسیاری از مطالبی که در دید نخست , به نظرها دشوار می رسند. ممکن است نزداهلش توجیه درست و قانع کننده ای داشته باشنداما نباید هر چه را که می یابی بگویی و هر آنچه را که می دانی مطرح سازی .

از ویژگیهای ارزشمند مواعظ و نصایح اخلاقی امام , همین واقعیت سنجی و مخاطب شناسی است . مخصوصا در مجالس و محافل عمومی , شرایط اجتماعی , فرهنگی و سیاسی را در نظر می گرفت و مطالبی را که نیازمند تاویل و توجیه بود, و شگفت آور وابهام آفرین می نمود مطرح نمی ساخت . مطالب را درهم نمی آمیخت و همه حقایق را یک کاسه عرضه نمی کرد. هر نوشته و یا گفته ای مخاطب مخصوص به خود را داشت , چنانکه بحثهایی مانند :[جهاد اکبر] , [ریا, عجب] و گفتارهای عمومی برای همه افراد و طبقات گوناگون سودمنداست و کتابهایی مانند : [ آداب الصلوه ، شرح حدیث جنود عقل و جهل] و [ اربعین ] برای افراد متوسط, که دراخلاق و عرفان مطالعه دارند, مفیداست . و آثاری مانند : [شرح دعای سحر ، مصباح الهدایه] , [معراج السالکین] و... برای آشنایان با عرفان و سیر و سلوک قابل استفاده است .

 

5. توجه به اصول اخلاقی نه فروغ

 

هر مبحث تربیتی واخلاقی باید در پی دواصل , روان باشد:

نخست بکوشد, تا صفات اخلاقی را به ملکه و ساختار درونی تبدیل سازد و سپس این ملکات را به ارزشهای اصولی وارکان اخلاقی اختصاص دهد. متاسفانه , بسیاری از آموزشهای اخلاقی و نوشته های تربیتی به این اصل مهم نپرداخته اند و پیش از رفتن به سراغ ریشه فضایل و رذایل از شاخ و برگها و مسائل جزئی اخلاق سخن می گویند.

بی شک , صفاتی مانند: دروغ , ریا, عیب گیری , حرص و ... مایه در ملکات و خلقیات دیگری دارند و آبشخور هر یک در جای ویژه ای است زیرا, آن کس که از شرافت و کرامت نفس برخوردار نباشد, خودبخود دچار: غیبت , حسد, دروغ , و مانند آنها می گردد.

ازاین رواصلاح گر نفس , باید پیش از پرداختن به افعال و صفات جزئی اخلاقی از سرچشمه هر یک سخن گفته راه تهذیب آن را پی گیرد.

از ویژگیهای دیگر تعالیم امام , توجه به همین ارکان واصول اخلاقی است وامام مانند معلمی هوشمند, ریشه مفاسد وانحرافهای نفسی را می جوید و کانون هر یک را در جان آدمی می یابد.

در پی درمان ظاهری دردها و زدایش انحرافها نیست , بلکه در صدد ره یابی به ریشه ناهنجاریهاست . پیوسته به انسانیت و خودخواهی هشدار می دهد که ام الرذائل است و به اخلاص , فرا می خواند که سر آمد مکرمتها وام الفضائل .

درادامه این نوشتار, دراین باره , توضیح بیشتری خواهیم داد.

 

6. محوریت اخلاق , دراندیشه امام

 

در دیدگاه امام , صلاحیت اخلاقی سرآمد دیگر شایستگی ها بوده و تهذیب نفس اساس همه ابعاد سیاسی ,اجتماعی , فردی و ...است .از زندگی فردی گرفته تا روابط خانوادگی .اجتماعی منطقه ای و حتی معادلات بین المللی باید بر میزان اصول اخلاقی شکل یابد.

حضرت امام , در جای جای کلامش , با تعبیرهای گوناگون واشاره به زوایای مختلف ,این مهم را یادآور می شد و در مناسبتهای مناسب محوریت اخلاق را گوشزد می نمود. برای روشنتر شدن این اهتمام و توجه , سرخط برخی از تعالیم ایشان را بر می شماریم :

 

تزکیه انسان , هدف پیامبران

 

او, که رهرو راستین راه انبیای الهی بود, و چشمه سار وجودش از کوثر زلال رسالت آب حیات گرفته بود. هدف و مقصد بعثت را تزکیه واخراج از: ظلمات به سوی نور, می دانست و همواره در گفته ها و نوشته هایش بر این نکته اصرار می ورزید که : پیامبران برای آدم سازی آمده اند و شغلشان انسانسازی است . بارها می فرمود:

[تمام انبیا موضوع بحثشان و موضوع تربیتشان ...انسان است]. 22

انسان که هم آغوش طبیعت است و با آن مانوس و محشور, به آسانی گرفتاراسارت آن نیز می گردد و در نتیجه از حرکت به آن سوی طبیعت باز می ماند. رسولان الهی برآنند که :

[این موجود طبیعی رااز مرتبه طبیعت , به مرتبه عالی مافوق طبیعت و مافوق جبروت برسانند]. 23

امام , که با بینش توحیدی به انسان می نگریست , براین باور بود که هیچ حکومت و نظامی جز شیوه پیامبران الهی نمی توان انسان و ملتها را تربیت کند زیرا دید و بینش آنان محدوداست و مادی , وانسان موجودی است دارای ابعاد مادی و معنوی و کسی می تواند تربیت و تزکیه آدمی را به عهده گیرد که به همه جنبه های وجودی انسان احاطه و آگاهی داشته باشد واین ویژگی فقط در مکتب تربیتی سفیران و رسولان الهی پیدا می شود:

[ انبیاء می خواهند یک انسانی تربیت کنند که خلوتش و جلوتش فرقی نداشته باشد]. 24

و همانگونه که در آشکار خلاف نمی کند در غیاب و پنهان نیزاز گناه به دور باشد. بنابراین , می توان گفت تمام زحمات انبیاء و رنجهایی که مردان الهی در بستر تاریخ کشیده اند برای این معنی بوده است که : انسان , وارسته مهذب گردد.

امام می فرماید:

[ انبیاء همه آمدند آدم را درست کنند]. 25

 

جهاداکبر

 

او که در آغاز جوانی به میدان خودسازی گام نهاده بود, همواره در آموزشهای اخلاقی اش براین نکته اصرار داشت که تلاشی پیگیر و ریاضتی فراگیر لازم است تاانسان در جبهه با رذیلتهای اخلاقی و[ جهاداکبر] با هواهای نفسانی سر بلند و پیروز گردد و به سازندگی خویش بپردازد:

[ اساسا,اسلام برای سازندگی آمده است و... سازندگی انسان خودش , مقدم بر همه جهاهاست ... جهادی بس بزرگ است و مشکل و همه فضیلتها دنبال آن جهاداست]. 26

امام , در آن دوران غربت اسلام و قدرت دشمنان , درس اخلاقی را در حوزه پی نهاد که حاصل آن نوشته های ارزشمندی , همچون :[ جهاداکبر] و [ اربعین] شد.

این مجموعه که جانمایه کلام امام می باشد, نشانه اهمیت و محوریت مساله خودسازی دراندیشه و روش ایشان است . در همین راستاست که امام , در مواعظ و تعالیم اخلاقی اش به :[اصلاح خویش قبل ازاصلاح دیگران] سفارش اکید می ورزد و[ شروع از خود] را به عنوان یک اصل می شناسد و فرق بین انسان اسلامی وانسان استعماری را دراین جهت می بیند که :

[اول خودتان رااصلاح بکنید.اول مهذب بشوید و تعلیمات اسلامی را, که برای آدم سازی است , آن تعلیمات را عمل کنید که ما بعداز مدتی متحول بشویم به یک انسانهایی که ایلام می خواهد, نه یک انسانهایی که استعمار می خواهد]. 27

اگر توانستیم قبل ازاصلاح دیگران به اصلاح خویش دست یابیم بی گمان به پیروزی بزرگ و جهاداکبری دست یافته و قدمی اساسی برداشته ایم . امام ,اصلاح خود و آنگاه اصلاح دیگران را یک تکلیف می داند:

[ هر کس مکلف است که خودش رااصلاح کند, قبل ازاین که دیگران را اصلاح بکند همه موظفیم که خودمان رااصلاح کنیم] 28 .

و چون حوزه های علمیه اصلاحگران فکر واندیشه مردم شناخته شده اند, امام خطاب به حوزویان براین همه بیشتر تاکید می کند:

[بایداهل علمم و طلاب ... در خلال تحصیل اصلاح خود کنند و آن را, حتی الامکان , بر جمیع امور مقدم شمارند که از تمام واجبات عقلیه و فرایض شرعیه واجبتر و سخت تر همین است] 29 .

 

دانش و تهذیب یا آموزش و پرورش

 

از آن جهت که تهذیب ,اصل واساس ارزشهاست و منشا خدمت و برکت به دیگران می گردد,امام , همواره در سخنانش به لزوم همپایی دانش واخلاق سفارش می کرد و خطر جدایی علم و تزکیه را گوشزد می نمود و ضرر عالم غیرر مهذب و دانش بدون تزکیه رااز هر ضرر دیگری بیشتر می دانست :

[ آن کسی که دانش دارد, لکن دانشش توام با یک تهذیب اخلاق و یک تربیت روحی نیست ,این دانش موجب این می شود که ضررش بر ملت کشور زیادتر باشد] 30 .

روی این اصل , دراعالیم امام خمینی , که برگرفته شده از معارف قرآنی است , آموزش و پرورش , به عنوان دواصل اساسی و زیربنایی نیکبختها و سرافرازیها معرفی می گردند:

[ اقرا باسم ربک , قرائت کن به اسم رب .به اسم رب قرائت کن .اگر قرائت به اسم رب باشد,این , هم پرورش است و هم آموزش ... بیشتر صدماتی که به بشر وارد می شوداز طریق آموزش بی پرورش است] 31 .

مخاطب امام , دراین سخنان همه کسانی هستند که به گونه ای با تعلیم و تعلم سرو کار دارنداعم از حوزه ها و دانشگاهها و سایر مراکز علمی و فرهنگی . همانگونه که محصل حوزوی اگر مهذب نباشد به اسلام و ارزشهای اسلامی صدمه می زند, دانشجوی دانشگاه نیزاگر تزکیه نشود برای اسلام و کشوراسلامی جز ضرر و وابستگی سودی نخواهد داشت .

[بسیاراشخاص هستند که دانشمندند, لکن تربیت اسلامی ندارند, وجودشان ضرر می زند به کشور.... واسلام ....این فرقی نیست مابین این که دانش دانش علوم قدیمه باشد یا دانش علوم جدید] 32 .

 

فساداخلاقی دشمن اصلی بشر

 

از دیدگاه اخلاقی ,امام , تمام مظاهر فساد,از زندگی فردی گرفته تا برخوردهای خانوادگی , قبیله ای , منطقه ای و حتی معادلات نظامی و سیاسی بین المللی ریشه در فسادهای اخلاقی دارد و عامل همه ناهنجاریها, نابسامانیهای تربیتی است . آنچه انسانهای امروز را تهدید می کند, سلاحها مخرب و ویرانگر نیست , بلکه انحرافهای اخلاقی و زیر پا گذاشتن ارزشهای انسانی است که خطر جدی برای جوامع بشری به شمار می آید.

[ اگرانحراف اخلاقی نباشد, هیچ یک از سلاحهای جنگی به حال بشر ضرر ندارد] 33 .

اساس بدبختیها و پستیهای جوامع انسانی , ریشه واساسش این است که : انسانهای هواپرست و خودخواه , که جز به بطن و فرج خویش نمی اندیشند و دارای اعوجاجهای اخلاقی بوده اند, در راس اداره آن قرار گرفته اند:

[ اگر دنیا, در آتش این دوابرقدرت می سوزد, برای همان هوای نفس است که عمال این دوابرقدرت و خود آنها دارند.اگر کشورهای اسلامی در آتش این مفاسد می سوزد, برای این است که کسانی که متصدی آن امور هستند, هوای نفسانی دارند و خودشان را می بینند و همه را برای خود می خواهند] 34 .

 

رفع حجب نه جمع کتب

 

موانعی که بر سر راه خودسازی قرار می گیرد, تنها علقه های مادی و جاه و مقامی نیست . چه بسااندوخته های ذهنی و خواندن اصطلاحات و قواعد علمی (که خود باید روشنی بخش و تاریکی زای باشد) مانع راه شده و باعث فتنه گردد. پاکی نفس است که از نور دانش , چراغ فروزانی بر سر راه می سازد و آن رااز آفت حجاب اکبر, می رهاند.

امام , بر زدایش پرده های ظلمانی و نفسانی , که مانع رشد و شکوفایی فطرت بشر هستند, می پرداخت و هر چیزی را که مانع کمال و عامل ذلت انسان گردد,[ حجاب] می خواند:

[در رفع حجب کوش , نه در جمع کتب گیرم , کتب عرفانی و فلسفی رااز بازار به منزل واز محلی به محلی دیگرانتقال دادی , یا آن که نفس خود راانبارالفاظ و اصطلاحات کردی و مجالس و محافل آنچه در چنته داشتی عرضه کردی ... آیا بااین محموله های بسیار, به حجب افزودی یااز حجب کساتی ؟ خداوند عزوجل برای بیداری علماء آیه شریف : [مثل الذین حملواالتوریه] را آورده تا بدانندانباشتن علوم , گر چه علم شرایع و توحید باشد,از حجب نمی کاهد بلکه افزایش دهد واز حجب صغار به به حجب کبار می کشاند] 35 .

همانگونه که امام ,ارزشمندی دیگرابعاد وجودی انسان را در پرتو اخلاق می دید, دانش و فرا گرفته های علمی را نیز سخت نیازمنداین صیقل می دانست , تااز زنگار به خود بالیدنها پاک شود و به حربه ای در دست نااهل بدل نگرددازاین روی , به فراگیری[ علم اخلاق] در کنار فراگیری سایر علوم معمول حوزه وی سفارش می کند :

[واز بالاترین و والاترین حوزه هایی که لازم است , به طور همگانی مورد تعلیم و تعلم قرار گیرد, علوم معنوی اسلامی ,از قبیل : علم اخلاق و تهذیب نفس و سیر و سلوک الی الله رزقناالله وایاکم که جهاداکبر می باشد] 36 .

 

ایجاد محیط اخلاقی

 

از نشانه های دیگری که نقش محوری اخلاق رااز دیدگاه امام , بیان می دارداین است که : رمز موفقیتهای اجتماعی و خدمات سیاسی را, در آراستگی به فضائل اخلاقی می داندازاین رو, به دولت مردان و دست اندرکاران مدیریت جامعه توصیه می کند که :ایجاد محیطی سالم و معطر به ارزشهای تربیتی را سرلوحه کار خویش سازند, تا در پرتو برکاتش , خود بهره من گردند:

[عمده در برنامه های حکومتی , در برنامه های دولتی ,این معناست که : محیط اخلاقی درست کنند, محیط برادری درست کنند.این , در راس همه برنامه هاست .اگراین برنامه درست شد,اگر دولت بخواهد کاری بکند, همیشه ملت بااو همراهی می کند] 37 .

بی شک , نمی شود مسائل اخلاقی رااز دشواریهای اجتماعی و نابسامانیهای اقتصادی جدا ساخت واز محیط آلوده به این آفات ,انتظار صلاح و کمال داشت .

علی[ ع] می فرماید:

 

[ العسر یفسدالاخلاق] 38 .

 

پریشانیها و دشواریها,اخلاق را فاسد می کنند.

عدم برنامه ریزیهای شایسته و راه گشا نقش اساسی را در زمینه سازی مفاسداخلاقی دارد. مشکلات روزمره , فرصت به خود پرداختن رااز مردم می گیرد و آنها را در پیچ و خمهای دشواریها سر درگم می سازد.

به اعتقادامام , یکی از عوامل موثر درساختن محیط سالم , صلاحیت تقوایی و خوشنامی مدیران کشور و کارگزاران حکومت اسلامی است .از مجریان گرفته تا برنامه ریزان و قانونگذاران بایداسوه های با فضیلتی باشند که همواره الگو و مقتدای مردم گردند و عطر معرفت را با حضور خود بگسترانند:

[شما باید در نجا معلم اخلاق باشید,از برای همه کشور... شما ها باید در مجلس که می روید علاوه بر مسائل که مطرح می شود, که مورد احتیاج ملت است , باید آنها را طرح کنید, با سلاح اخلاق اسلامی وارد شوید و با آن سلاح , مردم را تربیت کنید] 39 .

این بود نگرشی کوتاه براهمیت و جایگاه اساسی اخلاق در دیدگاه امام .اینک می پردازیم به بررسی مبانی اخلاقی امام رحمه الله علیه :

 

مبنای اخلاقی امام

 

در تعالیم اخلاقی امام , تهذیب و تربیت بر دو رکن و عنصراصلی استوار می گشت که از ترکیب آن دواساس و پایه انسان الهی شکل می گرفت . به عبارت دیگر,امام در روش و شیوه تربیتی خود, همواره بر دو بعد بنیادی تکیه داشت : در بعداثباتی , خداجویی واخلاص را عامل پرواز در ملکوت و مایه تعالی و کمال می خواند و آراستن به آن را لازم می شمرد. در بعد سلبی , خودبینی و حب نفس را مانع تکامل و منشا بدبختی می دانست و پیراستن از آن را وظیفه و جهاد می نامید.

ازاین روی , بر آن شدیم که : گفته ها و نوشته های ایشان را بااین دید بررسی نموده و تحت دو عنوان اصلی واساسی در آوریم :

 

1.اخلاص یا قیام برای خدا

 

با نگاهی به سر خط آثار و گفتاراخلاقی حضرت امام , روشن می شود که : یکی از عنصرهای مبانی اصیل و زیربنایی در مسائل خودسازی واخلاق , معرفه الله و توجه به خداونداست . آن چیزی است که مقصد همه انبیا بوده و تمامی کوششها مقدمه ای برای رسیدن به آن مقصداست :

[تمام مقاصدانبیا, برگشتش به یک کلمه است و آن : معرفه الله است. ] 40

مساله اخلاص یا خداجویی , موضوعی است که با تعابیر گوناگون در تعالیم امام , به چشم می خورد. و در جای جای کلامش بدین مهم اشارت دارد. برای روشنتر شدن این موضوع , به برخی از عناوین و نمونه های مربوط اشاره می کنیم :

 

مقصدالهی

 

ملاک ارزشمندی اعمال در جهت خداجویی آنهاست واگر مقصدهاالهی شد و غیر خدااز صفحه دل بیرون گشت همه چیز به دست می آید:

[ اگر بخواهید خدمت شما, پیش خدای تبارک و تعالی اجر داشته باشد مقصد راالهی کنید, برای خدا قدم بردارید] 41 .

و درجایی دیگر, ضمن توصیه به این نکته که باید تمام توجه به خداوند باشد, می فرماید:

شما مجاهده کنید تا هر چه در دل زدوده شود که اگر برای خدا خالص شدید, در پیروزیتان موثراست . بایداتکائتان فقط به خدا باشد . 42

امام , همواره می فرمود:

وجهه نفستان خدا باشد 43 .

و به این مهم تکیه داشت که :

عالم محضر خداست , در محضر خدا معصیت نکنید .

 

موعظه واحده , یا قیام الله

 

قرآن کریم , سرلوحه مواعظ و پندهای خود را[ قیام لله] می داند:

قل انمااعظکم بواحده ان تقوموا لله .

امام , همواره ,این موعظه قرآنی را بازگو می کرد و آن را بازگو می کرد و آن را تنها برترین پند حیات بخش جانها می دانست :

[جدیت کنید که کارهایتان برای خدا باشد, قیامتان لله باشد : [ انما اعظلکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فردای] ... موعظه یک موعظه است . قیامتان برای خدا باشد, نه قیامتان برای پیدا کردن یک عنوانی ... یک جاهی یک مقامی یا یک پولی] 44 ...

