زیر عنوان: نگاهی به اخلاق عاشورایی جوانان
اگر مراجعه ای درست به زیارت عاشورا داشته باشیم، می بینیم که این زیارت منشور جامع خود سازی فردی و اجتماعی شیعه در تمام تاریخ خودش است. این متن در واقع باز خوانی همه روایای این واقعه بزرگ است کلید اصلی و کانونی این زیارت آسمانی هم این است که زائر در دیدارش با امام حسین(ع) به وجد و شعور می رسد و قدم درآستان مقدس پروردگار می گذرد؛ چون این زیارت معجونی است از درود به امام حسین(ع) و عرض ارادت به حضرت و دعا. آنجا که شما به امام حسین(ع) سلام می کنید در واقع دارید مناجات می کنید با پروردگارتان.
منشور زندگی عاشورایی
در متن کلمات زیارت عاشورا، این جمله گنجانیده شده که به نظرم نقطه کانونی ای است که انسان زائر از خداوند متعال طلب می کند: «اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی و ممات محمد و آل محمد.» این فراز در واقع یعنی سیر به سوی سعادت و خوشبختی جاودانی و حرکت به سوی زندگی الهی، با توجه به آن مثال های بر جسته ای که در بین ما هست؛ پیامبر و اهل بیت(ع). می گویید خداوند زندگی من را مانند آن بزرگواران قرار بده و مرگ من را هم مانند آنها. این یعنی یک زندگی و مرگ الهی. این قله زیارت عاشورا است. زیادت عاشورا قلل مرتفعی دارد. اما این قله، اوج آن است که شما در این جمله می بینید. زندگی و مرگ، شبیه و هم سنخ و متناسب با رنگ و بوی زندگی و مرگ انسان کامل است. تمام نکته عاشورا می خواهد این را به بشریت الهام ببخشد.
عاشورا، الگوی جاودان زندگی
نکته جالبی که در واقعه عاشورا وجود دارد و در واقع حکمتی از حکمت های الهی است این است که تمام نسل ها در آن وجود دارند. در واقعه کربلا کودکان عاشورایی داریم، جوانان عاشورایی داریم، مردان عاشورایی داریم، نوجوان عاشورایی داریم، پیرمرد وپیر زنان عاشورایی داریم. تمام مقاطع سنی در آن نقطه حساس به هم متصل می شوند چون آنجا یک الگوی هماهنگ و متناسب و جاودانی ارائه می شود. همه هستند از کودک شیر خواره حضور دارد تا پیرمرد 70 ساله اگر از اهل بیت(ع) هستند، ازاصحاب هم هستند. حجت برای همه تمام می شود. البته در ساختن قضیه عاشورا جوانانش نقش ویژه ای داشتند. وقتی مقاطع سنی را در مورد اصحاب و یاران مطالعه می کنید، می بینید جوانان تلاتو و بر جستگی خاصی در این حماسه دارند.
به عمل کار برآید
در روایت هست که جماعتی بعد از موسم حج آمدند مدینه تا خدمت اما رضا(ع) برسند. در معرفی خودشان گفتند ما جمعی از شیعیان علی(ع) ابن ابی طالب هستیم و می خواهیم مولایمان حضرت رضا(ع) را ملاقات کنیم ظاهرا از منطقه ایران هم بودند؛ خراسان، خبر را به به امام رساندند. اما م این کاروانیان را راه نداد و تحویل نگرفت. این ماجرا مکرر اتفاق افتاد. این کاروانیان چندید بار آمدند و تحویل گرفته نشدند و منتظر ماندند دم درعجیب است؛ کانون مهر و منظر نامه محبت الهی، اینها را نمی پذیرد. در آخرین بار، این کاروانیان به خدمتکار امام گفتند به حضرت امام رضا(ع) بگو به ما جواب بدهید زیرا ما داریم به شهر خودمان بر می گردیم، ما چه جوابی به دوستان و زن و بچه خودمان بدهیم، بگوییم رفتیم و امام رضا(ع) ما را تحویل نگرفت؟! پیغام را خدمت آقا رساندند. حضرت فرمودند حالا بگویید بیایند. این صحنه خیلی صحنه عجیبی است. وقتی اینها خدمت اما وارد می شوند، حضرت دوباره آنها را تحویل نمی گیرد و خیلی سنگین با آنها برخورد می کند. در واقع اینها دارند مجازات می شوند. اما به خاطر چه گناهی؟ خدمت اما که رسیدند گفتند: آقا مشکل ما چیست؟ چرا اینقدر با ما سنگین برخورد کردید؟ چند بار آمدیم در خانه تان ما را راه ندادید. حالا هم که راه دادید، احساس می کنیم پذیرش خوبی از ما نیست؟ حضرت جواب دادند: « ادعای بزرگی کردید وقتی به شما گفتند شما کی هستید؟ گفتید ما از شیعیان علی(ع) ابن ابی طالبیم. اما من که نگاه می کنم، اثری از این ادعا در شما نمی بینم.» بعد حضرت معیار دادند و فرمودند می دانید شیعه علی(ع) کیست؟! شیعه علی(ع) حسن است و حسین(ع) است. ابوذر و سلمان شیعه علی(ع) هستند. بعد اما رضا(ع) به اینها گفت اگر می گفتید ما دوستان علی(ع) هستیم راست گفته بودید. گفتید شیعه که در واقع دروغ گفتید. زمانی که حضرت این جمله را گفتند اینها متوجه اشتباهشان شدند و گفتند که آقا ما دوستدار و ارادتمند شما هستیم. ما محب شما هستیم. ما در پیروی از علی(ع) فاصله زیادی با شما داریم. تا این جمله را گفتند جمع برگشت و فضا عوض شد. امام به پا خاستند و یکی یکی این کاروانیان را مورد تفقد خود قرار دادند و به آنها محبت فرمودند. بعد هم حضرت به آنها هدیه و صله داد. یعنی چه؟ خدا کند این را ما خوب بفهمیم. یعنی ادعایی داشتید که هیچ حقیقت نداشت. وقتی انسان ادعایی دارد که پشتوانه ای از حقیقت ندارد، ناقص است. یعنی اساس، صدق و راستی و هماهنگی ادعا با عمل است. یعنی حضرت با این عمل می خواستند یک خط جدی و بر جسته ای را برای همه دوستداران اهل بیت(ع) در همه زمان ها ترسیم کنند.
جوان عاشورایی کیست؟
عنوان جوان عاشورایی عنوان برجسته ای است. باید مطالعه کنیم که این عنوان چه مختصاتی دارد؟! باید ببینیم از فرهنگ عاشورا برای یک جوان چه چیزهایی استخراج می شود. باید آنها را کنار هم بگذاریم، دسته بندی کنیم و محور قرار بدهیم و برای رسیدن به آن تلاش کنیم. جوانان عاشورایی، عنوانی است که عزیزان جوان باید آن را برای خود حلاجی کرده و با معیارهای کربلا و عاشورا به سمت آن حرکت کنند. اولین طرازهم دراین مسیر، حضرت علی اکبر است. طرازبعدی، حضرت ابوالفضل(ع) است. اینها عالی ترین درجه از یک زندگی الهی هستند که تفسیرحیات و مرگ هماهنگ با انسان کامل هستند. اگر کسی گفت جوان عاشورایی، فرهنگ متمایزی را معرفی می کند و می گوید من از این طایفه ام. آن وقت بایر آثارش در زندگی جوان معلوم باشد. صدق این را به ما می گوید و ما هم باید همه زندگی مان را خرج همین کنیم. سعادتمند کسی است که عمر خود را برای حسین(ع)ی شدن و عاشورایی شدن هزینه کند؛ یعنی برای همان زندگی و مرگی که مورد پسند خدای متعال است. این حرکت و شناسایی، کارهیات ها و عزیزانی است که دلبسته سیدالشهدا (ع) هستند. جوان عاشورایی یعنی کسی که دائم در حال خود شناسی و خود سازی است. دائم خودش را با امام حق هماهنگ می کند. در خط امامت است. اهل بصیرت است. زمان و مختصات آن را می شناسد. اهل انتخاب های بزرگ و خوب است. عاشورا یعنی انتخاب بزرگ. وقتی همه به بن بست می رسند، عاشورا تازه اول راه است. وقتی همه رسیدند به پایان خط، تازه امام حسین(ع) آنجا ایستاده. عاشورا یعنی راه بدون بن بست و جوان عاشورایی معدن انرژی های مثبت است و امیدوار، شجاع و اهل خطر. جوان عاشورایی صدرنشین است. اتصال یک جوان عاشوراییبه حلقه امات است که او را وصل می کند. متصل است به اما عصرو از طریق نایب حضرت درعصرغیبت، در حلقه یاران حضرت است. جوان عاشورایی آن کسی است که تمام شخصیتش حاله ای از ادب فراگرفته و تمام وجودش مملو از شور و حماسه است. یک شخصیت پر تلاش و ورزیده که چابک، با طراوت و محیای برای انجام ماموریت است. با تنبلی سازگاری ندارد. از شخصیتش برکت ومحبت می بارد. گوی سبقت را در احسان و مهرورزی از دیگران گرفته، اما دشمن شناسی اش درجه یک است. خلاصه کلام، جوان عاشورایی یعنی جوان مومن، سرزنده، هوشیار، در صحنه، باطراوت، پرامید، خط شکن، شجاع، حماسه پرداز، مهربان، باادب، باتقوا و...
هیات ها؛ شبکه ای از منتظران
وقتی روی هیات های عزاداری پرچم می خورد، معنی اش این است که ما میراث دار وخونخواه حسین(ع) هستیم. ما با صاحب این واقعه نسبت داریم. بهترین و خالصترین شبکه منتظران موعود، همین هیات های ناب ما هستند که در کمال اخلاص و پاکیزگی خودشان را مهیا می کنند برای این که مقدمات را برای آن کار آخر فراهم کنند. جوان ها باید درباره وضعیت هیات ها خوب دقت کنند. یک بررسی و آسیب شناسی کنند. این کار را باید فقط جوانان انجام بدهند. البته باید از استادان بهرمند شوند. همان طور که جوان عاشورایی را باید مطالعه کرد، هیات های عاشورایی را هم باید بررسی کنیم. باید مختصات، ویژگی هاو هندسه اصلی آن را استخراج کنیم. در باب هیات های عزاداری ما بین دو وضعیت قرار گرفته ایم که هیچ کدام را نمی پسندیم؛ به خصوص در مورد فضای هیات ها در محرم. هیات ها همیشه در حال کار کردن هستند، ولی گل کارشان محرم و صفر است. اول، هیات های سنتی ماست. منظورم از هیات های سنتی این نیست که بخواهد مهم هیات های قدیمی را در بر بگیرد، بلکه سبک مد نظرم است. در سبک ها برای عرض ارادت به محضر سیدالشهدا(ع) ، ما می گوییم این سبک، یک سبک آمیخته با یک حزن منفعل است؛ یعنی هدفشان این بوده که جمع بشوند و گریه کنند. فضای شعرها، حال و هوای جلسات، همان چیزی است که شهید مطهری در برابرش فریاد ها زد. شعرهای زلیلانه و حقیرانه که هیچ نسبتی با امام حسین(ع) و عاشورا ندارد. این یک مد و یک سبک است. یک سبک دیگر هم هست که باید اسمش را گذاشت مدرن. این سبک مدرن هم دارد به صورت همان سبک قدیمی و سنتی ماتبدیل می شود. در واقع سبک منفعل است که دنبال فضاهای تراژیک هستند. نگاهشان به حادثه، بیشتر نگاه تراژدیک است. از یک ادبیات سانتی مانتال استفاده می کنند. دور هم جمع می شوند و لحن وسبک درست می کنند. شعر هایی که می خوانند نوعا شعرهای بسیار مبتذل و سطحی هستند. دائما دنبال چشم و خط و خال ابرو هستند. ترانه هایشان هم، ترانه های بسیار مبتذل و دم دستی. هیچ کدام از این دو نوع هیات را برای امام حسین(ع) نمی پسندیم. من نمی گویم کسانی که در این جلسات شرکت می کنند اجر نمی برند. چون اصلا ربطی به من و خیلی ها ندارد. بالاخره دل آدم هاست و حضورشان بر سر سفره امام حسین(ع). اما باید دید پسند امام حسین(ع) چیست و هیات مناسب و مطلوب از نگاه سیدالشهدا کدام است؟
اصل، معرفت است
هیات مطلوب، همان هیاتی است که شهدا معرفی کردند. با وقوع انقلاب اسلامی، آن ادبیات ناب عاشورایی در مجالس عزای حسین(ع)ی جریان پیدا کرد. اصلا ما با همان ادبیات انقلاب، جنگیدیم. با انقلاب اسلامی و جنگ، هیات ها غبار روبی شدند و جوان ها هم میان دار. بزرگ تر ها هم همراه آنها شدند. ادبیات عاشورایی، ادبیات اصلی شد. الان رسالت هیات ها این است که جوان ها به تبعیت از شهدا، پرچم ها را بگیرند. اما مجالسی وجود دارد که اسمش هم مجلس عزاداری است، ولی در آن اصلا نشانی از شهدا نیست. چنین جلسه ای اصلا جلسه عاشورایی نیست. اگر در سن و سال شهدا بررسی کنید، متوجه می شوید که بیش تر آنها بین15 تا24 سال سن داشتند. این یعنی چه؟! این همان جوان عاشورایی است. باید در تمام این هیات ها این شهدا حضور داشته باشند. یعنی یک هیات داشته باشیم که در این زمان و شرایط نمونه واقعی یک هیات عاشورایی باشد. اینجا ودراین هیات ها دیگر رقابت برسرعلم و کتل نیست. رقابت سبک و... نیست. جوانان باید هیات هایشان را معرفت محور کنند. در این هیات ها باید کتاب خوانده شود. استاد دعوت شود. کارها باید معرفت محور باشد. متانت، معرفت، سلامتی ازاعو جاج ها، نجابت، شور و حماسه، تولید شجاعت و فرهنگ انقلابی؛ اینها کارکردهای یک هیات شایسته و عاشورایی است.
اذان بی نماز
به تعبیر حضرت آیت الله جوادی آملی، مجالس حسینی باید محوریتش با معرفت باشد. یعنی یک یاز شاخص های هیات صحیح این است که معرفت محور باشد. آنهایی که در این هیات شرکت می کنند، بصیرت پیدا کنند.
معرفتشان در پوشش آن حماسه و شور منتقل شود. بعد یک مثالی را ایشان می زنند. فرق سینه زنی ها با منبر، مثل اذان و نماز است. شما هر چه دلتان بخواهد اذان بگویید، با زیباترین لحن و بهترین روش اذان بگویید، ولی نماز نخوانید، این کار که اثری ندارد. اصل مساله، همان نماز است.
منبع: آیه شماره دی ماه 89