حال ببینیم عالمانی که دروغ به کودکان را مجاز شمرده اند، چه دلایلی برای کار خود دارند.
بر خلاف مورد قبل، هیچ روایتی هر چند ضعیف یا مجمل دروغ به کودکان را تجویز نمی کند. بر عکس، احادیث متعددی دروغگویی به کودکان را اکیدا منع می کند. برای نمونه روایات زیر را نقل می کنیم:
1. عبداللّه بن عامر خاطره ای را که از رسول خدا(ص) داشت، چنین نقل می کند:
«جاء رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله و سلم بیتنا و انا صبی صغیر، فذهبت العب. فقالت لی امّی: یا عبداللّه! تعال اعطیک. فقال رسول اللّه : ما اردت ان تعطیه؟ قالت: اردت ان اعطیه تمرا. قال: اما انک لو لم تفعلی، لکتب علیک کذبة؛
کودکی خردسال بودم که رسول خدا به خانه ما آمد. رفتم بازی کنم که مادرم به من گفت: عبداللّه ! بیا تا به تو چیزی بدهم. رسول خدا فرمود: چه می خواستی به او بدهی؟ مادرم گفت: می خواستم به او خرما بدهم. ایشان فرمود: آگاه باش، که اگر قصدت آن نبود که به او چیزی بدهی، دروغی به پایت نوشته می شد.»
2. رسول خدا(ص) فرمود:
«ان الکذب لا یصلح منه جد و لا هزل و لا ان یعد الرجل ابنه ثم لا ینجز له؛
دروغ، جدی و شوخی آن شایسته نیست و نه اینکه مردی به فرزندش وعده دهد و آنگاه به آن وفا نکند».
بدین ترتیب روایات، صریحا دروغگویی به کودکان و وعده دادن های دروغین را به آنان منع می کنند. پس در اینجا سه گروه روایت داریم: گروهی که مطلقا دروغ را منع می کنند، گروهی که مطلقا خلف وعده را منع می کنند و گروهی که مشخصا دروغگویی به کودکان را منع می کنند. اگر ما باشیم و این روایات، به راحتی می توان نتیجه گرفت که هرگز نباید به کودکان به عنوان کودک دروغ گفت.
با این حال ظاهرا سنت غالب بر آن بوده که می توان اخلاقا به کودکان دروغ گفت. غزالی که خود راوی حدیث اول نیز هست و آن را جزء احادیث منع کننده دروغ نقل می کند، دروغگویی به کودکان را مجاز می شمارد و در توجیه این روایت می گوید: درست است که در اخبار داریم که در این صورت دروغی نوشته می شود، لیکن حتی دروغ مباح نیز به عنوان دروغ نوشته و از آن بازخواست می شود و در صورت صحت نیت، از آن درمی گذرند. ایشان به همین مقدار بسنده می کند و می گذرد. حال آنکه چنین توجیهی پذیرفتنی به نظر نمی رسد و زبان روایت به گونه ای است که مقصود از نوشته شدن دروغ، کیفردار بودن آن است، نه اینکه همین طور نوشته و سپس پاک می شود. ملا مهدی نراقی از همین توضیح کوتاه نیز دریغ می کند و صرفا دروغگویی به کودکان را مجاز می شمارد و آنان را به زنان ملحق می کند. ملا احمد نراقی نیز توضیحی نمی دهد و فقط چنین کاری را مجاز می شمارد.
مرحوم آیت اللّه خویی پس از بررسی فقهی روایاتی که در باب مجاز بودن دروغگویی برای اصلاح آمده است، مجاز بودن دروغ گفتن به زن و حتی مطلق خانواده یعنی زن و فرزند را نتیجه می گیرد و اطلاق ادله حرمت کذب را با این احادیث قید می زند. همچنین ادله وجوب وفای به وعده را با همین روایات مقید می سازد. به تعبیر دیگر اگر چه روایات متعدد مطلقا دروغ را حرام شمرده اند و اگر چه روایات دیگری مطلقا وفای به عهد را واجب دانسته اند، اما روایات مجوز دروغگویی برای اصلاح، آن حرمت و این وجوب را قید می زند. در نتیجه دروغ گفتن به زن و فرزند حرام نیست و وفا کردن به وعده هایی که به آنان داده می شود نیز واجب نیست.
سخن غزالی را همان طور که اشاره شد، نمی توان پذیرفت، چون که ظاهر حدیث آن است که اگر مادر عبداللّه بن عامر به او دروغ گفته بود، گناه دروغگویی به پای او نوشته می شد. احادیث دیگری نیز به صراحت، دروغگویی به کودکان را منع می کنند و تاب چنین تأویلی را ندارند. اما نتیجه گیری مرحوم آیت اللّه خویی نیز مناقشه انگیز است. به فرض که دروغگویی به زوجه را بپذیریم (گرچه آن را نپذیرفتیم و دلالت های آن را به پرسش گرفتیم) حداکثر دلالت این سنخ روایات آن است که دروغ گفتن به زن مجاز باشد. بنابراین اطلاق روایات حرمت کذب و وجوب وفای به وعده به وسیله این روایات مقید می شود و در نتیجه می توان ادعا کرد که دروغ گفتن به زن جایز است. اما دیگر موارد همچنان مشمول اطلاق آن روایات خواهند بود. از این بالاتر ما دلیل خاصی داریم که دروغگویی به کودکان و خلف وعده به آنان را مجاز نمی شمارد و دیگر این دلیل خاص را نمی توان تخصیص زد و همچنان مشمول ادله حرمت کلی دروغ خواهد بود. به تعبیر دیگر پاره ای روایات می گویند دروغ نگویید و پاره ای می گویند مشخصا به کودکان دروغ نگویید. حال اگر کسی بخواهد از آن روایات ناظر به اصلاح استفاده ای کند، حداکثر می تواند آن ادله مطلق را قید بزند و دیگر نمی تواند این دلیل خاص را ندیده بگیرد و کودکان را به زنان ملحق سازد. لذا پذیرش نتیجه گیری ایشان سخت دشوار است. بنابراین از شرع هیچ دلیلی که مؤید و مجوز دروغگویی به کودکان باشد، وجود ندارد.
ممکن است کسانی بخواهند از طریق ضرورت، دروغگویی به کودکان را مجاز بشمارند. همان طور که کسانی اشاره کرده اند، همه موارد استثتای دروغ به ضرورت برمی گردد و هر جا ضروری بود از باب مردارخواری، می توان دروغ گفت. اینان در مسئله دروغگویی به کودکان نیز همین ضرورت را دیده اند و بر آن هستند که دروغ به کودکان ضروری است.
در اینجا دو مسئله را باید از یکدیگر جدا کرد، یکی آن که گاه ضرورت اقتضا می کند که به کودکی خاص دروغ بگوییم و دیگری آن است که دروغ گفتن به کودکان ضروری است. مسئله اول اختصاص به کودکان ندارد و خود، یکی از مصادیق ضرورت است، از این رو همان طور که گاه از سرِ ضرورت به دشمن دروغ می گوییم، ممکن است ناچار باشیم به کودکی دروغ بگوییم. بنابراین در اینجا با موردی خاص و گذرا رویارو هستیم و نباید برای آن عنوانی خاص چون «دروغ به کودکان» گشود.
مسئله دوم آن است که دروغ به کودکان یک ضرورت و قاعده و لازمه تربیت کودکان است. مثال های آورده شده و تعیین عنوان خاص، ظاهرا ناظر به این مورد است و کسانی که دروغ به کودکان را مجاز شمرده اند، نه از باب ضرورت بوده است، بلکه آن را یکی از استثناهای دروغ دانسته اند و همان طور که دروغ به زن را مجاز دانسته اند، این را نیز بدان ملحق ساخته اند. بنابراین مسئله ضرورت در میان نیست، بلکه مسئله حق دروغ گفتن است. لذا می بینیم که غالبا تصریح کرده اند که کودکان نیز به زنان ملحق می شوند. گویی همان طور که مرد حق دارد به زن خود دروغ بگوید، می تواند به فرزندان خود نیز دروغ بگوید و این غیر از مورد ضرورت است. بحث و سخن ما نیز ناظر به این مسئله است. مسئله این است که چه ضرورتی در دروغگویی به کودکان به عنوان کودک وجود دارد.
هر چند مدافعان دروغگویی به کودکان، دیدگاه خود را تقریر نکرده و آن را به گونه ای دفاع پذیر مطرح نساخته اند، می کوشیم این دیدگاه را از نگاه آن تقریر کنیم. طبق این دیدگاه می توان گفت که کودکان تابع احساسات و عواطف زودگذر و غریزه خود هستند. آنان مصلحت خود را نمی شناسند و چه بسا که به زیان خود اقدام کنند. آنان موجوداتی کنجکاو و مسئولیت ناپذیر هستند. از هر چیزی می پرسند و می خواهند سر از همه چیز در آورند. حال آنکه دانستن و دریافتن همه چیز به صلاح آنان نیست. آنان لذات آنی را بر منافع آتی و خوشی های زودگذر را بر خوشی های پایدار ترجیح می دهند. لذا حاضرند آینده تحصیلی خود را فدای گردشی چند روزه و یا تفریحی چند ساعته کنند. چنان در بند منطق لذت گرایی و پرهیز از درد هستند که به هیچ قیمتی حاضر نیستند حتی برای منافع و یا سلامتی خود، اندکی درد را پذیرا باشند. از آنجا که عقل معاش ندارند، اگر درآمد یک ماهه والدین در اختیارشان قرار گیرد، آن را یک شبه تباه خواهند کرد. آنان موجودات سر به هوا و نظم ناپذیری هستند که باید به ضرب تطمیع و تهدید، مهارشان را در دست گرفت. سخن کوتاه، آنان نیازمند مراقبت و هدایت بیرونی و دایمی هستند و این مسئولیت به عهده والدین است که در این مسیر پر فراز و نشیب زندگی آنان را پیش ببرند و برای رویارویی با مشکلات زندگی آماده کنند.
این طبیعت کودکان است و چون والدین مصلحت آنان را بهتر از خودشان می دانند، این حق را دارند که از شیوه های گوناگون تربیتی و از حربه های مختلف استفاده کنند. یکی از این حربه ها تنبیه واقعی است و دیگری تهدید دروغین است. گاه ممکن است کودک از ما سؤالی کند که ظرفیت و توان فهم پاسخ آن را ندارد. برای مثال می شنود که یکی از آشنایان به بیماری سرطان دچار شده است. پس مصرّانه از ما می خواهد که برایش توضیح دهیم سرطان چیست. چون کودک قدرت فهم بیماری سرطان را ندارد و ما هم می خواهیم در جواب، یک نکته تربیتی را بگنجانیم، به راحتی با یک دروغ به هر دو هدف خود می رسیم و می گوییم چون حرف پدرش را گوش نداده است، دچار این بیماری چنین و چنان شده است. بدین ترتیب هم دهان کودک را بسته ایم و هم ضرورت حرف شنوی را به او گوشزد کرده ایم.
گاه نیز کودک که باید درس بخواند مثالی که غزالی و نراقی می زنند از درس خواندن تن می زند و ترجیح می دهد که به جای درس خواندن در خانه ول بگردد. از آنجا که کودک مورد علاقه ماست و ما آینده او را می خواهیم و از سویی واقعا دل مان نمی خواهد او را تنبیه کنیم، کافی است به دروغ او را تهدید کنیم که اگر درس نخوانی تو را چنین و چنان خواهم کرد. در نتیجه کودک هراسان از این تهدیدات، به درس خواندن روی می آورد و با یک دروغ مصلحتی مشکل درسی و رفتاری او اصلاح می شود.
سخن کوتاه، اگر کسی مسئولیت کودکان را به عهده داشته باشد، متوجه اهمیت و لزوم دروغگویی به آنان می شود و این تلقی بسیار آرمانی است که نباید به کودکان دروغ گفت. دروغ به کودکان برای تربیت و آینده آنان ضروری است و مصلحت در همین دروغ گفتن است و کسی که ادعا می کند هرگز نباید به کودکان دروغ گفت، از روانشناسی کودکان بی خبر است؛ پس دروغگویی به کودکان لازمه تربیت آنان و در نتیجه مجاز است.
این دیدگاه بر چند اصل موضوع یا پیش فرض استوار است، به این شرح:
1. کودکان موجوداتی غیر عقلانی و تابع احساسات و غرایز خود هستند.
2. کودکان موجوداتی کنجکاو و فضول هستند.
3. کودکان موجوداتی نظم ناپذیر و پیرو فلسفه لذات جسمانی هستند.
4. کودکان ظرفیت فهم و درک بسیاری از مسائل را ندارند، در عین حال می خواهند از همه چیز آگاه شوند.
5. کودکان صلاح و فساد و راه و چاه زندگی خود را نمی شناسند و نیازمند راهنمایی والدین هستند.
6. تربیت و هدایت کودکان به عهده والدین است و لازمه تربیت، دروغگویی مصلحتی است؛ پس دروغگویی به کودکان مجاز است.در باره این پیش فرض ها بحثی نمی کنیم. در این باب در کتاب های مربوط به روانشناسی کودک، روانشناسی رشد، فلسفه تعلیم و تربیت و روانشناسی یادگیری و امثال آن بسیار بحث شده و طبیعت کودک و تفاوت یا مشابهت آن با بزرگسالان کاویده شده است. از این رو، در اینجا اصول موضوعه فوق را به فرض هم که بپذیریم، از آنها نمی توان لزوم دروغگویی به کودک را به دست آورد. لذا در باره پیش فرض ها نکاتی را مطرح می کنیم.
نخست آنکه حتی اگر کودکان موجوداتی غیر عقلانی و یا به تعبیر دقیق تر خیالپرداز باشند، وظیفه والدین آن است که آنان را با حقایق هستی به تدریج آشنا کنند و تفکر علمی و عینی را به آنان بیاموزند. لازمه این کار صداقت و راستگویی است، نه دروغگویی. چرا که هدف دروغ گفتن گمراه ساختن کودک و آشفتن ذهن اوست. لذا باید کوشید از طریق صداقت و راستی، کودک را عقلانی بار آورد و او را با واقعیات آشتی داد.
دوم آنکه کنجکاوی یا به تعبیر والدین فضولی کودکان، بزرگ ترین موهبت خداداد به آنان است. اگر این خصلت در انسان سرشته نشده بود، مانند دیگر موجودات حیات ابتدایی خود را همچنان ادامه می داد و اینک از نظر ساختار اجتماعی و مدنی تفاوتی با حیوانات جنگل نشین نداشت. همه اختراعات و اکتشافات، ریشه در کنجکاوی بشر دارد. کنجکاوی کلیدی است که انسان با آن درهای بسته جهان را می گشاید. حال با این خصلت فطری کودک، چند گونه می توان برخورد کرد. نخست آنکه آن را با خشونت و تنبیه فیزیکی و روانی سرکوب نمود. دوم آنکه آن را از طریق دروغگویی گمراه و منحرف ساخت و سوم آن را از طریق جهت دادن درست، ارتقا بخشید و رشد داد.
دروغ گفتن به کودکان در قبال کنجکاوی آنان، تنها نتیجه اش منحرف ساختن این صفت اساسی زندگی است. همه آنچه والدین در کودکان کنجکاوی بی مورد یا فضولی می دانند، تجلی روح حقیقت جویی آنان و یکی از اصول فطرت است. حال انتخاب با والدین است که آن را بخشکانند یا آبیاری کنند.
سوم آنکه به فرض که کودکان در پی لذات آنی و از نظم گریزان باشند، وظیفه والدین آن است که بکوشند با الگو دادن درست و روشن ساختن اهمیت تفکر بلندمدت، آنان را نظم پذیر بار آورند. راه مقابله با این مشکل رفتاری شناختی، دروغ گفتن به آنان نیست، بلکه باید حقیقت را درخور فهم آنان ساخت و آن را به ایشان گفت.
چهارم آنکه نبود یا کمبود ظرفیت در کودکان، بهانه دروغ گفتن به آنان نیست. باید کوشید ظرفیت آنان را افزایش داد و زمینه همه چیز فهمی را در آنان پدید آورد. برای مثال اگر کودک پنج ساله ما در باره مسائل جنسی پرسشی کرد، جز گفتن همه حقایق جنسی یا دروغ گفتن، راه سومی هم وجود دارد. باید در حد درک کودک و بسیار سربسته و مثلاً با تشبیه انسان به گیاه و چگونگی رشد او، پاسخ درست داد و آنگاه تأکید کرد که فهم این مسائل نیازمند ظرفیت و مطالعات بیشتری است و فعلاً همین مقدار کافی است. حتی می توان به سادگی به او گفت که این سؤالات فعلاً زود است و بعدا پاسخ آنها را در خواهی یافت.
ممکن است گفته شود که در این صورت آن کودک کنجکاو شده می کوشد پاسخ سؤال را از منبع دیگری دریابد. لذا بهتر است به او پاسخ دروغ داد. در پاسخ می گوییم که کودک معمولاً پاسخی را که از ما دریافت می دارد چه درست و چه غلط با منبع دیگری کنترل می کند و به سادگی از ما نمی پذیرد. کودک آنچه را که از ما شنیده است با همسالان خود در میان می گذارد و یا با دانسته های قبلی خود می سنجد و در صورتی که آنها را هماهنگ یافت، پاسخ ما را خواهد پذیرفت و گرنه همچنان به کنجکاوی خود ادامه خواهد داد.
خوب، در چنین حالتی اگر ما به او راست بگوییم و پس از چند بار چک کردن، متوجه درستیِ پاسخ های ما شود، در آن صورت به ما اعتماد خواهد کرد و پاسخ های بعدی ما را راحت تر خواهد پذیرفت. اما اگر به او دروغ بگوییم و او دروغ ما را کشف کند، دیگر به ما اعتماد نخواهد کرد، حتی پاسخ های راست ما را بدبینانه بررسی خواهد نمود.
در مورد مثال آن آشنای سرطانی فوق نیز، بهترین پاسخ راستگویی است. لزومی ندارد که همه حقایق مربوط به سرطان به او گفته شود. کافی است که در حد ظرفیت کودک به او راست گفته شود و بیش از آن را به آینده موکول کرد. نیازی هم نیست که از طریق دروغ گفتن به کودک اخلاق بیاموزیم.
پنجم آنکه این کودکان صلاح و فساد خود را نمی شناسند و نیازمند راهنمایی والدین هستند، سخن درستی است. به همین دلیل والدین باید اصول اخلاقی را در کودکان درونی کنند و یکی از این اصول، قاعده راستگویی و تقویت خوی صداقت است. ما می توانیم به جای تهدیدات پوچ و توخالی که ما را ناگزیر از دروغگویی می کند، به شکل معقول و محسوسی واقعا آنان را به پاره ای محرومیت ها تهدید کنیم و این تهدیدها را هم در صورت لزوم اجرا کنیم. در این صورت کودکان بیشتر به جدی بودن تهدیدات ما پی خواهند برد، تا آنکه به دروغ آنان را تهدید کنیم و آنان به زودی متوجه توخالی بودن حرف ها و وعیدهای ما شوند.
ششم آنکه اگر هدایت و تربیت کودکان به عهده والدین است، آنان نخستین کسانی هستند که باید کودکان را منطقی، صادق و جامعه پذیر بار آورند، نه اینکه این مسئولیت را بهانه و دستاویز دروغگویی خود سازند.
هفتم آنکه اگر کودکی از مکتب گریزان است، باید علت و ریشه آن را یافت و آن را برطرف ساخت، نه اینکه با دروغی بر مشکل، سرپوش گذاشت و آن را به همان صورت رها کرد. کودکی که از مدرسه می گریزد، حتما دچار مشکلی است. یا به شدت به خانه وابسته است و یا در مدرسه احساس ناامنی می کند و یا آنکه نمی تواند با وضعیت جدید خود را منطبق کند. مشکل او هر چه باشد، با تهدیدهای دروغین و دروغگویی حل نمی شود. بنابراین اصول موضوعه فوق، نمی تواند دروغگویی را مجاز شمارد.
مشکلات دیدگاه فوق به همین مسائل محدود نمی ماند. غالب عالمان اخلاق، مسئله دروغ را از دیدگاه دروغگو کاویده اند و با توجه به نقشی که ایفا می کند، آن را مجاز یا غیر مجاز اعلام داشته اند. حال آنکه برای فهم دقیق تر این مسئله، باید دروغ را از منظر گسترده تری دید. این نکته به ویژه در مورد دروغگویی به کودکان وجود دارد. چرا که در اینجا ما به طور غیر مستقیم به کودکان می آموزیم که دروغ بگویند. ما از سویی طی گفتارهای اخلاقی خود، کودکان را از دروغگویی برحذر می داریم، اما در عمل خود را مجاز می دانیم که به آنان دروغ بگوییم و این را به مصلحت آنان می دانیم. این کار ما براساس یک فرض نادرست استوار است و آن اینکه کودکان متوجه دروغگویی ما نمی شوند. خطاست اگر چنین تصوری داشته باشیم. دیر یا زود، آنان متوجه دروغگویی ما می شوند و در آن صورت یا بر ضد همه آنچه گفته ایم، عصیان می کنند و یا راه ما را در دروغگویی دنبال می کنند و آنان نیز متقابلاً به ما دروغ خواهند گفت. بدین ترتیب روزی که کودکان متوجه دوگانگی گفتار و کردار والدین شوند و دریابند که آنان برخلاف اصول اخلاقی که تلقین می کنند، خود رفتار دیگری با آنان دارند، در برابر این دروغ ها واکنش نشان می دهند. امروزه یکی از اختلالات رفتاری و اخلاقی «دروغگویی کودکان» است. غالب روانشناسان کودک و مشاوران تربیتی به این معضل پرداخته و در باب ریشه ها و عوامل آن بحث کرده و برای درمان آن نسخه هایی تجویز کرده اند.
احتمالاً هیچ پدر و مادری دوست ندارد که فرزندش دروغگو بار آید. لذا یکی از دلایل مراجعات به مشاوران، درخواست حل این بیماری در کودکان است. اما جالب است که بدانیم یکی از عوامل و علل دروغگویی کودکان، دروغگویی والدین به آنان است. در این باب گفته اند: «یکی از علل دروغگویی، وجود الگوهای بدآموز در محیط کودک است. اگر پدر، مادر و ... حتی معلمی که با کودک در تماس است، دروغگو باشند، اولین درس دروغگویی را کودک از این افراد یاد خواهد گرفت.» بدین ترتیب راه حل این مشکل نیز آشکار می شود و «اگر افرادی که با کودک در رابطه هستند راستگو باشند، کودک طبعا راستگو بار خواهد آمد».
این مسئله از نظر تربیتی چنان جدی است که مشاوران می گویند هرگز و تحت هیچ عنوان نباید به کودکان دروغ گفت. برای اینکه کودکان ما راستگو بار آیند، کافی نیست که به آنان بگوییم دروغ بد است، راستی خوب است «بلکه باید اول آنها را در محیط صدق و راستی نشو و نما دهیم.»
باری، اگر در پی اخلاقی زیستن فرزندان خود هستیم و راستگویی را ارزش و دروغگویی را ضد ارزش می دانیم، باید متوجه باشیم که دروغ های هر چند مصلحت آمیز، بذر دروغ و نفاق را در وجودشان می افشاند و آنان را دروغگو بار می آورد. اما اگر خواهان صداقت آنان هستیم و در این باب احساس مسئولیت می کنیم باید هرگز کودکان خود را با وعده های دروغ گول نزنیم و سعی کنیم با آنان روراست و صدیق باشیم. در غیر این صورت این خودمان خواهیم بود که با وعده های دروغ، به کودکان خود راه دروغگویی و فریب دادن را یاد می دهیم.
بدین ترتیب به اینجا می رسیم که دروغ گفتن به کودک هیچ وجه اخلاقی ندارد. پاره ای از عالمان گذشته و معاصران نیز اشاراتی هر چند کوتاه به این مسئله کرده اند. قرطبی پس از نقل ماجرای عبداللّه بن عامر و سخن رسول خدا(ص) نتیجه می گیرد که وفای به وعده ای که به کودکان خردسال می دهیم واجب است. محمد احمد جادالمولی نیز که دروغ های مجاز سه گانه را می پذیرد، قاطعانه هر گونه دروغی را به کودک منع می کند و می گوید که از نظر شارع جایز نیست که به کودک وعده ای دهیم و از وفای به آن خودداری ورزیم.
حال با این همه مفاسدی که دروغ گفتن به کودک دارد و آن منع صریحی که از شارع رسیده است، به اضافه مسائلی که روانشناسی تربیتی جدید آشکار کرده است، چگونه می توان دروغ گفتن به کودکان را مجاز شمرد؟
سخن کوتاه، پیامبر اکرم به صراحت وعده دروغ دادن به کودکان را منع می کند و آن را مستوجب خشم خدا می داند. در ادله شرعی نیز هیچ جوازی برای دروغ گفتن به کودکان وجود ندارد.