او که مقتدای پاکان و مرشد دلدادگان بود, در پاسخ به درخواست موعظه و نصیحت ,از طرف یکی از شاگردان اینگونه نگاشت :

بهترین موعظه آن است که خداوند در قرآن فرموده است : انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله . 45

 

مامور به وظیفه , نه نتیجه

 

در بینش امام ,اگر کاری برای خدا انجام گیرد شکست در آن معنی ندارد واگر مقصود خدا و معنویت باشد به انتظار نتیجه نباید نشست , بلکه باید به انجام وظیفه اندیشید. همه کوششهای فردی واجتماعی , علمی و فرهنگی را به نیت خداجویی بایدانجام داد و وجهه اعمال را رضایت حق گرفت نه چیز دیگر:

[دانشگاه را باید شما رو به خدا ببرید, رو به معنویت ببرید. و همه درسها هم خوانده شود, همه درسها هم برای خدا خوانده بشوداگر چنین شدید در کارتان موفقید, چه برسید به مقصدتان چه نرسید]. 46

و نیز می فرماید:

همه ما مامور به ادای تکلیف و وظیفه ایم , نه مامور به نتیجه . 47

 

محورارزشها و پیروزیها

 

امام , پیامبرگونه می اندیشید و نبض جانش به آهنگ کلام رسول الله می زد:

قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین . 48

بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من , همه برای خداوند, پروردگار جهانیان است .

انسان مخلص و مشتاق حق , کسی است که : در همه حال و در هه جا عقربه زندگی و حیات و ممات خویش را به سوی خدا بچرخاند و بکوشد که همواره در حوزه جاذبه الهی قرار گیرد و با دید خداخواهی به همه چیز و همه کس بنگرد.امام , در همه جاازاین اصل اساسی سود جست و همواره به این صفت ارزشمند سفارش می کرد و آن را محورارزشها و پیروزیها می دانست :

قیام برای خداست که ابراهیم را به منزل خلت رسانده واز جلوه های گوناگون عالم طبیعت رهانده :

 

خلیل آسا درعلم الیقین زن

ندای لااحب الافلین زن

 

قیام لله است که موسی کلیم را با یک عصا به فرعونیان چیره کرد... قیام برای خداست که خاتم النبین[ ص] را یک تنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد] 49 .

او,اخلاص مردم را عامل انقلاب و ضامن بقای آن می دانست و در تقدیر ازایثار و فداکاری جوانان چنین می فرمود:

[عمده ,این اخلاص است که در شما جوانان ظاهراست . شماازاین اخلاص وایثار جمهوری اسلامی را بیمه کردید... آنچه در نزد خداارزشش از همه بالاتراست این ایثاراز روی اخلاص است] 50 .

ایثار, که به گفته امیر المومنین (ع) : [اعلی المکارم] 51 است , آنگاه ارزش واقعی اش را می یابد که از [اخلاص] برخیزد.

 

تقوی و خویشتن داری

 

عنوان دیگری که امام برای توجه به حق و قیام لله روی آن تکیه می کند, تقواست . تقوایی که در ستیز با آلودگیهای اجتماعی رخ می نمایاند, نه در گریزاز واقعیتها:

قرآن فقط میزان را تقوی , میزان رااز خدا ترسیدن , تقوای واقعی , تقوای سیاسی , تقواهای مادی , تقواهای معنوی , میزان رااین طور قرار داد:ان اکرمکم عندالله اتقکم . 52

امام , بر کرسی وعظ و خیرخواهی , به حوزویان نیز چنین صلا می دهد:

[ حوزه های علمیه بیدار باشند. تقوا را, تقوا را, تقوا را, نصب العین خود قرار بدهند. فضلا, طلاب علوم دینیه . تقوی , تقوی , تنزیه نفس مجاهده با نفس . یک مجاهد با نفس می تواند بر یک ملت حکومت کند]. 53

این ها و صدها نمونه دیگراز تعالیم امام , بود که در بعد مثبت اخلاق و خودسازی , روی اخلاص و قیام برای خدا تکیه می کرد و آن را تنها موعظه الهی می شمرد.اکنون که اشاره ای به یک بعداز مبنای اخلاقی امام , شده واهمیت اخلاص روشن گشت , به بعد دوم آن : خودخواهی , می پردازیم که در واقع مانع اخلاص و خداجویی است .

 

2. خودخواهی یا قیام برای نفس

 

54 در دیدگاه امام , آنچه مانع رشد و تعالی انسان می گردد واو را از تهذیب و تزکیه باز می دارد,انانیتها و خودبینی هاست . آفت اخلاص و خداجویی , خودخواهی و خودپسندی است . و تااین جبل انانیت باشد, رسیدن به ارزشهای متعالی ناممکن بلکه محال است :

[مادامی که انانیت و خودخواهی و خودبینی در کاراست اگر برای تحصیل معارف و کمالات روحیه نیزاقدام می کند, یا قدمی زند, برای خود و نفسانیت خویش است و آن نیز خودخواهی است , نه خداخواهی . و معلوم است , خودخواهی و خداخواهی با هم جمع نشود, بلکه اگر خدا را خواهد, برای خود خواهد و غایت و مقصد و نهایت مطلوب , خود و نفسانیت است].

روح کلام امام , دراین است که : برای کمال , تنها آراستگی به فضایل کافی نیست , بلکه پیراستگی از رذایل نیز, گامی اساسی جدی است . تاکید براین موضوع را در جای جای تعالیم امام , با عناوین گوناگون می یابیم :

 

بت نفس

 

امام , همانگونه که در میدان مبارزه و جهاداصغر شکستن بتهای اصلی و شیطانهای بزرگ رااصل می شمرد, در تعالیم اخلاقی و تربیتی نیز, که میدان جهاداکبرش می خواند, نفس را, مادر بتها می دانست و مجاهده با آن را لازم :

[مادر بتها, بت نفس شماست . تااین بت بزرگ و شیطان قوی از میان برداشته نشود, راهی به سوی او, جل و علا, نیست و هیهات که این بت شکست و آن شیطان رام گردد] 55 .

او, که از حجاب خودی و خودخواهی رهیده بود به رهپویان چنین آموخت :

[می دانی شیطان با پدر بزرگ ما آدم , صفی الله , چه کرد؟او رااز جوار حق فرو کشید و پس از وسوسه شیطان و نزدیکی به شجره (که شاید نفس باشد یا بعض مظاهر آن ) فرمان ,[ اهبطوا] رسید و منشا همه فساد و عداوتها شد]. 56

و همواره در کلمات قصار و حکمتهای لقمان گونه اش می فرمود:

[خودخواهی منشا همه مفاصداست]. 57

او که عاشق حق بود و ره عشق می آموخت , گذشتن از خودی و خودیتها را مقدمه ملاقات دوست می خواند:

صوفی زره عشق صفا باید کرد

عهدی که نموده ای وفا باید کرد

تا خویشتنی به وصل جانان نرسی

خود را به ره دوست فدا باید کرد 58

کمال انقطاع , یا خروج از خودیتها

از دیدگاه امام ,از دیدگاه امام ,انسان دراین عالم , همانند مسافری است که به سوی خدا در حرکت است :

[مادامی که حب نفس در دل است وانسان در بیت مظلم نفس است , مسافرالی الله نیست , بلکه از مخلدین الی الارض است . واول قدم سفرالی الله , ترک حب نفس است و قدم برانانیت و فرق خود گذاشتن]. 59

در همین راستاست که کمال انقطاع را[ خروج از منزل خود و خودی و هر کس و هر چه و پیوستن به اوست و گسستن از غیر می داند] و به آنان که در[ هنگامه نبرد, رشته تعلقات درس و بحث را بریدند و عقال تمنیات دنیا رااز پای حقیقت علم بر گرفتند] و با کمال انقطاعشان[ در جمع ملکوتیان شعر حضور سرودند] 60افتخار می کند و به جوانانی که :[ در اول شب یلدای زندگی سینه سیاه هوسها را دریده] 61 اند غبطه می خورد و آنان را[ قافله سالاران وجود] 62 نام می نهد .

 

خصومت زاده منیت ها

 

امام , یکی دیگراز مظاهر حب نفس و شعبه های خودخواهی را, خصومت و اختلاف می دانست و همواره براین نکته پافشاری داشت که : [ اختلاف و تفرقه] برخاسته ازا انانیتها و خودبینی هاست :

[ اختلاف همیشه ناشی از جهات نفسانی است .اگر همه انبیاءالان در اینجا جمع بشوند,اختلاف ندارد برای آن که جهات نفسانی را ندارند... کوشش کنید آن جهات نفسانی , بازیتان ندهد, که منشا مناقشه واختلاف شود]. 63

