بنابر آمار، احتمال حضور هر یک از ما در جهان هستی، آن چنان اندک است، که بی تردید، تنها حقیقت شگفت انگیز و ناب این جهانی ارضایمان خواهد کرد. [ما برخلاف احتمالات شگفت انگیر علم وراثت که جایگرینهای بی شماری را به طور نامحدود- سوای از شانس- ممکن بود به جای ما بنشاند، زنده هستیم].
لوئیس توماس (1)
پُل عزیز،
من در این هواپیما مینشینم، در بالای ابرها در حرکتم، سعی میکنم کتاب بعدی خود را ویرایش کنم. و بعد فکرم به سوی تو منحرف میشود. من دربارهی زندگی مشترکمان فکر میکنم، فکر این که بعد از این همه سال چه خوب با هم جور هستیم. بیست و پنج سال است، ربع قرن، و ما زندگی طولانی داشتهایم. چه شگفت است که من بیش از پیش احساس جوانی میکنم و این که برای ماجراجویی در کنار تو و قدم گذاشتن به مکانهای ناشناس آمادهتر هستم. من در اشتیاق یک جفت کوله پشتی و بطریهای پر آب هستم و آمادهام با هم وارد سرزمین درههای ژرف یا رفت و آمد میان سواحل مدیترانهای بشویم. آماده سفر طولانی به نپال یا عبور تفریحی از جادههای آرژانتین هستم. آمادهام باز شبها در کیسه خواب فرو روم.
به موهایت که در حال تنک شدن هستند، موهای خاکستریات، چهرهات که چروکی ندارد و به نحوهی شانه زدن به موهایت و شستن صورتت فکر میکنم، به وقتی که به نظرم میرسد پوستت را ماساژ میدهی امّا در واقع فشارهای روزانه را میزدایی، من به نشستن جلوی آتش، جرعه جرعه نوشیدن قهوه در اول صبح، وقتی بچهها در خوابند و آرامش مشترکمان فکر میکنم. من همهی ماجراهای نجاری کردنت را به یاد میآورم- خانه بالای درخت، انبار چوبی، میز پیک نیک، خانه عروسکی- که با یک بریدگی انگشت یا فرو رفتن مغار در رانِت شروع یا تمام میشد به طوری که باعث به نفس نفس افتادن یا غرغر من میشد و من نئوسپورین و باند زخم (2) را آماده میکردم. من حالت تو را وقتی یک سفر با کلک یا یک اسکی تا پناهگاه یا کوهنوردی را شروع میکنیم مجسم میکنم- که به نظر میرسد طبیعیترین حالت را داری- هیجان بچگانه، پیش بینی ماجرا، حرکت فراتر از حدود اختیارات قانونی و ضابطین فدرال، بیشتر از یک حقوقدان مبرز یک کودک [هستی]. وقتی حضور نداری من یک پیر خمیده عجوزه در یک آسایشگاه هستم، چیزی که به یاد خواهم داشت: این است که به چهره تو نگاه کنم، همان پسر بچهای که میپرستمش.
ابرها خاکستری و سنگیناند، ابرهای طوفانی به هوا برخاستهاند که به نظر میرسد هر آن منفجر شوند. امّا بالای آنها پرنده سینه سرخ رنگ پریدهای رو به ابدیت پر میکشد.
با عشق،
سوزان
نامهها
سارک (3) در قرار گرفتن در وضعیت الهام داستانهایی برای الهام بخشیدن به آرزوی خلاق ما (4) مینویسد: «نامهها امکانهایی برای سخن گفتن روحاند. حالتی که در الیافهای کاغذ اسیر است، دنیایی در یک پاکت است که پیش از باز کردن آن وجود نخواهد داشت... . نامههای عاشقانه باعث میشوند عشق مشهود شود. میتوانید آن را ببوئید، لمس کنید، با آن شریک شوید و آن را زیر بالش خود قرار داده با آن بخوابید.» در این دنیای اینترنتی، نامههای سبک قدیم یک نسل در حال مرگ اند. در حالی که ارتباط بلافاصله ایمیل (پست الکترونیکی) باعث آسان شدن ارتباطها شده و هزینهی تمبر پستی را کاهش میدهد، پست عادی (حلزونی) نقش متفاوتی بازی میکند. حاوی راز است. وقتی قرار است بستهای «باز شود،» ممکن است انتخابهای مختلفی برای قلم و کاغذ انجام گیرد. یک طره مو، یک گل خشک شده، یا یک برگ فشرده میتواند ضمیمه شود. یک ذره عطر میتواند سالها خاطره را شکوفا کند. وقتی پاکت را باز میکنید، نویسنده نامه حاضر است.
دوست من کِیت (5) یک کارشناس در «le beau geste» است. ممکن است یک آهن ربای یخچال با تصویر چهار دختر گاوچران سوار بر اسب و شعار Born ti be wild» (6) یا یک پرتقال پلاستیکی فشرده که روی آن «you go, girl» (7) یا تصویری از یک الههی ماه با بازوانی کشیده که هزاران ستاره را که روی یک قطعه کاغذ ارغوانی به رنگ نقرهای نقش شده، ضمیمهی نامهاش باشد. وقتی نامهای از کیت دریافت میکنم، شبح او از آن طرف قاره حاضر میشود و مرا در آغوش میگیرد. قدرت یک نامه عاشقانه را هرگز دست کم نگیرید. نه تنها هدیهای به دریافت کننده است، هدیهای به خالق است: شما احساسی قلبیتان را ابراز میکنید، و بُعد مهربان شخصیت خود را نشان میدهید، آنچه را ارزشمند میدانید، رک، بیان و از ارتباط با یکدیگر تجلیل میکنید. نامههای عاشقانه دوای روحاند.
تمرین: فهرست دوست داشتنیها
ما بعضی وقتها فراموش میکنیم چه کسی و چه چیزی را دوست داریم. دمغ و بی حوصلهایم. غم و غصه داریم و فراموش میکنیم صرف نظر از این که در اطراف ما چه خبر است، چقدر چیزهای زیادی برای دوست داشتن وجود دارد. عشق التیام بخش بزرگی است- عشق به زندگی، دوست داشتن مردم، دوست داشتن فرصتی که در این کره خاکی دارید. معنی آن کور بودن نسبت به شر موجود نیست، معنی آن شناخت زیبایی زندگی و ارزشمندی آن به رغم شر آن است.
یک فهرست از صد چیزی که دوست دارید تهیه کنید- برف، بستنی، یخمک، آتش، فنجان قهوه آن روز صبح، عطر گلهای وحشی، [فیلم و داستان] برباد رفته (8)، زنگها برای که به صدا در میآید (9)، آن پیراهن خواب فوق العاده نرم فلانل. سریع آنها را بدون فکر کردن فهرست کنید، آن چیزهای کوچک اعتلا بخش زندگی که به لبتان خنده میآورد و باعث میشود از زنده بودن خود احساس خوشحالی کنید. در شماره ده یا پنجاه متوقف نشوید. تا شماره صد پیش بروید. ممکن است فکر کنید نمیتوانید، امّا میتوانید.
تمرین: نامه محبت آمیز
فهرست خود را کنار بگذارید و دربارهی یک نفر که دوستش دارید فکر کنید.
این شخص میتواند زنده یا مرده باشد. این فرد میتواند کسی باشد که کمک میکند زندگی شما نشاط انگیز باشد یا کسی که شما بیش از هر کس دیگر در این دنیا دلتان هوای دیدنش را میکند. یک نامهی محبت آمیز به آن شخص بنویسید. اگر او زنده است، نامه را برای او بفرستید. نامه او را شاد خواهد کرد. اگر آن دوست داشتنی زنده نیست، نامه را برای شخص دیگری که او هم، وی را دوست میداشته بفرستید. آن شخص از شما به نیکی یاد خواهد کرد.
تمرین نامههای تنفرآمیز
هم نامههای محبت آمیز وجود دارد و هم نوعی دیگر نامههایی هست که ما نیازمند نوشتن آنها هستیم، زیرا بسیار عصبانی، بسیار خسته، بسیار رنجیده یا بسیار غمگین هستیم. احساس میکنیم قدر ما شناخته نشده و مورد سوء استفاده واقع شدهایم. احساس میکنیم درست وقتی که مطمئن بودیم یک دوست یا خویشاوندی برای کمک به ما حضور داشته، برای آن که گلیم خود را از آب بیرون بکشد ما را رها کرده است. احساس میکنیم زندگی ما را به زمین زده یا بدتر از همه تصور میکنیم بیشترین صدمهها را تحمل میکنیم. این نامهها به اندازهی همان نامههای محبت آمیز مهماند و متوجه خواهید شد که به نوشتن یکی از آنها نیاز دارید. احساسهای بد باید دور ریخته شود. ما، اغلب حتی نمیدانیم چرا وقتی مینشینیم و شروع به نوشتن دربارهی یک شخص خاص میکنیم، درد و نارضایتیمان این چنین محسوساند. اما هیچگاه نیاز به ارسال «نامههای نفرت آمیزمان» نداریم، امّا نیاز به نوشتن آنها داریم. در غیر این صورت عقده شدن ادامه مییابد و زخم هیچگاه بهبود پیدا نمیکند. اینطور شروع کنید: «تو مرا از خودت مأیوس میکنی، انتظار داشتم... .»
پینوشتها:
1- LEWIS THOMAS.
2- Neosporin and Bond - Aids.
3- Sark.
4- Inspiration Sandwich stories to Inspire our creative Freedom.
5- Kate.
6- شاید «ما زنده از آنیم که آرام نگیریم» مناسبترین ترجمه برای این شعار باشد. م.
7- دختر تو بیفت جلو، چیزی به نشانه سرکردگی گروه، مثلاً. م.
8- Gone with the wind.
9- For whom the Bell Tolls.
منبع مقاله :
زیمرمان، سوزان؛ (1389)، نگارش درمانی، ترجمهی حسین نیر، مشهد: انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول