اضطراب حالتی مبهم است. یعنی منبع نگرانی وخطر برای فرد مشخص نیست یعنی فرد احساس خطر می کند بدون این که بداند علت این خطر چیست،خطری که تصوری وفقط ناشی از توهم است.
همچنین اضطراب دوحالت دارد یا موهوم است که همان حالت روان رنجوری فرد است یا حالتی واقع گرایانه ویک نگرانی معقول است.
اضطراب موهوم باعث اختلال در جسم وجان می شود و بر خطر می افزاید اما اضطراب معقول خطررا کاهش می دهد و از اختلال جلوگیری می کند ولازمه سلامت فکری و توازن اندیشه است. در اینجا باید گفت که ریشه اضطراب فطری است یا اکتسابی ،در وراثت رفتاری از روشهای مختلفی برای مطالعه تاثیر عوامل ارثی بر ویژگیهای روان شناختی استفاده می شود.اگر خصیصه ای تحت تاثیر وراثت باشد باید بتوان با اصلاح نسل آن را تغیر داد و اگر چنین تغیری ایجاد نشود تحت تاثیر عوامل محیطی است. داروین مطالعاتی در این زمینه انجام داده است و در کتابی بنام تظاهر هیجانی در انسان و حیوان مطرح می کند که تظاهر هیجانیات در انسان و حیوان یکسان است زیرادنیای مشترکی دارند. امروزه روشن شده است که انسانهای ساکن در مناطق مختلف جهانیکسان می خندند. بنابراین تظاهر چنین رفتاری وراثتی است، ازجمله چنین رفتاری را می توان ترس از غریبه ها ترس از مار ذکر کرد که در سن خاصی در تمام کودکان جهان بروز می کند. همین که حیوانات و انسانها نسبت به موقعیت مبهم و نا آشنا همواره واکنش نشان می دهند و در مقابل صداهای نا آشنا آماده عکس العمل هستند شاید تایید کننده فطری بودن اضطراب باشد. بر اساس نظریه جان بالبی روان شناس انگلیسی نیز این نظریه تایید می شود ، فرضیه دلبستگی کودک به مادر تمیل کودک به حفظ یک مراقب پایدار را دلبستگی می گویند.به اعتقاد وی این پدیده شبیه به نقش پذیری حیوانات است وانسان برای پاسخ گویی به محرکهای محیطی به شیوه ای خاص بطور ژنتیکی برنامه ریزی شده است. بالبی دلبستگی را برای ادامه بقائ کودک درحال رشد لازم دانسته ومعتقد است که این امربه وی فرصت می دهد با تقلید از مادر جنبه مهم حیات را بیاموزد این مرحله حساس رشد است.در این دوران نوزاد با شنیدن صدای ناآشنا می ترسد وبرای حفظ امنیت خود به صورت فطری با دستهایش به مادر خود چنگ می زند و آویزان می شود که شاید نشان از فطری بودن ریشه اضطراب دارد.از نظر بالبی عدم شکل گیری احساس دلبستگی سبب مشکلاتی در برقراری ارتباطهای اجتماعی وساز گاری در بقیه عمر اومی شود.استعداد ابتلا به اضطراب جدایی در کودکانی که مراقبین متعدد داشته اند بیشتر است. اریکسون کیفیت روابط مادر با کودک را از کیفیت تغذیه کودک مهمتر می داند یعنی اگر والدین نیازهای کودک را به موقع ارضاء کنند وعواطف وصمیمیت خود را به او نشان دهند او احساس امنیت و ارامش و اطمینان می کنند ، یعنی اعتماد او نسبت به والدین جلب می گردد و عکس آن احساس ترس و ناامنی بر او غالب می شود. باتوجه به نظریه بالبی دلبستگی و اعتماد به مادر در این دوره نقش بسیار زیادی در کاهش یا افزایش اضطراب کودکان وانتقال آنها به دوران بزرگسالی دارد. وی اضطراب دوران کودکی را به دو دسته تقسیم می کند کودکان وابسته ایمن و کودکان وابسته نا ایمن کودکان ایمن مشکل در ارتباط با محیط و دیگران ندارند وکودکان ناایمن اضطرابی و نا ایمن اجتنابی هریک ویژگیهای این دوره رابه دوران بزرگسالی انتقال می دهندباعث عدم پذیرش اجتماعی در بزرگسالی می شوند.علاوه بر وراثت می توان گفت که محیط هم می تواند تهدید کننده وضعیت ایمن باشد و هم حالت تایید در ایمنی روان انسان را داشته باشد.هر گاه انسان یا حیوان در محیط موقعیت مبهم قرار می گیرد بیشتر دچار اضطراب می شود. اضطراب در دنیای مدرن و ماشینی امروز که زندگی در تقابل باهزاران استرس قرار دارد امری اجتناب ناپذیر است و همه مادر معرض آن قرار داریم به هر حال چه اضطراب ناشی از وراثت باشد وچه ناشی از اکتساب و یادگیری ،مهم آن است که آنرابشناسیم و راههای مقابله با آن را بیاموزیم تاشاید بتوانیم لحظهای آرامش را در روانمان احساس کنیم.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :a.syahmansoori@yahoo.com