رکسانا خوشابی؛ کارشناس ارشد مشاوره بالینی
گمان نکنم در بین همه مردم دنیا کسی پیدا شود که در زندگیاش مسئلهای وجود نداشته باشد. همه ما بطور روزانه با انواع مسائل روبرو هستیم. مسائلی که مستقیما مربوط به خودمان هستند یا مسائلی که در محیط خانواده یا محیط شغلی و تحصیلی مان پیش میآید و بطور غیر مستقیمتری به ما مربوط میشوند.
همچنین هر کدام از ما روشی را برای حل مسائل داریم و متاسفانه بعضی از ما هم هیچ روش مشخصی برای حل مسائل خود نداریم و در مقابل مسائل نقش یک شکست خورده را بازی میکنیم. حل موفق مسائل، کلید رسیدن به موفقیت در هر کاری است. چون بعید میدانم در دنیا کاری وجود داشته باشد که بطور صد در صد بیمسئله باشد.
در این جا میخواهم به برخی روشهای برخورد افراد با مسائل اشاره کنم. شما هم با من همراه شوید و ببینید جزو کدام دسته هستید؟
صورت مسئله پاک کنها!
اینها افرادی هستند که عمدتا از حل مسائل فرار میکنند. اما این فرار همراه با این است که صورت مسئله را هم کلا پاک میکنند. گویی اساسا مسئلهای وجود نداشته و ندارد! اغلب همینها هستند که ناگهان در وسط حل مسائل بیمار میشوند یا برایشان کاری مهم پیش میآید و خلاصه آگاهانه یا نا آگاهانه، سنگی از آسمان فرود میآورند تا بر سرشان بخورد، اما با مسئله اصلی روبرو نشوند.
در نتیجه حتی بعد از سالها مسائلشان همچنان حل نشده باقی میماند. اطرافیان این قبیل افراد بشدت با آنها مشکل دارند چون ناچارند علاوه بر مسائل خود مسائل اینها را هم حل کنند یا اگر حل نکنند شاهد این باشند که اینها تمام عمرشان را با کوهی از مسائل حل نشده باقی مانده و هیچ پیشرفتی نداشتهاند.
از سر باز کنها!
این دسته از افراد هم بدشان نمیآید به هر نحوی خودشان را از مسئولیت خلاص کنند. اینها نیز همیشه از مسئولیت فرار میکنند اما صورت مسئله را پاک نمیکنند بلکه کل مسئله را بر سر دیگری خراب میکنند و خودشان کنار مینشینند و تماشا میکنند. از نظر اینها دیگران باید مسائل را حل کنند و آنها باید استراحت کنند!
انگار که اصلا مسئله به اینها مربوط نبوده و نیست. چنین افرادی هم در زندگی معمولا به موفقیت نمیرسند اگر هم شانس بیاورند و به موفقیت برسند خیلی زود این موفقیت از آنها دور میشود. چون هر کاری به هر حال با مسائلی روبروست که باید آنها را حل کرد.
مسئلهچرخانها!
این دسته از افراد عادت دارند شکل مسائل را عوض کنند. اما چرا؟ شاید برای اینکه تصور میکنند قدرت حل مسئله را ندارند و شاید هم بلد نیستند و حاضر هم نیستند از کسی بپرسند. مثال بارز مسئلهچرخانی، انواع و اقسام بهانهجوییهاست که فرد به جای حل مشکلات آنها را مطرح میکند.
یکی از شغلش کلافه و ناراضی است و به جای حل آن میآید و به اهالی خانه گیر میدهد و از آنها با دلیل و بیدلیل ایراد میگیرد. به این ترتیب مشکل را به یک مشکل خانوادگی تبدیل میکند. در حالی که اگر روی مشکل اصلی متمرکز میشد براحتی از پس حل آن بر میآمد...
برای خواندن بخش دوم- با مسائل خود چه میکنید- اینجا کلیک کنید.