به عنوان نخستین سوال بفرمایید نگاه دیگر ادیان به مسئله منجی و منجی گرایی چگونه است؟
در آستانه نهم ربیع الاول که سالروز به امامت و ولایت رسیدن امام دوازدهم است انسان یاد ظهور می افتد، تمام مکاتب و ادیان و مذاهب بر اساس آثار و منابعی که از آنها موجود است، منتظر یک شخصیت الهی و یک ابر انسان کامل هستند که با قدرت و نیروی غیبی به اصلاح و اعتلای انسانیت می پردازد.
هندوها منتظر «کلکی» و بودایی ها منتظر آخرین بودا که از آن به «میتریه یا میترا» تعبیر می کنند و زردشتی ها منتظر «سوشیانت» و یهودی ها منتظر «ماشِیح» و مسیحی ها منتظر «عیسی مسیح» می باشند. کمتر آیینی جز مکاتب ماتریالیستی و مکاتب نهلیستی و پوچ گرا را سراغ داریم که آینده جهان را تاریک و تباه شده بدانند و تمامی ادیان به گونه ای منتظر ظهور منجی هستند.
اعتقاد به منجی در اسلام چه جایگاهی دارد؟
اسلام نیز اعتقاد به منجی را مطرح کرده و تفاوت آن با دیگر ادیان در این است که ماموریت های منجی تشریح شده و برنامه های او و اهدافش به تفصیل بیان شده است، حسب و نسب او معرفی شده و احادیث خلفا دوازده گانه که تمام مذاهب اسلامی نقل می کنند، پیامبر اکرم به طرق مختلف فرمودند:« الأئمة بعدی اثنا عشر کلّهم من قریش، تسعة من صلب الحسین و المهدی منهم » یا در روایت دیگری از پیامبر اینگونه نقل شده است:« ِ الْأَئِمَّةُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ کلُّهُمْ أُمَنَاءُ أَتْقِیاءُ مَعْصُومُونَ» جانشینان من به تعداد نقبا و جانشینان بنی اسرائیل است که در قرآن دوازده نفر ذکر شده است، در اسلام این شخصیت جزئی تر شده و تمام مذاهب اسلامی در این موارد مشترک هستند:
ا- اصل اینکه مهدی می آید2-آن مهدی از فرزندان فاطمه زهراست؛اما برخی گروهها و مذاهب او را حسنی می دانند، یعنی از فرزندان امام حسن مجتبی است، اما شیعه اعتقاد دارد او از فرزندان حسین بن علی است البته این مسئله مهمی نیست چرا که از امام باقر به بعد، امامان ما هم حسنی و هم حسینی هستند و اگر حسنی هم بگوییم مشکلی به وجود نمی آورد.
تمام مذاهب می گویند، او خواهد آمد، حتی اگر یک روز از عمر دنیا باقی مانده باشد، او دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد و حضرت عیسی نازل خواهد شد و به او اقتدا خواهد کرد اینها همه جزو مسلمات مورد اتفاق مذاهب و مکاتب اسلامی است و جز عده ای انگشت شمار از عالم نماها که با این مسأله مخالفت کرده یا شک و تردید ایجاد می کنند مخالفی نمی یابیم.
تفاوت دیدگاه مکتب اهل بیت(ع) با عامه و اهل سنت چیست؟
این مسأله در اسلام خیلی مشخص تر و روشنتر است. در این میان، نظر مکتب اهلبیت(ع) با دیگر مکاتب و مذاهب مشترک است تنها فرق مکتب اهل بیت(ع) با دیگر مکاتب این است که منجی و نایب دوازدهم پیامبر(ع) اکنون حی و حاضر است و معتقد است که در سال 255 هجری قمری متولد شده و در سال 261 هجری قمری که شهادت امام حسن عسکری(ع) اتفاق افتاد به امامت و ولایت رسید و 69 سال غیبت کبرای ایشان طول کشیده و بعد از آن در غیبت کبری به سر می برند. اما دیگر مذاهب اسلامی می گویند: بعدها متولد خواهد شد، اما شیعه معتقد است به تعبیر زیبای آیت الله جوادی آملی او موجود موعود است.
آیا مکتب اهلبیت(ع) که ادعا دارد آن منجی موعود و دوازدهمین خلیفه پیامبر(ص) زنده است و باید زنده باشد، شواهد عقلی و روایی و قرآنی بر آن دارد؟
دلیل عقلی
بنده افتخار دارم که مذهبم مذهب اهلبیت(ع) است، اوان جوانی، اساتیدی داشتم که از لحاظ عقیدتی یا فکری اعتقادات ماتریالیستی یا افکار لائیک داشتند و خیلی روی افکار و عقاید من تأثیر بدی داشتند و این مسأله باعث شد افکار و عقایدم را با حساسیت و استرس و اضطراب دنبال کنم الحمد لله الان معتقدم هر مطلبی که در مذهب اهلبیت(ع) آمده حتماً ادله عقلی و قرآنی دارد و همانطوری که شیخ مفید می فرماید: در مکتب اهلبیت(ع) ما فرزند عقلیم، فرزند فکر و دانشیم و بر براهین محکم عقلی اعتقادات خود را بنا نموده ایم. الحمد لله مکتب اهلبیت(ع) سخن برای گفتن فراوان دارد و هر جایی که این عقل برود، ما دنبال او می رویم. بنده قبلا کتابی به نام مهدی موعود نوشته ام، به عنوان «دلایل عقلی و نقلی امامت و مهدویت» که اصل این کتاب در قالب سلسله مقالات در فصلنامه تخصصی انتظار و بخشی از آن در فصلنامه تخصصی مشرق موعود چاپ شد، قسمتی ازآن دلایل عقلی را در آن سلسله مقالات که بعدها به صورت کتاب منتشر شد جمع کرده ام و کتاب دیگری تحت عنوان "امامت و فلسفه خلقت" دارم که مشروح مطلب را آنجا ذکر کرده ام، در این کتاب حدود شش یا هفت دلیل عقلی برگرفته از ادله کلامی، حکمت متعالیه، حکمت اشراق، فلسفه مشاء و نگاه عرفانی ارائه شده.
برهان لطف:
یکی از این ادله برهان یا قاعده لطف است، برهان یا قاعده لطف را متکلمان امامیه و معتزله برای اثبات اصل نبوت آورده اند، خیلی برهان ساده ای است که خداوند از خلقت عالم و آدم هدف دارد و غرض او از خلقت این جهان و موجودات آن خدمت رسانی به انسان است، مقدمه بحث به این شکل است که در رأس هرم هستی خدایی وجود دارد که یگانه و حکیم است و چون حکیم دارای غایت و هدف است و انسان را برای رسیدن به کمال آفریده است و انسان به دنبال کمال مطلق است و کمال مطلق همان خداست، حال اگر کسی بخواهد به کمالی برسد، باید دارای برنامه و راهنما باشد، عقل می گوید: اگر خدا حکیم است و من را برای رسیدن به آن کمال آفریده، پس هر چیزی که برای رسیدن من به هدف من مؤثر باشد باید فرستاده باشد وگر نه نقض غرض شده، تا اینجا ضرورت وجود نبی اثبات می گردد، اگر خدا راه و برنامه و راهنما فرستاده آیا امکان دارد خدا جایی راهنما یا برنامه را قیچی کند؟ یهودی معتقدند که راهنما حضرت موسی است و بعد از او پیامبری نیامده، مسیحیت معتقدند پس از عیسی مسیح دیگر پیامبر الهی نمی آید، غیر از مکتب اهلبیت(ع) بقیه مذاهب اسلامی معتقدند بعد از پیامبر اکرم دیگر کسی برای راهنمایی انسانها نمی آید؛ سؤال ما این است که به چه دلیل نوبت به ما که رسیده این برنامه قطع می گردد؟! در سال 10 هجری که پیامبر اکرم وفات کرد، یا بعد از معراج حضرت عیسی به آسمان یا وفات حضرت موسی، چرا خداوند روی نام راهنما را قلم می گیرد؟ آیا کرامت خدا ضعیف شده؟ یا خداوند برنامه امتحان را برچیده؟ یا هدفش را دنبال نمی کند؟ یا شیطان از بین رفته؟ یا نفس اماره ما ضعیف شده؟ خیر!
همه چیز سر جای خودش قرار دارد، مخالفین هیچ جوابی ندارند، برخی می گویند، عقل انسان کامل شده است و نیازی به راهنما ندارد؛ پاسخ ما این است که؛ عقل در فیزیک و شیمی به کار می آید، اما در بعد روحانی خود عقل باید به متخصص مراجعه کند، ما هم دنیا داریم و هم آخرت، عقل این دنیا را اثبات می کند، اما خود عقل در بعد آخرتی ورود ندارد، عقل کلیات را درک می کند، اما برای رسیدن به سعادت در بعد روحانی خود عقل به وحی ارجاع می دهد.
برخی می گویند "کتاب"سئوال ما این است آیا کتاب نیاز به مبین و مفسر ندارد؟ اگر کتاب به تنهایی کفایت می کرد، چه نیازی به ارسال رسل بود؟ در همه ادیان خداوند در کنار کتاب، پیامبری را مبعوث کرده است، خود کتاب می فرماید؛ پیامبر چند وظیفه دارد: دریافت وحی، ابلاغ وحی، تشریح و توضیح مطالب کتاب از وظایف انبیاء الهی است، مثلا پیامبر برای مردم آیه را می خواند که هنگام وضو دست خود را بشویید، اما این که از کجا و چگونه بشویم بحث تشریح است، آیا می شود از احادیث کمک بگیریم؟ خیر! احادیث آنقدر کم است که به تشریح کل کتاب نمی رسد وانگهی پیامبر وظیفه امامت بر عهده داشت، یعنی کتاب را می خواند و تشریح می کرد و بعد زمینه عمل به آن را فراهم می کرد، لذا برای اجرای احکام الهی مجری لازم است، اگر امروز ده ها تفسیر هم نوشته شود، باز می گویند، باید استادی کتاب را شرح کند، بنابراین باید استادی باشد تا خلقت خدا از لغویت نجات پیدا کند این یک شاهد عقلی بود که بیان شد.
دیگر براهین عبارتند از، قاعده امکان اشراف؛ اثبات امامت و استمرار ولایت که قاعده ای است بر اساس حکمت اشراق است، برهان واسطه فیض و استقرار و استمرار ولایت که بر اساس فلسفه حکمت متعالیه است، قاعده لطف را که عرض کردیم بر اساس قواعد کلام بود، برهان عنایت و اثبات امامت و استمرار ولایت که برهان مشائی است، برهان انسان کامل و اثبات امامت و استمرار ولایت یک برهان عرفانی و شهودی است و براهین دیگری هم وجود دارد.
چه دلایل قرآنی بر ضرورت وجود امام عصر علیه السلام را وجود دارد؟
در قرآن آیات زیادی داریم که حکایت از استمرار راه ولایت و امامت دارد، در قرآن اصطلاحاتی چون «ولی» و «امام» زیاد آمده است.
سوره قدر
در سوره مبارکه قدر آیه "تنزل الملائکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر سلام هی حتی مطلع الفجر" امام صادق(ع) فرمودند؛ با مخالفان ما با سوره قدر محاجه و استدلال کنید؛ وقتی قرآن می فرماید در آن شب فرشتگان و روح که اعظم فرشته هاست، فرود می آیند، از این مخالفین بپرسید که آن ها نزد چه کسی و برای چه فرود می آیند. یک میزبان عالی می خواهد در طول تاریخ ملائکه بر اشخاص الهی یعنی انبیاء و اوصیاء نازل شده اند، همچنین قرآن می فرماید؛ ملائکه در شبهای قدر همیشه نازل می شوند در طول تاریخ انبیاء و اولیاء معصوم بوده اند، پس باید یک ولی و انسان معصومی باشد که فرشتگان بر او نازل شوند؛ بعضی می گویند از این آیه بر نمی آید که "منزل الیه"یعنی کسی که قرآن به او نازل می شود، یک انسان کامل و معصوم باشد، ممکن است به خانه کعبه نازل یا مکان مقدس دیگری نازل شوند ادامه آیه جواب ایشان را می دهد "فیها باذن ربهم من کل امر" سنگ و چوب و خانه که نمی تواند حامل "کل امر" باشد، بلکه باید یک انسان جامعی باشد که دریافت کننده "کل امر" باشد که همان انسان کامل است.
آیه انذار
«وَ یقُولُ الَّذینَ کفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیهِ آیةٌ مِنْ رَبِّه إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکلِّ قَوْمٍ هادٍ »
ای پیامبر تو منذری و هر قوم و گروهی هادی دارند و این" لکل قوم هاد" نیاز به وجودهادی را در طول تاریخ می رساند و از نظر قرآن هادی مطلق جز امام و ولی معصوم نمی تواند باشد این هادی از نظر قرآن انسان کامل است.
آیه 119 سوره توبه
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کونُوا مَعَ الصَّادِقین » ای کسانی که ایمان آورده اید، همیشه با صادقان باشید، صادق معنایش راستگو نیست، چون صادق الکلام باید می گفت، الصادقین یعنی صادق مطلق، گفتارش، پندارش، سیره اش همه چیزش صادق باشد و معصوم باشد قرآن دستور فعلی می دهد، می گوید مردم با صادقین باشید، دستور فعلی؛ موضوع فعلی می خواهد، الان قرآن خطاباتش مربوط به ما هم می شود به ما وظیفه داد که برو با صادق مطلق باش و باید صادق مطلقی باشد که این تکلیف امکان امتثال داشته باشد.
آیه 59 سوره نساء
« یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکمْ »
باید متوجه این مطلب بود که آیه شریفه کلام خداست نه کلام بشر عادی و روی حرف حرف آن حساسیت وجود دارد.
اولی الامر کیست؟
عده ای می گویند کسانی هستند که خداوند او را معین کند، عده ای می گویند، کسانی هستند که خلیفه او را معین کند، برخی می گویند، کسانی هستند که حل و عقد او را معین می کند، و عده ای قائلند کسی که شورا او را انتخاب کند، عده ای می گویند، کسی است که مردم او را انتخاب کنند، بعضی ها معتقدند کسی است که با قهر و غلبه روی کار بیاید،و... گاهی می گویند اولو الامر، امیران لشگرند، اما مکتب امامیه می فرماید: این اولی الامر فقط و فقط کسی است که خدا و پیامبر او را معرفی کند، چون اولی الامر باید معصوم باشد و عصمت یک امر خفی است که عقل انسان نمی تواند تشخیص بدهد، پس اولی الامر را باید خدا معرفی کند.
این آیه کدام دیدگاه را تعیین می کند و چطور این آیه به وجود فعلی ولی خدا دلالت می کند؟
این استدلال را در سه مرحله بیان می کنیم. مرحله اول: اینکه عطف اولی الامر به رسول و خدا مساوی با این است که هر کسی ظالم و فاجر و فاسق باشد از این سه خارج است، چرا که خداوند خدای حکیم است وقتی خدای حکیم کسی را نزد پیامبر و خودش می نشاند، نباید ظالم و جائر باشد، با استدلال آسان اشخاصی مانند مأمون، متوکل، یزید، معاویه که فاسق و فاجر بودند خارج می شوند وگرنه لازم بود خداوند کار لغوی انجام داده باشد؛ چطور می شود خداوند بگوید: از من و از پیامبر حکیم من و از مأمون و هارون الرشید و از کسانی که برادرانشان را به خاطر خلافت کشتند از یزید قمار باز و. ..اطاعت کنید! این ساحت قدسی خداوند را زیر سؤال می برد.
مرحله دوم اطلاق اطیعوا الله است، خداوند می فرماید، اطیعوا الله تا کجا اطیعوا الله و در کدام امور؟ می فرماید، همه جا و در همه امور اطیعوا الله، و اطیعوا الرسول و پیامبر هر چه گفت، اطاعت کن باید پیامبر معصوم باشد و بعد خدا می گوید، هر چه اولی الامر گفت، اطاعت کن لازم است که اولی الامر هم مانند پیامبر معصوم باشد وگر نه لازم می آید که خداوند ما را به جهل و گمراهی بیندازد و خدا این کار را نمی کند، اگر منظور خداوند این بود که اولی الامر انسان خطاکار و گنهکاری باشد، پس اگر من شراب خوردم و برادرم را کشتم، باید مطیع من باشند، چون خدا گفته افراد معمولی از اولی الامر اطاعت کنید و خدا هیچ وقت چنین دستوری نمی دهد.
با این اطلاق اطیعوا که مقدمه دوم است، اولوا الامر باید معصوم باشد و در میان اصحاب پیامبر جز علی بن ابیطالب کسی ادعای عصمت نکرده و هچ یک از مسلمانان جز علی و اولاد او، بعداز پیامبر ادعای عصمت نکرده اند
این بحث چه ارتباطی به بحث امام زمان دارد؟
خطابات قرآن فقط مخصوص زمان پیامبر نیست، چون اسلام دین خاتم است، تا آخرین انسان روی زمین را شامل می شود، پس همین امروز برای من و شما و انسانهای آینده خداوند یک امر کرده که « یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم » اولی الامری که معصوم باشد و چون خداوند کار عبث و بیهوده انجام نمی دهد، امرش مکلف فیه فعلی می خواهد، باید یک چنین امری موجود باشد.
فخر رازی در مفاتیح الغیب می گوید؛ این آیه تصریح می کند، باید مصداق اولی الامر در روی زمین باشد و باید معصوم هم باشد منتها یک نکته اضافه می کند، می گوید چون چنین اولی الامر معصومی را خدا معرفی نکرده و من هم پیدا نکردم، معلوم می شود که منظور اجماع علمای امت است که در جواب او علما پاسخهای خوبی داده اند، استدلال فخر رازی بسیار قوی است و پاسخی که داده خیلی سست است فخر رازی کسی است که فلسفه و منطق دارد، فقه و کلام دارد، ریاضیات دارد، او متوجه است که چه کاری دارد انجام می دهد، این توضیح را آورده که بالاخره چیزی آورده باشد، بعد علما خطاب به فخر رازی می فرمایند، چطور است که پیامبر امام را معرفی نکرده؟ شما ذیل تفسیر بسم الله، راجع به امام علی چه می گویید؟ ذیل آیه مباهله و آیه انما ولیکم الله چه می گویید؟ خود او در جاهای مختلف فراوان مقام علمی علی بن ابیطالب و اهل بیت(ع) را ستوده و اینها را جزو افراد استثنایی می داند، پس اینها معرفی شده وانگهی، شما می گویید اجماع علما، علما روی چه فردی اجماع کردند؟ در طول تاریخ علما جایی اجماعی نداشته اند، بعد گفته اند، اصلا عصمت یک صفت حقیقی و واقعی است، اجماع امر اعتباری است نمی شود صفت واقعی باشد و موصوف اعتباری جوابهای دیگری هم هست که جای بحث آن نیست.
به ادله روایی بحث نیز اشاره ای داشته باشید؟
رسول مکرم اسلام فرمود «: إنّی تَارک فِیکم الثَقَلینِ کتابَ اللهِ و عِترَتی أهلَ بَیتی لَن یفتَرقَا حَتّی یردَا عَلَی الحَوض »، این حدیث متواتر میان شیعه و سنی است، یکی از بزرگان در حدود 60 سال پیش کتابچه ای راجع به اسناد حدیث ثقلین نوشت و مجمع تقریب دار المذاهب مصر این کتاب را به عنوان کتاب و سند رسمی تقریب مذاهب معرفی کرد و گفت؛ حدیثی به استحکام این حدیث نداریم و پیامبر بارها فرمود من از میان شما می روم و دو اثر گرانبها به جای می گذارم، قرآن و اهل بیت.
باتوجه به این مطلب، با دو مقدمه وجود امام زمان ثابت می شود، مقدمه اول این است که پیامبر اکرم(ص) از ثقل اکبر که قرآن باشد و ثقل اصغر که عترت باشد، تثنیه بسته و اسم واحد روی آن گذاشته و قاعده در ادبیات عرب این است وقتی از دو شیء متفاوت جمع می بسته اند که این دو چیز حد اکثر اشراف را داشته باشند، مثلا از شمس و قمر شمسین و قمرین می گفتند، هر دو نورانی هر دو در حال گردش هر دو دارای طلوع و غروب و هر دو مدور، حسنین، هر دو معصوم، هر دو امام بودند، هر دو فرزند علی(ع) و زهرا(س) بودند، حالا که پیامبر(ص) از کتاب و عترت تثنیه بسته و ثقلین می گوید، معلوم می شود هر چه در قرآن هست در عترت هست و هر چه در عترت هست در قرآن هم هست وگرنه از دو چیز بی ربط کسی جمع تثنیه نمی بندد.
مقدمه دوم و نتیجه، قرآن کتابی است معصوم که لغو و کذب ندارد، عین او که همراه اوست که عترت است باید مثل قرآن پاک و معصوم و بی غلط باشد، وگرنه تقارن درست نمی شود، دوم اینکه قرآن جاویدان روی زمین است و تا آخرین انسان باید قرآن را در اختیار داشته باشد، همچنین امامان معصوم هم باید تا آخرین انسان حضور داشته باشند و در کنار قرآن باشند.
منصفین علما مانند مرحوم قندوزی و شبلنجی و دیگران تصریح کرده اند که «و فی هذا الحدیث حق علی وجود عترة طاهره الی یوم القیامة» این حدیث می گوید،حتما باید یک امام معصوم تا روز قیامت باشد.
فطرت انسان به دنبال انسان کامل است
عطش و تشنگی به وجود ولی خدا یک تشنگی فطری و درونی انسانهاست، قافله بشریت هیچ گاه باور ندارد که این کره خاکی بدون امام و بدون ولی و بدون حجت و بدون نماینده خدا باشد، حتی انسانهایی که به این معتقد نیستند به انسانهای خدایی معتقد هستند و شخصیت های کاریزما و ابرمرد را در ذهنشان دارند، ادیان که همواره زمین را همراه حجت می دانند، خدا رحمت کند هانری کربن را که با علامه حشر و نشر داشت و در نهایت به مکتب اهل بیت(ع) گروید، ایشان می گوید؛ من خوشحال بودم که مسیحی بودم چون در میان ادیان و مکاتب مسیحیت است که به نیاز فطری پاسخ می داد و می گوید: مسیح همیشه زنده است و به صلیب کشته نشد و نجات پیدا کرد و این جزو اهداف بلندی است که دنیا بدون حجت الهی بی معناست، تا اینکه با متصوفه و عرفای اسلامی آشنا شدم، می دانید که عرفا بی توجه به مذاهب فقهی و کلامیشان و بی توجه به این منازعات مذهبی معتقدند در دنیا همیشه یک ولی و یک قطب و یک انسان استثنایی وجود دارد، هانری کربن می گوید، وقتی با متصوفه اسلامی آشنا شدم، متوجه شدم آنها هم مثل ما معتقد به وجود و حضور و استمرار ولی و حجت خدا هستند تا اینکه با علامه طباطبایی آشنا می شوند و کتب شیعه را می خوانند باید حجت باشد و خلیفه دوازدهم پیامبر در این دنیا حضور دارد و واسطه فیض الهی است، می بیند اعتقاد این مکتب از مسیحیت زیباتر است و بعد از علامه سؤال می کند این عقایدی را که راجع به امام دارید از متصوفه و عرفا گرفته اید یا عرفا از شما گرفته اند؟ مرحوم علامه فرموند؛ قطعاً متصوفه و عرفا از شیعه گرفته اند، لذا هانری کربن مکتب اهل بیت(ع) را انتخاب می کند، متصوفه و دراویش متأسفانه بعضاً به اشتباه رفته اند و البته، برخی نیز راه را درست رفته و خرقه را به علی به ابیطالب می رسانند، نیاز به یک منجی موعود و باور به یک آینده روشن نیاز فطری بشر و حد مشترک و حد واصل همه ادیان و مذاهب است و در این میان اسلام از سایر ادیان روشنتر سخن گفته و مکتب اهل بیت(ع) از سایر مذاهب اسلامی روشنتر سخن گفته کرده و وجود فعلی ولی خدا را مستند و مستدل بحث کرده است.
در معرفی منجی موعود به جهان غرب چقدر موفق عمل کرده ایم و چقدر کوتاهی شده؟
حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی نقل می کردند: در سفری که به بیت الله الحرام مشرف شده بودم جوانی پر شور و معنویت به من برخورد کرد و سؤال کرد: همه علما و رهبری به حسب حضرت مهدی جایگاه پیدا می کنند، راجع به حضرت مهدی شما چه می کنید؟ گفتم این حرف، حرف حساب است و نزد مقام معظم رهبری این مطلب را بیان کردم راجع به حضرت مهدی(عج) چه کار تخصصی ای انجام شده است، این جریان مربوط به چهارده سال قبل است، لذا با توصیه و حمایت مقام معظم رهبری، در قم مرکز تخصصی مهدی موعود بنیان گذاشته شد و عده ای فضلای حوزه را جمع کردند که کارهای خوبی انجام شده هر چند کافی نیست، قبلا اگر در این زمینه مطلبی احتیاج داشتیم، بیش از دو سطر پیدا نمی کردیم، الان راجع به اصطلاحات و مفاهیم مهدویت کتابها و مجلات و مقالات فراوانی موجود است، بنیاد تخصصی مهدی موعود، آینده روشن، پژوهشکده مهدویت دفتر تبلیغات، مسجد مقدس جمکران، یاوران مهدی، و بنیادهایی که در تهران وسراسر کشور وجود دارد، مشغول کار هستند هر چند لازم است و کافی نیست، الان غرب با فیلمهای هالیوودی و پیشگوییهایی که می سازند و نبرد قدیس ها و مباحثی که مطرح می کنند، عطش نسبت به مهدویت زیاد شده، دیگر اینکه متوجه شده اند، یکی از موتورهای محرکه جهان اسلام مهدویت است و آن را مورد هجمه قرار داده اند. بنده در سفرهای خارج از ایران با گروههای مسیحی مباحثه داشته ام از جمله گروههای جوانان مسیحی که کارشان تبلیغ مسیحیت است و پیکان هجمه سؤالات آنها راجع به حضرت مهدی و پایان دنیا بود در حالی که منابعی برای مراجعه نداشتند و لازم است، ضمن ترجمه متون به زبانهای زنده دنیا، کسانی که هنر فیلم و عکاسی دارند این مفاهم عالی اهلبیت را منتقل کنند.
در یکی از کشورها قرار بود، ده جلسه راجع به حضرت مهدی سخنرانی ارائه کنم، بنده فکر می کردم مگر چقدر مطلب راجع به حضرت مهدی وجود دارد، اما در نهایت ده جلسه تبدیل به 25 جلسه شد و باز هم وقت کم آمد در حالی که جلسات را ضبط می کردند و خلاصه آنها را ترجمه می کردند.