به طوری که می دانیم انسان ها داری فطرت واحدی هستند. بنابر این اساس تأثیر عملکرد واحد در زمینه روحی آن ها یکسان است: چنین نیست که تأثیر یک عمل در شرایط یکسان بر روی یک فرد مثبت و بر روی فرد دیگر منفی باشد. اگر عملی برای یکی از انسان ها فضیلت و کمال باشد، برای همه انسان ها فضیلت و کمال به حساب می آید؛ زیرا کمال انسان عبارت است از رشد استعدادهای فطری او در جهت قرب الهی بنابراین، ارزش های اخلاقی ریشه در فطرت انسان دارند و از آن جا که فطرت در همه انسان ها مشترک است، ارزش های اخلاقی نیز در مورد همه انسان ها در همه زمان ها و مکان ها یکسان است و این همان مطلق بودن اصول اخلاقی است.
به عنوان مثال، وقتی از شجاعت، عدالت، حقیقت جویی، نیکوکاری، پاکی و تقوا به عنوان ارزش های اخلاقی نام می بریم، نظر به عده ای معین در زمان و مکان یا جامعه ای مشخص نداریم؛ بلکه پسندیده بودن عدالت و فضیلت نیکوکاری برای همگان و در هر زمان و در هر جامعه ای مورد تأیید است بعضی از مکاتب اخلاقی معتقدند که ارزش های اخلاقی نسبی هستند یعنی بر حسب شرایط زمانی و مکانی، ارزش های اخلاقی تغییر می یابند. علت این که این مکاتب ارزش های اخلاقی را نسبی می دانند این است که:
اولاً: برای انسان فطرت و سرشت واحدی قائل نیستند بلکه او را فاقد فطرت و خواسته های فطری می دانند.
ثانیاً: به وجود خداوند به عنوان یگانه مقامی که صلاحیت قانون گذاری دارد، معتقد نیستند، در حالی که در مکتب پیامبران، قانون گذار حقیقی خداوندی است که به همه زوایای وجود انسان و سود و زیان واقعی او آگاه است. به همین علت همه ادیان آسمانی دارای نظام اخلاقی واحدی هستند و هیچ گونه تفاوت بنیادی در اصول آن ها وجود ندارد.
اعتقاد به نسبی بودن اخلاق در واقع خط بطلان کشیدن بر اخلاق است و راه توجیه و فرار از زیر بار تکلیف را برای انسان، هموار می کند. در عمل نیز مشاهده شده است که طرفداران نسبی بودن اخلاق ابتدا به عمل دلخواه خود دست می زنند و سپس آن را با نسبی بودن اخلاق توجیه می کنند.
موضوع نسبیت و اطلاق در اخلاق با یکی از بنیادی ترین و کلیدی ترین باورها و ارکان اعتقادی و ایمانی مسلمانان ارتباط تنگاتنگ دارد. کمال، خاتمیت و در نتیجه بین المللی و جاودانه بودن اسلام، خصیصه ای است که آن را از حصار تنگ گذشته و حال آزاد می کند. این باور مسلمانان، بیانگر بی نیازی بشر از ادیان گذشته و آینده است. این اصل تأکید دارد که موقعیت های جغرافیایی، ادوار تاریخی و شرایط زمان و مکان، آموزه های دینی و از جمله احکام اخلاقی، آن را تحت الشعاع خود قرار نمی دهد؛ مگر از مجاری مجاز و موجهی که دین، خود تعیین کرده است.
مبانی و نظریه هایی که «نسبی گرایی» را در حوزه فضیلت و رذیلت ها می پذیرند، با تفسیر معقول از اصول کمال و خاتمیت اسلام در تعارض اند. بنابر این پایبندی به اصل یاد شده وامدار اثبات نوعی ثبات و اطلاق در مفاهیم اخلاقی است. باید ثابت شودکه طبیعت اولی موضوعات اخلاقی همواره محکوم به حکم یکسانی هستند و تنوع جغرافیایی، گذر زمان و گوناگونی فرهنگ نقش و تأثیری در اتصاف یک موضوع اخلاقی به فضیلت با رذیلت ندارد.
به علاوه نوع پاسخ گویی که ما به سؤال مذکور می دهیم، چگونگی نگرش ما را به اخلاق رقم خواهد زد و در تار و پود پژوهش های اخلاقی، تأثیری جدّی خواهد داشت و نه تنها قضاوت ما نسبت به زشت و زیبای اخلاقی دگرگون می شود، بلکه شیوه بحث در اخلاق، منابع آن و در نهایت قلمرو مخاطبان احکام اخلاقی را نشان می دهد.
مفهوم اطلاق و نسبیت: مراد از «مطلق گرایی اخلاقی» پای فشردن بر این باور است که اصول و گزاره های اخلاقی وابسته به هیچ امری خارج از ذات موضوعات اخلاقی و آثار و نتایج واقعی آن ها نیستند. به عبارت دیگر آنچه موجب می گردد که یک موضوع متّصف به خوبی یا بدی اخلاقی گردد، فقط مجموعه عناصر موجود در ذات موضوع و آثار واقعی مترتب بر آن می باشد؛ نه حوادث و شرایط خارج از آن، از قبیل شرایط زیست محیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و یا وضعیت روانی و ذوقی فاعل. بنابر این اگر نگهداری شایسته از سالمندان، عفت پیشگی و یا حفظ حرمت دیگران به لحاظ اخلاقی، عملی پسندیده است، اصولاً در همه زمان ها و مکان ها و در هر شرایطی و با هر فاعلی، ستوده و اخلاقی است. مگر آن که تغییر شرایط، موجب تغییر در ماهیت عمل گردد و یا باعث بروز تزاحم بین ارزش ها شود.
«نسبیت» یعنی وابستگی یک شی به امر یا اموری متغیر و خارج از ذات و آثار واقعی آن. بنابر این نسبیت یک مفهوم اخلاقی، اعم از این که فضیلت باشد یا رذیلت، به این است که صدق یا عدم صدق آن بر یک صفت درونی و یا رفتار بیرونی، وابسته به عناصری متغیر و خارج از حقیقت و آثار واقعی آن صفت یا رفتار باشد، از قبیل فرد واجد آن صفت و یا فاعل آن رفتار، جامعه ای که آن فرد در آن زندگی می کند و آن هنجار در آن رخ می دهد. شرایط زمانی آن. مثلاً رفتار با سالمندان، همواره محکوم به حکم واحد اخلاقی نیست، یا نوشیدن اندکی شراب و عدم پایبندی به حجاب برای فردی که در جامعه مسیحی زندگی می کند، یک رذیلت اخلاقی شمرده نمی شود، ولی برای شهروندان جامعه اسلامی امری زشت و خلاف اخلاق است.[1]
در یک تقسیم بندی می توان انواع نسبیت گرایی اخلاقی را به صورت زیر بیان داشت:
1.نسبیت گرایی زیست شناختی: اصول اخلاقی، تابعی از وضعیت متغیر زیستی فرد است.
2.نسبیت گرایی جامعه شناختی: اصول اخلاقی، تابعی از اوضاع متغیر اجتماعی است که فرد در آن زندگی می کند.
3.نسبیت گرایی روان شناختی: مفاهیم اخلاقی، تابعی از وضعیت روانی متغیر فرد، ذوق و سلیقه و میل و دلخواه اوست. به این نوع گاهی نسبیت گرایی ذوقی یا اگزیستانسیالیستی نیز گفته می شود.
4.نسبیت گرایی فرهنگی: فضیلت ها و رذیلت های اخلاقی بستگی به آداب و رسوم جامعه دارد.
- نسبیت گرایی ماتریالیستی: فضیلت یا رذیلت بودن یک صفت یا رفتار، بستگی به نقش و کارکرد آن نسبت به ایجاد برابری و تساوی مادی در بین انسان ها و توزیع برابر امکانات دارد.[2]
الف: پیامدهای نسبیت گرایی اخلاقی
نسبیت گرایی اخلاقی به طور کلی و با هر دلیل و مبنایی که ادعا شود، دارای پیامدهای ویرانگر و غیر قابل قبولی است، که هر یک به تنهایی برای ابطال آن کافی است. برخی از این پیامدهای مشترک و کلی به قرار زیر است:
1.سلب مسؤولیت: انکار اخلاقی مطلق و اصول اخلاقی همگانی و جاودانه، هیچ فردی را در قبال رفتار خود، از نظر اخلاقی و در بسیاری از موارد از جهت حقوقی مسؤول نمی شناسد.[3]
2.بی ثمری احکام اخلاقی: احکام و قضایای اخلاقی در صورتی مفیدند که منشأ تأثیر باشند؛ شور و شوق و تسلیمی را در مخاطب بر انگیزند و او را آماده ایثار و فداکاری کنند و این امر ممکن نیست مگر با قبول و عشق به حقانیت عام، مطلق و جاودانه اصول اخلاقی. ولی نسبیت گرایی اخلاقی با همه این امور در ستیز است و به یکباره خرمن هر گونه توصیه، تسلیم و عشق به اصول مشترک اخلاقی را در آتش خود می سوزاند.[4] در نتیجه نه تبلیغ و هدایت و ارشاد و تربیت معنایی دارد و نه انبیا و اولیای الهی مجوزی برای هدایت بشر خواهند داشت و نه مصلحان اجتماعی می توانند انتظار منطقی از مردم برای لبّیک به دعوت خویش داشته باشند.
3.نفی کمال و جاودانگی دین: اخلاق، گستره ای وسیع و جایگاهی برتر در اندیشه دینی دارد؛ به طوری که دین، هدف بالذّات تکوین و تشریع را نیل به فضایل عالی اخلاقی می داند، به همین دلیل در تمام تعالیم دینی، جهات اخلاقی لحاظ شده است و اکثریت آموزه های دینی مستقیما از موضوعات اخلاقی بحث می کند. با توجه به این حقیقت، قبول تغییر پذیری و عدم ثبات احکام اخلاقی به معنای عصری و موقتی شدن تعالم دینی ودر نتیجه انکار کمال و خاتمیت دین است. بنابر این نسبیت اخلاقی با بین المللی و جاودانگی دین که از شؤون کمال و خاتمیت آن می باشد، در تعارض است.[5]
4.شکاکیت اخلاقی: با اعتقاد به نسبیت اخلاقی امکان هر گونه داوری قاطع نسبت به یک موضوع اخلاقی از بین می رود. نسبی گرایی اخلاق، امکان حکم کردن به «قبح صداقت» را در یک بستر فرهنگی و یا نزد سلیقه ای خاص، همان قدر محتمل می داند که امکان حکم کردن به «حسن صداقت» را نسبیت گرایی اخلاقی نه به عنوان یک گزارشگر و توصیف کننده واقع، بلکه در مقام اعلام موضع نسبت به ماهیت احکام اخلاقی، معتقد است که صحت و سقم اصول اخلاقی، وابسته به عوامل فردی یا اجتماعی متغیر است. بنابر این هیچ گاه نمی توان نسبت به یک موضوع اخلاقی حکم مطلق داشت و این همان شکاکیت اخلاقی است.
5.برابر خدمتکاران و خیانت پیشگان: از عمده ترین پیامدهای ناگوار و خلاف وجدان نسبیت اخلاقی، این است که خدمت و خیانت، اصلاح و جنایت، خیر خواهی و شرارت و. ... در دستگاه اخلاق از جایگاه واحدی برخوردار شده به یک اندازه تحصین یا تقبیح می شوند. بنابر این رفتار فرعون و معاویه همان اندازه موجّه است که عمل آسیه و زینب ـ علیهما السلام ـ توجیه پذیر است!
