جهان بینی عارفانه امام علی علیه السلام

مناسب است درباره کیفیت جهان بینی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مطالب کوتاهی از قرآن کریم و سنت معصومین علیهم السلام ارائه شود تا در پرتو آن نحوه حیات و سنخ سیرت و سنت آن حضرت معلوم گردد.

جهان بینی عارفانه امام علی علیه السلام

مناسب است درباره کیفیت جهان بینی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام مطالب کوتاهی از قرآن کریم و سنت معصومین علیهم السلام ارائه شود تا در پرتو آن نحوه حیات و سنخ سیرت و سنت آن حضرت معلوم گردد.

قرآن کریم که مهم ترین کتاب آسمانی است و بر سایر صحایف الهی گذشته از تصدیق آن ها هیمنه و سیطره و نظارت و حراست دارد: «مصدقا لما بین یدیه» بقره/97 «مهیمنا علیه» مائده/47 حبل ممدود خداست که یک طرف آن که عربی مبین است در دست مردم است و طرف دیگر آن که منزه از وضع، لغت، اعتبار، و مبرای از مفهوم و معنای ذهنی است نزد خدای سبحان است: «انا جعلنا قرانا عربیا لعلکم تعقلون× و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم» زخرف/3- 4.

این صحیفه مهیمن با تمام بطون و تاویلات و با همه ظهور و تنزیلات نزد انسان کاملی چونان علی بن ابی طالب علیه السلام مشهود است، زیرا از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسیده است که یکی از مصادیق بارز آیه کریمه «قل کفی بالله شهیدا بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب» رعد/43، برادرم علی بن ابی طالب علیه السلام است. (7) و چون معارف قرآن به طور تمام و کمال نزد علی بن ابی طالب علیه السلام است معلوم می شود علم آن حضرت به معارف قرآنی از قبیل علم حصولی نیست، بلکه از سنخ علم حضوری و شهودی است و از آن جهت که قرآن کتاب تدوینی خداست و جهان خارج کتاب تکوینی اوست و این دو صحیفه کاملا هماهنگ است، به نحوی که اگر قرآن به صورت آفرینش تکوین تمثل یابد همین جهان مشهود خواهد شد و جهان مشهود اگر به صورت کتاب تدوینی تجلی کند همین قرآن کریم می شود، پس کسی که به همه ابعاد قرآن علم شهودی دارد به اسرار و رموز جهان تکوین نیز علم حضوری دارد.

مشاهده کتاب ابرار

قرآن کریم پرهیزکاران و نایلان به مقام قرب الهی را به «اصحاب میمنت » و «ابرار» و «مقربین » تقسیم کرده است و منزلت مقربین را برتر از دیگران دانسته و یکی از علایم این برجستگی همانا اشراف و اطلاع مقربین از خبایای رخنه کرده در خاطرات ابرار و از رموز مسطور در صحایف اعمال آن هاست که همه این امور راجع به عقاید، اخلاق و افعال ابرار را مقربان الهی شاهدند: «ان کتاب الابرار لفی علیین× و ما ادریک ما علیون× کتاب مرقوم× یشهده المقربون» مطففین/18- 21. و ظاهر شهود در این آیه همان علم حضوری است، نه حصولی...

قرآن کریم برای عده ای رؤیت شهودی که برتر از درایت عقلی و روایت نقلی است قایل است و بی تردید حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام از بارزترین مصداق های واجدان شرط رؤیت دوزخ است و چون در بسیاری از آیات، جریان انذار و صحنه جهنم و ساحت دوزخ به تنهایی مطرح است و این حیات و انفراد فقط جنبه تربیتی و ارشاد دارد، نه حصر، می توان گفت که برخی از مؤمنان که علی بن ابی طالب علیه السلام مثل اعلای آنان است از نعمت شهود قیامت اعم از جنت و جحیم برخوردارند و البته هر چیزی که از لحاظ درجه وجودی نازل تر از ساحت قیامت باشد مشمول شهود انسان کامل چونان علی بن ابی طالب علیه السلام است.

تذکر: در ذکر شواهد قرآنی به همین اندازه بسنده می شود؛ گرچه ممکن است ادله دیگری از قرآن مجید راجع به علوم شهودی اولیای الهی که علی بن ابی طالب علیه السلام بارزترین مصداق آن هاست استنباط کرد؛ مانند: «قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون » توبه/105، که علی بن ابی طالب علیه السلام مصداق بارز مؤمنین ویژه این آیه است که اعمال همگان را مشاهده می کند. (8)

همسانی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام در شهود عرفانی

اکنون نموداری از آن چه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم درباره علم شهودی علی بن ابی طالب علیه السلام فرموده است ارائه می شود: «خلقت انا و علی من نور واحد» (9) این مضمون که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام از یک نور آفریده شدند در جوامع روایی کاملا مضبوط است؛ چنان که حیات و ممات این دو بزرگوار هماهنگ است؛ چون رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم دارای جهان بینی شهودی بود، نه حصولی؛ چنان که حیات آن حضرت عارفانه بود، نه حکیمانه و متکلمانه. علی بن ابی طالب علیه السلام نیز که در نور آفرینش همتای رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است و در حیات و ممات همسان آن حضرت است، گرچه در نبوت و رسالت تشریعی سهمی ندارد، می توان گفت که جهان بینی علی بن ابی طالب علیه السلام شهودی بود، نه حصولی و حیات آن حضرت علیه السلام عارفانه بود، نه حکیمانه و متکلمانه؛ چنان که از آیه کریمه «و انفسنا و انفسکم» آل عمران/61 می توان همسان بودن این دو ذات نورانی را در شهود عرفانی استظهار کرد. همین تقارن در نحوه شهود و حیات در احادیث دیگر ملحوظ است؛ نظیر آن چه از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم رسیده است که فرمود: «یا علی ما عرف الله الا انا و انت و ما عرفنی الا الله و انت و ما عرفک الا الله و انا» (10) زیرا معلوم می شود چنین انسان کاملی که معرفت او جز برای خداوند مقدور دیگری نیست و شناخت خداوند به آن اندازه که برای موجود امکانی مقدور است فقط میسور اوست در جایگاه رفیع اعتلای روح قرار دارد و چنان روح کاملی حتما اسرار جهان امکان را در پرتو تجرد تام عقلی خود مشاهده می کند و در این جهت علی بن ابی طالب علیه السلام همتای رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم خواهد بود. البته امتیاز حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم همچنان محفوظ است، لیکن تعبیر آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم از علی بن ابی طالب علیه السلام به این که «علی نسبت به من به منزله سر من از بدن من است » (11) مفید چنان اهتمامی است. تذکر: در نقل احادیث نبوی به همین مقدار اکتفا می شود البته متتبع ماهر مستحضر است که از تعبیرهای متعدد آن حضرت درباره شخصیت والای امیرالمؤمنین می توان کیفیت جهان بینی شهودی حضرت علی علیه السلام را کاملا استظهار کرد.

علم شهودی امیر مؤمنان علیه السلام از زبان خویش

اکنون نموداری از سخنان درربار امیرالمؤمنین علیه السلام که درباره خویش یا درباره مسائل علمی ایراد فرموده اند بازگو می شود تا کیفیت شهود علمی آن حضرت روشن گردد. لازم است قبلا عنایت شود که هرگونه مدح و ثنایی که از آن حضرت درباره خودش رسیده باشد ناظر به تبیین شخصیت حقوقی او، یعنی ولایت و خلافت الهی است که امانت دینی است و باید از آن پاسداری شود و نحوه حراست آن دارای جهات متعدد است؛ مانند تبیین، تعلیل، تسدید و دفاع و حمایت و... و هرگز از سنخ «تزکیة المرء نفسه » (12) نیست تا ناروا باشد. به هر تقدیر، آن چه از آن حضرت به لحاظ شهود علمی درباره خویش رسیده فراوان است که شمه ای از آن عبارت است از:

1-قرآن ناطق و وحی ممثل

«انا کلام الله الناطق» (14) «انا علم الله...و لسان الله الناطق» (15). همان طور که قبلا بازگو شد قرآن کریم درجات فراوانی دارد که برخی از آن ها از محدوده عبری، عربی، سریانی و فارسی بودن منزه است؛ زیرا قرآن در آن مرتبه «علی حکیم » زخرف/4 است و بر همه مراحل مادون اشراف شهودی دارد و کسی که قرآن ناطق و وحی ممثل است اطلاع حضوری بر اسرار جهان خواهد داشت؛ یعنی هم از آن ها آگاه است و هم اطلاع وی از آن ها از سنخ حضور است، نه حصول؛ چنان که علم الهی نسبت به آن ها بالذات و بالاصالة چنین است. از این رو علم خلیفه و عبد صالح او که مظهر علم خدا و آیت اطلاع الهی است بالعرض و بالتبع چنین خواهد بود.

2-مفاخر هفت گانه

«لقد اعطیت السبع التی لم یسبقنی الیها احد: علمت الاسماء، و الحکومة بین العباد، و تفسیر الکتاب، و قسمة الحق من المغانم بین بنی آدم، فما شذ عنی من العلم شی ء الا و قد علمنیه المبارک و لقد اعطیت حرفا یفتح الف حرف، و لقد اعطیت زوجتی مصحفا فیه من العلم ما لم یسبقها الیه احد خاصة من الله و رسوله. » (16)

ماثر سبعه ای که در این حدیث بشارت آن ها اشارت شده همه از سنخ علم است و مبدا فاعلی چنین تعلیمی نیز خدای تبارک و تعالی است و چون وجود مقدس نبوی و علوی به منزله نور واحدند آن چه در بیان علوی آمد که علم من مسبوق به علم دیگری نبود ناظر به بیگانه است، نه راجع به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و مقصود از «تعلیم اسماء» همان است که در قصه آدم علیه السلام مطرح شد، زیرا در آن داستان منظور مقام منیع آدمیت و انسان کامل است و شخص آدم علیه السلام به عنوان یکی از مصادیق آن عنوان شد، نه به طور انحصار، (17) و آن چه درباره حضرت فاطمه زهرا علیها السلام بازگو شد از سنخ علم ویژه الهی است که به عنایت خدا و برکت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بهره آن انسان کامل شده است و چون تعلیم اسماء با معنای تعلیم حقایق اشیا و چنین علمی شهودی است نه حصولی، پس آن حضرت به نحو علم حضوری از حقایق جهان آگاه شد و ذکر برخی از مفاخر هفت گانه بعدی ظاهرا از قبیل خاص پس از عام یا ذکر مقید بعد از مطلق یا ذکر جزء بعد از ذکر کل و مانند آن است، زیرا همه آن ها زیر عنوان اسمای حسنای الهی مندرج است.

3-شهود ملکوت

«...و لقد نظرت فی الملکوت باذن ربی فما غاب عنی ما کان قبلی و لا ما یاتی بعدی...» (18) «...سبحانک ما اعظم ما یری من خلقک و ما اصغر کل عظیمة فی جنب قدرتک و ما اهول ما یری من ملکوتک » (19) نظر در ملکوت آسمان ها و زمین همان است که خدای سبحان انسان ها را به آن ترغیب فرموده است: «اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض » اعراف/185 نظر به معنای نگاه عقلی است، نه نظر حسی؛ زیرا این آیه همگان را به نظر ملکوت دعوت می کند، خواه مخاطب او بینا باشد یا نابینا. پس ناظر اعم از اعمی و بصیر است؛ چنان که منظور خصوص ملکوت است که با نظر حسی نگاه نمی شود. قهرا چنین نظری به معنای نظریه پردازی است، نه نظر به معنای نگاه فیزیکی.

نظر گاهی به بصر و رویت می رسد و گاهی به آن نمی رسد، لیکن برخی نظرها حتما به بصر و رؤیت بار می یابند. آن چه در بیان علوی علیه السلام آمده ناظر به نظر منتهی به رؤیت است. نه منقطع از آن، زیرا این نظر خصوصی که به اذن خدای سبحان صورت پذیرفته باعث حضور همه اشیا و اشخاص شده و چیزی از قلمرو آن نظر پنهان نمانده است. از این رو آن حضرت علیه السلام در این باره چنین فرموده: «چیزی از گذشته و آینده از من غایب و مستور نمانده است»؛ یعنی نه تنها به همه امور جهان عالم شدم، بلکه همه آن ها در محضر و مشهد من قرار گرفت و چیزی از من غایب نمانده و این همان علم شهودی به اشیاست که انسان کامل از آن برخوردار است؛ مانند آن چه خداوند درباره حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام فرموده است: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الارض و لیکون من الموقنین » انعام/75، که در این آیه کریمه آن چه مطرح است همانا رؤیت خلیل خداست که با عنایت الهی به ارائه ملکوت حاصل شد. البته چنین شهود و رؤیتی آثار فراوانی دارد که یکی از آن ها پیدایش یقین است؛ یعنی یقین پایدار و ثابت که صاحب آن به عنوان موقن شناخته می شود، نه یقین مقطعی گذار.

بنابراین، اگر حضرت علی علیه السلام از خودش به عنوان «علم الله »، «قلب الله » و «لسان الله الناطق » یاد کرده است (20) و اگر امام صادق علیه السلام درباره آن حضرت فرمود: «...و عیبه غیب الله و موضع سره...» (21) ناظر به همین دو مطلب است: یکی گستره علم علوی و شمول آن نسبت به همه آن چه مقدور موجود امکانی است و دیگری شهودی و حضوری بودن آن علم. البته آن چه از امام صادق علیه السلام رسیده مسبوق به مطلبی است که از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره علی علیه السلام نقل شده است: «علی...و هو عیبه علمی» (22) و چون علم رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم علم الهی است پس علی بن ابی طالب علیه السلام صندوق علم الهی خواهد بود و این همان محتوای حدیث امام صادق علیه السلام است و از آن جهت که علی بن ابی طالب علیه السلام صندوق اسرار الهی است و در قلب او محرم رموز جهان هستی است همه چیز به اذن خداوند نهادینه و تعبیه شده آن حضرت مصداق بارز امام مبین است که همه اشیا را خداوند در درون او احصا و شماره کرده است؛ چنان که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رسیده که مقصود از امام مبین در آیه «و کل شی ء احصیناه فی امام مبین » یس/12 امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است. (23) که از این تعبیر همان دو مطلب قبلی فهمیده می شود: یکی گستره علم علوی علیه السلام و دیگری شهودی بودن آن، زیرا حقایق اشیا در متن سعه وجودی آن حضرت احصا شده، نه مفاهیم و صور ذهنی آن ها.

4-مبداشناسی شاهدانه

از آن جهت که مهم ترین معرفت آن است که به بهترین معروف تعلق بگیرد و بهترین معروف خدای سبحان است، بنابراین، عالی ترین معرفت آن است که به خدای تبارک و تعالی تعلق بگیرد؛ چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره فرموده است:«معرفة الله سبحانه اعلی المعارف. » (24) «من عرف الله کملت معرفته. » (25) و چون بهترین سنخ معرفت همان شناخت شهودی است، زیرا آن چه در علم حصولی عاید عالم می شود مفهومی بیش نیست، از این رو حضرت علی علیه السلام سعی داشت شناخت از خدا را از سنخ شهود فراهم کند، نه حصول.

امام صادق علیه السلام فرمود: «وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام مشغول ایراد خطبه بر منبر کوفه بود، مردی به نام «ذعلب » که دارای زبانی رسا و قلبی شجاع بود از آن حضرت علیه السلام پرسید: آیا پروردگارت را دیده ای؟ حضرت علی علیه السلام فرمود: ای ذعلب من هرگز نمی پرستم پروردگاری را که ندیده باشم؛ «ما کنت اعبد رب لم اره ». ذعلب گفت: ای امیرالمؤمنین علیه السلام چگونه او را دیدی، فرمود: ای ذعلب چشم ها او را از راه مشاهده دیده ها نمی بینند، لیکن دل ها او را با حقیقت ایمان دیده اند. (26) یعنی هویت الهی نه تنها منزه از طبیعت است، از این رو با ابزار حسی ادراک نمی شود، بلکه مبرای از عالم مثال و هرگونه تمثل است، از این رو با ابزار خیالی و مثالی، اعم از مثال متصل و منفصل، ادراک نخواهد شد، وگرنه دارای مقدار و وضع و مجازات خواهد بود، گرچه ماده نخواهد داشت و چنین وصفی هم برای موجود مطلق و غنی محض محال است. بلکه تنها راه ادراک حضوری ذات اقدس خدا شهود قلبی است و چنین حضوری بهره دل مؤمن است که حقیقت ایمان در متن آن نهادینه شده باشد و معلوم است که حقیقت ایمان که اولین شرط شهود خدای سبحان است نه محسوس است نه متخیل. از این رو خود حقیقت ایمان را نه با ابزار حسی می توان ادراک کرد و نه با تمثل خیالی می توان تصویر کرد.

معبود چنین عارفی همانا مشهود راستین اوست و اگر کسی به چنین بارگاه منیعی، حضور نیافت معبود او همان معقول اوست، نه مشهود و چنین عبادتی عابدانه یا زاهدانه و مانند آن است، نه عارفانه؛ زیرا برهان عقلی یا دلیل نقلی متقن از منطقه مفهوم عبور نمی کند و به قله شهود نمی رسد و دستی از دور بر بلندای هرم شهود دارد. قهرا آثار مترتب بر چنین ادراکی عارفانه نیست.

به هر تقدیر، علی بن ابی طالب علیه السلام خداوند را با قلب متحقق به حقیقت شناخت و همان مشهود واقعی خود را در همه شئون عبادی خویش اعم از اندیشه های علمی یا انگیزه های عملی می پرستید و خداوند را از هر مرئی حسی، شفاف تر می دانست؛ زیرا باصره حسی خطاهای فراوان دارد و بصیرت ایمانی انسان معصوم منزه از هر اشتباه است. از این رو در این باره چنین فرموده: «الله هو الحق المبین احق و ابین مماتری العیون. » (27)

نکته فاخری که نباید از آن غفلت کرد این است که خداوند مبدا فاعلی و غایی همه ما عدای خود است، به طوری که نظام علی و معلولی از لحاظ مبدا فاعلی از ذات او شروع می شود از جهت مبدا غایی به ذات او ختم می شود. پس او هم در نزول و هم در صعود و هم به لحاظ اول و هم به لحاظ آخر علة العلل است.

این مطلب نیز ثابت است که علم به علت مستلزم علم به معلول است و در این باره چنین گفته اند: «ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها» (28) یعنی نه تنها علم به سبب موجب علم به مسبب است، بلکه تنها راه علم به مسبب همانا علم به سبب است و این قاعده همان طور که در علم حصولی مطرح است، از این رو در صناعت برهان منطق از آن استعانت می شود تا «برهان لم » از «برهان ان » جدا شود و امتیاز آن از دیگر براهین معلوم گردد، در علم حضوری نیز کاملا کاربرد دارد؛ یعنی کسی که علت در مشهد و محضر او حاضر باشد و او نیز از شهود علت آگاه گردد حتما معلول نیز در مشهد او حاضر خواهد بود و اگر همین مطلب با ارجاع «علیت » به «تشان » صبغه عرفانی پیدا کند و عنوان مصدر و صادر به عنوان ظاهر و مظهر بالغ شود، شهود ظاهر دلمایه شهود همه مظاهر آن خواهد بود و کسی که خداوند ظاهر را با چشم ایمانی دل مشاهده کرد همه مظاهر آن را با شعاع همان دید عرفانی می بیند و علم او به اسرار و رموز جهان، تجلی و تشان شهودی خواهد بود، نه حصولی.

گرچه معرفت مایه حیات و پایه اقتدار است، لیکن تاثیر آن به مقدار معروف است؛ هراندازه معروف قوی تر باشد آثار حیاتی آن پرفروغ تر است و هیچ معروفی همتای خدای سبحان و هیچ معرفتی همسان معرفت خدا نیست. از این رو هیچ حیاتی همتای حیات توحیدی نخواهد بود.

از این جهت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام درباره معرفت توحیدی فرمود: «التوحید حیاة النفس » (29) از صاحب چنین حیات والای سزد که صلای: «سلونی قبل ان تفقدونی » (30) را به سمع جهانیان اسماع کند و بر همه خردورزان جهان است که به سمت و سوی چنین صلایی، کاملا استماع و انصاتت کنند، زیرا آن حضرت چونان قرآن کریم سخن می گوید، زیرا خود، قرآن ناطق است و با شهود متکلم توانست از همه کلمات او پرده بردارد و آن ها را ترجمه، تفسیر، تبیین، تعلیل و توجیه کند و نشانه های اقتدار عملی آن حضرت که برگرفته از حیات منیع توحیدی اوست کاملا معلوم است و طرح آن خارج از حوزه رسالت این رساله است که عهده دار شهود علمی و حیات عارفانه آن حضرت علیه السلام است.

5-معادشناسی شاهدانه

چون معاد به معنای عود به قرب مبدا است، نه رجوع به دنیا به نحو تناسخ یا غیر آن، کسی که مبدا فاعلی جهان امکان را به خوبی شناخته باشد نقصی در معرفت معاد و ضرورت رجوع به مبدا ندارد، لیکن آن کس که با برهان حصولی خدا را شناخت و از راه مفهوم عقلی به او علم پیدا کرد، جریان معاد نیز برای او از راه برهان حصولی معلوم می شود و کسی که خدا را در محدوده مقام «احسان »، یعنی مقام «کان » شناخت، نه مقام «ان » آگاهی او از رجوع به خدا نیز در محور «احسان » یعنی مقام «کان » خواهد بود، نه بیش از آن، و کسی که خداشناسی او در مدار شهود تام، یعنی مقام «ان » بود نه کمتر از آن، معرفت او نسبت به معاد نیز در محور شهود کامل یعنی مقام «ان » است، نه «کان »، چه رسد به نازل تر از آن، یعنی مقام برهان عقلی.

حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام چون از لحاظ شهود مبدا فاعلی، یعنی آغاز هستی نه نصاب تام بار یافت، آگاهی آن حضرت از مبدا غایی یعنی انجام هستی نیز به نصاب تمام کامل خواهد بود، نه در حد «احسان »، یعنی مقام «کان » چه رسد به نازل تر از آن یعنی برهان عقلی و مفهوم حصولی؛ و اگر امام صادق علیه السلام در ستایش آن حضرت علیه السلام فرمود: «.. . و لقد کان یعمل عمل رجل کانه ینظر الی الجنة و النار» (31) یعنی علی علیه السلام کار کسی را انجام می داد که گویا به بهشت و دوزخ می نگرد، منظور آن حضرت بیان مراحل نهایی منزلت امیرالمؤمنین نیست؛ زیرا قله هرم شهود علی بن ابی طالب علیه السلام مقام «ان » است، نه «کان »؛ زیرا از خود آن حضرت علیه السلام درباره شهود معاد چنین رسیده است: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا. » (32) یعنی اگر حجاب رجوع به سوی خدا و پرده بازگشت خلق در قوس صعود به سوی خالق برطرف گردد، چیزی بر یقین من افزوده نمی شود:

آن کس که در یقینش نگنجد زیادی/صدبار اگر ز پیش برافتد غطا علی است

عصاره این بیان اشاره به نفی موضوع یعنی حجاب است و مقصود آن است که بین من و شهود معاد غطایی نیست و روزی که غطا از جلوی دید دیگران برداشته می شود برای من بی اثر است، نه این که هم اکنون من محجوب و محکوم غطا هستم ولی با برطرف شدن آن غطا چیزی بر یقین من افزوده نمی شود.

غرض آن که، علم حضوری حضرت علی علیه السلام به معاد را گذشته از راه تلازم بین آغاز و انجام هستی و هم آهنگی بین شهود مبدا فاعلی و مبدا غایی، از تصریح خود آن حضرت علیه السلام می توان استنباط کرد. بنابراین، ایمان علی بن ابی طالب علیه السلام به قیامت از سنخ ایمان به شهادت بود، نه ایمان به غیب؛ زیرا معاد برای آن حضرت علیه السلام نه از قبیل امور برهانی حکیم یا متکلم بود و نه از صنف امور نقلی محدث، تا از صنف ایمان به غیب باشد، بلکه از سنخ ایمان به ولایت و امامت خودش بود که از قبیل ایمان به شهادت است و همان طور که درباره ایمان آن حضرت علیه السلام به مبدا فاعلی جهان آفرینش گفته شد که از سنخ ایمان به شهادت بود نه ایمان به غیب، ایمان آن حضرت علیه السلام به مبدا غایی آن نیز از قبیل ایمان به شهادت است و ایمان به غیب حداقل تکلیف است وگرنه آن چه لازم است ایمان به اصول و فروع دین است، خواه آن معارف مشهود باشد و خواه معقول و ایمان به آن ها خواه از سنخ ایمان به شهادت باشد یا ایمان به غیب.

6-رسالت شناسی عارفانه

چون وحی و نبوت و رسالت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نموداری از هدایت و حکمت الهی است و از منظر حکمت و کلام هدایت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فعل ویژه خداست و از مرآی عرفان ظهور خاص الهی است، کسی که خدا را با چشم دل مشاهده کرد افعال و نیز مظاهر او را خواهد دید. بنابراین، علی بن ابی طالب علیه السلام که در پاسخ «ذعلب » سنت دیرپا و سیرت دامنه دار خود را چنین ستود که «من آن نیستم که خدایی را که با چشم قلب و حقیقت ایمان نبینم بپرستم » حتما ایحای خدا و ارسال الهی و انزال صحیفه ربوبی را مشاهده کرده است؛ زیرا اصل حاکم بر مسبب ها این است که رؤیت آن ها محکوم رؤیت اسباب آن هاست:

«ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها» (33) طبق این اصل که قبلا مورد استناد قرار گرفت یقینا علی بن ابی طالب علیه السلام شعاع وحی خدا را دیده است.

گذشته از آن دلیل عام، دلیل خاص دیگری در مسئله وجود دارد که به طور اجمال به آن اشاره می شود. امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره چنین فرموده: «و لقد کان یجاور فی کل سنة بحراء فاراه و لا یراه غیری، و لم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و خدیجة و انا ثالثهما، اری نور الوحی و الرسالة، و اشم ریح النبوة، و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله وسلم. فقلت: یا رسول الله ما هذه الرنة. فقال: هذا الشیطان قد ایس من عبادته. انک تسمع ما اسمع و تری ما اری. الا انک لست بنبی و لکنک لوزیر و انک لعلی خیر.» (34)

مطالب فراوانی از این گفتار کوتاه علوی استنباط می شود که به برخی از آن ها پرداخته خواهد شد:

1-وحی و رسالت موجودهایی نورانی و دارای نور معنوی است که آن نور با چشم جان دیده می شود.

2-نبوت همان طور که نورانی و مبصر است معطر و مشموم است.

3-قلب ولی خدا همان طور که بصیر است، شمیم نیز هست؛ یعنی قلب ولوی هم باصره است و هم شامه. از این رو هم می بیند و هم می بوید.

4-قلب خلیفه الهی گذشته از دیدن و بوییدن نیروی شنوایی هم دارد؛ یعنی سمیع هم هست که ناله ابلیس را شنیده است.

5-قلب انسان نایل که مظهر تام بسیط الحقیقه است همه کمال های امکانی را بدون ترتب و تکثر داراست.

6-دین نور وحی و رسالت و بوییدن رایحه نبوت و شنیدن ناله شیطان از خصوصیات مقام شامخ ولایت الهی است و اختصاصی به صاحب رسالت تشریعی، یعنی پیامبر ندارد.

7-علی بن ابی طالب علیه السلام که واجد همه کمال های وجودی یاد شده است فاقد منزلت نبوت و رسالت تشریعی است و فقط وزیر رسول صلی الله علیه و آله وسلم است.

8-ایمان علی بن ابی طالب علیه السلام به وحی و رسالت و نبوت از سنخ ایمان به شهادت است، نه ایمان به غیب؛ همان طور که ایمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به معارف یادشده از قبیل ایمان به شهادت بود، نه ایمان به غیب؛ زیرا وحی و فرشته ای که پیک وحی است و سایر مآثر غیبی در قلب مطهر نبی گرامی صلی الله علیه و آله وسلم فرود آمد: «نزل به الروح الامین علی قلبک لتکون من المنذرین » شعراء/193 وقتی معارف مزبور بر قلب وسیع و طاهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نازل شود و آن حضرت همه آن حقایق را ببیند، همه آن معارف مشهود وی خواهد بود، نه غایب از او، و ایمان آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم به آن معارف از سنخ ایمان به شهادت خواهد بود، و اگر عنوان ایمان به اصول مزبور وصف مشترک رسول گرامی و سایر مؤمنان قرار گرفت منظور از آن همان معنای جامع بین غیب و شهادت است و هیچ گونه اختصاصی به ایمان به غیب ندارد. امور هشت گانه فوق ناظر به علم شهودی علی بن ابی طالب علیه السلام نسبت به وحی و نبوت است.

7-مشاهده فرشتگان

برای شهود فرشته و این که ایمان علی بن ابی طالب علیه السلام به ملائکه از سنخ ایمان به شهادت بود نه ایمان به غیب می توان دو برهان یادشده در مباحث قبلی را ارائه کرد؛ یکی آن که رؤیت خدا با چشم دل و حقیقت ایمان مستلزم شهود مظاهر الهی است؛ زیرا علم به سبب موجب علم به مسبب می شود، خواه این مطلب به اصطلاح حکمت و کلام، یعنی نظام علی و معلولی بیان شود و خواه به اصطلاح عرفان، یعنی ظهور و تشان و تجلی به اسما و صفات بازگو گردد؛ زیرا علم به مصدر و ظاهر سبب علم به صادر و مظهر خواهد بود و تفصیل آن در مباحث قبل گذشت و دیگری آن که آن حضرت علیه السلام درباره کیفیت غسل بدن مطهر رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم چنین فرمود:«...و لقد ولیت غسله صلی الله علیه و آله وسلم و الملائکة اعوانی فضجت الدار و الافنیة، ملاء یهبط و ملاء یعرج، و ما فارقت سمعی هینمة منهم یصلون علیه حتی واریناه فی ضریحه...» (35)مطالب فراوانی از این گفتار کوتاه استظهار می شود:

1-اطلاع علی بن ابی طالب علیه السلام از معارف فرشتگان.

2-خانه و کوی را ضجیج و ناله ملائکه احاطه کرده بود؛ گرچه لابه های دیگران نیز قابل انکار نیست.

3-فرشتگان فراوانی در مراسم تجهیز و تغسیل رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم حضور یافتند؛ عده ای از آنان نازل و هابط می شدند و عده ای دیگر که قبلا به مهبط وحی و منزل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام هابط و نازل شده بودند عروج و صعود می کردند.

4-فرشتگان در نماز بر جنازه مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شرکت کرده بودند.

5-صدای خفی صلوات و تحیات عبادی فرشتگان در مراسم نماز بر آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم به طور مستمر در گوش علی بن ابی طالب علیه السلام طنین انداز بود و هرگز این صدا قطع نمی شد، تا آن که بدن مطهر رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم به خاک سپرده شد.

بنابراین، بخشی از ملائکه الهی که در مراسم تجهیز رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حضور یافتند، اصل وجود آن ها، ضجیج و ناله آنان، هبوط و عروج آن ها، کمک کردن آن ها در غسل، شرکت آنان در نماز، تصلیه و تحیت بر رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم همگی معلوم و مشهود علی بن ابی طالب علیه السلام قرار گرفت. بنابراین، ایمان آن حضرت به ملائکه و شئون یادشده آن ها از سنخ ایمان به شهادت بوده است، نه ایمان به غیب.

8-علم شهودی به معارف دینی

برای این که ثابت شود علم علی بن ابی طالب علیه السلام به آن چه از طرف خدا و به وسیله رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مثلا به او رسیده است علم شهودی بود نه حصولی و هیچ گونه شک و تردیدی هم در آن راه نیافت گذشته از برهان لمی قبل می توان از تعبیر ویژه ای که آن حضرت علیه السلام در این باره فرمود استدلال کرد. آن حضرت در این زمینه فرموده اند: «ما شککت فی الحق مذ اریته » (36) از آن لحظه ای که حق را به من نشان داده و به شهود و رؤیت قلبی ام رسید من هرگز در حق شک نکردم.

مطالبی که از این جمله کوتاه می توان استنباط کرد عبارت است از:

1-علم علی بن ابی طالب علیه السلام از سنخ رؤیت قلبی است، نه روایت نقلی یا درایت عقلی و تعلیم وی نیز از قبیل ارائه است، نه نقل و حکایت یا عقل و درایت.

2-چنین رؤیتی چون کار قلب است نه قالب و رسالت دل است نه وظیفه چشم، منزه از خصیصه طبیعت است و از وجود جمعی و تجردی برخوردار است.

3-چیزی که از تجرد تام برخوردار باشد و انسان کاملی چونان امیرالمؤمنین علیه السلام به آن نایل شود از قلمرو وسوسه، اغواء، اضلال، ازلال، ارسهاء، انساء و مانند آن برتر است. از این رو هرگز شیطان را به آن محدوده که منطقة الفراغ مخلصین است راه نیست؛ زیرا خداوند سبحان آن منطقه را حمی و حرم امن قرار داد و مجالی برای ابلیس نگذاشت و هم خود شیطان اعتراف کرد که مرا به قله آن هرم راه نیست: «الا عبادک منهم المخلصین » حجر/40 و ص/83 وقتی ابلیس و جنود او در منطقه حراست شده ای راه نیافتند مجالی برای باطل، کذب، زور، غرور، فریه، و بالاخره مغالطه نخواهد بود؛ زیرا همه انحای مغالطه از ایحای شیطان نشئت می گیرد: «ان الشیطان لیوحون الی اولیائهم لیجادلوکم » انعام/121

4-محدوده ای که در آن جز حق و صدق چیز دیگری نیست مجالی برای پدید آمدن شک نخواهد بود، زیرا همواره شک در جایی پدید می آید که دو چیز در آن منطقه راه داشته باشد و شخص بیننده و ادراک کننده چیزی را ادراک کند و در تطبیق آن بر هر کدام از آن دو چیز تردید حاصل کند، ولی اگر در جایی فقط یک چیز (شخصی یا صنفی یا نوعی یا جنسی) وجود داشت و از غیر آن شخص یا صنف یا نوع یا جنس، اصلا خبری نبود هر ادراک کننده ای یقین دارد که آن شی ء ادراک شده از همین قسم خاص (شخص، صنف، نوع، جنس) است که این منطقه مخصوص اوست و چون باطل در مقام اخلاص محض اصلا راه ندارد از این جهت مجالی برای شک علمی یا تردید عملی نخواهد بود و هرچه در آن محدوده یافت می شود فقط جزم علمی یا عزم عملی است.

از این رو علی بن ابی طالب علیه السلام هماره از جهت ادراک حق صاحب جزم علمی (شهودی) و از لحاظ تصمیم حق صاحب عزم عملی (اخلاص) بوده است و این حالت درباره آن حضرت تحول نیافت و استحاله نشد، زیرا استحاله حق به باطل و صدق به کذب و شهود به شبه برای انسان معصوم مستحیل است.

توجه به این نکته سودمند است که معرفی علی بن ابی طالب علیه السلام احادیثی از خود آن حضرت علیه السلام و معصومین دیگر رسیده است که اگر ظهوری در علم شهودی امیرالمؤمنین علیه السلام نداشته باشد حتما به عنوان تایید مطلب کارآمد خواهد بود؛ مانند آن چه از خود علی بن ابی طالب علیه السلام نقل شده که فرمود: «انی لعلی بینة من ربی و منهاج من نبیی و انی لعلی الطریق الواضح القطه لقطا. » (37) یعنی تحقیقا من از طرف پروردگارم برهان روشن و نشان آشکار دارم و بر روش پیامبرم هستم و بر راه هویدا قرار دادم که در آن راه قدم برمی دارم. از تعبیر «بینه » و «طریق واضح » می توان تاییدی بر علم شهودی حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام ارائه کرد. آن چه هنگام ارتحال به دختر بزرگوار خود فرمود که: «اگر می دیدی آن چه را که من می بینم، نمی گریستی... من صفوف انبیاء علیهم السلام را و هم چنین صفوف فرشتگان را می بینم که منتظر ورود من هستند» مؤید علم شهودی آن حضرت است.

پی نوشت ها:

7) نورالثقلین، ج 2، ص 523، ح 211 و 217.

8) نورالثقلین، ج 2، ص 254، ح 328 و 329.

9) خصال صدوق، ص 31.

10) مختصر بصائر الدرجات، ص 125؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج 3، ص 267؛ ارشاد القلوب، ص 209.

11) مناقب خوارزمی، ص 148 و 174.

12) نهج البلاغه، نامه 28، بند 10.

14) بحارالانوار، ج 82، ص 199.

15) توحید صدوق، ص 164، ح 1.

16) بصائر الدرجات، ص 200، ح 2.

17) ر. ک، تسنیم، ج 3، ذیل آیه 30 سوره بقره.

18) امالی شیخ طوسی، ص 205، ح 351.

19) نهج البلاغه، خطبه 109، بند 7.

20) توحید صدوق، ص 164، ح 1.

21) اقبال، ج 2، ص 278.

22) مناقب خوارزمی، ص 87، ح 77.

23) تفسیر قمی، ج 2، ص 212، ینابیع الموده، ج 1، ص 230.

24) غرر و درر، آمدی، ح 1674.

25) همان، ح 7999.

26) کافی، ج 1، ص 138؛ نهج البلاغه، خطبه 179.

27) نهج البلاغه، خطبه 155، بند 2.

28) اسفار، ج 1، ص 26.

29) غرر و درر آمدی، ح 540.

30) نهج البلاغه، خطبه 189.

31) کافی، ج 8، ص 163 و 173.

32) بحارالانوار، ج 40، ص 153.

33) اسفار، ج 1، ص 26.

34) نهج البلاغه، خطبه 192.

35) نهج البلاغه، خطبه 197.

36) نهج البلاغه، خطبه 4.

37) نهج البلاغه، خطبه 97

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان