خبرگزاری ایبنا: «ولز» آیندهنگری خوبی داشت اما سؤال علی اسمیت این است که آیا «ولز» خبر داشت کتاب «حقوق بشر» او 75 سال بعد مورد حمله قرار خواهد گرفت؟!
«اچ جی ولز» چندین داستان و کتاب درباره تأثیر زمان حال و گذشته بر آینده نوشت و جالب اینجاست که نویسنده داستانهایش را درباره محیط زندگی خود نوشته بود اما درباره زمان خود، زمان بعد، زمان امروز ما، و حتی آینده صدق میکند.
چگونه است که این نویسنده جامعهگرا در اواخر عمر و در 70 سالگی اتفاقات زیادی را در آثارش پیشبینی کرد؟ اتفاقاتی مثل ساخت تانک، به وقوع پیوستن گرمای جهانی، جنگ هوایی، بمباران، رادیو، تلویزیون، ویدیو، اینترنت، بمب اتم، خرابیهای رادیواکتیو، لیزر، عمل زیبایی، و تسلیحات شیمیایی.
این سؤال در ذهن همگان شکل میگیرد که این مرد آیندهنگر چه کرد که شهرت ادبی وی سبب شد تبدیل به قدرتی سیاسی و متفکرانه تبدیل شود که حتی «استالین» و «روزولت» از وی تقاضای مشاوره کنند.
«استالین» در سالهای آخر قصد داشت قدرت جدیدی در دنیا ایجاد کند. قدرتی بدون «ظلم» که «بشر را مثل یک بدنه کلی به هم وصل کند و همه نژادها با هم متحد باشند و از نظرات «ولز» استقبال زیادی کرد.
این نویسنده چه کرد که نه تنها مرز نازک بین واقعیت و فانتزی، ممکن و ناممکن را به مخاطب نشان داد بلکه بدترین اتفاقاتی که دنیا، بشر، و هستی برای یکدیگر ایجاد میکنند نیز تصویر کرد.
سال 1940 کتابی به نام «حقوق بشر» نوشت و به گفته خود او منظور از بشر «همه افراد از جمله زن و مرد، کودک و بزرگسال، و همه گونههای حیوانی است.»
او در ایجاد انجمن قلم(PEN) کمک شایانی کرد و از نظر او نویسندگان باید در این انجمن دورهم جمع شوند، به دنیا فکر کنند، برای دفاع از آزادی آن و دفاع از آزادی برای نوشتن و آزادی مخاطب برای خواندن بجنگند. او همچنین به ایجاد و نگهداری کنسول ملی آزادی حقوق مدنی کمک شایانی کرد تا برای آزادیهایی که بشر به آن نیاز داشته و دولتهای قدرتمند با آن کنار نمیآیند بجنگند.
مهمتر از همه «ولز» معتقد بود برای حفظ حقوق بشر باید قوانین بینالمللی وضع کرد. در سالهای آخر عمرش در «سازمان حقوق بشر سانکی» فعالیت میکرد و در واقع فعالترین عضو این گروه محسوب میشد و قوانین را نیز خود او به نگارش درآورد و سازمان ملل از همین قوانین در ترسیم اروپایی حقوق بشر استفاده کرد و 47 عضو سازمان با این قوانین موافقت کردند (انگلیس اولین کشوری بود که این قانون را تصویب کرد و «چرچیل» آن را به عنوان سپری علیه بازگشت به فاشیسم میدانست.)
در سال 1896که «ولز» مردی جوان بود «جزیره دکتر مورو» را نوشت که درباره حیوانی در قالب انسان بود. اولین سال جنگ جهانی دوم بود که او «حقوق بشر» را نوشت و از همه خواست راه زندگیشان را تغییر دهند. سؤال او این بود-که البته به عنوان زیر تیتر کتابش نیز مورداستفاده قرار گرفت- که ما برای چه میجنگیم؟ و پاسخ او این بود که باید «برای رفاه آدمی و حقوق انسانی که در دسترس همگان باشد» بجنگیم.
اولین دستنوشته «ولز» در قانون حقوق بشر فعلی مورداستفاده قرار گرفت. وی به احترام به حریم شخصی و رازداری انسانها اعتقاد داشت.
قوانین دیگر ذهن او شامل حقوق تغذیه، مالکیت شخصی، سلامت ذهنی و جسمی، تحصیل، اشتغال، آزادی بردهها، سفر به همه نقاط دنیا، دادگاه علنی، عدم شکنجه، تحقیر، یا رفتار غیرانسانی. حق عدم جلوگیری از اعتصاب غذای داوطلبانه بود. به اعتقاد وی اولین حقوق انسانی فراهم کردن آرامش و ریشهکن کردن ترس در زندگی افراد است.
اما جالب است بدانید که حالا انگلستان در تلاش است حقوق بشری جداگانه برای کشورش بنویسد گویی ما همه انسانها با هم برابریم اما بعضیها برابرترند. «ولز» چنین ایدهای را در ترسیم حقوق انسانها برنمیتابید.
«خورخه لوئیس بورخس» اعتقاد داشت آثار «ولز»، به ویژه اولین آثار فانتزیاش، ماندگار خواهند بود: «آثار او مثل افسانه در اذهان عمومی نسلهای مختلف باقی و حتی زبان نگارششان به واسطه وجود نویسنده اعتلا مییابد.»