ای نام تو بهترین سرآغاز
بینام تو نامه کی کنم باز
درآمد: انسان در فضای بیاختیاری بیهیچ شناخت، چشم به جهان میگشاید و پدر و مادر و اعضای خانواده بر او «نام» مینهند و نوزاد در این امر بزرگ اجتماعی کوچکترین اختیاری ندارد، اما «هویت» زندگی خود را در پیوند با آن خواهد داشت و تشخص خود را با داشتن آن «نام» از دیگران درمییابد. به ظاهر فرایند این امر طبیعی به نظر میرسد اما در واقع صبغه اجتماعی و فرهنگی دارد و تحقق آن در سراسر جهان برپایه آداب و رسوم و فرهنگ و پاره فرهنگهای اقوام و ملل شکل میگیرد.
مراسم زایمان و تولد نوزاد، و چگونگی نامگذاری و ارزشمندی معنوی آن، با آیینهای برخاسته از فرهنگ و دیانت جامعه و عناصر آرمانی و معنوی قشرهای گوناگون اجتماعی پیوند دارد و در جامعههای بزرگ و ملتهای تاریخی همانند ایران در هر منطقه و نزد هر قومی ویژگیهایی پیدا کرده است و همزمان همسانیها و همانندیهایی نیز در کل جامعه چشمگیر شده که نشانه یگانگی و وحدت ملی و فرهنگی به شمار میآید.
1ـ نام واژههای گوناگون
واژه «نام» که برابر واژه عربی «اسم» است، در زبان پهلوی به همین صورت نام (Nam) و در زبانهای فارسی باستان و اوستا و هندی باستان و ارمنی Naman آمده است. در دیگر زبانها و گویشهای ایرانی نیز همانندهایی دارند و چه بسا Nome در زبان فرانسه و Name در زبان انگلیسی بیرابط با Nam پهلوی نبوده است.
به هر صورت نام را لفظی میدانند که بدان کسی یا چیزی را بخوانند (فرهنگ معین). نوزادان نیز نام پیدا میکنند تا در همه عمر، آنان را بدان بخوانند و بدان شناخته شوند. این امر شاید در دوران پیش تاریخی، به گونهای که در اعصار تمدن انسان، شایع شده، تظاهر نداشته است و فقط صاحبان قدرت و مکنت نام و نشان داشتهاند به همان سان که بعدها دارای القاب گوناگون شدهاند و دانستن نام افراد، به نوعی با جادو و جادوگری و طلسمشکنی و شناخت سعد و نحس و آیندهگویی زندگی صاحبان نام مرتبط میشده است.
با ورود انسان به دوره تمدن، داشتن نام و آشنا شدن همگان بر آن حرمت و تابو بودن خود را از دست داده و برپایه منزلتهای اجتماعی و اعتقادی نامگذاری (تسمیه) و آشکار کردن آن بر همگان رواج پیدا کرده است. از واژه نام در ادب فارسی ترکیبهای ارزشی بسیار پدید آمده است، چون:
ـ نام بلند، به نام بودن، نام نامی به جای شهرت و آوازه و افتخار:
نماند حاتم طایی ولیک تا به ابد
بماند نام بلندش به نیکویی مشهور
(سعدی)
چنین گفت موبد که مردن به نام
به از زنده دشمن بر او شادکام
(فردوسی)
ـ نامجو و نام جوی به جای جویندة نام:
فرانک بدو گفت کای نامجوی
بگویم تو را هر چه گویی، بگوی
(فردوسی)
به خواسته نشود غره و همه نه شگفت
که نامجوی نگردد به خواسته مغرور
(فرخی)
ـ نامآور، نامبردار، نامور، نامدار به جای بلندآوازگی
به هر کار کو جست نامآوری
در آن کار دادش فلک یاوری
(نظامی)
بهشتی درخت آورد چون تو باز
پسر نامجوی و پدر نامدار
(سعدی)
ـ نامننگ به جای ننگنامی و بدنامی
مرا سر نهان گر شود زیر سنگ
از آن به که نامم بر آید به ننگ
(فردوسی)
به نام ار بریزی مرا گفت خون
به از زندگانی به ننگ اندرون
(فردوسی)
بر خیالی صلحشان و جنگشان
بر خیالی نامشان و ننگشان
(مولوی)
ـ نام نیکو، نام نیک، نکونامی به جای نیکنامی و خوشنامی و شهرت پسندیده
به نام نکو گر بمیرم رواست
مرا نام باید که تن مرگ راست
(فردوسی)
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت پایدار
(سعدی)
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کز او ماند سرای زرنگار
(سعدی)
و بالاخره:
سعدیا، مرد نکونام نمیرد هرگز
مرده آن است که نامش به نکویی نبرند
2ـ ارزشهای نامگذاری
در میهن ما نخستین توجه خانواده به دادن نام نیکو و زیبا به نوزاد است. این امر نهتنها در عصر باستان معمول بوده، بلکه در روزگار حضرت ختمیمرتبت(ص) و امامان و پیشوایان مذهبی و اندیشهوران ایرانی، در اعصار اسلامی چون هدیهای گرانبها به نوزادان جامعه شناخته شده و در کتابهای احادیث و رسائل فلسفی و تربیتی و اندرزنامهها و تألیفات اخلاقی بر این امر فرهنگی سفارش گردیده است.
با بررسی نوشتارهای فلسفی و اخلاقی ابنسینا حکیم بلندپایه ایرانزمین، توجه میشود که وظیفه پدر آن است که «نام نیکو جهت فرزند خوش انتخاب کند» (صدیق، ص137)، و نیز این جمله اخلاقی «از حقوق پدر و مادر بر فرزند آن است که نام نیکی بر وی نهند؛ نامی که از نظر دینی و اجتماعی پسندیده باشد.» (تدابیرالمنازل، ص35)
در قابوسنامه عنصرالمعالی کیکاوس بناسکندر، شاهزاده زیاری، خطاب به فرزندش آمده است در زمانی که صاحب فرزند شدی، «ای پسر، اول چیزی باید که نام خوش بر او نهی که از جمله حقهای پدران بر فرزندان یکی آن است که او را نام خوش نهند» (قابوسنامه، ص132). خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب نفیس اخلاق ناصری آورده است: «چون فرزند به وجود آید، تسمیه او باید کرد به نامی نیکو.» (صدیق، ص164) در دیوانهای شاعران پارسیسرا در همه ادوار فرهنگی و تاریخی به این امر عنایت خاص شده است؛ از آن میان ناصرخسرو قبادیانی فرماید:
نام نکو گزین که بدان چون بخوانمت
در دلت شادی آیدت و در جانت خرمی
داشتن نام نیکو، در کودک و جوان نوعی احساس اطمینان و اعتماد به نفس به او میدهد و شخصیت او را شکوهمندی میبخشد و محبوبیت او را در جامعه افزونتر میسازد؛ زیرا هر صاحب نامی، همواره با نام خود زندگی میکند.
در نام نهادن بر فرزندان، جنسیت آنان را باید در نظر گرفت. نامهای زنانه برای پسران و نامهای مردانه برای دختران، در شخصیت فرزندان اثر میگذارد و ممکن است در پسران منش دخترانه و در دختران رفتارهای پسرانه پدید آید و در مشاغل و زندگی آینده آنان دگرگونیهایی به وجود آورد. نباید فراموش کرد که انسانها با نام خود و در نام خود زندگی میکنند.
نام من رفتهست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان میآید از نامم هنوز
(حافظ)
3ـ نام و نشان پنهانی و مقدس
در حیات اجتماعی اقوام گوناگون گاه نامگذاریها و نهان داشتن آن و یا حرمت بخشیدن مابعدالطبیعی، از باورهای فرهنگی بوده است. نزد یهودیان بردن نام خدا (یهوه) معمول نبوده و با آوردن واژههای هاشم (الاسم) ال، الوهیم «آدونای» (سرور ما) «بروخ شمو» (مبارک است نام او)، قدوشو بروخو (مقدس، مبارک)، و جز اینها بسنده میکردند. در دیانت مسیح با کاربرد واژههای «پدر» یا «پدر آسمانی» خدای تعالی را در نظر میآوردند. در دیانت اسلام واژه «الله» همواره بیان شده، اما عزّ اسمه، اسمهتعالی و جل جلاله، باریتعالی، قدس اسمه و جز اینها هم به کار رفته و گاه صفات حقتعالی (صفاتالله) به گونه نام بیان شده که شماره آنها بسیار است.
نام خدا همواره مقدس بوده است. در مکتبخانههای قدیم اگر نام یا صفات الهی را روی تخته سیاه نوشته میشد، پس از پاک کردن تخته، گردوغبار گچ را جمع میکردند و گوشه باغچه در محل تمیز و پای بوتههای گل و یا در آب روان میریختند و تقدس نام خدا را بدینسان حفظ میکردند. زن نیز به عنوان ناموس جامعه مقدس بود و نامش را نمیآوردند و نمینوشتند و او را به نام یکی از فرزندان ذکور، اغلب ارشد فرزندان صدا میزدند. از زنان برجسته جهان اسلام نیز با لقب یاد شده است. از حضرت فاطمه زهرا(ع) «دختر بدرالدجی» و «ام ابیها» و از حضرت زینب کبری(ع) «امالمصائب» و از مادر حضرت عباس(ع) به علت داشتن فرزندان ذکور «امالبنین» یاد کردهاند. این سنت گاه در دربارهای سلاطین نیز، کاربرد داشته و غالباً نام مادر پادشاهان، «مهد علیا» نهاده شده است.
ناگفته نماند که القاب حکومتی، سلطنتی، دیوانی، مذهبی و علمی نیز نوعی نامگذاری اعیان و اشراف و بزرگان بوده که جهت حرمتگذاری به شخصیتهای جامعه کاربرد بسیار داشته است. همچنین باید یادآور شد که پارهای از اقشار فرودست جامعه نیز برپایه مشاغل، تعلقات محلهای، اعتقادات دینی، شخصیت و منشهای اخلاقی و اجتماعی دارای نام و نشانهای ویژه، غالباً مرکب از دو نام یا نام و یک صفت میشدند. برای نمونه از لوطیان و «داشمشدیها»، بیآنکه کردارهای اجتماعی و اخلاقی آنها در نظر گرفته شود، با این نامها شهرت داشتهاند: حاج اللهیار (تبریز)، داش آکل (شیراز)، عباس روغنگیر (قزوین)، ناصر جیگرکی، علی قرهپاچناری، حسین ببری، آقا عزیز (شاهزاده قاجاری)، لوطی صالح، عبدالله بیغم، باقر بیخون، اکبر بلند، علی نیزهای، مهدی گاوکش، حاجی معصوم، هاشم عرقگیر (همگی در تهران) و در زمان اخیر، رمضان یخی، شعبان بیمخ و نامهای دیگر. گاه شهرها نیز با داشتن نام و لقب حکومتی، سیاسی یا دینی و جغرافیایی شهرت یافتهاند. تهران در دوره ناصرالدین شاه، لقب «دارالخلافه» پیدا میکند. پایتختها غالباً «دارالسلطنه» نامیده میشدند، ایالتهای بزرگ را «دارالحکومه» مینامیدند، شهرهای خوش آب و هوا را «دارالسرور» و شهرهای مرزی را «دارالمرز» و بلاد مهم مذهبی را «دارالمؤمنین»، «دارالعباد» و قزوین ما را بر پایه برخی روایتها «بابالجنه» مینامیدند. شهرهای مهم مذهبی نیز نام و لقب جاودانه یافتهاند؛ چون: «مکه معظمه»، «مدینه مطهره»، «نجف اشرف»، «کربلای معلی»، «مشهد مقدس» و جز آنها.
4 ـ گزینش نامها در امر نامگذاری
در نامگذاریها عقیده و سلیقه پدر و مادر و بزرگان خانواده دخالت تام داشته است. گاه نامهای انبیا و امامان و فرزندان آنان مستقیم (ابراهیم، موسی، عیسی، محمد، علی، حسن، حسین، رضا، مریم، فاطمه، زهرا، زینب) و غیرمستقیم (اسدالله، ابوتراب، زینالعابدین، بتول، معصومه) بر فرزندان نهاده میشد، خاصه نزد کسانی که اعتقاد داشتند روز قیامت که نامهخوانان، نام خوانند، آنان که نام قدیسان دارند، مقربترند. از این گروه هستند کسانی که در شناسنامه فرزندان نامهای مذهبی انتخاب کردهاند؛ اما به نامهای جدید غیرمذهبی نامیده میشوند. همچنین باید از کسانی یاد کرد که نامهای افسانهای و تاریخی ایرانیان و پادشاهان و سرداران خوشنام که جوانگرایی در آنها بسیار است، بر فرزندان خود نهادهاند که گاه به علت ناآشنایی، نامهای اسکندر و چنگیز و تیمور و جز آنها نیز روایی داشته است. برای دختران نیز نام گلها (نسترن، یاسمن) و ارزشها (زیبا، طناز، فریبا) و طبیعت (دریا، صحرا، ستاره، قمر، شمسی) برگزیدهاند، و نامهای فرخ و مبارک و میمون گاه به غلامان تعلق پیدا کرده است. بسیاری از خانوادهها، پس از استخاره با قرآن مجید، نام خاصی را که به نظرشان میآید، آن را مبارک دانسته و فرزندان خود را به آن نام خواندهاند.
اوضاع و احوال اجتماعی و سیاسی حاکم بر جامعه، بر چگونگی نامگذاریها، اثر میگذارد. پیش از انقلاب، نامهای دختران اگر معنای فارسی هم داشت، آهنگ اروپایی پیدا کرده بود، چون ریتا، شیدا (به جای شیدا)، زری (به جای زهرا) و نامهای پسران ناتمام تلفظ میشد، هوشی (به جای هوشنگ)، فری (به جای فریدون) و جز اینها؛ اما پس از انقلاب نامهای مذهبی رونق یافت و نه تنها نامهای مذهبی سابق ارجمندی یافتند، بلکه نامهایی چون سمیه، مروه، حسنیه و جز اینها هم معمول گشت.
در دوران معاصر نسبت به نام و نامگذاری و ثبت احوال، تابعان هر کشور، نظام و قوانین جدیدی تنظیم گردیده است. این وضع نخست در مغربزمین متداول شد و مورد اقتباس کشورهای شرقی از جمله ایران قرار گرفت. با آنکه پیش از مشروطیت به این امر توجه شده بود، اما به صورت رسمی و قانونی، پس از پایگیری نظام مشروطیت، با تأسیس اداره سجل احوال ایرانیان نیز دارای نام و نامخانوادگی و نشانهای دیگر رسمی و کشوری شدند.
در آغاز دولتهای مشروطه به ویژه وزارت داخله که عهدهدار این امر مهم اجتماعی شده بود، با مشکلات زیادی رویارویی داشت. مردان اجازه نمیدادند نام زن و دخترانشان آشکار شود و سن و سال آنان بر نامحرمان معلوم گردد؛ اما مسئولان با تبیین وقایع چهارگانه حیات (ولادت، ازدواج، طلاق، مرگ) برای مردم و لزوم و آگاهی دولت بر آنها از سال1297 خورشیدی (تصویب نامه1167) با بصیرت لازم توانست اندک اندک هم کار خود را پیش برد و هم آحاد جامعه را به این امر راغب سازد. در سال1304 اداره سجل احوال وزارت کشور دامنه کار خود را از تهران به شهرستانها نیز توسعه داد و در سال1307 نظامنامه سجل احوال را تنظیم و به نگارش درآورد و در سال1314 به تصویب رساند. در سال1355 قانون ثبت احوال به تصویب رسید و سازمان ثبت احوال کشور به وجود آمد. و در سالهای پس از انقلاب اصلاحنامههایی نوشته شد و تغییرات اندکی پدید آمد، به گونهای که در حال حاضر سازمان مزبور با برخورداریهای علمی و تکنولوژیک و نیروی انسانی کارآمد فعالیتهای خود را در سراسر کشور ادامه میدهد.
نتیجهگیری
آدمی در فضای بیاختیاری، بیهیچ شناخت چشم به جهان میگشاید و به «نامی» نامیده میشود، قدرت لایزال الهی جهان را بر او مکشوف میکند (علّمالآدم اسماء کلها) با هر تفسیری از این آیه شریفه، مفهوم متعلق به موضوع، بر او روشن میگردد: در این روند انسان هویت شخصی و فرهنگی و اجتماعی پیدا میکند و این هویت با نام او مشخص میشود و پس از مرگ نیز یاد او در پیوند با آن هویت باقی میماند. این امر که به معنای دیگر ممیز او از دیگران است و شخصیت او را مینمایاند، امری است اجتماعی و با اندیشهها و باورهای خاندانی و قومی و ملی و دینی پیوند مستقیم دارد و بیتردید همانند دیگر امرهای اجتماعی در تحول بوده و از حالت جمعی و تباری به حالت فردی و شخصی رسیده و همواره در منطقههای گوناگون یک جامعه بزرگ و قشرهای اجتماعی و زمانهای تاریخی صبغههای خاص یافته است و از طبیعت و ارزشهای جامعه و حرمتهای فرهنگی و دینی بهرهبرده است.
در اعلامیه حقوق بشر آمده است: «تمام افراد بشر آزاد زاده میشوند و از لحاظ حیثیت و کرامت و حقوق با هم برابرند» (ماده1) و در جای دیگر اضافه شده است: «هرکس حق دارد که شخصیت حقوقیاش در همه جا به رسمیت شناخته شود» (ماده6) و در منشور حقوق آموزش و پرورش نیز آمده است: «مادران و کودکان حق دارند که از کمک و مراقبت ویژه برخوردار شوند. همه کودکان اعم از آنکه در پی ازدواج یا بیازدواج زاده شده باشند، حق دارند که از حمایت اجتماعی یکسان بهرهمند گردند».(ماده2)
در جامعه کهن و تاریخی ایران امرهای مذکور، جایگاه بررسی و شناخت یافته و در مسیر روزگاران پیش تاریخی و اعصار تاریخی ویژگیهای اجتماعی و فرهنگی حقوق یاد شده آشکار گردیده است.
در عصر جدید و تشکیل «ملت» به معنای حکومتی، فزون بر برخورداری از میراثهای ملی به معنای فرهنگی، از مزایای ملی به معنای حکومتی نیز طرف بربسته و نهاد ویژهای در کشور، بنیانگذار و نگاهبان آن گردیده است (سازمان ثبت احوال کشور) و در نتیجه نامگزینی به گونه یک امر و سنت ارزشمند اجتماعی نه تنها چون گذشته قوام خانواده یعنی هسته اصلی اجتماعی را فراهم میآورد، بلکه با توسعه آموزشهای جدید علمی و فنی، گزینش نامهای زیبا و درخور زندگی جدید، حیثیت و منزلت زادگان زمان را بالاتر میبرد و توانمندی و داشتن وقار اجتماعی را در آنان زنده نگاه میدارد و فزون بر همه آنها نهاد جدید، با کاربردهای آماری در زمینههای گوناگون چهارگانه (ولادت، ازدواج، طلاق و مرگ) حرکت جمعیت و سیمای آن را روشن ساخته و به لحاظ اجتماعی و اقتصادی به نوعی، تنظیم حیات ملی را عهدهدار گردیده است.سخن را با بیتی رندانه از شاعری کمشناخته به نام فصیحی هراتی با نام خدا، پایان میدهیم.
هزار بار قسم خوردهام که نام تو را
به لب نیاورم، اما قسم به نام تو بود
پینوشتها:
1ـ ابن سینا. تدابیر المنازل(ص35) به نقل از آرای دانشمندان مسلمان در تعلیم و تربیت و مبانی آن(تهران، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه377)
2ـ پارساخو، اسدالله، فرهنگ نام و نام گزینی، تهران،سازمان ثبت و احوال کشور، 1389
3ـ جانسون، کلی. اعلامیه حقوق بشر و تاریخچه آن، ترجمه محمد جعفر پوینده، تهران، نشر نی، 1377
4ـ دهخدا، علیاکبر. لغتنامه (واژههای «نام»، «اسم» و «تسمیه»)، تهران، سازمان لغتنامه دهخدا، 1342
5ـ صدیق، عیسی. تاریخ فرهنگ ایران، تهران، دانشگاه تهران، 1351
6ـ کیکاوس، قابوسنامه به اهتمام دکتر غلامحسین یوسفی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1345
7ـ ماحوزی، علیرضا. (گردآورنده) مجموعه قوانین و مقررات ثبت احوال و قوانین مرتبط با آن، تهران، سازمان ثبت احوال کشور، 1375
8 ـ معین، محمد. فرهنگ معین، تهران، امیرکبیر، 1349
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : hasantaleb