به گزارش خبرنگار سینماپرس، آخرین نامه حبیب الله کاسه ساز که در ویژهنامه ششمین جشنواره فیلم شهر منتشر شد.
بنام خدای مهربان که می بخشد
این حدیث ، افسانه نیست
حدیث، حدیث خون است
حدیث عاشقان پاکباخته ای ست
که چه درایام شیرین دفاع، زیررگبار مسلسلهاوخمسه خمسه های دشمن وچه اکنون که در روزگار سخت وتنگنای اقتصادی ، سربه خاک معبود میگذارد وخالصانه ندا می دهد
یارب.... یارب....بارب....
حدیث ، حدیث مجنون های عاشقی ست که درفراق شهادت اشک میریزند وطلب وصال میجویند واز ذره ذره طبیعت بوی یار می شمند
حدیث ، حدیث تشنگان ترکیده لبی است که در پی جستن اب حیات ، تشنگی را له له میزنند
یامن اسمه دوا و ذکره شفا...
حدیث ، حدیث مادران رختشویی است که عاشقانه تنهاامیدشان را گاه به دشت کربلا و گاه به سوی مدافعین حرم فرستاده اند
حدیث ، حدیث بوسه فرزند کوچکی ست که برلب های خونین پدر نقش می بندد
حدیث، حدیث پرواز پرستوهایی ست که بسوی اشیانه نور پر گشوده اند
حدیث ، حدیث پرواز درنهایت ، هور دراتش، حماسه مجنون، بازگشت از بوداپست، مزرعه پدری، پرنده باز کوچک شیخ بهایی، اخراجی ها، و درچشم باد است که به طرفة العینی میگذرد وانچه میماند نام است ویاد
هنر و سینما دوران پر مشقتی را میگذراند همه انچه از فروش اخراجی ها بدست امد یک دهم بدهی های فیلم های قبلی ام راجبران نکرد وسریال فاخر درچشم باد که عاشقانه دوستش دارم خرمن هستی ام را به باد داد و هنوز که هنوز است و دهها بار که این سریال خوش نقش از دهها شبکه پخش شده و تحسین هنرشناسان را برانگیخته است کهنه زخمش دلم را به درد اورده وجگرم خراشیده است
بگذارکه پنهان بوداین رازجگرسوز
انگارکه گفتیم ودلی چندشکستیم
محسن جان ودیگرعزیزانم
زمانیکه این نامه رامیخوانید شاید من در میان شما نباشم
همواره به همه نیکی کنید وبه همه به چشم محبت نگاه کنید چه این دو روز دنیا ارزش گرفتن دانه یی ازدهان موری را ندارد
اگر میخواهید در عالم هنر دراین روزگاری که برادر به برادر رحم نمیکند، گام بگذارید بااتکال به خداوند رحمان و مدد از روح عموی شهیدتان "محسن " متعهدانه قدم بردارید که سینمای ارزشی عبادتی است پایان ناپذیر وچشمه یی ست جوشان که تشنگان تاریخ راسیراب خواهد کرد
به هرکس که از یادی از ماکرد واز ما پرسید بگویید
حدیث ما حدیث عشق بود وعشق ...
عشق به مردم وامتحان الهی
دعا کنید که دراین امتحان الهی
سربلند باشم
گرمرد رهی میان خون باید رفت
زپای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای براه نه و هیچ مپرس
خود راه گویدت که چون باید رفت
بیاد حبیبالله کاسه ساز