مدرسه رفتن شیرینی و تلخی مخصوص خود را دارد، مخصوصا رفتن از یک دوره به دوره دیگر که دبیرستان بیشترین تفاوت را دراینبین دارد چون اخرین دوره قبل از ورود به دانشگاه محسوب میشود و قوانینی بهمراتب متفاوتتر از دورههای پایینتر دارد. امروز یک گزارش را از زبان یک دانشآموز که بهتازگی وارد دبیرستان شده را برای شما دوستداران بنیتا آماده کرده ایم، لطفا در ادامه با ما همراه باشید.
توجه داشته باشدی که این مقاله از زبان یک دانشآموز بیان شده است. سلام من رایان هستم، من امسال تازه به دبیرستان رفتهام، خبر بد این است که هفته اول خیلی خیلی طولانی گذشت. خبر خوب این است که من خیلی چیزها در این هفته یاد گرفتم که میتواند کمک شایانی را به بچههای شما بکند که قرار است هفته اول را در مدرسه تجربه کنند.
rahnah3k
1- کسی به لباسی که پوشیدهاید اهمیتی نمیدهد.
مادر من قبل از رفتن به مدرسه من را به مغازه برد تا یک لباس مخصوص برایم تهیه کند و فکر میکرد که من خیلی به لباس اهمیت میدهم، ولی نه اصلاً اینگونه نیست و برای من فقط راحت بودن در لباس مهم است. خیلیها در مدرسه بهگونهای هستند که انگار تازه از تخت خواب بلند شدهاند و بعضیها هم با پیژامه واقعی به مدرسه آمدهاند.
2- دبیرستان واقعا با راهنمایی فرق میکند.
در سال آخر راهنمایی شمارا کمی با قوانین جدید در دبیرستان آشنا میکنند ولی چیزی که آنها به شما میآموزند با چیزی که بعداً میبینید کلاً فرق میکند. در دبیرستان درسها سختتر هستند. تعداد افراد بیشتر است. وندینگ ماشین (ماشین خودکاری که با انداختن پول در سوراخ آن جنس مورد لزوم از آن خارج میشود.) هم در آنجا وجود دارد و میتوانید سر میز ناهار از گوشی موبایل خود استفاده کنید.
3- به یک کیف پول نیاز داریم
ما باید کارت شناسایی دانشآموز را در اکثر اوقات با خود حمل کنیم. چون مدرسه آن را برای همهچیز اسکن میکند. اگر قبل مدرسه دلمان نان شیرین بخواهد یا بعد از مدرسه به مکدونالد برویم باید حتما کیف پول داشته باشیم. سال آخریها هم که با خود گواهینامه رانندگی را حمل کمی کنند که صد در صد کیف پول نیاز دارند.
پارس ناز
4- بعضی از بچهها واقعا خیلی مسن به نظر میآیند.
خیلی از بچهها رانندگی میکنند و خودشان شغل دارند، بعضیها هم بهصورت کامل ریش درآوردهاند و دقیقاً میدانند که برای دانشگاه به کجا خواهند رفت. بعضیها هم در کمال تعجب من در انتخابات شرکت میکنند.
5- دبیرستان اصلاً مانند فیلمها نیست.
آن چیزی که در فیلمها میبینید را باور نکنید، فیلمهایی مانند باشگاه صبحانه، بیکلاسی (فیلم موردعلاقه مادرم)، دینامیت ناپلئون و انجمن شاعران مرده، باید بدانید که دبیرستان شبیه هیچکدام از این فیلمها نیست. هیچ سال اولی آنقدر دستوپا چلفتی نیست که با سر برود داخل سطل آشغال، البته این را هممیدانم که این هفته اول من است و باید منتظر بمانم.
6- بیشتر سر کلاسید و کمتر دوستانتان را میبینید.
من در یک مسیر آموزشی هستم که باعث شده سر ردههایی بروم که همه اینها برای من غریبه هستند و اصلاً نمیتوانم دوستان خود را ببینم. ساعت استراحت بسیار کوتاه است و فرصت کمی برای دیدن دوستانم دارم. ساعت غذاخوری نیز به همان اندازه کوتاه است. کل امروز من دوستانم را فقط برای 20 دقیقه دیدم.
7- آشنا شدن با بچههای بزرگتر خیلی جالب است.
motahhari
من بهتازگی وارد تیم دو و میدانی مدرسه شدهام و تقریباً همه آنها دانش آموزان بزرگتر از من هستند و من الان خیلی از آنها را میشناسم. آنها واقعا یک رفتار خوب و ملایمی را بادانش آموزان تازهوارد دارند، شناختن و همنشینی با آنها باعث شده است که من حس کنم واقعا یک دبیرستانی کامل هستم.
8- قد من کوتاه است.
قد من نسبت به بقیه کوتاه است. در هر کلاسی که در دوران ابتدایی بودهام تقریباً قدم از همه کوتاهتر بوده است. در راهنمایی کمی رشد کرد م و تقریباً قدم متوسط شد ولی در دبیرستان دوباره احساس قدکوتاهی میکنم. بعضیها خیلی قدشان بلند است مخصوصا سال بالاییها، بعضی از آنها 30 سانتیمتر از پدر من هم بلندتر هستند.
9- من از محدود بچههایی هستم که در رسانههای اجتماعی حضور ندارم.
من در فیسبوک و یا اینستاگرام نیستم، من فقط اکانت اسنپ چت دارم و از آن هم خیلی استفاده نمیکنم. من از موبایلم برای یازی پوکمن گو استفاده میکنم و اینترنت را برای جیزهای جالب وجببهوجب میگردم، کمی هم در یوتیوب پرسه میزنم. شبکههای اجتماعی جالب هستند ولی من برایم مهم نیست که مردم به کجا میروند و چه چیزی میخورند. منظور من این است که اگر ما دوست باشیم شما به من میگویید که تعطیلات کجا رفتهاید پس چه لزومی دارد که من از شبکه اجتماعی برای با خبر شدن از حالتان استفاده کنم؟
10- زبان فرانسه سختتر از آن چیزی است که من فکرش را میکردم.
پدر و مادرم به من گفتند که اسپانیایی را برای دانستن زبان خارجی در مدرسه یاد بگیرم، چون هردوی آنها در دبیرستان این زبان را انتخاب کرده بودند و میتوانستند که به من تا حدی کمک کنند. پدر من تاگالوگ حرف میزند که خیلی شبیه به زبان اسپانیایی است و او فکر کرد که این هم میتواند در این انتخاب موثر باشد. ولی من زبان فرانسه را انتخاب کردم چون میخواستم که یک چیز متفاوت را تجربه کنم و الان دارم با تمام وجود میگویم که این زبان دارد سخت میشود.
11- در دبیرستان گروههای زیادی برای انجام پروژه وجود دارد
من اساس کسی نیستم که برای انجام یک پروژه با افراد ناشناس همگروهی شوم ولی الان یک هفته گذشته است و من جز دوتا از این گروهها شدهام. آنها به من میگویند که «هی این شماره موبایل من است و اگر مشکلی نیست آخر هفته با من تماس بگیر تا در خانهمان این کارها را سروسامان دهیم»، اگر دوستان من در کلاس بودند به این چیزها اهمیت نمیدادم ولی دوستی ندارم و باید شروع به پیدا کردن دوست جدید در قالب اینچنین کارها بکنم.
12- دبیرستان گیجکننده است.
من دقیقاً نمیدانم که آفیس ای بی سی کجاست و چگونه میتوانم در کافهتریا ناهار بخرم. من یک بطری آب خوب را در این هفته ازدستدادهام و نمیدانم که در این فضای گیجکننده باید کجا را برای پیدا کردنش بگردم. من خیلی دوست ندارم از مردم سؤال بپرسم، پس امیدوارم که بهزودی آن را پیدا کنم.
13- دبیرستان خستهکننده نیست.
قبلاً فکر میکردم که بیحوصلگی من در مدرسه به خاطر طولانی بودن آن و خستهکنندهتر بودنش است. ولی الان در دبیرستان من در بعضی از ردهها جای نشستن در سر میز دارم ورزش موردعلاقهام را انجام میدهم. واقعا من بیشازپیش در مدرسه درگیر شدهام و از این اتفاق هم خوشحالم، خب اگر قرار است من چند سال در اینجا بمانم پس باید با لذت آن را بگذرانم.