به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از گاردین، این نویسنده مطرح در یادداشت خود که دیروز منتشر شد آورده است:
مریم میرزاخانی ریاضیدان دو هفته پیش درگذشت. او 40 سال داشت. تا پیش از این که خبر درگذشتش را در روزنامهها بخوانم، هرگز چیزی درباره او نشنیده بودم. این ماجرایی عمیقا غمانگیز است: میرزاخانی پروفسور استنفورد که زاده ایران بود، تنها زنی بود که مدال فیلدز را که در عرصه ریاضی همتای نوبل محسوب میشود، کسب کرده بود. بنا برآنچه در روزنامهها آمده از او همسر و دخترش به جای ماندهاند.
همیشه استفاده از واژه به جای ماندن را بسیار غیرقابل تحمل دانستهام. جایی برای خطا نیست: او رفته است، آنها باقی ماندهاند. و در این مورد، چه مادر و همسر جوانی از دست رفت.
وی در ادامه نوشته است: در عین حال این ماجرا به دلایلی دیگری هم غمانگیز است که یکی از سادهترین آنها تاثیرگذاری چهره میرزاخانی در تصویری است که بیشتر روزنامهها آن را استفاده کردهاند. در این تصویر نوعی زیبایی مشهود است که میتوان گفت فقط میتواند حاصل حرکتی ذهنی به چهره باشد؛ انتقال زیبایی نبوغی استثنایی. بنابراین، فقدان دوچندان است: از دست دادن زودهنگام یک فرد و نیز از دست دادن نبوغ او.
جیکوبسون در ادامه از مدرسه خود یاد میکند که تمایزی بین آنهایی که در ریاضی و علوم برتر بودند و آنهایی که شاعرانهتر بودند وجود داشت.
او می نویسد: گفته شده میرزاخانی پیش از این که ریاضیدان و شناخته شود، نویسنده بود. او غرق شدن در ریاضیات را به زبان نویسندگان چنین بیان کرده است: «مثل گم شدن در جنگل است و تلاش برای استفاده از هر دانشی که تو را به راههای جدید هدایت میکند و این شانس وجود دارد که راهی به بیرون پیدا کنی.»
این شانس البته چنین نبود... بهترین نوشتن به روشی ناخواسته، نادانسته، سپاسگزارانه و غافلگیرشده اتفاق میافتد. در واقع ریاضیدان و هنرمند در یک تاریکی مشترک هستند و یک خدا را عبادت میکنند.
از همین رو در حسرتی که از درگذشت میرزاخانی ایجاد می شود، شاعران هم درست حسی مثل ریاضیدانها دارند.