مطالعه این سخنرانی به تمام فضلا و مبلغان و همه کسانی که در زمینه تبلیغ دین در داخل و خارج از کشور دغدغه دارند پیشنهاد می شود.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیـمِ. الرَّحْمَنُ. عَلَّمَ الْقُرْآنَ. خَلَقَ الْإِنسَانَ. عَلَّمَهُ الْبَیَانَ. الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ. وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ. وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ. أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.»[1]
برای بنده موجب بسی افتخار است که خارج از برنامه دعوت شده ام و آقایان اجتماع کرده اند تا به این سخنرانی گوش فرا دهند. این افتخاری را که به بنده محول شده است تکریم و احترام فوق العاده ای می دانم و از این بابت به خود می بالم.
البته آقایانی که این افتخار را به بنده داده اند خیلی هم راه دوری نرفته اند. چون آخر، بر فرض هم که لیاقت ذاتی نداشته باشیم، یک سربازِ از جنگ برگشته ایم. یعنی محل کار ما را خداوند متعال در جایی قرار داده که سینه به سینه در مقابل دشمن هستیم. کاملاً تلخی کوتاهی کردن را حس می کنیم. ضربت های شکننده و خردکننده دشمنان اسلام را از نزدیک لمس می کنیم. یعنی، بنابه اصطلاح جنگی، در خطّ مقدّمِِِ آتش هستم. خوب، اگر سربازی را که از جبهه برگشته مورد تکریم و احترام قرار دهند، کارِ نابه جایی نیست. امیدوارم که بتوانم، در این مدت خیلی کوتاه، خلاصه ای از مشاهدات و اطلاعات خودم را به عرض برادران عزیزم که در اینجا تشریف دارند برسانم، تا ان شاء اللَّه مورد استفاده قرار گیرد و برای این مؤسسه، که به نظر بنده فجر امیدی در تاریخ تبلیغات شیعه است، ذخیره ای باشد، و نیز قدمی در راه به ثمر رسیدن این جهاد ها و فعالیت ها.
نظم و انضباط از نظر قرآن
آیه ای را که در ابتدای سخنانم از سوره الرحمن قرائت کردم، مورد توجه قرار می دهم: «وَ السَّمَاء رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ.» از این آیه چه چیزی به نظر آقایان می رسد؟ خداوند در مقام بیان نعمت های خود، پس از ذکر چند نمونه، می فرماید که «آسمان را برافراشت.» بعد می فرماید: «و ترازو گذاشت.» خدا آسمان را برافراشت و ترازو گذاشت. خداوند کجا ترازو گذاشت؟ این ترازویی که خدا گذاشته، آنگاه که آسمان را برافراشته، کجاست؟ شاید معنایش این طور باشد که بنده می فهمم، که منظور از «وضع المیزان» این است که جهانی که خدا خلق کرده و آسمانی که برافراشته، بر اساسی منظم، دقیق و حساب شده بوده است. یعنی خدا این جهان آفرینش را بر اساس حسابی دقیق، که با ترازو سنجیده شده، خلق کرده است. عالم منظم است. به خصوص که قبل از آن به آیه «الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ» نیز اشاره شده است. یعنی خورشید و ماه پدیده هایی حساب شده هستند. منظور آن است که در این آیه اعلان شده است که ایّها الناس، این عالم بزرگی که ما در آن زندگی می کنیم، با نهایت دقت و نظم و انضباط برقرار شده است. یعنی نظم و انضباط بر جهان حکومت می کند.
کار منظم
خوب، چرا خدا این حرف را به ما می زند؟ «أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ.» برای اینکه ما هم اگر بخواهیم فرزند این دنیا باشیم، اگر بخواهیم زنده باشیم، اگر بخواهیم فعالیت و تلاشمان به ثمر برسد و اگر دوستدار خلودیم، باید منظم کار کنیم. بَلبَشو و بی نظمی، جز فنا در این دنیا، نتیجه ای ندارد، زیرا دنیایی است که همه چیزش منظم است. ما هم اگر منظم باشیم، به ثمر می رسیم. و اگر بخواهیم به ثمر برسیم و از عمرمان نتیجه بگیریم، باید منظم باشیم. این اصل به ما یاد می دهد که در همه چیزمان، در زندگی داخلی مان، در زندگی مالی مان، در وضعِ درس خواندن مان، در وضعِ جوابِ نامه نوشتن های مان، در معاشرت با دوستان مان، در روش تحصیلی و روحانی مان، در روش تبلیغاتی مان و در هرچیزی که در اداره آن سهیم هستیم، باید منظم باشیم. اگر منظم نباشیم، نابود و بیاثر خواهیم شد؛ درست مانند کسی که در شهری با هوای استوایی و گرم بخواهد لباس پشمی به تن کند و برای گرما آماده نباشد، یا کسی که در زمستان بخواهد لباسی نازک بپوشد، یا کسی که برخلاف جریان آب بخواهد شنا کند. چنین آدمی البته نمی تواند موفق شود. دنیا بر اساس حق و عدل و انضباط و نظم استوار است. اگر کسی بخواهد بی نظمی کند، در این دنیا به نتیجه نمی رسد. و هیچ تردیدی در آن نیست.
حالا، این مطلب از آیات بسیاری استنباط می شـود. اینکـه جهانِ آفرینش جهانی منظم است، هرچیزی به مقدار است، «وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» [2] و «وَ أَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ شَیْءٍ مَّوْزُونٍ»[3] بار ها در قرآن تکرار شده است، و آقایان بهتر می دانند. شاید ده ها آیه به خصوص این مسئله را به انسان تذکر می دهد، که این عالم منظم است، دقیق است، حساب دارد؛ بادش، هوایش، آفتابش، بارانش، موج دریایش، بادهای موسمی اش، شب و روزش، کوتاه و بلند شدن روز و شبش، همه و همه روی حساب است. ای انسان، تو هم، اگر می خواهی موفق شوی و اگر می خواهی در این جهان از عمرت بهره ببری و به نتیجه برسی، باید با جهانِ آفرینش هماهنگ باشی و منظم شوی. این سخنِ قرآن است. حال اگر کسی گفته است که بی نظمی بهتر از نظم است، به نظر بنده خلافِ آن چیزی است که ما از قرآن می فهمیم. این یک مقدمه مختصر.
دنیای امروز دنیای تشکیلات است
اما مقدمه کوتاه دوم: بنده نمی خواهم تفسیر بگویم یا نصیحت کنم، یعنی زیره به کرمان ببرم. بنده می خواهم مشاهدات خود را برای آقایان بیان کنم. منتها یک مقدمه مختصر برای آقایان عرض کردم. مقدمه دوم، و باز کوتاه، این است که روزگاری، در صد ها سال پیش از این، همه چیز در دنیا به صورت فردی بود. دولتش دیکتاتوری بود، استبداد بود، فردی بود؛ تجارتش بر اساس معاملات فردی بود؛ یک نفر یک نفر تاجر بودند؛ دخل و خرجش را هرکس خود تنظیم می کرد؛ همه چیز در دنیا صورت فردی داشت: زراعتش، تجارتش، درس خواندنش، دولتش، سیاستش، روزنامه اش و همه چیز به شکل فردی بود. در آن زمان، اگر ما، یعنی قوای دینی و راهنمایان اخلاقی بشر، به صورت فردی فعالیت می کردیم، تا حدودی معقول و موجه بود. عیبی نداشت. برای اینکه ما هم هماهنگ با همه بودیم. یکی در مقابل یکی. آن ها تنها بودند، ما هم تنها بودیم. اما امروز همه چیز به صورت دسته جمعی و سازمان یافته درآمده است: دولت ها تشکل ها و سازمان ها دارند؛ تجارت به صورت شرکت های وسیع و محیرالعقول درآمده؛ تبلیغاتْ مؤسساتِ وسیعی دارد؛ مطبوعاتْ مشی واحد اتخاذ کرده اند؛ سیاستمدارانْ احزاب را به وجود آورده اند؛ فلاحت و کشاورزی مکانیزه شده و در قالب شرکت ها درآمده است. در این دنیای سازمانی، اگر ما باز بخواهیم تک رَوی کنیم، به نظر من، نهایتِ سادگی است. ما اگر امروز عملِ دسته جمعی نداشته باشیم کلاه مان پسِ معرکه است. که هست! برای اینکه همه چیز منظم و تشکیلاتی و سازمانی است. شما جایی نشان دهید که تنها پیش بروند، بی سازمان راه بروند، بی تشکیلات پیش بروند، یا تک روی کنند. نمی توانید پیدا کنید.
اینها دو مقدمه عرض بنده بود. مقدمه اول اینکه جهان منظم است، پس نمی شود بی نظم زندگی کرد. مقدمه دوم اینکه جامعه امروز همه چیزش مؤسساتی، سازمانی و تشکیلاتی است و اگر ما بخواهیم بی سازمان و بیتشکیلات فعالیت کنیم، موفق نخواهیم شد. حالا اگر این دو مطلب را پذیرفتید که چه بهتر. اگر هم نپذیرفتید، به پنجاه سال پیش تا حالا می ماند که همه مان خُرد شدیم، له شدیم، قوایمان تلف شد، هرکس به راه خودش رفت، هرکس با دیگری تضارب و تزاحم داشت و مشکلات بی شماری پیش آمد. نتیجه هم این شد که دیگران هزاران فرسنگ از ما پیش افتاده و رفته اند، اما ما هنوز همین جا هستیم و باز هم می مانیم. میل خودتان است. می خواهید بپذیرید، نمی خواهید هم نپذیرید. این ها دو مقدمه کوتاه بنده بود.
مشاهدات من از نظم و تشکیلات دیگران
حالا برای اینکه عرض کنم دیگران چگونه منظم و سازمان یافته هستند، مشاهدات خود را بیان می کنم. لبنانی که بنده در آن هستم، یکی از پایگاه های مسیحیت و بلکه بزرگ ترین پایگاه مسیحیت غربی در خاورمیانه است. چون آقایان می دانند که مسیحیت در آغاز دچار یک شکاف بزرگ شد: مسیحیت غربی که تابع پاپ بود، و مسیحیت شرقی که از آن جدا شد و اُرتودوکس نامیده شد. مسیحیانِ غربی تابعِ پاپ را تصور نفرمایید که یک فرقه هستند. کلمه «کاتولیک» به معنای مجموعه است، نه یک فرقه معین. فرَقِ بسیار متعددی هستند که همه در لوای واتیکان و پاپ زندگی می کنند. این ها یک شاخه اند. شاخه دوم، مسیحیانِ شرقی یا «ارتودوکس» ها هستند. ارتودوکس ها مرکزیت جهانی ندارند. تابع پطرک های خودشان هستند. هر منطقه وسیعی یک پطرک و، به تعبیر صحیح تر، یک پَطْرِیَرْک یا، به تعبیرِ عربی قدیمِ ما، که در مباحثات حضرت رضا و حضرت جواد می خوانیم، بَطْریق دارد. بنابراین، هر منطقه ارتودوکس نشین یک پطرک دارد. رئیس هم ندارند. منتها سنّت بر اینجاری شده است که پطرکِ استانبول، که امروز آسیناغوراس نام دارد، پطرکِ مسکونی نامیده شود. یعنی اولین مقام ارتودوکسی دنیا، که بر سایر پطرک ها رهبری ادبی و اخلاقی دارد، نه اینکه، مثل پاپ، پیشوای دینیشان باشد. پاپ پیشوای دینی کاتولیک های دنیاست.
کمی از مطلب دور افتادم. همان طور که عرض کردم، مشاهدات بنده بیشتر ناظر به لبنان است که مرکز فعالیت کاتولیک ها یعنی پیروان پاپ در خاورمیانه است؛ چه فرقه روم کاتولیک، چه فرقه مارونی و چه فرقه ارمن کاتولیک و چه فرقه سریان کاتولیک. چهار فرقه طرفدار و پیرو پاپ در لبنان فعالیت می کنند. بنابراین، بنده مشاهداتی از کار مسیحیان دارم. از طرفی سفری نیز به فرنگ رفته ام. واتیکان را دیده ام، در جلسه تاج گذاری پاپ شرکت کرده ام؛ و لذا از تشکیلات و مؤسسات کاتولیکی جهان هم تا حدودی از نزدیک مطلع شده ام. دیگر آنکه سفری نیز به آفریقای شمالی و قاهره داشته ام و از مؤسسات اهل تسنن نیز تا حدودی اطلاع پیدا کرده ام. ارتباط زیادی هم به واسطه لبنانی های مقیم آفریقا با آفریقای سیاه دارم. لذا از فعالیت مسلمان ها در آفریقا کمی مطلعم. در بعضی از کنگره های اسلامی جهان شرکت کرده ام و با مسلمانان دنیا و رهبران دینی آن ها هم کمی آشنا هستم. یعنی می خواهم یک تصویر اجمالی و خلاصه ای از فعالیت های مسیحیان و مسلمانان غیرشیعه برای آقایان ترسیم کنم.
فعالیت های تبلیغی مسیحیان
اما مسیحیان: خدا می داند که وقتـی متذکـر نوع فعـالیت مسیحیـان می شوم، دلم آتش می گیرد. این مردمی که دینشانْ دینِ رهبانیت است، آن هم «رَهْبَانِیَّهً ابْتَدَعُوهَا،» [4] به قول قرآن «مَا کَتَبْنَاهَا عَلَیْهِمْ،» [5] رهبانیت تارک دنیا! این ها چطور این قدر منظم شده اند؟ در مجله ای به نام لایف، که یک شماره اش مخصوص تشکیلات کاتولیکی دنیا بود، خواندم که سازمان کاتولیک های دنیا آن قدر منظم است که تمام احزاب دنیا، حتی احزاب سرّی و زیرزمینی روسیه را پشت سر نهاده است. شما تصور کنید که با حکومت پلیسی که در روسیه است، اگر یک حزب سرّی ضدِّ دولتی بخواهد در آنجا فعالیت کند، چه مقدار باید منظم و دقیق باشد. این مجله می گوید تشکیلات کاتولیکی دنیا از احزاب سرّی دنیا هم منظم تر و مجهز تر است. این مردمِ تارک دنیا چنین تشکیلاتی دارند. حالا ببینیم که چگونه کار می کنند.
تشکیلات این ها چند رشته فعالیت دارد: یک رشته، رشته کلیسا هایشان است. به قول خودشان (مسیحیان عرب)، مؤسساتی که رعایت ابرشیه می کنند؛ یعنی منطقه ای دارند که اسم مردم را رعیت می گذارند و اسم کشیش یا مطران یا پطرک را راعی رعیت، یعنی شبان این گوسفندان. راعی ابرشیه همان راعی منطقه است. این فرقه را «راعویه» می نامند. یعنی فرقه ای که کلیسا ها را اداره می کند، نماز می گزارد، تشریفات اکلیل و عقد و ازدواج انجام می دهد و مراسم مذهبی را در وفیات، که عرب ها به آن جنات می گویند، به جای می آورد. بنابراین، کشیش ها و اداره کنندگان کلیسا ها یک دسته اند. دسته دیگر متولّیان دیرهایی در مسیحیت هستند که از نظام کلیسا ها استقلال دارند. این دیر ها خود مؤسسات مستقلی هستند که ابتدا منفصل از واتیکان پدید آمدند، اما بالاخره به آن ملحق شدند. این دیر ها خود چند دسته اند. در درجه اول و از همه آن ها مهم تر، «ژزوئیت ها» یا «یسوعی ها» هستند. کتاب المنجد را همه ملاحظه فرموده اید که می گوید: «الآباء الیسوعیین». این یسوعی ها همان ژزوئیت ها هستند. این ها فرقه بزرگی هستند. رئیس یسوعی های دنیا را پاپ سیاه می نامند. این ها درحقیقت حکام واتیکان هستند. می گویند پاپ سلطنت می کند و نه حکومت، یعنی حکومت واقعی به دست ژزوئیت ها یا یسوعی هاست. یسوعی ها هستند که اداره امور واتیکان در دنیا را بر عهده دارند.
البته، دیرهای دیگری هم هستند: مثل دیر «فرانسیسکن» و دیر «دومنیکن». در لبنان دیری است به نام دیر «عبرین»، و نیز دیری هست که «کسلیک» نامیده می شود. این ها انواع دیرهایی هستند که استقلال دارند. تشکیلات این ها را بعداً عرض می کنم. دیرِ جدیدی را هم به وجود آورده اند که دیر «کارگری» نام دارد.
ایـن تشکیلاتِ بسیـار مقتـدرِ کلیسا، در اداره امورِ مذهبـی مـردم به قدری دقیق است که اگر در دهی از دهات تنها یک خانواده مسیحی حضور داشته باشد، روز یکشنبه کشیش مخصوصی به آنجا می رود تا مراسم اقامه نماز را انجام دهد. در لبنان دهی هست که مرکز شیعیان است و جبع نام دارد. یا به قول خود لبنانی ها «جباع». همان جایی که «جبعی جبعی» می خوانیم. ده مهمی است. همه ساکنان آن شیعه هستند و منطقه پیرامون آن هم شیعه نشین است. در این ده یک خانواده، تنها یک خانواده مسیحی وجود دارد. نه اینکه بخواهم مبالغه کنم. تنها یک خانواده، شامل پدر و مادر و دو سه تا بچه، مسیحی هستند. این ده کلیسایی دارد. آقای کشیش روزهای یکشنبه میآید، در کلیسا اقامه نماز می کند و بازمی گردد. ده دیگری هست به نام روم که نصف جمعیّتِ آن مسیحی است و نصف دیگر آن شیعه. البته، آن نیمه ای که مسیحی است، جمعیت چندانی ندارد. یعنی سکنه آن چند نفری بیشتر نیستند. شاید مجموعاً به هشتاد نفر نرسند. این ده یک مدرسه دارد. روزهای یکشنبه کشیشی برای تعلیم امور دینی محصلین به ده روم می آید، درس خود را می دهد و بازمی گردد. یعنی شما در تمام نقاط دنیا، یک مسیحی که کلیسا از او غافل شده باشد و به او نرسد و روز یکشنبه امکان نماز را برایش فراهم نکند، اصلاً نمی یابید حالا شما تمام کاتولیک های دنیا را تصور بکنید که بالغ بر 500 میلیون نفر هستند. اینکه این 500میلیون نفر را این ها چطور باید کنترل بکنند، خدا می داند.
خوب، در مقابل این ها ما هستیم، کـه در وسط افتاده ایـم و شده ایم مثلِ گوشت قربانی. دهاتی داریم که مسیحی ها در آن تبلیغ می کنند؛ دهاتی داریم که سنی ها در آن تبلیغ می کنند؛ دهاتی داریم که بهایی ها در آن تبلیغ می کنند؛ و همین طور الی آخر.
خوب، این وضع کلیساهای مسیحی است. البته، غالباً مدارسی هم وجود دارند که تابع کلیسا ها هستند. این ها نظیر همان ملاهای قدیم ما هستند، که در هر دهی به صورت مدرسه تأسیس شده اند. کشیش ها این مدارس را اداره و در آن تدریس می کنند.
سازمان وسیع دیر ها
قسمت دوم که بسیار عجیب است، مسئله دیرهاست. یسوعی ها را برای شما مثال می زنم. این یسوعی ها اول در اثر کوتاهی هایی که کلیسا طی قرون وسطا نسبت به امور دینی و مذهبی و علمی کرد، شکل گرفتند. لوتِری آمد، پروتستان ها آمدند و از کاتولیک ها منفصل شدند. جوانانی بودند که به نام یسوعی متشکل شدند و یک سلسله کارهایی شروع کردند. آمدند و دیدند که روحانیت از مردم دور شده، به صورت اشرافی درآمده، به صنف معینی بدل گشته و از مردم فاصله گرفته است. ایشان برای اینکه با مردم نزدیک شوند، آمدند و مؤسساتی درست کردند که درحقیقت صبغه فرهنگی داشت. دانشگاه تأسیس کردند، مدرسه درست کردند و کشیش هایی تربیت کردند که غیر از کشیش بودن، وکیل عدلیه هم هستند، مهندس، طبیب، معلم، استاد دانشگاه، فیزیک دان و شیمیدان هم هستند و هکذا. تمایز این ها با مردم عادی فقط یک یقه سفید است والّا لباسشان عیناً لباس عادی است. کارشان هم اداره امور بیمارستان ها، دانشگاه ها، مدارس حرفه ای، دارالأیتام ها و درمانگاه هاست.
طبیبی هست در نهایت دقت و مهارت، در عین حال کشیش هم هست. اگر برای شما عرض کنم که روبرت کخ، کاشف میکرب سل، کشیش بوده است، تعجب نکنید. اگر عرض بکنم که بسیاری از کاشفین نظریات جدید کشیش بوده اند، تعجب نکنید. یکی از این ها همین کشیش بلژیکی لومتر است که اصل توسعه عالم را کشف کرد؛ که عالم دائماً گسترده تر می شود. همین نظریه ای که با آیه کریمه «وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ» [6] منطبق است. یعنی عالم در حال توسعه است. این نظریه ای که در قرآن به آن اشاره شده است، توسط یک کشیش بلژیکی به نام لومتر طرح شد. با اینکه کشیش است، اما اطلاعات کیهانی او به قدری زیاد است که نظریاتش مورد اقتباس همه دانشمندان است. یعنی شما در میان طبقه کشیش ها می توانید طبیب های خوب، مخترع های بنام، فیزیک دان های خیلی مهم، شیمیدان های خیلی مهم، وکلای عدلیه معروف و ریاضیدانان برجسته بیابید. بنده در بیروت دوستی دارم که در سلسله سخنرانی هایی که اخیراً درباره اسلام و مسیحیت در لبنان انجام می شود، شرکت می کرد. نامش أب فرانسوا دوپریلاتور است. «أب» یعنی کشیش. این مرد، استاد فیزیک و بزرگ ترین فیزیک دان در خاورمیانه است. کشیش هم هست. اتفاقاً لباسش هم لباس کشیشی است. مرد بسیار عالمی است و در عین حال، کشیش هم هست.
این ها با این اوصاف چه کار کردند؟ آمدند و مجاری امور را به دست گرفتند. همان مجاری الاموری که بر اساس اخبار و احادیثِ ما باید به دست «العلماء باللَّه» باشد. این مجاری امور را به دست گرفتند. مهندس، طبیب، وکیل عدلیّه، ریاضیدان، فیزیک دان و... آن وقت خدا میداند که این ها در مؤسساتشان چه می کنند. تصور نکنید که صریحاً تبلیغ مسیحیت می کنند. هرگز. بلکه با علم، با اخلاق و با روش مردم داری، مردم را جذب می کنند. بنده در طول سال گذشته 14جلسه با جوانی به نام شفیق قاسم اهل صیدا، که سنی است، صحبت کرده ام. این جوان در مدرسه یسوعی های لبنان مشغول درس خواندن بود، و بعد از اینکه درسش تمام شد و تصدیق کلاس دوازدهمش را گرفت، مسیحی شد. یعنی صریحاً مسیحی بودن خود را اعلان کرد. پدر و مادرش به وحشت افتادند. به این و آن مراجعه کردند، به این آقا شیخ سنی و به آن یکی، اما هیچ فایده ای نداشت. بالاخره، پیش ما آمدند و گفتند آقا، این از دین اسلام خارج شده، فکری به حالش بکنید. ما هم ملاقات ها را شروع کردیم. دیدم که واقعاً نه تنها مسیحی عادی شده، بلکه در اثر تبلیغات مدرسه یسوعی های لبنان، مسیحی بسیار متعصب و علاقه مندی هم شده است. ما در آنجا جوان های معروفی از شیعه داریم که مسیحی شده اند. تصور نکنید که مسیحی نمی شوند. ما جوانی داریم از خانواده عسیران، که از خانواده های محترم شیعه در لبنان است. او الان کشیشی شده است به نام عفیف عسیران. یک استاد دانشگاه آمریکایی بیروت هم هست به نام دکتر ماجد فخری، که او هم مسیحی شده است. چنین نمونه هایی وجود دارند. تصور نکنید که مسلمان ها از اسلام بیرون نمی روند. خیر، بیرون می روند، خوب هم بیرون می روند.
به هر حال، کشیشانی که عرض کردم، مجموعه ای از خبـرگان و متخصصینی هستند که در همه رشته ها دستی دارند و اداره امور دانشگاه ها را بر عهده دارند. این گونه مؤسسات این قدر به کلیسا خدمت کرده اند، که عرض کردم رئیسشان را پاپ سیاه می نامند، و درحقیقت این ها قدرت واتیکان را در دست دارند. این ها در دنیا متجاوز از چند هزار دانشگاه دارند. آقا بشنوید. یک مؤسسه دینی مسیحی چند هزار دانشگاه دارد. چند هزار بیمارستان دارند. چند ده هزار مدرسه و درمانگاه و دارالأیتام و مدرسه حرفه ای و مؤسسات مشاوره ای و روضه الأطفال و مهدکودک و سالن های ورزشی و سالن های سخنرانی و، هزار برابرِ این، مؤسسات اجتماعی دارند... این ها طبق آماری که خودشان دارند، 300 میلیون نفر از مردم دنیا را باسواد کرده اند. آقا هرچه باشد، 300 میلیون نفر آدم بی سوادی که باسواد شده اند تحت تأثیر این ها قرار می گیرند. البته، همه شان هم مسیحی نشدند، اما بسیاریشان شدند. این مؤسسه تنها یک دیر از دیرهای مسیحیان، به نام دیر یسوعی هاست. و هکذا سایر دیر ها... اضف الی ذلک دیرهای فرانسیسکن و دومنیکن و عبرین و کسلیک و هزار جور دیر دیگر، که استقلال داخلی و مالی خود را حفظ کرده اند و، در عین حال، از ارتباطی هرمی با واتیکان برخوردارند. کار مسیحی ها این گونه است. آن وقت خدا می داند که چطور دارند در این دنیا رخنه می کنند و همه جا را می گیرند. در خودِِِ لبنان دیری هست به نام عبرین، دیری کوچک که در میان بیابان قرار دارد و کشیش تربیت می کند. رفته رفته و در اثر فعالیت کشیش ها، مدرسه هایی تأسیس شده است. تنها دیر عبرین اکنون 82 مدرسه دارد. دیر دیگری هست به نام کسلیک، که تازگی دانشگاهی هم تأسیس کرده است و دانشکده ای به نام «تشریع»، یعنی قانون گذاری، ایجاد کرده است. این دانشکده در شهری به نام جونیه در نزدیکی بیروت واقع است و از بنده نیز دعوت کرده است تا تشریع اسلامی را در آن درس بدهم. این ها نوع کار آن هاست. آن وقت می خواهید اثر عملشان چطور باشد؟
برای پیشرفت دینِ حق باید تلاش کرد
شما تصور می کنید که حق مطلق، خودبه خود و بدون تلاش، پیش می رود؟ این حرف درست نیست آقا! بنده عبارتی از پیغمبر اکرم ص در روز بدر برای آقایان می خوانم، ببینید از این حرف چه درمی یابید. پیغمبر ص در این دعا می فرماید که: «اللّهمَّ إن تَهلَکَ هِذه العِصابَهُ فَلَن تُعبَدُ بَعد.» [7] یعنی خدایا، اگر این دسته کشته شوند، کسی دیگر عبادتت را به جا نمی آورد. عجب! معلوم می شود که اگر مردانی، محمدی، فداکارانی و اصحابی برای دین خدا تلاش نکنند، خدا عبادت نخواهد شد. دیگر از عبادت خدا که ما چیزی بر حق تر نداریم؟ پس اینکه دل ببندیم که دین ما حق است، مذهب ما حق است و خودبه خود راه خودش را باز می کند، به نظر بنده درست نیست. خیر. اگر ما تلاش نکنیم، همین دین حق و همین مذهب حق، آن طور که لازم است پیش نمی رود یا کمتر پیش می رود.
این آقایان، همین دین را، همین روش های ترک دنیایی و غیرطبیعی و ناهماهنگ با ذات انسانیشان را، با تبلیغات، به شدت در اعماق قلب های مردم نشانده اند.
چهارده کشیش برای تبلیغ به کشور اوگاندا رفتند. اوگاندا یکی از کشورهای آفریقایی است که آقایان حتماً اسمش را شنیده اند. چهارده کشیش به آنجا رفتند و بومیان آفریقایی آن ها را خوردند. شما خیال می کنید که از هدفشان دست کشیدند؟ خیر. چهارده زن تارک دنیا و دختران راهبه را به جای آن ها فرستادند و مشغول تبلیغات شدند. آقا منفی بافی هم نباید کرد که بنشینیم بگوییم: آن ها استعمار می کنند. خیلی خوب، اما اگر فداکاری نمی کردند، نمی توانستند بروند. آن ها رفتند و تبلیغ کردند. الان عده مسیحیان اوگاندا نسبت به پنجاه سال پیش صد برابر شده است.
جنوب سودان را ببینید، و ببینید که از سه سال پیش که کشیش ها را بیرون کردند چه حوادثی در آنجا پیش آمده است، که بالاخره هم ممکن است خدای نکرده به جدایی جنوب سودان از شمال آن منجر شود.
ماسینیون، مستشرق بـزرگ فرانسوی را کـه روح اسلامی دارد، می شناسید، و حتماً شنیده اید که در یکی از مجامع پاریس اعلام کرده است که اسلام دینی خدایی است. او کتابی به نام سالنامه دنیای اسلام در 1954 دارد که به چاپ رسیده است. ماسینیون در این کتاب می نویسد که طی سال 1954 شش میلیون نفر در آفریقای سیاه مسلمان شدند، اما با تبلیغات مسیحی ها و تلاش هایی که به عمل آوردند، یک میلیون نفر از سیاهان نیز مسیحی شدند. البته، این طبیعی است. سیاه های بت پرست و سیاه های توتمیست و طرفدار درخت و روباه، بعد از اینکه مستقل شدند، دیدند که دینشان در عمل پاسخ گو نیست. لذا به فکر دین های آسمانی و جهانی افتادند. یهودیت، که دینی عنصری [نژادپرستانه] است و کسی را نمی پذیرد، مگر از راه بهایی ها. چون بهایی ها دست یهودی ها هستند- فراموش نکنید. بنابراین، متوجه شدند که یا به مسیحیت یا به اسلام باید متوسل شوند. آن ها دیدند که اسلام دینی است پاک که سابقه استعمار و غارتگری ندارد. از طرفی عقاید اسلامی روشن و واضح است. یک خدا دارد، نه سه تا، و عقایدش پیچیده نیست. پس اولاً دینی است که سابقه استعمار ندارد، ثانیاً پیچیدگی و مشکلی در اعتقادات ندارد، ثالثاً احکام عملی و سهلی دارد. این است که به اسلام روی آوردند. شش میلیون نفر در سال 1954 مسلمان شدند.
خوب. اما بعد چه شد؟ به دلیل نبودن تبلیغ و مبلّغ اسلامی، نتیجه این شد که آمدند و آبروی اسلام را بردند. گفتند ببینید این مسلمان ها چقدر عقب افتاده اند. ببینید چقدر در کشور هایشان کودتا رخ می دهد. ببینید چقدر کثیف اند. ببینید چقدر سطح علمشان پایین است. ببینید که در تمام این مدت، حتی یک جایزه نوبل را هم مسلمان ها نبردند. چون مسیحیان تمدن اروپایی را با تمدن مسیحی خلط می کنند. در حالی که تمدن اروپایی هیچ ربطی به مسیحیت ندارد. تا وقتی که کلیسا در اروپا قدرت داشت، این تمدن جدید نبود. تمدن جدید، علیرغم مسیحیت در اروپا به وجود آمد، و اصلاً تمدنی وثنی است نه تمدن مسیحی. به هر حال، گفتند که تمدن داریم و چنین و چنان... بعد هم به واسطه همین دیرهایی که عرض کردم وارد عمل شدند. بچه مریض آفریقایی را وقتی یک مؤسسه سالم می کند آقا، بی سواد را که باسواد می کند و بعد هم به دانشگاه می فرستد، بی پول را که پول دار می کند، بی تربیت را که تربیت می کند، می دانید چه عاطفه ای نسبت به این پدران تربیت کننده در او ایجاد می شود؟
شخصی در سنِگال هست که شاهدی بر این سخن است. سنگال یک کشور آفریقایی است که 99/5 درصد مردم آن مسلمان و 0/5 درصد آن مسیحی اند. با این حال، رئیس جمهور این کشور مسیحی است که سینگور نام دارد. سینگور یک بچه مسلمان و اتفاقاً یک بچه آخوند است. مسیحی ها او را زیر بال و پر گرفتند و به مدرسه فرستادند تا باسواد شد. بعد هم او را به اروپا فرستادند تا استاد عظیم دانشگاه شد. وی الان یکی از فرهنگیان و باسوادهای بزرگ دنیاست که مسیحیان و مسلمانان سنگال در مقابل مقام علمی او تعظیم می کنند، و اخیراً هم رئیس جمهورش کردند. پس بنابراین، مردم را به واسطه سعی در بهبود وضع دنیایی آن ها جذب می کنند.
این هم داستان دیر ها. آن داستان کلیسا ها بود که ملاحظه فرمودید که در هیچ نقطه دنیا یک مسیحی نیست که بدون رهبری دینی باشد و اگر تنها یک خانواده مسیحی در دهی بود، وضع کلیسایش مرتب و وضع کشیشش مرتب است. این هم وضع دیر هایشان، مؤسسات فرهنگیشان، دانشگاه هایشان، بیمارستان هایشان و دیگر سازمان های عجیب وغریبشان، که واقعاً شگفت آور است. این ها یک ذره از کار مسیحی هاست.
دنیای اهل سنت
حالا بیاییم سـراغ سنی ها ـ زُمَلاء و بـرادران دینی خودمـان. آن ها هم تا حدودی منظم اند. الان در آفریقای سیاه، در لبنان و در کشورهای دیگر، مبلغین فراوانی از الاَزهر می بینیم. در شهری که من زندگی می کنم، مردی هست به نام شیخ محی الدین حسن، که از الاَزهر فارغ التحصیل شده و در آنجا به وظایفش سرگرم است. هم وضع سنی های صور را اداره می کند و هم فلسطینی های پناهنده به آن منطقه را. هم نماز جماعتش را می خواند و هم به خوبی به همه آنان می رسد.
مؤسسات دیگری نیز دارند که با مؤسسات مسیحی مشابه است. مثلاً در لبنان مؤسسه ای دارند به نام «المقاصد الخیریّه الاسلامیه». برادران سنی ما هم شروع کرده اند. الان متجاوز از 180 مدرسه در دهات احداث شده است، مدرسه هایی کوچک، حتی در دهات شیعه نشین. آثار کار آموزشی را هم می دانید چقدر است؟ بنده الان دِه هایی در بعضی مناطق می شناسم که در اثر کار همین مدارس، جوانانشان تقریباً سنی شده اند. برای پدرانشان هم فرقی نمی کند. در تمام نقاط دانشگاه شان مرتب و دارالتبلیغ شان فعال است. در بیروت هم مؤسسه ای دارند به نام «ازهر». تمام مناطق لبنان کنترل و احصا شده است و برای تبلیغ و مدرسه نیرو فرستاده می شود. البته، ازهر غیر از اینکه مبلغین حضوری می فرستد، مبلغین غیرحضوری نیز از مصر می آورد، که همان معلم ها و فرهنگی ها هستند. این ها یک سلسله دوره های خاص می بینند و به مناطق می روند.
اما وضع ما
آن داستانِ مسیحی ها، این هم داستان برادران دینی مان، سنی ها؛ آن هم به طور اجمال. اما ما... ما شیعیانِ مرتضی علی، ما مردمی که اسلامِ خدا را با طاهر ترین مذهبش معتقد و پیرویم، ما وضعمان چگونه است؟ تشکیلاتمان چگونه است؟ من چون در اینجا نشسته ام، که عرض کردم فجر امید است، آزادم که این حرف را بزنم. واِلّا اگر در غیر اینجا و در غیر این مؤسسه بود، این حرف به نظرم ویرانگر می آمد، یعنی امیدتان را قطع می کرد.
آقا، شما یک نفر را به من معرفی کنید که عدّه روحانیون را در ایران بداند. شما که افرادتان را نمی شناسید، چطور می خواهید کار کنید؟
چند تا شیعه در دنیا هست؟ بفرمایید.
چند تا روحانی شیعه در دنیاست؟ بفرمایید.
چند تا روحانی در ایران است؟ بفرمایید.
مقدار تحصیلاتشان چقدر است؟ چند تا مسجد در ایران است؟ صلاحیت روحانیونی که در مناطق کار می کنند چقدر است؟ ارتباطشان با هم چگونه است؟ اگر یکی شان مریض و گرفتار شد، به چه وسیله ای می شود به او کمک کرد؟ من خیلی معذرت می خواهم که این مطالب را در حضور آقا [مرحوم آیت اللَّه العظمی شریعتمداری] عرض می کنم.
اصلاً این حرف ها چیست؟ آقایان، ما کجا می خواهیم زندگی کنیم؟ در کدام دنیا؟ نتیجه اش هم می دانید چیست؟ این است که نه تنها مسیحیان از ما میبرند، نه تنها یهودی ها از ما می برند، نه تنها سنی ها دارند از ما پیش می افتند، ما هم در خواب خوش فرورفته ایم که آقا ابداً! شیعیان مرتضی علی مگر ممکن است برگردند؟ بله آقا. بنده دیده ام شیعه مسیحی شده، دیده ام شیعه سنی شده، دیده ام شیعه وهابی شده، شما ممکن است دیده باشید، ممکن هم هست ندیده باشید، اینجا با دلی خوش نشسته ایم، به حقّانیّت خودمان اعتماد داریم و خیال می کنیم که مطلب تمام شده است. کجا تمام شد آقا! آخر مگر می شود بی تبلیغ و بدون سازمان دهی پیش رفت؟
اقلاً ما همان قسمت مساجدمان را منظم کنیم. تبلیغاتمان را منظم کنیم. در دعوتمان هماهنگی به وجود بیاوریم. آقا، بنده پای این منبر می روم یک چیز می شنوم، پای آن منبر چیزی دیگر. اصلاً متناقض! اصلاً نامربوط! این منبری یک چیز می گوید و آن یکی چیزی دیگر. من چطور می توانم با این تبلیغاتِ متناقض ایمانم را بارور کنم و رشد دهم؟ به هیچ وجه ممکن نیست چنین چیزی تحقق یابد.
ما اصلاً خواب هستیم. این کارهایی که حالا می خواهیم بکنیم باید 50 سال پیش، بلکه 150 سال پیش، شروع می کردیم. امیدوارم که به سرعت پیش برویم. چون در خطابِ آقا در روز افتتاح شنیدم که می گویند امتیازِ روحانیتِ شیعه این است که وابستگی به جایی ندارد، هرقدر بخواهد، می تواند تکاپو کند. امیدوارم این حسن ظن بجا باشد. ما آقا وضعمان خیلی عجیب است. مسیحی ها را عرض کردم. کاشکی آنان بودند. حقیر ترین و بی مایه ترین مذاهب دارند فرزندانمان را از دست ما خارج می کنند. بنده در اصفهان و در شیراز مشاهده کردم که تبلیغات بهایی ها شدیداً نظم و وسعت دارد، با هیئت های نُه نفری، سفرهای تشویقی، و این جور بازی ها.
باید در مقابل این ها آماده شد. اگر فرزنـد این دنیـا هستیم، دنیایی که «وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ،» [8] دنیایی که همه چیزش منظم است، اگر منظم نباشیم، محکوم به مرگیم و فرزند این دنیا نیستیم. در عصری که همه چیزش به صورت مؤسسه درآمده، باید خودمان را سازمان دهیم و منظم کنیم. بنده در یک ساعت چقدر دیگر می توانم بیشتر از این بگویم؟ این از مؤسسات مسیحی ها، آن هم شمّه ای از مؤسسات سنی ها. در مقابل این ها آقا، ما باید خودمان را منظم کنیم. واقعاً سؤال اول این است که ما اصلاً چه تعداد روحانی داریم؟ کجا ها روحانی داریم و کجا ها نداریم؟ وضع دینی مناطق چه جور است؟ دهات چه وضعی دارند؟
حالا نگویید این کار را نجف باید بکند، بالا باید بکند، پایین باید بکند. همه مان مسئولیم. همه مان باید برای چنین هدفی همکاری کنیم. کار را منظم کنیم. مناطق را تقسیم کنیم. احصا و آمار دقیقی از دهاتمان، از اوضاع شهر ها و مناطقمان، از روحانیونی که در آنجا هستند، از اینکه چقدر پیش یا عقب رفته اند، تهیه کنیم.
البته، ما حالا انتظار نداریم که مؤسساتی شکل بگیرد، مدارسی به وجود بیاید، درمانگاه هایی به وجود بیاید، بیمارستان هایی به وجود بیاید و مدارس حرفه ای به وجود بیاید. اگر این ها هم بشود که چه بهتر، امیدوارم که بشود، ولی اولین قدم هماهنگی در دعوت است. و ما هنوز این هماهنگی را در یک شهر و حتی در یک مجلس نداریم. سه تا منبری بالای منبر می روند، هرکدام یک جور حرف می زنند. یکی از این طرف می رود، دیگری خلاف آن می رود. این ها کی باید علاج شود آقا؟ چه وقت؟
حالا، اگر چنین سازمان دهی ای به وجود آمد، اگر چنین هماهنگی ای درست شد، اگر چنین روش صحیحی ای اتخاذ شد، آن وقت کار ما خیلی خوب پیش خواهد رفت. برای اینکه یک کمی هم در آخر سخنم، با حلوای پسین و ملح اول، به قول نظامی، دهانتان را شیرین کرده باشم، عرض می کنم که اگر به طور منظم و سازمان یافته کار کنیم، خیلی زود تر و بهتر می توانیم جلو برویم...
دین ما دین زندگی است
در آن ولایتـی که ما هستیم گفته می شود که بهتریـن شیوه دعوت الی اللَّه، یعنی دعوت مردم به سوی خدا، سبکی است که ما داریم. از بنده دعوت کردند در مؤسسه ای در لبنان به نام «دیرالمخلص» سخنرانی کنم. دو تا مؤسسه در کنار هم هست: یکی متعلق به راهبان است و دیگری متعلق به راهبات. این طرف کشیش می پرورانند و حوزه علمیه آن هاست، آن طرف هم دختران تارک دنیا می پرورانند. در این مؤسسه از بنده دعوت کردند که صحبت بکنم. در راه که از صور به سوی دیرالمخلص می رفتم، معاون مطرانِ دیر همسفرِ بنده بود. در راه به بنده گفت که این جوان ها دنیا را ترک نموده و خودشان را از لذات دنیا محروم کرده اند. دنیا هم امروز خیلی فریبنده شده است. این است که اگر بتوانی این ها را در این جهاد و فداکاریشان تشویق و تقدیر کنی، کار خوبی است. گفتم خیلی خوب.
بنده ساعتی در این مجلس صحبت کردم. خدا شاهد است این را که عرض می کنم نه برای خودنمایی است، بلکه برای این است که آقایان را دل خوش بکنم، که روش تبلیغاتی و حقایق علمی ای که ما داریم، بسیار بسیار جلو تر، عمیق تر و مؤثر تر از حقایق علمی ای است که دیگران دارند. در این صحبتی که کردم، بعد از مدتی، رئیس دیر به مدیر کل تبلیغات لبنان، که او هم مسیحی است، گفته بود: آن روحانیتی که سیّد موسی ظرف یک ساعت در محیط دیر ما پراکند، بیش از روحانیتی بود که در مدت شش سالْ ما به این ها داده ایم.
امیدوارم که حمل بر خودنمایی نفرمایید. ایـن یک حقیقت است که مربوط به بنده نیست. مربوط به آن دین مطهری است که می گوید: اگر زراعت بکنی عبادت و سجود خداست؛ اگر با زنت حسن معامله بکنی عبادت و سجود است؛ اگر در بازار تجارت بکنی عبادت و سجود است؛ آن دینی که می خواهد همیشه در همه جا و همه وضعْ انسان به یاد خدا باشد و هیچ چیز را با ذکر خدا و یاد او منافی نمی داند؛ آخر در مقابل این دین، مسیحی ها هستند، که اصلاً عبادت را جز در کلیسا و جز در شرایطی خاص ممکن نمی دانند. یک کشیش نوظهوری هست به نام فیلاردو شارمان که او هم از علمای بزرگ است. این کشیش آمد و عنوان نمود که عبادت تنها این نیست که در شب عید کریسمس و ولادت مسیح آن خمیر مخصوص را با آن آب مخصوص مخلوط کنید و بخورید، عبادت تنها این نیست. گفته است که شما حتی اگر سنگی را بردارید و جاده ای را صاف کنید، این عبادت است. وقتی وی این حرف را زد، کتاب هایش تحریم گردید و تا مدت ها خوانده نشد. رنگِِ کفر حالا تازه آهسته آهسته دارد از روی فیلاردو شارمانِ کشیش زدوده می شود. این در حالی است که هزار و سیصد سال پیش پیغمبر ما به ابوذر می گوید: حتی در خواب و خوراک قصد قربت کن.
دین ما اصلاً برای زندگی است. دین ما در کارخانه، در مدرسه، در بیمارستان، در زمین کشاورزی، در بازار و در همه جا، همراه ماست. این دین است که می تواند زندگی کند. حتی عبادات ما چنین سمت وسویی دارند. سخنی را نقل می کنم که متعلق به بنده نیست، بلکه مال شخصی اتریشی به نام محمد اسد است که سی چهل سال پیش مسلمان شده و فعلاً در شهر طنجه در کشور مغرب ساکن است. بسیار مرد خوبی است و حرف های خیلی خوب دارد. او می گوید: در عبادت های اسلامی، از قبیل نماز و حج، سعی شده است تا هر دو جنبه دنیا و آخرت، و جسم و روح، با هم توأم شوند. وی مثلاً می گوید که ممکن بود در مورد نماز به ما بگویند: همین طور تکیه دهید و توجه قلبیتان به خدا باشد. اما نگفته اند. به جای آن، در حالی که قلبت پیش خداست، رکوع می کنی، سجود می کنی، تکبیر می گویی، ذکر می گویی، یعنی هم بدنت کار می کند و هم قلب و روحت کار می کنند. قلبت متوجه خداست، اما، هم زمانِ با آن، اعمالی از تو صادر می شود، تا عادت کنی که حتی در حین عمل خارجی هم متوجه خدا باشی، تا بتوانی در بازار هم که هستی متوجه خدا باشی، تا بتوانی در حین کشاورزی هم متوجه خدا باشی. مقصود آن است که دین ما دین زندگی است. دین ما دین سلامتی و صلح و صفاست. اگر بتوانیم، از نظر شکل و از نظر سازمان دهی، وضع خودمان را مرتب کنیم، هزار ها هزار امید است.
امیدوارم به برکت حقانیت این دین و صفا و خلوص قلوب این برادران عزیز، که با این روح پاک و مطهر از همه چیزِ این دنیا گذشته اند، بتوانیم این حقیقت را با شکلی منظم و موزون به دنیا عرضه بداریم تا، در ظرف مدتی کوتاه، عقب ماندگی چهارصد پانصد ساله را جبران کنیم. والسلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته.
پی نوشت ها:
[1].«به نام خدای بخشاینده مهربان. خدای رحمان، قرآن را تعلیم داد. انسان را بیافرید. به او گفتن آموخت. آفتاب و ماه به حسابی مقرر در حرکت اند. و گیاه و درخت سجده اش می کنند. آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد. تا در ترازو تجاوز مکنید.» (رحمن، 1ـ8)
[2].«و ما جز به اندازه ای معین آن را فرونمی فرستیم.» (حجر، 21)
[3].«و از هرچیز به شیوه ای سنجیده در آن رویانیدیم.» (حجر، 19)
[4].«و رهبانیتی که به بدعت آورده اند.» (حدید، 27)
[5].«ما برآن ها مقرر نکرده ایم.» (حدید، 27)
[6].«و آسمان را به نیرو برافراشتیم و حقا که ما تواناییم.» (ذاریات، 47)
[7].حافظ برسی، رجب بن محمد، مشارق الأنوار الیقین فی أسرار امیرالمؤمنین علیه السلام، چاپ اول: بیروت، أعلمی، 1422ق، ص117.
[8].«آسمان را برافراخت و ترازو را برنهاد.» (رحمن، 7).