پرسش: در مورد گفتن «شهادتین»
هنگام مرگ توضیح دهید. آیا گناهانی هستند که شخص با ارتکاب آنها از گفتن شهادتین هنگام مرگ محروم شود؟ گفتن شهادتین وقت مرگ تا چه حد بر یک مسلمان واجب است؟خواهر ح.م ـ لرستان
پاسخ: برای پاسخ به این سؤال ابتدا به قسمت اخیر می پردازیم و سپس به عواملی که ممکن است مانع جریان کلمه «شهادتین» بر زبان، وقت مرگ شود خواهیم پرداخت.
ضرورت ایمان برای نجات
خداوند متعال برای وصول بندگان خود به حیات طیّب و نجات از عذاب آن جهانی، ایمان به خویش را، به عنوان تنها راه هموار و مطمئن معرفی کرده است، تا مردمان با شناخت و سپس قرار گرفتن و آنگاه حرکت در آن به سعادت ابدی و بهشت موعود نائل شوند. این راه که نه کجی در آن هست و نه انحراف، همان صراط مستقیمی است که شخص مؤمن و نمازگزار، استقامت و پایداری در آن را حداقل روزی ده بار از خداوند می طلبد. اگر انسان برای رسیدن به مقصدی در غیر جاده ویژه آن گام زند، نه تنها به آن نزدیک نمی شود بلکه هر قدمی که به پیش می نهد، به همان میزان از هدف دورتر می شود. همچنان که اگر کسی در صراط مستقیم قرار گیرد ولی در آن حرکت نکند و به پیش نرود، به جایی نمی رسد. ایمان به خدا و رسولان پیام آور او، اصل صراط مستقیم و تقوای الهی، گام نهادن و سیر در آن است و در حقیقت، ایمان جهت حرکت و اعمال را تعیین می کند و به آن سمت و سو می دهد.
بنا بر آموزه های قرآنی، آن کس که هم اهل ایمان و هم از تقوا برخوردار باشد و با همین حال بمیرد، بی گمان اهل نجات است،(1) ولی محرومان از ایمان، گرچه دارای اعمال خوب هم باشند، چون از جهت اصلی و راه راست به دور مانده اند، از کارها و خدمات خود بهره آن جهانی به گونه ای که آنان را به بهشت الهی برساند ندارند،(2) گرچه ممکن است خود آنها و دیگران از محصول کارشان در این جهان سود جویند.
این گونه افراد که از ایمان به خدا و روز جزا بی نصیبند، روی فلاح و سعادت را نمی بینند و به گفته قرآن، کارهایشان همچون سرابی است(3) که تشنگان را به سوی خود می خواند ولی تلاش شان جز بر تشنه کامی آنها نمی افزاید.
البته مؤمنان فاقد تقوا نیز که توفیق توبه نیافته اند، باید در انتظار دیدن نتیجه کردار زشت خود باشند، مگر اینکه شفاعتی نصیب حال شان گردد، ولی نباید از یاد برد که شفاعت، اولاً: ویژه قیامت است(4) و ثانیا: در آن روز نیز شامل همه مؤمنان گنه کار نیست و به هیچ کس وعده حتمی به آن داده نشده است و به اذن الهی منوط است.(5)بنابراین چنین کسانی از ورود به جهنم و عذاب خداوند تأمینی ندارند، گرچه اینان به جهت ایمان شان، پس از مدتی که خدا می داند، از آن نجات یافته و وارد بهشت می شوند و خلود در عذاب ندارند، در حالی که همان گونه که گذشت، شخص بی ایمان هیچ راه فلاح و نجاتی رویاروی خویش ندارد.
نکته بایسته ذکر، آنکه، ایمان نجات بخش، ایمانی است که اگر در وجود او بوده است، تا دم مرگ با او بماند و آن را هنگام رحلت خود از دست ندهد و اگر پیش از آن نبوده تا مدتی قبل از آن در روح و روانش مستقر شده باشد و در هر صورت نهایت کار او به ایمان الهی ختم شود.(6)
ایمان نیز امری قلبی است و اظهار آن برای کسی که از پدر و مادر مسلمان متولد شده و محکوم به اسلام است، به جز وقت نماز و تشهّد آن واجب نیست و برای کسی هم که این چنین نیست و ابتدا می خواهد وارد اسلام شود، در همان آغاز ورود به آن لازم است شهادتین را بر زبان خود جاری کند، تا دیگران بدان اطلاع یابند و احکام اسلام بر او جاری شود.(7) ولی هنگام مرگ، آنچه ضروری است اصل ایمان است و آن هم طبق پیش گفته، کار قلب است و اظهار آن وجوبی ندارد، گرچه کاری مستحب است تلقین محتضر به شهادتین.(8)
مطابق روایات و فتاوای فقها(9) تلقین شخص به گفتن شهادتین و نیز شهادت به امامت امامان علیهم السلام نیز از مستحبات حال احتضار شمرده شده است، و به ویژه در روایات بر آن تأکید گردیده است. برای نمونه:
از حضرت صادق(ع) روایت شده است که فرمودند: «اذا حضرت المیّت قبل أن یموت فلقّنه شهادة أن لا اله الاّ اللّه وحده لا شریک له و أنّ محمّدا عبده و رسوله؛
هر گاه بر بالین کسی که در حال جان دادن است حاضر شدی او را به شهادت به توحید و رسالت پیامبر اسلام تلقین ده.»(10)
و نیز از رسول گرامی(ص) نقل شده است که فرمودند: «لقّنوا موتاکم «لا اله الاّ اللّه » فإنّ من کان آخر کلامه «لا اله الاّ اللّه » دخل الجنّة؛
مردگان خود ـ آنان که در حال جان دادن اند ـ را به کلمه توحید تلقین دهید چون هر کس آخرین سخنش این ذکر باشد وارد بهشت می شود.»(11)
فلسفه تلقین
از روایات متعدد(12) به دست می آید که وقت مرگ مخاطره آمیزترین زمان برای ایمان مذهبی است، و چون سرنوشت انسان از جهت ایمان و کفر و سعادت و یا شقاوت ابدی، در همین لحظه حساس، رقم می خورد، شیطان با تمام قوای خود به صحنه می آید و آخرین تلاش های خود را به کار می گیرد تا مگر بتواند با وسوسه ها و تسویلات خود، جامه ایمان را از روح مؤمن به در آورد و لباس شرک بر اندامش بپوشد. زیرا اگر مؤمن از این مرحله دشوار سالم بگذرد، برای همیشه دست شیطان از او کوتاه می گردد.
تلقین کلمه توحید در حقیقت نوعی مقابله با فعالیت شیطان است تا به مؤمنی که در آن لحظه سخت، درگیر با هجوم لشکر شیطان است یاری رساند و از غلبه وسوسه های فریبنده و گمراه کننده او جلوگیری به عمل آورد.
عوامل مانع گفتن شهادتین وقت مرگ
1ـ ضعف ایمان؛ همچنان که اشاره شد، وقت مرگ، خطرناک ترین مرحله زندگی ایمانی شخص مؤمن است. اگر کسی بنیه اعتقادی اش ضعیف باشد، ممکن است در طول زندگی، خود را نشان ندهد و در لابه لای اشتغالات فراوان فکری که لازمه زندگی دنیا با همه گرفتاری ها و مشغولیت های آن است خود را پنهان سازد، ولی هنگام مرگ که تمامی آن مشغله ها کنار می رود و آدمی از همه آنها به ناچار دست می شوید و مرحله ای تازه در زندگی انسان آغاز می شود، مهم ترین موضوعی که به طور بسیار جدّی برای او ظاهر می شود تا سرنوشت او را تعیین کند، ایمان و اعتقادات دینی اوست. در این صورت شیطان برای ایمان زدایی از مؤمن می کوشد و چه بسا موفق هم می شود. ولی انسانی که در دوران حیات خود همواره مراقب باورها و عقاید خود بوده و در بازسازی و تقویت آن کوشیده است، سعی شیطان هنگام مرگ قادر نیست در ایمان استوار او خللی وارد سازد.
در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است: «ما من احد یحضره الموت الا وکّل به ابلیس من شیاطینه من یأمره بالکفر و یشکّکه فی دینه حتّی یخرج نفسه، فمن کان مؤمنا لم یقدر علیه، فإذا حضرتم موتاکم فلقّنوهم شهادة ان لا اله الاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه حتی یموتوا؛
هر کس مرگ او فرا رسد، ابلیس برخی از قوای خود را مأمور او می کند، تا او را نسبت به باورهای دینی اش به تردید اندازد و فرمان پذیرش کفر می دهد تا جان او گرفته شود. پس هر کس مؤمن واقعی باشد، تلاش شیطان بر او ناکام می ماند. بنابراین هرگاه بر بالین جان دهندگان خود حاضر شدید، «شهادتین» را به آنها تلقین کنید تا وقتی مرگ آنان برسد.»(13)
همچنین حضرت امام باقر(ع) از پیامبر گرامی(ص) روایت کرده که فرمود: «لقّنوا موتاکم «لا اله الاّ اللّه » فانها تهدم الذنوب. فقالوا یا رسول اللّه فمن قال فی صحّته؟ فقال: ذالک أهدم و أهدم، إنّ «لا اله الاّ اللّه » أنس للمؤمن فی حیاته و عند موته و حین یبعث، و قال رسول اللّه : قال جبرئیل: لو تراهم حین یبعثون هذا بیض (مبیّض) وجهه ینادی: لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر، و هذا مسوّد وجهه ینادی: یا ویلاه یا ثبوراه؛
به محتضران خود کلمه توحید را تلقین کنید چون این کلام، گناهان را نابود می کند. گفتند: ای رسول خدا، کسی که در حال صحّت و سلامتی خود این جمله را بگوید چگونه است؟ فرمودند: این کار به مراتب نابودکننده تر است. کلمه «لا اله الاّ اللّه » انیس مؤمن در زندگی و وقت مرگ و هنگام رستاخیز است. و سپس از زبان جبرئیل خطاب به آن حضرت نقل کردند: که اگر آنان را زمان خیزش دوباره شان ببینی ـ خواهی نگریست که ـ شخصی صورتش سفید است و کلمه «لا اله الاّ اللّه و اللّه اکبر» بر زبانش جاری است و دیگری با صورتی سیاه بر هلاکت و سیه روزی خود ضجّه و فریاد می کشد.»(14)
باز از همان حضرت روایت است که فرمودند: «لقّنوا موتاکم «لا اله الاّ اللّه » فإنّ من کان آخر کلامه «لا اله الاّ اللّه » دخل الجنّة. قیل: یا رسول اللّه انّ شدائد الموت و سکراته تشغلنا عن ذالک، فنزل فی الحال جبرئیل و قال: یا محمّد، قل لهم حتی یقولوا ألآن فی الصّحّة لا اله الاّ اللّه عدّة لذالک الوقت؛
جان دهندگانِ خود را به کلمه توحید تلقین دهید زیرا هر کس آخرین سخنش لا اله الاّ اللّه باشد وارد بهشت می شود. به آن حضرت گفته شد، دشواری های مرگ و لحظه های سخت و مدهوش کننده آن ما را از این کار باز می دارد؟! در این هنگام فرشته وحی نازل شد و به رسول خدا گفت به آنان بگو در حال صحّت و برپایی قوا این کلمه را بگویند ـ و بر زبان و قلب خود جاری کنند ـ تا برای چنین زمانی مهیّا و آماده باشند.»(15)
از این گونه احادیث نورانی به دست می آید که توجه به محتوای این کلام و مرور آن بر زبان و قلب در طول حیات برای مؤمن در رویارویی با شیطان و لشکریانش کمک بسیار بزرگی است و ذخیره ای است گرانبها و انیسی است باوفا که در سخت ترین لحظه زندگی مؤمن او را رها نمی سازد و حاصل عمر و دستمایه حیات ابدی او را از تهاجم و غارت دشمن سعادت او نجات می بخشد.
2ـ محبت دنیا؛ خداوند متعال بشر را با دو بُعد جسم و جان آفرید، همچنان که نیازمندی های روحی، او را به عالم ملکوت می کشاند، حوایج جسمی، او را به سوی ملک و وابستگی به عالم خاک فرا می خواند. توجه به مادیات تا انسان را به سوی خود نکشد و پایبند خود نسازد، مشکلی به وجود نمی آورد، ولی گرفتاری انسان زمانی است که این احتیاجات، او را اسیر طبیعت و مجذوب آن کند؛ چرا انسان برای از دست دادن هر یک از نزدیکان و یا اموال خود ناراحت می شود و طاقت خویش را از دست می دهد؟ این بدان جهت است که با فقدان آن، چیزی را که بدان دل بسته و با آن خو گرفته است از خود جدا می بیند. سختی مرگ و شدت جان کَندن هم بیشتر بدان علت است که انسان در آن حال احساس می کند که از همه دلبستگی های خود دست می شوید و ناباورانه و ناخواسته باید تمام آنچه را در طول عمر خود به دست آورده و همه دوران حیات خود را در جمع و کسب آن صرف کرده بگذارد و برود و چون می بیند که این قضای الهی و دستور اوست که چنین سرنوشتی برای او رقم زده و دنیایی از آرزوها
و دلبستگی های او را بر باد می دهد، چه بسا در این حال، نسبت به خدای مهربان و رئوف و حکم و قضای او، احساس ناخشنودی و حتی دشمنی کند و از گفتن کلمه توحید سر باز زند.
حضرت امام خمینی در نامه عرفانی خود به فرزند گرامی شان مرحوم حاج احمدآقا می نویسد:
«شخص متعبّد و مورد وثوقی نقل می کرد که بر بالین محتضری رفتم و او گفت: ظلمی را که خدا بر من می کند، هیچ کس نکرده. او مرا از این بچه هایم که با خون دل پرورش داده ام می خواهد جدا کند. و من برخاستم و رفتم و او جان داد.»(16)
این وابستگی های شدید و علاقه های افراطی کار انسان را به جایی می رسانند که در وقت احتضار، در عوض شهادتین، کلمه کفر بر زبان جاری کند.
در همین راستا از پیامبر گرامی(ص) نقل شده است:
«موتوا قبل أن تموتوا؛ بمیرید پیش از آنکه جان به جان آفرین تسلیم کنید.»(17)
نیازی به ذکر نیست که مقصود از دستور به مردن، انتحار و خودکشی نیست، بنابراین منظور از آن این است که پیش از آنکه اجل شما برسد و قبل از آنکه به واسطه مرگ طبیعی شما را از علایق و دلبستگی های تان جدا کنند، خود، به قطع ریشه این وابستگی ها اقدام کنید و با ذکر خدا و ارشاد معصومان(ع) و عقل، بر دنیاپرستی های خود غالب شوید که مرگ در حقیقت جز همان قطع علایق چیز دیگری نیست و این همان چیزی است که در مناجات شعبانیه آمده است:
«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک؛ خدایا مرا از تمامی دلبستگی ها برهان و به ذات خود مجذوب کن.»(18)
3ـ آلودگی به گناه؛ آلودگی به گناه، روح پاک و قلب بی آلایش مؤمن را رفته رفته تیره و تار می کند. صفحه دل تا وقتی زنگار نگرفته باشد، نور حقایق بر آن می تابد و آینه تمام نمای حق می شود، ولی آنگاه که ظلمت گناه بر آن چیره گشت فهم حقیقت بر آن دشوار خواهد شد و از قلب مهرخورده و تیره، انتظار خداجویی نیست و جز انکار و سرتابیدن از اقرار به یگانگی خداوند و پروردگاری او توقعی نمی رود.
قرآن کریم می فرماید: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَسائوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بآیاتِ اللّه ِ وَ کانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ؛
سپس نهایت کار آنان که دارای عملکرد زشت و گناهکار بودند آن است که آیات الهی را تکذیب کردند و آن را به استهزا گرفتند.»(19)
این گونه افراد قادر نخواهند بود وقت مرگ، شهادتین را بر زبان خود جاری کنند زیرا آن زمان تنها آنچه بر قلب می گذرد بر زبان می آید و آن هنگام، وقت نفاق نیست. و لذا در برخی احادیث پیش گفته آمد که هر کس آخرین کلامش جمله، «لا اله الاّ اللّه » باشد اهل نجات و بهشت است.
ابی بصیر می گوید: از حضرت امام صادق(ع) شنیدم که فرمودند: «إذا أذنب الرّجل خرج من قلبه نکتة سوداء فإن تاب إنمحت و ان زاد زادت حتّی تغلب علی قلبه فلا یفلح بعدها أبدا؛
هر گاه شخصی گناه کند بر دل او نقطه ای سیاه بیرون می آید، اگر توبه کند، آن نقطه پاک می شود ولی اگر بر دامن گناه بیفزاید آن نقطه نیز گسترش می یابد تا حدی که تمام صفحه قلب او را فرا می گیرد و در این صورت هرگز روی رستگاری را نخواهد دید.»(20)
چنین شخصی اگر با همین حال بمیرد روی فلاح را نمی بیند و چگونه می تواند ذکر «لا اله الاّ اللّه » را بر زبان خود براند در حالی که هر کس این کلمه مقدس در وقت مرگ بر زبانش جاری شود بهشتی است؟
4ـ ناخرسندی والدین؛ بی گمان حق پدر و مادر بر گردن انسان پس از حق خداوند و پیشوایان هدایت علیهم السلام، بی بدیل و بی همتاست. در قرآن کریم بیشترین تأکید و سفارش بر آن شده است(21) و در موردی، احسان و نیکی به آنان را پس از بیان حق خود و پرهیز از پرستش غیر خود خواسته است و فرموده است: «وَ قَضی رَبُّکَ ان لا تَعْبُدُوا إِلاّ إِیَّاهُ وَ بِالوالِدَیْنِ إِحْسانا ...؛ و پروردگارت حکم کرده است که جز او را نپرستید و به والدین خود به خوبی رفتار کنید.»(22) نکته قابل توجه اینکه در این آیه کریمه همچون آیات مشابه، توصیه بر رعایت حق پدران و مادران با سفارش و تأکید بر توحید عبادی و پرهیز از شرک در یک سیاق آمده است، یعنی با همان گزاره ای که به توحید در عبادت و حق خود دستور داده، با عطف والدین بر آن، به حق آنان سفارش و تأکید ورزیده است، و این خود نشانه ویژگی و بی همتا بودن حق پدر و مادر بر انسان است، زیرا خداوند هم خالقیت و هم ربوبیّت خود را از راه والدین عملی می کند و آنان را واسطه در کار پدیدآوری و پرورش خود قرار داده است، و لذا حق آنها را امری طبیعی مقرر کرده که حتی ایمان و صلاح نیز دخالتی در وجود و عدم آن ندارد.(23) و لذا دور نیست اگر ببینیم خداوند نارضایتی و حقوق والدین را از اموری قرار دهد که به طور ویژه هنگام مرگ مانع جریان کلمه شهادتین بر زبان شود.
سعید بن یسار می گوید: از حضرت صادق(ع) شنیدم که فرمودند: «روزی رسول اکرم(ص) بر بالین جوانی که در حال جان دادن بود حاضر شدند سپس به او گفتند که ذکر «لا اله الاّ اللّه » را بر زبان جاری کند. او چندین بار خواست بگوید که زبانش گیر کرد و نتوانست آن را ادا کند. به زنی که بر بالای سر او حضور داشت رو کرده و گفتند: آیا این جوان مادری هم دارد؟ آن زن پاسخ داد: آری، من مادر او هستم. رسول خدا(ص) فرمودند آیا تو نسبت به این جوان خشمگین هستی؟ گفت: بلی. مدت شش سال است که با او سخنی نگفته ام. حضرت به او فرمود: از او راضی شو! گفت خدا به واسطه خشنودی تو، از او راضی شود. آنگاه پیامبر(ص) کلمه توحید را به آن جوان تلقین دادند و او توانست «لا اله الاّ اللّه » را بر زبان خود جاری کند ...».(24)
5ـ سبک شمردن نماز؛ مطابق روایات در بین واجبات و حقوق الهی، مهم ترین و برترین آنها نماز است(25) که به برکت آن سایر اعمال، مقبول و با ردّ آن، عمل های صالحِ دیگر نیز مردود است.(26) و همچون عمود خیمه برای کیان دین(27) و بالاتر از هزار حج شناخته شده در حالی که ارزش حج بالاتر از همه دنیا و ما فیها معرفی شده است.(28)نماز وسیله قرب به پروردگار(29) و موجب دخول در بهشت(30) و تارک آن، خارج از ملت اسلام(31) و بدتر از زناکار به شمار آمده است.(32)
زراره از حضرت امام محمدباقر(ع) نقل می کند: «وقتی رسول خدا در مسجد نشسته بودند که مردی وار شد و ایستاد و نماز خواند، بی آنکه رکوع و سجود آن را به خوبی و به صورت کامل انجام دهد. حضرت پیامبر(ص) گفتند: این نماز مانند نوک زدن کلاغ است، اگر این شخص با این حال بمیرد بر غیر دین من مرده است.»(33)
از این حدیث و مانند آن به دست می آید که سبک شمردن نماز و بازیچه ساختن و بی اعتنایی به آن، نهایت کار انسان را به شقاوت ابدی و خروج از دین می کشاند و قهرا توفیق گفتن شهادتین را، دمِ مرگ از او می ستاند. و بر عکس توجه و اهتمام به نماز و رعایت حق آن توجه خاص خداوند و فرشتگان مقرّب او را به سوی بنده جلب می کند و بخصوص در وقت احتضار، امداد ویژه به او می رساند.
از حضرت صادق(ع) گزارش شده است: «إنّ ملک الموت یتصفّح النّاس فی کلّ یوم خمس مرّات عند مواقیت الصّلاة فإن کان ممّن یواظب علیها عند مواقیتها لقّنه شهادة أن لا اله الاّ اللّه و أنّ محمّدا رسول اللّه و نحّی عنه ملک الموت ابلیس؛
فرشته مرگ هر روز پنج بار در اوقات نماز با مردم مصافحه می کند و به ملاقات آنان می آید. هر یک از آنها که نسبت به نماز در وقت خود مراقبت کند، او خود کلمه «شهادتین» را تلقین او می کند و شیطان را از حریم او دور می سازد.»(34)
نزدیک به همین مضمون در حدیث دیگری نیز از آن حضرت نقل شده است.(35)
|