او, که همواره ازاختلافات رنج می برد, همچون پدری دلسوز,از خصومتها نگران بود و همه را به پرهیزاز کشمکشها فرا می خواند و وحدت و دوستی رااز ویژگیهای بهشتیان رهیده از خودخواهی , و تفرقه و خصومت راازاوصاف دوزخیان می دانست :

[مخاصمه مال اهل جهنم است : [خصام اهل النار]. یکی از مصیبتهایی که اهل جهنم به آن مبتلا هستند, همین خصامی است که با هم دارند, جنگ و نزاعی است که با هم دارند... و یکی از کرامتهایی که اهل بهشت دارند, آن : برادری و دوستی و محبت است]. 64

 

حب نفس و مظاهر آن

 

امام , که نفس خود را مهار کرده بود و تعلقات دنیویش را عقال , همواره براین مهم اصرا داشت که سرمنشا همه لغزشها و گرفتاریها: حب نفس است و بارهااعلام کرد که :

[آنچه خطر برای هرانسانی و هر متصدی امری هست حب نفس است ... هر بلایی که سرانسان ... می آید... دراثر هوای نفس و خودخواهی است . در روایات ,ائمه فرموده اند: راس کل خطیئه حب النفس]. 65

البته باید توجه داشت که این سخن , منافات بااحادیثی که می گویند: [حب الدنیا راس کل خطیئه] , ندارد زیرا حب دنیا و حب مال و... همه برخاسته از حب نفس واز مظاهر آن به حساب می آیند.امام , می فرماید:

[ از حب نفس است که : حب جاه , حب به سلطنت , حب به مقام , حب به مال و حب به همه انگیزه های شهوانی پیدا می شود... حقیقتا راس همه خطاها و منیتها, همین خودخواهی هاست] 66 .

امام , که حب نفس را عامل اسارت انسان می دانست چنین می فرمود:

[دراین عالم سه نظراست :

1. نظری که از روی حب مطالعه می کند.

2. نظری که از راه بغض به همه چیز نظر می کند.

3. نظری که حب و بغض درر آن نیست و آزاداست] 67 .

آنچه عامل ارزش انسان و مایه پرورش اوست , همان دیدگاه سوم است که خود رااز همه وابستگیها برهاند و خودخواهیها را کنار نهد و به همه چیز و همه کس ,از روی آزادی و بی نظری بنگردازاین روی ,امام می فرماید:

[بزرگترین گرفتاری از ناحیه خود ماست که از روی حب نفس یااز راه دشمنی و بغض به مردم واشیاء و گروهها نظر می کند واین نظر, نمی تواند آزاد باشد] 68 .

بالاخره اساس دوستیها و دشمنیهای انسان , برگشت به ( من ) او می کند و تمام تعریفها و تکذیبهایش نیز,از همان ( من ) برمی خیزد:

[این (من) را اگر انسان زیر پا گذاشت و (او) شداصلاح می کند همه چیز را] 69 .

با نگرشی دوباره به سرفصلهای این نوشته , درمی یابیم که از دیدگاه امام ,اخلاص و خداخواهی عامل اساسی برای تربیت و به دست آوردن فضیلتها و آراستگی به آنهاست , ولی دشمنی توانا و مانعی بزرگ در پیش است به نام حب نفس و خودخواهی و تااو هست , به هیچ ارزشی و فضیلتی نمی توان دست یافت . تنها راه نجات این است که : دیو خواهی و خودبینی ها را کنار نهیم تا فرشته خداخواهی واخلاص رخ بنمایاند.این , شدنی نیست مگراین که حق یار گردد و لطف او مددکار .

[بارالها! پایان کار ما را بسعادت مقرون فرما و سرانجام رشته معرفت و خداخواهی را به دست ما بده و دست تطاول دیو رجیم و شیطان رااز قلب ما کوتاه فرما و جذوه ایی از آتش محبت خود در دل ما افکن , تا جذبه حاصل آید و خرمن خودی و خودپرستی ما را به نور نار عشقت بسوزان , تا جز تو نبینیم و جز سرکوی تو بار قلوب را نیاندازیم . محبوبا!اکنون که از تو دوریم واز جمال جمیلت مهجور, مگر آن که دست کریمانه ات تصرفی کند و حجابهای ضخیم رااز میان بردارد,تا در بقیه عمر جبران ماسبق گردد.انک ولی النعم] 70 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان