ماهان شبکه ایرانیان

آداب تعلیم در قرآن

قرآن کریم که سخن خدا و وحی آفریدگار است علاوه بـر آنـ که هـدایت انسان را در اصول اعتقادی و دستورهای اخلاقی و احکام عملی- در زندگی فردی و اجتماعی-در بر دارد،خود آداب تعلیم این حقایق و راه و رسـم دعوت به خدا روز جزا را به ما می آموزد.

قرآن کریم که سخن خدا و وحی آفریدگار است علاوه بـر آنـ که هـدایت انسان را در اصول اعتقادی و دستورهای اخلاقی و احکام عملی- در زندگی فردی و اجتماعی-در بر دارد،خود آداب تعلیم این حقایق و راه و رسـم دعوت به خدا روز جزا را به ما می آموزد.

امروز که از برکت جمهوری اسلامی در کشور ما تبلیغات دیـنی فراوان شده، و رسانه های گروهی بـا وسـایل دیدنی و شنیدنی و خواندنی مردم را به تعلیمات اسلامی دعوت می کنند، شایسته است برای هدایت به راه و روش بهتر آموزش و تبلیغ دین و ارشاد جوانان، به آن بزرگ نامهء آسمانی رجوع کرده و از آن بهره گیریم. آنچه در پی خواهد آمد پژوهشی است کوتاه در این باب.

1-داستان حضرت مـوسی و خصر در سورهء کهف مشتمل بر چند نکتهء بدیع و دقیق در آداب تعلیم است از این قرار:

نخست این که موسی علیه السّلام پیامبر اولو العزم مأمور به دانش اندوزی از«بنده ای از بندگان خدا» می شود. پس در مدرسه قرآن ز گهواره تا گور باید به دانش آموزی و تکمیل مـعلومات خـود پرداخت، و هیچ کس به گمان علاّمه شدن نباید خویشتن را بی نیاز از تعلّم بشمرد، چنان که عقل کل و ختم رسل-صلوات اللّه علیه-هم باید از آفریدگار متعال که تنها مربی اش بوده، ازدیاد علمش را بطلبد و بگوید:

ربّ زدنی علما.[1]

در جای خود معلوم شده که ایـن علم،نه از گونهء علوم رسمی حوزوی است نه دانشهای تجربی جدید یا علوم انسانی،و نه از نوع فلسفهء قدیم و جدید با بحثهای جدلی ، بلکه آن حکمت متعالی است که معرفت و مـحبّت خـدا را در دل مـی افزاید و موجب خشیت و تواضع می شود،کلام اللّه مـؤید آن اسـت که می فرماید:

إنـما یخشی اللّه من عباده العلماء[2]

دو دیگر این که تعلیمات ما باید سبب رشد و راه است یافتن متعلّم شود؛[3]زیرا می بینیم نخستین سخنی که پیامبر بنی اسـرائیل بـه مـعلّم خود می گوید این است که:

هل أتبعک علی ان تعلّمن مـمّا عـلّمت رشدا(کهف/رشدا)؛یعنی آیا می توانم از شما پیروی کنم که از دانشی که آموخته ای به من نیز بیاموزی؟و«رشد»در قرآن ضد«غیّ»استعمال شده:«لا اکراه فی الدّین قد تبیّن الرّشد من الغی»[4]

مفسران«رشد»را در آیـهء مـورد بـحث مفعول به«تعلّمن»دانسته اند،و بعضی مفعول له[5]،و در هردو صورت این واقعیت از خلال آیـه برمی آید که:مواد آموختنی و یاددادنی باید رشد باشد یا تعلیم برای نیل انسان به رشد،و در همه حال بازده کارگاه آموزش(مدرسه باشد و دانـشگاه یـا حوزه و مـسجد)باید پرورش جوانانی رشید و راه یافته به کار دین باشد.پس اگر آموزش و پرورشـی در دسـت یافتن راه زندگی به کار نیاید،یا موجب پیدایش روح«استقامت در راه حق و صلاح»[6] در دانشجو و طلبه نگردد،گمراهی(غیّ)است و مایهء گمراهی طالب علمان.

سـه دیـگر سـه دیگر نتیجه آموزشی که از این گفت وگو می گیریم در پاسخی است که آن معلّم نهان دان بـه حضرت مـوسی عـلیه السّلام می دهد:

قال إنک لن تستطیع معی صبرا.و کیف تصبر علی ما لم تحط به خبرا[7]؛[خضر]گفت:تو هرگز همپای من صـبر نـتوانی کـرد.و چگونه دربارهء چیزی که به آن علم و احاطه نداری صبر می کنی؟

نکته ای که از آیه مذکور بـه نـظر می رسد توضیح ریشه بسیاری از اشکال ها و اعتراض های مخالفان مخصوصا نوجوانان است. اینان که به مقتضای کمی سن و تجربه و نداشتن تحقیق کامل و هـمه جـانبه، مقیاس واقعیات جهان را تنها دانش محدود و ادراک نارسایشان قرار می دهند، در نتیجه هرچه را در نیابند ردّ مـی کنند،و چـون سخنی بر خلاف رویدادهای طبیعی و جریانات ظاهری بشنوند(مثلا مـعجزات انـبیا)فریاد خرافه بـودن اخبار مذهبی و کهنه گی دین برمی آورند، در حالی که از قـانون های زیـربنایی جهان و قدرت نامحدود آفریننده و آثار روان تنی بی خبرند.تجربه ثابت کرده شکیبایی و حسن خلق و خوش رفتاری معلّم و مـبلّغ در چـنین مواردی مؤثرتر از قدرت منطق او اثر مـی گذارد. بجاست ایـن سخن حـکیمانهء رسـول مـعظّم صلّی اللّه علیه و اله را نقل کنم که فـرموده:«نحن مـعاشر الانبیاء أمرنا أن نکلم الناس علی قدر عقولهم

2-جامع تر از حدیث پیش گفته آیه 125 سوره نـحل اسـت که با وضوح تمام روش دعوت به راه خـدا را برای طبقات مختلف شـنوندگان بیان می کند:

ادع الی سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جـادلهم بـالتی هی أحسن؛به راه پروردگارت با حکمت و پند[های ]پسندیده فراخوان،و با آنان به شیوه ای که بهتر است مجادله[و مقابله ]کن.

پیامبر مـکرّم بـاید بر طبق این آیه مـردم را بـه روشهای مـذکور به اسلام بـخواند. مبلّغ یـا معلّم و استاد معارف اسـلامی و عـلوم دینی-که هدف آن نبیّ رحمت را دنبال می کند. نیز باید از همین روشها پیروی کند، بنابراین اگر مخاطبش دانشجویی اسـت کـه رشد عقلی و علمی پیدا کرده با مـوازین عـلمی و ادلّه عـقلی او را بـه حـق و حقیقت دعوت کند، و حـکیمانه با وی سخن گوید؛ و اگر قوای ذهنی اش رشد نکرده و نوجوان است یا درس ناخوانده و عامی است، با پند و اندرز یـا تـذکر به امور فطری و محسوس و نقل داستان و تـمثیل، و هـرآنچه بـر دل و عـواطف اثـر می گذارد، او را با دین آشـنا گـرداند؛ و اگر ستیزه جویی است معاند یا حرّافی سفسطه گر، به طریق احسن با او سخن گوید. نکته باریک در این فراخوان این که چون غرض مـبلّغ راسـتین، دعوت به خـداست نه خود، هیچ گاه نباید بر سر تعصب باشد و از ایـن که گـروهی سـخن او را نـمی پذیرند در بـاطل افـتد و از انصاف دوری کند، یا برای اثبات حقّی به باطلی استدلال کند و از مقدمات نادرستی نتیجه درستی بطلبد، که پروردگار به ره یافتگان و گمراهان از همه داناتر است و راهنمای-قرآن این معنی را به صراحت بیان می کند:

بل کذّبوا بما لم یحیطوا بـعلمه و لمّا یأتهم تأویله[8]؛بلکه چیزی را که به شناخت آن احاطه نیافته اند و سرانجام آن هنوز بر آنان آشکار نشده است دروغ می انگارند.

3-از روش های مؤثّر و شایان توجّه کتاب خدا برای تحکیم مبانی اعتقادی به ویژه اثبات آفریدگار متعال و صفات جمال و جلالش، شیوه استفهام و اقرار گرفتن از منکر اسـت بـا طرح پرسش هایی چند، به صورتی که از اعـتراف بـه حق ناگزیر شود. این روش در جلسات بحث و مناظره یا کلاس درس قابل اجرا و بلکه لازم الاجراست ؛زیرا از جمله فوایدش وادار کردن دانشجو به تأمل و اندیشیدن است. دیگر نتیجه دلپذیری است که مخاطب پس از تـفکر و دقـت بدان می رسد، و چون خـودش یـافته برایش بیشتر قابل قبول است، و آن را القاء یا تحکّم مبلّغ یا معلّم نمی شمارد.

اینک ترجمه چند مثال از«روش پرسشی» که در قرآن به صورت استفهام انکاری آمده نقل می شود تا شیوهء کار مشخص شود:

«یا کیست که آفرینش را آغاز می کند،سپس آن را بـاز مـی گرداند،و کیست که شما را از آسمان و زمین روزی می دهد؟آیا در جنب خداوند خدایی هست؟بگو اگر راست می گویید برهانتان را بیاورید»[9]

چنان که ملاحظه می شود،گاه باید از طرف مخالف دلیل مدعایش را خواست.

«پیامبرانشان گفتند آیا در خداوندی که پدیدآورندهء آسمان ها و زمین است شکی هست؟»[10] یعنی این جـهان بـا عظمت را پدیـدآورنده ای هست.

«آیا کسانی را که ایمان آورده اند و کارهای شایسته کرده اند، همانند مفسدان در زمین قرار می دهیم.یا آیا پارسایان را مانند فاجران می شماریم؟»[11]

بدیهی است که نزد هرخردمندی نـیکی و بدی و صالح و طالح یک سان نیستند.پس کردار ما هم باید بر همین اسـاس بـاشد و نـیکوکاری را بر زشت کاری ترجیح دهیم.

«آیا مسلمانان را همانند گناهکاران می شماریم؟شما را چه می شود. چگونه داوری می کنید؟یا مگر کتابی دارید که در آنها مطالعه می کنید؟ که در آن برای شما هـرچه آرزو کنید هست؟»[12]

در ایـن آیات تذکر به بدیهیات عقلی و وجدان قابل توجّه است و چنین است آیات بـعد: «آیا مـردم گـمان می برند که رهایشان کنند که[به زبان ]بگویند ایمان آورده ایم و ایشان را نمی آزمایند؟... یا کسانی که کارهای ناروا انجام مـی دهند گمان می برند که بر ما پیشی می گیرند؟ چه بد است داوریشان. »[13]

4-آیاتی از قرآن مجید ما را به گفتن آنچه شنونده نمی داند-و طبعا برایش نو است- راهنمایی می کند؛مثلا می فرماید: و یعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون[14]؛و [رسول خدا]آنچه نمی دانستید به شما آمـوزش می دهد.

علّم الإنسان ما لم یعلم»[15] [پروردگار]به انسان چیزی را که نمی دانست آموخت.

چون آدمیزاد به فطرت خدادادی نوجو است، و از شنیدن مکرّرات دل آزرده می شود بر دعوت کننده به دین و مربّی پرورشی است که دلیل های منطقی یا تذکرات اخلاقی و تربیتی را با روشهای جـدید و جـالب توجّه و مثال های ناشنیده و بهره گیری از اطلاعات تازه بیان کند تا جلب نظر شنوندگان را بکند و این امر تحقّق نمی یابد مگر آن که مبلّغ یا معلّم و مربّی اهل مطالعه و نوجویی باشد، تا بتواند با فکر بکر خود غریزهء تـازه جویی آنـان را ارضاء کند.

واضح است که مقصود نوآوری در شیوهء تعلیم و ارائه مطالب و ذوق سلیم در گزینش مباحث و تحلیل و توجیه آنهاست نه نوآوری در دین یعنی بدعت یا تأویلهای ناروای سخن خدا.

5-آخرین مطلبی که شایان ذکر است و اساس تعلیمات مـحسوب مـی شود و در قـبول سخن تأثیر دارد،«عمل صالح»گوینده است کـه بعد از ایـمان مـکرّر در کلام اللّه آمده، و اصولا در منطق قرآن گفتار بهتر و برتر آن است که یا کردار توأم باشد، چنان که می فرماید:«و من أحسن قولا ممّن دعا الی اللّه و عمل صـالحا و قـال إنـّنی من المسلمین»[16]؛و کیست نیکو سخن تر از کسی که به سوی خـداوند دعـوت کند و کاری شایسته در پیش گیرد و بگوید که من از مسلمانانم.

و این آیهء عتاب آمیز و تهدیدکننده، مخاطبش گویندگان بی عمل و واعظان غیر متّعظند است:یا ایها الّذین آمـنوا لم تـقولون مـا لا تفعلون.کبر مقتا عند اللّه ان تقولوا ما لا تفعلون[17]؛ ای مؤمنان چرا چیزی مـی گویید که انجام نمی دهید. نزد خدا بس منفور است که چیزی را بگویید که انجام نمی دهید.

شایان ذکر است که در احادیث آمده که: مردم را بـه غـیر زبـان-یعنی با عمل-به سوی خدا دعوت کنید. آری واقعیت این است که«به عمل کار بـرآید بـه سخندانی نیست».

سخن را به پایان رسانده از پروردگار متعال توفیق علم با عمل برای خود و همهء خدمتگزاران به اسلام مسألت می نمایم.

پی نوشت ها:

[1] طه114

[2] فاطر28

[3] الرّشد و الرّشد و الرشاد:راه راست،راه راست یافتن[3]

[4] بقره256

[5] فضل بن الحسن الطبرسی،مجمع البیان فی تفسیر القرآن،دار المعرفة،الجزء السـادس،ص 547؛ رشـید الدیـن میبدی،تفسیر کشف الاسرار و عدّة الأبرار، به اهتمام علی اصغر حکمت،ج 5،ص 917.

[6] مطلب با توجّه به معنی دیگر«رشد»است کـه: «ایستادگی در راه حـق»می باشد.بنگرید بـه: عبد الرحیم صفی پوری،منتهی الأرب فی لغة العرب، کتابفر وشی اسلامیه.

[7] (کهف76/-86)

[8] یونس93

[9] نمل/46

[10] ابراهیم 10

[11] ص82

[12] قلم35/-38

[13] عنکبوت2و 4

[14] بقره آیه 151

[15] علق5

[16] فصّلت33

[17] صف2/-3

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان