روان شناسان معتقدند، بازی کودکان پیش تمرین و روش آماده شدن برای زندگی واقعی است. کودکان فراز و نشیب های زندگی واقعی، احساسات، عواطف و حتی آموزش هایی را که باید در زندگی واقعی داشته باشند، درون بازی یاد می گیرند و تجربه می کنند. بازی موجب می شود که بچه ها بتوانند انرژی متراکم و باقی مانده در روان خودشان را تخلیه کنند و عواطف و احساسات خود را از این راه ابراز کنند. در روایتی آمده است که یک روز پیامبر اکرم (ص) وارد خانه شدند و دیدند عده ای از دوستان عایشه به منزل ایشان آمده و مشغول بازی با وی هستند. عایشه تا پیامبر را دید، آن ها را به یک سمت خانه فرستاد، به این توهم که حضرت ناراحت می شوند. اما پیامبر وقتی آنان را دیدند، گفتند که دوستان عایشه برگردند و به بازی خود ادامه دهند. (بخاری، 1401: ج7، ص102) این برخورد پیامبر از این جهت بود که عایشه در آن هنگام هنوز در دنیای نوجوانی بود و در نتیجه نیازهایی داشت که باید پاسخ داده شود اگرچه همسر پیامبر بود.
بازی کردن و جست و خیز، یک نیاز اساسی و فطری در بچه است. در روایتی آمده است که گروهی خدمت امام حسن عسگری(ع) می رسند. روی زانوی حضرت، بچه ای نشسته بود. هنگامی که حضرت خواستند پاسخ پرسش ها را بنویسند، کودک قلم را از دست امام کشید. آن گاه امام، برای اینکه بچه را ناراحت نکرده باشد، یک توپ قشنگی را در دستشان گرفتند و سپس جلوی کودک آن را رها کردند. کودک وقتی آن توپ قشنگ را دید، قلم را رها کرد و به دنبال توپ رفت. در این هنگام حضرت مشغول نوشتن شدند. (الإربلی، 1405ق: ج 2، ص 323، حدیث 3)
در بازی کودکان و چگونگی برخورد با آنان، گوشزد دو نکته اجتناب ناپذیر است:
الف)- آزاد گذاشتن کودکان در بازی
کودکان از راه بازی کردن انرژی خویش را رها می کند. بازی و نقش سازندة آن به طور جدی در روان شناسی دنبال شده است. «اسپنسر» معتقد است که بازی عامل بیرون ریختن انرژی های زاید بچه و حتی بزرگترها است. نیروهایی که در بدن ما به صورت انرژی جمع می شود، باید به صورت فعالیت های هدفمند، همانند کار، مسئولیت های روزمره یا از راه بازی مصرف بشود. «لازاروس» دیگر روان شناس در این رابطه می گوید: بازی راه برطرف کردن خستگی ها است. «پاتریک» می گوید: بازی تنها راه تنش زدایی ها است. «مگ دوگال» نظریه اش این است که بازی برای کودکان، پیش تمرین زندگی آینده است. (مهجور، 1367: صص 18-14)
نقش هایی که بچه ها می خواهند در جامعه داشته باشند، آن ها را در بازی تجربه و تمرین می کنند. اگر بچه ها فرصت کافی برای بازی نداشته باشند، همین امر ممکن است آن ها را دچار عقده های جبران ناپذیری بکند. امروزه مثل شناخت درمانی یک روشِ درمانی، به نام «بازی درمانی» داریم که از این راه بسیاری از اختلالات رفتاری و عاطفی را معالجه می کنند.
خوب است در همین رابطه، به برخی از روایات نیز اشاره کنم. دقت در این روایت ها نشان می دهد که امامان معصوم ما، برای تأمین این نیاز اساسی از چه راهکارهایی کمک می گرفته اند:
- شخصی به نام «عبدالله بن شیبه» می گوید: پیامبر در نمازی، سجده را بسیار طولانی کرد. بعد از نماز مردم علت این طولانی شدن را پرسیدند. حضرت فرمود: فرزندم حسن بر گردن من بود، نخواستم عجله کنم تا نیاز فرزندم برآورده شود یا این که خودش پایین بیاید. (مجلسی، 1403: ج 42، ص 294)
امام صادق (ع) نیز در روایتی می فرمایند: دست کم بچه را 7 سال رها کن تا می تواند از دنیای بازی لذتش را ببرد. (حر عاملی، 1367: ج 15، ص 194)
جابر بن عبدالله انصاری می گوید: بر پیامبر اکرم (ص) وارد شدم، در حالی که امام حسن و امام حسین (ع) بر پشت آن حضرت سوار بودند و پیامبر در حال سواری با آنان صحبت می کردند. پیامبر به آنان می گفت: چه شتر خوبی دارید و شما چه سواران خوبی هستید. (مجلسی، 1403: ج 43، ص 285)
امام کاظم(ع) می فرماید: کسانی در بزرگسالی عجول، شتابزده و بی ظرفیت هستند که در کودکی به اندازة کافی بازی نکرده اند. (مجلسی، 1403: ج 60، ص 362)
بازی موجب می شود که بچه ها وارد حوزة فعالیت بزرگ ترها شوند و در شکلی کودکانه واقعیت ها و هنجارهای زندگی واقعی را تجربه کنند. همانندسازی، الگوگیری و بسیاری از آموزش ها و پرورش ها به نحو غیر مستقیم، از راه بازی فراگرفته می شود.
ب)- هم سطحی و شرکت در بازی کودکان
پیامبر اسلام (ص) به منظور رقابت انگیزی میان کودکان خود، مسابقه دو و کشتی برگزار می کرد. یکی از پیامدهای بازی کودکان و از عوامل ایجاد لذت وشادی در بازی ها، پیدا شدن رقابت میان کودکان است. همچنین، حضرت پیامبر (ص) در برخورد با کودکان، آن قدر خودشان را پایین می آوردند تا بچه ها بتوانند با ایشان مثل یک دوست رفتار کنند و حتی به عنوان هم بازی، از ایشان تقاضای بازی کنند. در این مرحله به چند روایت اشاره می کنم:
بسیاری از وقت ها، هنگامی که حضرت زهرا (س) وارد منزل می شدند، می دیدند که پدرشان رسول الله، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) را به کشتی واداشته اند. حضرت زهرا (س) می گوید: روزی از راه رسیدم و دیدم پیامبر فرزندم (امام) حسن را تشویق می کردند تا بر (امام) حسین پیروز شود. من به ایشان گفتم: پدر جان! چرا قضیه برعکس شده است؟ با آن که فرزندم حسن از حسین بزرگ تر است، شما وی را تشویق می کنید تا برحسین پیروز شود؟ پیامبر فرمودند: دخترم! برادرم جبرئیل حسین را تشویق می کند و من دیدم که عدالت نیست که حسن بدون تشویق بماند. از این رو، من هم فرزندم حسن را تشویق می کنم. همچنین، حسین توان بدنی اش بیشتر از حسن است، پس باید حسن را تشویق کرد تا تعادل و برخورد عادلانه میان آن دو برقرار شود.
امام صادق (ع) نیز در بازی بچه ها شرکت می کرد و اگر در جایی با بی صداقتی آنان روبرو می شد، از آنان قهر و بازی را ترک می کرد اما بلافاصله با خواهش بقیه به بازی برمی گشت. همچنین ایشان هنگام شرکت در بازی بچه ها سعی می کردند، خود آنان بازی را شروع بکنند و همچنین می کوشیدند در بازی با کودکان رهبر نباشند، چون اگر ایشان رهبر می بودند، حس و ظرفیت رهبری در گروه را، در بچه ها از بین می بردند. از این رو است که در ادبیات آموزشی و پرورشی زبان فارسی آمده است:
چون که با کودک سر و کارت فتاد پس زبان کودکی باید گشاد
روزی پیامبر گرامی اسلام (ص) به مسجد می رفتند. بر سر راه خود گروهی از کودکان را دیدند که به بازی مشغول بودند. کودکان از ایشان خواستند تا برای مدتی همبازی ایشان شوند و این در هنگامی بود که حضرت می بایست در مسجد حضور داشته باشند تا نماز را بجای آورند. یاران که در مسجد منتظر پیامبر بودند، بلال را به دنبال حضرت فرستادند. هنگامی که بلال حضرت را دید، شگفت زده دریافت که حضرت خم شده اند و بچه ها را سواری می دهند. بلال با دیدن این صحنه برآشفت و بچه ها را هل داد؛ به گونه ای که چند تا از بچه ها زمین خوردند. حضرت وقتی چنین صحنه ای را مشاهده کردند، فرمودند: بلال! چرا بچه ها را هل دادی؟ گفت: ای رسول خدا! چون وقت فضیلت نماز تنگ است و مردم هم در مسجد انتظار شما را می کشند. حضرت فرمود: آیا تنگ شدن هنگام فضیلت نماز، بهتر و مهم تر از دلتنگ شدن این کودکان است؟ من هم اکنون به مسجد نمی آیم. تو به خانه من برو و یک چیزی پیدا کن و برای این بچه ها بیاور تا من راضیشان کنم. بلال می گوید: من به منزل پیامبر رفتم و هر چه گشتم، غیر از هشت گردو چیزی پیدا نکردم. این ها را خدمت حضرت آوردم. ایشان گردوها را گرفتند و بچه ها را جمع کردند و فرمودند: عزیزان من، شما شتر خودتان را به این گردوها می فروشید؟ کودکان خوشحال شده و رضایت دادند که پیامبر به مسجد بروند و ایشان پس از اطمینان از خوشحالی و رضایت کودکان به سوی مسجد حرکت کردند. هنگامی که به مسجد رسیدند، یاران همگی منتظر شنیدن علت دیر آمدن حضرت بودند. ایشان بی درنگ و با خوش رویی به یاران خویش فرمودند: خدا برادرم یوسف را رحمت کند، وی را به چند درهم ناچیز فروختند و من را هم، کودکان به هشت گردو داد و ستد کردند. (عوفی، بی تا: جزء اول از قسم دوم، باب دوم، ص 30)
- پیامدهای تربیتی از این روایت:
برخورد پیامبر بر اساس آن چه در این داستان آمده است، نکات تربیتی مهمی را به ما هدیه می کند:
- باید به کودکان احترام گذارد و به خواسته هایشان پاسخ داد تا شاد و با نشاط بمانند.
- با کودکان باید مأنوس و راحت بود و شأن ومنزلت اجتماعی خود را به رخ آنان نکشید.
- اگر می خواهیم کودکان را از کاری، به ویژه بازی بازداریم، باید به گونه ای رفتار کنیم که آنان با رضایت خود به این کار تن دهند.
- دل شکسته شدن کودکان، مهم تر از تنگ شدن وقت نماز است. چرا که ممکن است تجربة زشت و ناخوشایندی از دین و دین مداری در ذهن و دل آنان بماند.
در داستان دیگری آمده است، هنگامی که امام حسن و امام حسین (ع) کودکان خردسالی بیش نبودند، حضرت زهرا (س) برای آنان شعر می خواندند و با آنان بازی می کردند. این شعرها که در دنیای کودکی و همراه با بازی به فرزندان گفته می شد، پیام ها و ارزش هایی را در آنان درونی می کرد. برخی از این شعر ها این گونه بود:
أشبه أباک یا حسن واخلع عن الحقّ رسن[11[
واعبد إلها ذا منن و لا توال ذالإحن[12[
«پسرم حسن جان! تو همانند پدرت باش، کاری کن که بتوانی از دین حق، قید و بند ها را رها کنی. خدایی را پرستش کن که با نعمت های فراوانش در گوشه گوشه زندگی، بر ما منت دارد. پسرم با کینه توزان و دشمنان دین خدا دوستی مکن.»
ج)- سوق تدریجی کودکان از بازی به دنیای واقعی
از آن جا که بازی نقش چشمگیر و اجتناب ناپذیری در فرایند رشد کودکان و نوجوانان دارد حتی پس از هفت سالگی هم نباید به طور ناگهانی بازی را از زندگی فرزندان حذف کرد. کودکان و نوجوانان، کم کم باید از بازی به دنیای، واقعیت ها سوق داده شوند.
د)- توجه به شخصیت و خواستة کودکان در بازی ها
کودکان باید با رضایت و تصمیم خود، وارد یک بازی شوند و با رضایت و تشخیص خود، از آن بازی خارج شوند. نباید آنان را به زور به بازی خاصی وادار کرد یا به زور آنان را از بازی خارج نمود. این داستان را که نشانگر یک برخورد نبوی است، توجه فرمائید:
روزی پیامبر بزرگوار اسلام (ص) از جایی می گذشتند. ناگهان دیدند که گروهی از بچه ها در گوشه ای مشغول بازی هستند. در حالی که در گوشه ای هم کودکی ایستاده و گریه می کند. حضرت پیش وی رفتند و گفتند: عزیزم چرا گریه می کنی؟ گفت: یا رسول الله! بچه ها من را بازی نمی دهند، چون من پدر ندارم و لباس هایم پاره است و بچه ها می گویند: ما بچه ای را راه می دهیم که لباس هایش پاره نباشد. حضرت تا این حرف کودک را شنیدند، آن کودک را پیش دخترشان حضرت زهرا (س) آوردند و گفتند: دخترم! آیا دوست نداری، خداوند برادری را نصیب شما کند؟ از لباس های بچه هایت، لباسی بیاور و سر و صورت این بچه را بشوی. سپس بعد از این که بچه را آماده کردند، در راه برگشت به وی گفتند: پسرم! دوست داری من پدرت بشوم؟ کودک را نزد هم بازی هایش بازگردانند و با او مشغول بازی شدند. بچه ها وقتی فهمیدند که این کودک لباس هایش نو شده و پیامبر اکرم با وی بازی می کند، به سوی آن دو دویدند و رو به پیامبر کردند و گفتند: چرا با ما بازی نمی کنی؟ حضرت فرمود: به شرط این که، این هم یکی از شما شود و آنان هم گفتند: چون حالا هم پدر دارد و هم لباسش تمیز است، ما با او بازی می کنیم.
قابل توجه است که پیامبر اکرم (ص) بدون این که بر بچه ها چیزی را تحمیل کرده باشد، این بچه را وارد بازی آنان کردند. (رک. کریمی نیا، 1377: صص 159-158)
ه )- نیاز کودکان به بازی در طبیعت و بازی های طبیعی
هیچ وقت تلاش نکنیم که کودکان را از بازی های طبیعی یا بازی در طبیعت باز داریم. پدر و مادرها دوست دارند که بچه ها همه جا، حتی در زمان بازی ها خیلی مرتب و تمیز باشند؛ درحالی که شیرینی و نظم بازی، در بی نظمی است.
یکی از یاران نبی اکرم (ص) به نام سهل بن سعد می گوید: رسول خدا بر گروهی از کودکان گذشتند که خاک بازی می کردند. یاران پیامبر که با حضرت بودند، دیدند که لباس و دست های کودکان کثیف شده است. گفتند: بچه ها بروید خانه هایتان تا تمیزتان بکنند. پیامبر فرمود: بچه ها را رها کنید. بهار و گلستان زندگی آنان خاک است. (الهیثمی، 1408ق: ج 8 ، ص 159)
این نکات برخی از پیش نیازهای فرایند تربیت دینی است که شایسته است آن ها به ذهن بسپاریم و در رفتار و برخوردهای خود بکار گیریم.
پی نوشت: [11] - رسن: قید و بند.
[12] - احن: کینه ها ؛ مجلسی، 1403: ج 43، ص 288.