ب: مطلق گرایی در اخلاق و دلایل آن
با توجه به پیامدهای ویرانگر نسبیت گرایی اخلاق، لازم است بنیان های معقول و منطقی اخلاق جاودانه، تبیین و تفسیر گردد و آن دسته از چالش ها و آسیب های نظری که این اندیشه را تهدید می کنند، از سر راه برداشته شود. تحکیم مبانی این اندیشه و قوام و اقتدار منطقی آن در گرو این است که بتواند مدعای خود را بر پایه های برهانی و عقلانی استوار سازد.
1.ضرورت ترسیم اخلاق پایدار: نیم نگاهی به برخی پیامدهای نسبی گرایی اخلاقی، بر ضرورت وجود اخلاق جاودانه صحّه می گذارد. هدفمندی انسان و مسؤولیت پذیری او، توجیه حکیمانه تعلیم و تربیت و ترغیب و ترهیب، امکان سخن گفتن از عدالت و ظلم و دفاع از حقوق انسان و مبارزه با تجاوز به حقوق او، تمییز بین فضیلت و رذیلت، خیر و شر، خائن و خادم، پاداش و کیفر، ثواب و عقاب، بهشت و جهنم، عادل و فاسق، دفاع حکیمانه و عقلانی از رسالت انبیا و اولیا و تلاش های مصلحان و خیر خواهان، امکان جانبداری از دین کامل و ابدی، امکان ترسیم اصول و معیارهای همگانی برای فهم و شناسایی زشت و زیبای اخلاقی و ده ها و صدها رکن و اصل دیگر از اصول حیات انسانی که با نادیده گرفتن هر یک از آن ها شیرازه حیات بشری از هم خواهد پاشید، همه در گرو تبیین، ترسیم و قبول اصول اخلاقی ثابت و پایدار است.
2.تبیین اصول جاودانه اخلاقی: بیان و تفسیر عقلانی مبانی اخلاق جاودانه در مکاتب اخلاقی متعدد، به شکل های مختلف صورت می گیرد.
در این جا جهت اختصار، تنها به آنچه در حوزه اسلامی مباحث اخلاقی بیان شده است، بسنده می کنیم. متقن ترین بیانی که در این حوزه به منظور تفسیر عقلانی مبانی اخلاق جاویدانه مطرح است در واقع نظریه ای است برگرفته از مبانی محروم علامه طباطبایی ـ رحمه الله ـ در تحلیل بایدهای اخلاقی. شرح مختصر این نظریه به قرار زیر است.
مفاهیم اخلاقی ناشی ازروابط عینی و حقیقی بین افعال اختیاری انسان و نتایج حاصل از آن ها است. در واقع از رابطه علّی و معلولی بین آن دو انتزاع می شوند. این رابطه، حقیقی و مستقل از علم و جهل و اراده فاعل و وضعیت حاکم بر جامعه است. «خوبی» و «بدی» و «باید» و «نباید» اخلاقی، ناشی از چنین نسبت واقعی و تکوینی است، که عبارت است از نوع تأثیر فعل اختیاری انسان بر کمال نفسانی او و چون این رابطه، عینی و تکوینی و از نوع رابطه علیت است، در نتیجه دچار تغییر و تحول نمی گردد و در پی ثبات و جاودانگی این نسبت به دلیل ثبات طرفین آن، مفاهیم اخلاقی ناشی از آن نیز جاودانه و جهانی اند. زیرا روح و حقیقت انسان که یک طرف رابطه است، دچار تحول نمی گردد و فعل و رفتار مشخص هم که موضوع حکم اخلاقی است و طرف دیگر رابطه می باشد، فرض بر ثابت و واحد بودن آن است.[6]
از منظر کتاب و سنت نیز رابطه و تأثیر اعمال اختیاری انسان بر روح و شخصیت واقعی انسان، امری حقیقی و عینی است و در جای جای قرآن و حدیث می توان این حقیقت را یافت؛ برای نمونه به چند مورد از آن اشاره می شود: قرآن کریم در تحلیل علت رفتار کسانی که روز رستاخیز و آیات الهی را تکذیب کرده اند، می فرماید: «نه چنین است، بلکه آن چه مرتکب می شدند زنگار بر دل هایشان بسته است»[7]. به گفته مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله): از این آیه معلوم می شود که اولاً، اعمال زشت دارای صورت هایی هستند که نفس آدمی را مصوّر به آن ها می کنند. ثانیاً، این نقش و صورت ها مانع و حایل بین نفس و درک حقیقت می شوند. ثالثاً، نفس به حسب طبع اولی خود دارای صفا و جلایی است که می تواند حقایق را درک کند و بین حق و باطل تمیز دهد.[8]
هم چنین در قرآن آمده است: «هر کس تقوا ورزد خدا برایش گشایشی پیش آورد.[9] و «ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر از خدا پروا کنید، برای شما قدرت تشخیص قرار می دهد.[10] مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیات می فرماید:
تقوا راه مستقلی برای تحصیل معرفت نیست، بلکه تقوا موجب بازگشت طبیعت انسان به اعتدال فطری خود می گردد و این اعتدال موجب می شود تا تمایلات انسان متعالی تر شود و اعمال بهتری از او صادر گردد؛ یعنی اعمال صالح موجب حفظ اخلاق نیکو و اخلاق پسندیده، منشأ پیدایش معارف حقیقی و علوم سودمند و افکار صحیح می شود.[11]
در این بیان سعی شده است با شرح چگونگی ثابت بودن منشأ پیدایش فضیلت و رذیلت ها، ثبات و اطلاق خوبی و بدی نتیجه گرفته شود؛ یعنی چون قوای درونی انسان ثابت و حالات سه گانه افراط، تفریط و اعتدال در آن ها نیز امری یکنواخت است، فضایل و رذایل اخلاقی که ناشی از این حالات است، بالطّبع ثابت و به دور از نسبیت و تغییر خواهند بود.
این بیان مبتنی برمعرفت شناسی خاصی از قوای درونی است که می کوشد با بیان عقلانی و متکی بر تبیینی ویژه از قوای نفسانی انسان، همه مفاهیم اخلاقی را تفسیر نماید. قسمت عمده منابع اخلاق اسلامی که با نگرش فلسفی نگاشته شده اند، از این شیوه پیروی می کنند. این روش بسیار تحت تأثیر نظامی است که ارسطو در تبیین قضایای اخلاقی پیش نهاده است.
بررسی و تحلیل چند شبهه
برای تکمیل بحث جا دارد برخی شبهاتی که ممکن است همچنان مطرح باشند، اساسی ترین شبهه های مربوط، بدین قرارند:
شبهه اول: اگر اصول اخلاقی، مطلق و جاودانه اند، چه توجیه و تفسیری می توان برای استثناها پیش نهاد؟
پاسخ: فعل و رفتار اخلاقی، غیر از خوی و خصلت اخلاقی است. مطلق بودن اخلاق به معنای مطلق بودن فعل و رفتار اخلاقی نیست. منشأ پیدایش این شبهه، غفلت از این نکته باریک است که ممکن است یک فعل به یک اعتبار اخلاقی باشد و به اعتبار دیگر، ضد اخلاقی. به عنوان مثال تنبیه بدنی کودک به طور مطلق نه خوب است و نه بد ولی گاهی این رفتار مصداق ظلم و تجاوز است و به لحاظ اخلاقی «بد»، و زمانی تنها راه موجود برای تأدیب کودک است و از جهت اخلاقی «خوب» می باشد. بنابر این خصلت ها و مفاهیم اخلاقی مطلق، و افعال و رفتار اخلاقی نسبی اند، و آن چه موضوع احکام اخلاقی است، خصلت ها و مفاهیم اخلاقی است نه رفتارها و افعال خاص. افعال و رفتار انسان ها به تناسب این که مصداق کدامیک از مفاهیم اخلاقی باشند، محکوم به حکم اخلاقی می شوند و چون رفتار واحد می تواند در شرایط مختلف، مصداق مفاهیم اخلاقی گوناگونی گردد، در نتیجه محکوم به احکام اخلاقی گوناگون می شود. این امر به معنای نسبیت در احکام اخلاقی نیست.[12]
شبهه دوم: تفاوت احکام اخلاقی زن و مرد بر اساس برخی از روایات، گویای این واقعیت است که از منظر اسلام نیز مفاهیم اخلاقی نسبی اند؛ مانند این سخن امام علی ـ علیه السلام ـ که می فرماید:
بهترین خصلت های زنان، بدترین خصلت های مردان است: تکبر، ترسو بودن، بخیل بودن. پس هرگاه زن متکبر باشد سر فرود نمی آورد و هرگاه بخیل باشد مال خود و شوهرش را نگاه می دارد و هرگاه ترسو باشد از آن چه بر او رو آورد، می ترسد.[13]
از ظاهر این سخن بر می آید که برخی مفاهیم اخلاقی، نسبت به نیمی از انسان ها (مردان) «بد» و نسبت به نیم دیگر (زنان) «خوب» و پسندیده است.
پاسخ: محور سخن در این روایت رفتار و عمل در موقعیت و شرایط خاص است. مراد از پسندیده بودن «تکبّر» برای زنان، رفتار متکبرانه در مقابل مردان نامحرم است؛ زیرا در ادامه روایت، در بیان دلیل این حکم می گوید:
اگر زن چنین رفتار بزرگ منشانه و متکبرانه در مقابل مرد بیگانه داشته باشد، امکان سوء استفاده و دست درازی را بر دیگران می بندد.
تحسین بیمناکی زنان نیز به مفهوم محتاط بودن آنان نسبت به عفاف خویش است؛ یعنی هرگاه عفّتشان در معرض خطر قرار گرفت، نباید جانب احتیاط را فرو گذارند و بی پروایی کنند. هم چنین مقصود از نیکو شمردن «بخل» در زن، بخل ورزیدن او نسبت به اموال شوهرش است؛ به این دلیل که امام ـ علیه السلام ـ در ادامه می افزاید: «بخل ورزیدن زن، موجب می شود که اموال مشترک میان او و شوهرش محفوظ بماند.
بنابر این، تکبر، ترس و بخل به عنوان خصلت های نفسانی نسبت به زن و مرد، حکم اخلاقی واحدی دارند؛ ولی رفتار متکبرانه زن در مقابل مرد بیگانه و رفتار محطاطانه او نسبت به عفّتش و بخل ورزیدان او در مصرف اموال شوهرش و دارایی مشترک خانواده، امری است پسندیده و این به نسبیت در اخلاق ـ که همان خوی و خصلت های اخلاقی است ـ نمی انجامد.[14]
شبهه سوم: مطالعات مردم شناسانه نشان می دهد که بعضی اعمال و رفتارها، نزد قومی «خوب» و نزد مردمی دیگر «بد» تلقی می شود؛ مثلاً کلاه از سر بر داشتن نزد برخی نشانه احترام و پسندیده است و نزد برخی دیگر مظهر بی احترامی و سوء ادب است. از این قبیل اعمال فراوان است و این نشانگر نسبی بودن «خوبی و بدی» های اخلاقی است.[15]
پاسخ: رفتارهای یاد شده و تفاوت دیدگاه ها نسبت به آن ها، از قلمرو علم اخلاق خارج است. این قبیل امور در اصل، آداب و رسوم عرف یک جامعه را تشکیل می دهند. آداب و رسوم، ماهیت قرار دادی دارند و به عبارت دیگر از نوع اعتباریات قرار دادی اند، که نه وجود مستقلی در خارج دارند و نه منشأ انتزاع خارجی؛ بلکه فقط ناشی از توافق قولی و یا عملی مردم یک جامعه است. از همین رو بسته به توافق مردم جوامع مختلف، متفاوت و نسبی است؛ اما نسبیت آن ها موجب نسبیت در احکام اخلاقی نیست.[16]
شبهه چهارم: اختلاف باورها نزد جوامع، ادیان و مکاتب مختلف نسبت به موضوعاتی که ذاتاً داخل در قلمرو علم اخلاق اند، دلیل نسبیت احکام اخلاقی است. به عنوان مثال در حالی که مسلمانان نماز خواندن را واجب و خوردن گوشت خوک را حرام می دانند، مسیحیان باوری دیگر دارند. یا در حالی که چند همسری نزد مسیحیان حرام و خلاف اخلاق است، نزد مسلمانان به طور محدود مباح است و ضد اخلاق دانسته نمی شود.
پاسخ: اختلاف در معرفت یک حقیقت و واقعیت و تفاوت دیدگاه ها نسبت به راه های شناخت آن و یا معیارهای صدق و کذب یک امر و یا «خوبی و بدی اخلاقی»دلیل بر نسبیت امور واقعی نمی گردد. بعد از قبول این حقیقت که فضایل و رذایل اخلاقی ریشه در عالم عینی و واقعیات ثابت دارند و دارای آثار تکوینی و وجودی در انسان و جهان هستند، وجود تفاوت دیدگاه ها، موجب نسبی شدن و تغییر واقعیت های ثابت نمی گردد و یا ناشی از تغییر حقایق اخلاقی نیست؛ بلکه دلیل خطای برخی انسان ها در شناخت آن ها است. مانند خطاهایی که انسان در مقام شناخت واقعیت های مادی و فیزیکی، مرتکب می شود. در واقع با توجه به آنچه در باب منشأ احکام اخلاقی بیان شد، این قبیل اختلافات یا ناشی از عدم درک صحیح کمال مطلوب انسان است و یا ناشی از اشتباه در فهم نسبت فعل انسان با آن کمال نهایی. یعنی عملی که واقعاً مغایر با آن مقصد است، متناسب با آن محسوب می گردد و بالعکس. بدین ترتیب با تبیین معقول و منطقی از اصول جاودانه اخلاقی و پاسخ به شبهات، اندیشه اخلاق جاودانه، تنها اندیشه ای است که شایسته باور است
پی نوشت ها
[1] علامه طباطبایی: المیزان، ج1، ص 376ـ 377.
[2] پُل روبیژیک: موافق و مخالف اگزیستانسیالیزم، ترجمه سعید عدالت نژاد، نقل از مجلة نقد و نظر، ش13ـ 14، ص 300ـ 323.
[3] پُل روبیژیک، پیشین، به نقل از مجله نقد و نظر، ش13 و 14، ص305.
[4] همان، ص 316.
[5] مرتضی مطهری، نقدی بر مارکسیسم، ص 185.
[6] مطهری، جاودانگی و اخلاق، یادنامه استاد مطهری، ج1، ص 410ـ 418؛ مطهری، مرتضی، حکمت عملی، ص 14ـ 20، اسلام و مقتضیات زمان، ج1، ص 341ـ 351 و ج2، ص 246.
[7] مطففین، آیه 14.
[8] علامه طباطبایی، المیزان، ج20، ص 134.
[9] طلاق، آیه2.
[10] انفال، آیه 29.
[11] علامه طباطبایی، المیزان، ج9، ص 56 و ج19، ص 313 و315.
[12] مطهری مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 148ـ 156.
[13] نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 226.
[14] مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 158ـ 181.
[15] ویل دورانت: لذات فلسفه، ص 83ـ 99.
[16] مطهری، مرتضی: اسلام و مقتضیات زمان، ج2، ص 248ـ 258.