در واقع علامه طباطبایی از آن دسته عرفا حمایت میکند و خود نیز در سلکآنان قرار میگیرد که دارای معرفت الله و متخلق به اخلاق الله بوده و با تهذیبنفس، ریاضات و مجاهدات و تزکیه روح و پاک ساختن دل از عشق و محبت ماسوی الله به کمالاتی معنوی نائل شده و ضمن خلق نیکو، علم و عمل خالص و ذکر و فکر در اسماء واوصاف الهی و ترک شهوت حیوانی و فضولات دنیوی به موعظه، هدایت و تربیت جامعهانسانی پرداخته و افراد مشتاق حق را راهنما هستند; از فقیران و درماندگاندستگیری کرده مظلومان را یاری نموده; گمراهان را به سرمنزل مقصود رسانیده و حقیقتشاگردان عالی مدرسه انبیاء و مکتب اهلبیت هستند و مضامین قرآنی و رواییرا زیربنای تلاشهای فکری، علمی و اخلاقی خود میدانند.
اما ایشان با آن دسته از صوفیانی که مدعی دروغین مقام ولایتند و خود را به هوای نفس و حب ریاست و خرقهبازی و سالوسی و ریا و دکان داری و فریب دادن مردمان ساده لوح و امور موهوم و تخیلات مشغول کردهاند نه تنها مخالف است، بلکه انزجار و تنفری شدید از این دسته داشته و معتقد است چنین افرادی با افسون و فریب جمعی را به نام درویش و فقیر به گرد خود جمع کرده و دکانی از اخبار عرفانی و حکایتهای اغراقآمیز مشایخ صوفی را به نام کرامت برای آنان باز میگویند و به قول مولوی حرف مردان خدا را دزیده تا متاعی برای دکان خود تدارک ببینند:
چند دزدی حرف مردان خدا *** تا فروشی و ستانی، مرحبا
چنین صوفیانی در مریدان خود هیچ تاثیر کمال نفس و صفای روح و خداشناسی و خداپرستی و تقوی نداشته، بلکه به خودپسندی و نخوت آنان افزوده و مردم را از فطرت خداشناسی و گرایشهای عالیانسانی و شوق ذاتی معرفت الله خارج کرده به وادی ضلالت و راه ریا و سمعت کشند.
شمس الدین محمد اسیری لاهیجی چه خوب اینان را وصف کرده است:
آن که میلش سوی لهوست و سماع وجد و حالاتش نباشد جز خداع لاف فقر اندر جهان انداخته رهبر و رهزن زهم نشناخته صد فسون و مکر دارد در درون مخلص و صادق نماید از برون رهزنی چون نام خود رهبین کند عامیان را در هلاکت افکند گوید او که من قلا و وزرهم وز منازلهای این ره آگهم هر که باور کرد آن مکر و دروغ ماند از نور ولایت بیفروغ گم شد و هرگز به منزل ره نبرد در بیابان هلاکت زار مرد کردهای نفس و هوی را پیشوا لاجرم بویی نیابی از خدا نور عرفان در دل و جانت نتافت تو همی گویی چو من عارف که یافت نیستت از عارفان شرم و حیا دعوی عرفان و تلبیس و هوی وای آن طالب که در دامش فتاد هر چه بودش نقد او بر باد داد (1)
علامه طباطبایی که از جهت سیر باطنی در مدارج و معارج عوالم غیب و ملکوت و وصول به درجات مقربین و صدیقین نامور بود، از جهت شرع، فقیهی متشرع به شمار میرفت و در رعایت سنن و آداب به تمام معنی بذل توجه داشت و حتی از به جا آوردن کوچکترین مستحبات دریغ نمینمود و به آورندگان شرع مبین به دیده تعظیم و تجلیل مینگریست، سبت به برخی صوفیه که به شرع مقدس آن طور که باید و شاید اهمیت نمیدادند معترض و از آنان انتقاد میکرد و روش آنان را مقرون به خطا و غیر مصیب به سر منزل مقصود میدانست. از آن طرف نسبت به برخی متنسکین که به عنوان شرع و حمایت از دین و ترویج شرع مبین، علمای ربانی را که با مراقبه و محاسبه سر و کار داشته و از طریق تزکیه و عبادت به کمالاتی معنوی رسیده بودند، مذمت میکردند، و چنین تفکری را ناشی از تعصب بیجا و خشک میپنداشت که روح شریعت از آن بیزار بود. (2) به نظرعلامه بدگویی از چنین انسانهایی که به طریق کشف و شهود خدا را شناختهاند و به حالات معنوی رسیدهاند یک نوع جمود فکری بوده و با سیره اهل بیت عصمت و طهارت (ع) در تباین میباشد.
علامه مجلسی صاحب کتاب گران سنگ «بحارالانوار» با صوفیه میانه خوبی ندارد و با صوفیان زمان خود مبارزه بیامانی را انجام داد و حتی برخی را نفی بلد کرد و راه ایشان را بدعت دانست و اظهار داشت اینان عقاید حقه را تحریف کرده و در نوامیس شرعیه تصرف میکنند (3) و در رد تصوف و عقایدشان رسالهای نگاشت. (4) علامه طباطبایی به هنگام تعلیقه نویسی بر «بحارالانوار» (5) ، با آن که مقام علمی بسیار والا و برجستهای برای علامه مجلسی قائل است، مخالفت ایشان را با درکهای ذوقی و عرفانی مورد نقد قرار داده و این راه را به عنوان یکی از سه راه دستیابی به اندیشه دینی دانسته است.
در هفتمین کنگره سالانه بزرگداشت و بررسی آثار و افکار علامه طباطبایی که در تاریخ 23 آبان 1371 در تالار وحدت دانشگاه تبریز گشایش و به مدت سه روز ادامه داشت آیه الله ملکوتی ضمن ابراز تاسف از این که اشخاصی نگذاشتند تعلیقات علامه طباطبایی بر بحارالانوار ادامه یابد، از مخالفت علامه مجلسی با عرفان دفاع کرد و گفت باید ببینیم مجلسی در چه شرایطی با این مسائل مخالفت کرده است. در وقتی که پادشاه عثمانی سلطان صفوی را بچه درویش خطاب میکرد و ایرانیان متهم به صوفیگری و درویش مسلکی بودهاند. البته این اظهارات خود نیاز به بررسی دقیقتریدارد و باید افزود که علامه مجلسی همان صوفیانی را مذمت کرده که علامه طباطبایی از آنها نفرت داشته و ما بدانها اشاره کردیم و این محدث عصر صفوی خود در منابع خویش برخی مضامین عرفانی را آورده و در همان رسالهای که بر ضد صوفیان نگاشتهمطالبی را در سیر و سلوک با الهام و مستفاد از روایات آورده است و ایشان همچون علامه با آن صوفیگری مخالفت کرده که در مقابل شرع و احکام دینی ایستادهاند و از خود مضامینی بافتهاند که به منابع و متون دینی نه تنها استنادی ندارد، بلکه با عرضه کردن آنها به چنین آثاری، ابطال آنها روشن میگردد. محمد تقی مجلسی پدر علامه مجلسی خود از زهاد عصر و نامداران طریقه عرفانی بود و میکوشید به وسیله اخبار اهل بیت، برخی از صوفیان را از عقاید نادرستشان برحذر دارد و گرچه در هدایت عدهای از آنان توفیق یافت، ولی گروهی دیگر، سخن ارشادی ایشان را نپذیرفته و لذا وی از آنان تبری جست و تکفیرشان کرد. (6)
استاد شهید مرتضی مطهری میگوید:
هانری کربن در مصاحبهای که با علامه طباطبایی داشت، از جمله سوالاتی که کرد این بود که این مساله ولایت را آیا شیعه از متصوفه گرفته یا متصوفه از شیعه؟ علامه در پاسخ وی گفته بود: متصوفه از شیعه گرفتهاند برای این که این مساله از زمانی در شیعه مطرح است که هنوز تصوف صورتی به خود نگرفته و هنوز این مسائل در بین آنان مطرح نبود. این مساله، مساله انسان کامل و به تعبیر دیگر حجت زمان است که عرفا روی آن تکیه دارند و در هیچ عصر و زمانی از یک ولی کامل که آنها آگاهی از او تعبیر به قطب میکنند خالی نیست و برای آن ولی کامل که انسانیت را به طورکامل دارد، مقاماتی قائلند که از افکار ما دور است. (7)
هم چنین از علامه طباطبایی پرسیده بودند: متصوفه عقیده دارند مقصود از «هوالاول والاخر» در سوره حدید، حضرت علی(ع) است و علامه مجلسی در جلد هشتم بحارالانوار حدیثی با چنین مضمونی نقل کرده است و اگر بخواهیم ادعای صوفیان را رد کنیم، گفته مرحوم مجلسی نیز مورد تکذیب قرار میگیرد، در حالی که ضمایری که برگشتش به خداست در قرآن فراوان دیده میشود، از کجا بفهمیم که مرجع این ضمایر علی (ع) نباشد با این که سیاق آیات نشان میدهد که مرجع این ضمایر خداوند متعالاست؟
علامه طباطبایی در پاسخ آنان گفت:
آن چه در روایت وارد شده این است که حضرت علی (ع) «اول و آخر» است و در روایاتی هم آمده است که معنی اول و آخر بودن علی (ع) این است که اول کسی است کهبه رسول اکرم (ص) ایمان آورد و آخرین کسی است که از آن حضرت جدا شد و آن وقتی بود که پیکر مطهر آن حضرت را در قبر شریف گذاشت و بیرون آمد و ظاهر سیاق اول سوره حدید میرساند که مراد از اول، کسی است که وجودش مسبوق به عدم نباشد و از آخر، این است که وجودش ملحوق به عدم نباشد و آن خداست عزوجل چنان که میفرماید: «و ان الی ربک المنتهی». (8)
هم چنین از این عالم ربانی پرسیده بودند که بعضی میگویند تمام موجودات و هستیها از وجود خدا سرچشمه گرفته، پس تمام هستی به طور کلی در زمینه وحدت وجود خداست، لکن به صورت مختلف هستیها را میبینیم مثلا بعضی را درخت، بعضی را سنگ، بعضی را آدم و امثال آن، جواب چیست؟
ایشان فرموده بودند براهین و ادلهای استوار وجود دارد که خدا را برای عالماثبات میکنند، این دلایل عالم را فعل خدا و خدا را فاعل معرفی میکنند و بدیهیاست که فعل غیر از فاعل باید باشد و اگر فعلی عین فاعل باشد باید شیء (فاعل)
قبل از وجود خودش (فعل) وجود داشته باشد، پس عالم غیر از خداست و بنابراین، اینکه گفته شده پس تمام به طور کلی در زمینه وحدت وجود خداست الی آخر غلط میباشد. (9)
مراقبه و محاسبه
علامه طباطبایی از دوران نوجوانی به انجام تکالیف شرعی و اعمال عبادی مقید بود، ذکر خدا بر لب داشت و نوافل را به جا میآورد، شبهای ماه مبارک رمضان تا صبح بیدار بود و پس از مطالعه به دعا و تلاوت قرآن و اذکار مشغولمیشد. (10) در ایام لیالی رمضان مقید بود دعای سحر را با افراد خانواده بخواند. (11)
فرزند علامه نجمه السادات طباطبایی از قول مادرش قمر السادات طباطبایی نقل کرده که علامه در ایامی که در نجف بود پس از اقامه نماز شب نمیخوابید و در فاصله بین نوافل شب و نماز صبح با برادرش سید محمد حسن الهی به مباحثه میپرداخت یا خط تمرین میکرد. (12)
بنا به اظهارات علامه حسن زاده آملی، علامه طباطبایی همواره مراقب نفس خویش بود و از خدا غافل نمیشد و این امر در صورت و رفتار و حرفشان پیدا بود که ایشان در پیشگاه دیگری قرار گرفته، هرچند که به صورت ظاهر بدنش با دیگران بود، مشخص بود که در محضر دیگری نشسته است و این حالات مصداقی از سخن امام صادق (ع) در مصباحالشریعه است که میفرماید: العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله بدن عارف با خلق و دلش با خداست و لامونس له سوی الله و هو فی ریاض قدسه مترود و من لطائف فضله متزود، توشهاش آن سویی است، قلبش در پیشگاه ملکوت عالم آمد و شد دارد و بر اثراین مراقبت به صفت ملکوتی متصف و بدان خو گرفته بود. (13)
استاد عبدالله جوادی آملی خاطر نشان نمودهاند: علامه طباطبایی روح بسیار متعالی و حساسی داشت و وقتی از خدا صحبت میشد آن قدر حالات عجیب از خود نشان میداد که انسان متحیر میشد که واقعا در این مواقع در کدام عالم سیر میکنند. (14)
علامه طباطبایی بر چهار کتاب مهم عرفانی; یعنی تمهید القواعد، شرح فصوص قیصری، مصباح الانس صدرالدین قونوی و فتوحات محی الدین عربی تسلط کامل داشت و در تدریس و بررسی آنها صاحب نظر بود و در واقع در فن عرفان اجتهاد داشت و در مسیر کشف و شهود و سیر و سلوک از اساتیدی چون آیه الله سید علی قاضی طباطبایی (13601285 ه. ق) و سید حسین بادکوبهای (1293 1358 ه.ق) (15) بهرهمند گشت.
در واقع به فرمایش مقام معظم رهبری حضرت آیه الله العظمی خامنهای: «چهره معنوی علامه طباطبایی سیمای پرصلابت مردی بود که ایمان استوار و عرفانی راستین را با دانش گسترده و عمیق توام ساخته و با آمیزه شگفت خویش ثابت کرده بود که اسلام میتواند سوز درون دل سوختگان شیفته را با عقل راسخ فرزانگان فرهیخته یکجا گرد آورد». (16)
و به قول شاعر معاصر زکریا اخلاقی:
نور اشراق زسر تا قدمش میبارید گرچه خود صاحب پایندهترین برهان بود باغ نیلوفری حکمت و عرفان و ادب از شمیم خوش اندیشهاش آبادان بود دلبر از پیش خود آموختش اسرار سلوک که بر او مشکل دیرینه عشق آسان بود (17)
تماشای ملکوت
در یکی از روزهای سال 1304 ه.ش که علامه طباطبایی در نجف اشرف برای کسب علم بسر میبرد در حالی که به آینده خود میاندیشید، عارف نامدار آیهالله قاضی طباطبایی بر او وارد شد و با آن چهره جذاب و نورانی و حالت معنوی به علامه خیر مقدم گفت و در ضمن بیانات خویش اظهار داشت: کسی که برای تحصیل علم به نجف میآید شایسته است علاوه بر فراگیری دانشهای متفاوت به فکر تهذیب نفس و تکمیل مکارم و کسب فضایل باشد و پس از آن سخنان، از جای خود بلند شد و منزل علامه را ترک نمود. این سخنان در روح و روان علامه طباطبایی تاثیری بسزا نهاد و هر موقع از سیر و سلوک و تهذیب نفس سخن میگفت، کمالات معنوی آیه الله قاضی را برمیشمرد. (18) ارمغان چنین دیداری آن بود که علامه با وجود برخورداری از کتب فلسفی و آثار معقول و اندیشههای برهانی، سیر و سلوک قلبی و بینش شهودی را پیش گیرد. (19)
علامه طباطبایی، برای یکی از شاگردان خود نقل کرده است که آن چنان بیانات شگفتانگیز این عالم ربانی و عارف صمدانی بر صحنه دلم نقش بست که بسیار برایم آرام بخش بود و گویی آن چنان سبکبارم که در زندگی هیچ گونه ملالی ندارم: (20)
پیر خرد پیشه نورانیام برد زدل زنگ پریشانیام گفت که در زندگی آزادباش هان گذران است جهان شاد باش
آیه الله قاضی طباطبایی، شاگردان خود را طبق موازین شرعی با رعایت آداب باطنی اعمال و حضور قلب در نماز و اخلاص در افعال به طریق خاصی دستورهای عرفانی و اخلاقی میدادند و قلوب آنها را مهیای پذیرش الهامات عالمغیب مینمودند، شاگردان را توصیه میکردند چنانچه در حال اقامه نماز و یا قرائت قرآن و یا در حال ذکر و نیایش در مسجد سهله کوفه برای شما اتفاقی روی داد و برخی جهات غیب را مشاهده کردید، اعتنایی نکرده به اعمال عبادی خویش ادامه دهید! (21)
علامه طباطبایی نقل نموده است که روزی در مسجد کوفه نشسته و مشغول ذکر بودم در آن حال حوریهای بهشتی از طرف راستم میآمد و یک جام شربت بهشتی در دست داشته و خود را به من ارائه نمود خواستم به او توجهی کنم که به یاد توصیه استادم افتادم، لذا چشم پوشیده روی گردانیدم، آن حوریه برخاست و از طرف چپم آمد و بار دیگر آن جام را به من تعارف کرد، باز توجهی نکردم، آل حوریه زنجیر و از من دور شد، از آن زمان هر وقت چنین منظرهای را به یاد میآورم از آزادگی وی متاثر میشوم. (22)
هم چنین ایشان به ماجرای دیگری اشاره کرده و فرمودهاند به یاد دارم هنگامی در نجف اشرف تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم آیه الله قاضی بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم، در این موقع خواب سبکی بر من مستولی گردید و مشاهده کردم، دو نفر مقابلم نشستهاند، یکی از آنها حضرت ادریس(ع) و دیگری برادر ارجمندم آقای حاج سید محمد حسن الهی بود، حضرت ادریس با من به مذاکره و سخن مشغول شدند، ولی طوری بود که ایشان القای کلام مینمودند و سخنانشان به واسطه کلام اخوی استماع میشد. (23) در تایید این گونه حالات نقل کردهاند که حضرت آیه اللهالعظمی بروجردی، فرموده بود، استاد بزرگوار من آخوند کاشی که مردی با کمال بود میگفت: من فرشتگان را در آسمان در حال پرواز مشاهده میکنم. (24) به قول اسیری لاهیجی:
دیده روشن بیار و نور بین *** دل مصفی کن بهشت و حور بین
علامه طباطبایی، در خاطرهای دیگر گفته است: در ایامی که در نجف نزد استادم آیه الله قاضی مشغول کسب فیض بودم، روزی در حالت خلسه به خدمت حضرت علی بن جعفر الصادق (ع) رسیدم، به گونهای که گویا به من نزدیک میشد تا به حدی که نزدیکی بدن او را ادراک میکردم و صدای نفس او را میشنیدم. (25)
آری ایشان با ورود به گلستان الهی و قرب او به مقام قدس خدایی به حالتی رسیده بود که دری به سوی ملکوت برایش باز شده و نشانههایی از غیب را که بر دیگران مخفی است مشاهده میکرد و این حالت به خاطر آن بود که علامه با تهذیب نفس و تزکیه شیاطین را از وجود خویش دور ساخته بود، زیرا بنا به فرمایش حضرت امام صادق(ع) که خود علامه در جایی نقل نموده است اگر نه این بود که شیطانها اطراف دلهای بنیآدم گردش میکنند حتما ملکوت آسمانها و زمین را میدیدند و این مفسر عالیقدر به مصداق آیه کریمه «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمعالمحسنین»، (26) جزو عبادی بود که به لطف خداوند و با اهتمامی وافر به کشف و شهود رسید.
علامه حسن زاده آملی در یکی از آثار خود آوردهاند: «خدمت استادم علامهطباطبایی عرض کردم جناب آقا بحمدالله تعالی وارداتی روی آورد، در جواب فرمودند:
یک سلسله کشف اصلا تردید بردار نیست که محض عیان است، مثل آن کشف عیانی کهپیغمبر اکرم (ص) برای شما اذان میگفت، برای مکاشف احوالی پیش میآید که معیار تمیز و میزان صحت و سقم به دست میآورد، باید قرآن و عقل را ضابطه قرار داد». (27)
در عرفان عملی ایشان به جایی رسیده بود که چشم برزخیش باز بود و انسانها را مطابق سریره و ملکات آنان مشاهده مینمود. (28) علامه در تمامی برنامههای خود تنها خدای متعال را هدف خویش میدانست، چنان که امیرمومنان (ع) خدا را نهایت آرزوی عارفان به حق دانسته و در دعای کمیل فرموده است: یا غایه آمال العارفین، وی حقا مصداق واقعی این جمله آن حضرت بود و حتی در پژوهشهای علمی از ذکر خداوند و یاد حق غافل نمیشد.
اخلاقیات ایشان نیز ناشی از تراوش باطن و بصیرت ضمیر و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کمون دل و ذهن او و متمایز شدن عالم حقیقت و واقعیت از عالم مجاز و اعتبار و وصول به حقایق عوالم ملکوتی بود. استاد شهید مرتضی مطهری، درباره تفسیر المیزان گفته است: «تفسیر المیزان همهاش با فکر نوشته نشد، من معتقدم که بسیاری از اینمطالب از الهامات غیبی است، کمتر مشکلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده که کلید حل آن را در تفسیر المیزان پیدا نکرده باشم...». (29)
پژوهشهای عرفانی علامه
روش علامه طباطبایی در خصوص مشاهیر عرصه عرفان، تجلیل از علمای راستین این رشته از معرفت بود، برای مقام زهد و وارستگی و تصفیه باطن و ریاضیات شرعی ملاصدرا ارزش قائل بود و وی را تحسین مینمود. اندیشههای فارابیرا میستود و اظهار میداشت آمیزهای از برهان و شهود اشراقی را میتوان در آثار این حکیم یافت. درباره محی الدین عربی از وی نقل کردهاند که نامبرده فصوص الحکم را مشت مشت آورده و در فتوحات دامن دامن. (30) در عین حال علامه بر برخی تفکرات ابنعربی انتقاد داشت و خصوصا مساله خلود وی را نقد نمود. (31)
در مورد ملاصدرا هم چنان نبود که در برابر آرای او تسلیم محض باشد و عقیده داشت او انسانی فهیم و بزرگی بوده، ولی نقد کردن سخنانش عین احترام نهادن به همان اظهارات است، در عین حال از اندیشههای عرفانی ملاصدرا ملهم بود و در نظام و فضای تفکرات ذوقی او تنفس میکرد و از مشرب حکمت متعالیه جرعه مینوشید. به نظر علامه صدرالمتالهین پایه بحثهای خود را روی اتحاد میان عقل، کشف و شرع نهاد و چنین تفکری را از راه تزکیه و سیر و سلوک به دست آورد.
هم چنین ایشان حواشی و تعلیقات آقا علی مدرس زنوزی (1234 1307 ه.ق) صاحب بدایع الحکم را در تهران نزد فضل الله خان آشتیانی که مردی غیر معمم و با کمال بود، دیده است. این حواشی از دوره اسفار بیشتر و هر تعلیقه آن به تنهایی یک رساله است. علامه برای نظریات عرفانی این حکیم ارزش قائل بود و موقعی که در یکیاز جلسات بحث تقابل «ممکن» که فقیر است با «واجب» که غنی است پیش آمد و نظر آقا علی حکیم در بدایع الحکم مطرح شد، ایشان در آن جلسه سخنی نگفت، ولی وقتی ازجلسه بیرون آمد، گفت: حق با آقا علی حکیم است. (32)
علامه طباطبایی، از مقام و منزلت سید بن طاووس به عظمت یاد میکرد و به کتاب «اقبال» او ارج مینهاد و این عالم وارسته را اهل مراقبت تلقی میکرد. هم چنین سلوک علمی و عملی سید بحرالعلوم را تحسین مینمود و تشرف وی و سید بن طاووس را به خدمت ولیعصر (ارواحنا له الفداه) را به کرات نقل میکرد. به رساله سیر و سلوک منسوب به سید بحرالعلوم اهمیت میداد و شاگردان را به مطالعه آن توصیه میفرمود و خودشان چندین دوره از آن را برای شاگردان برگزیده و شائق و طالب حق با شرح وبسط بیان میکرد.
نسخهای از این اثر ثمین نزد سید ابوالقاسم خوانساری استاد ریاضی علامه در نجف اشرف بوده که علامه از روی آن نمونهای استنساخ و تصحیح نموده است و علامه درباره آن فرموده: استادمان آیه الله قاضی اظهار داشتند: من رسالهای مانند این رساله مرحوم سید بحرالعلوم با این شیوایی و متانت در سیر و سلوک ندیدهام. (33)
یکی از ارزشمندترین آثار عرفانی که در مناجات و دعا به رشته تحریر درآمده، کتاب شریف «المراقبات» میباشد. علامه طباطبایی بر این کتاب تقریظی نوشته که درفرازی از آن آمده است:
«اما بعد بدان که با این خط که بر کتاب «اعمال السنه» نوشته حجت و نمونهآشکار آیه الله حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی قدس الله روحه حاشیه میزنم، قصد ستایش این کتاب گرانقدر یا تعریف از مولف بزرگوار آن را ندارم، چه این کتاب خود بدون شک دریایی پر از در و گوهر است که سنگینی آن به سنگ و پیمانه نمیآید و آن نویسنده خود بدون شک دانشمند بلند پایهای است که ارزش و قدرش را با متر و وجب نمیتوان اندازه گرفت... بلکه منظور من از نوشتن این چند سطر آن است که برادران عزیز و بیآلایشم را با بعضی از تذکراتی که در آن است مواجه کنم و یادآوری مومنان را بهرهمند میسازد...». (34)
هم چنین بین شیخ محمد حسین اصفهانی، معروف به کمپانی (از اساتید علامهطباطبایی) و سید احمد کربلایی مکاتباتی عرفانی صورت گرفته که علامه طباطباییتذییلاتی بر آن نگاشته و استاد علامه حسن زاده آملی این مکاتبات را استنساخ نموده که در یادنامه شهید قدوسی مندرج است. (35)
علامه طباطبایی، در معرفی این مکاتبات نوشته است: «[این نوشتار] در معنای بیتی از ابیات شیخ عطار جریان یافته و به مقتضای الکلام یجر الکلام دو مبنایمعروف حکما و عرفا را که هر یک از این دو بزرگوار به تقویت یکی از آنها پرداختند و در روشن ساختن مطلوب استفراغ وسع کامل فرمودهاند. نظر به نفاست مطلب و دقت، بحث خالی از اغلاق و غموض نبود به غرض حفظ آثار بزرگان و قضای حق اخذ وتربیت این بنده ناچیز محمد حسین طباطبایی در اوراقی چند به نام تذییلات ومحاکمات آورده و در روشن ساختن حق مطلب کوتاهی نکردم...». (36)
پینوشتها:
1- اسرار الشهود، ص14.
2- مهر تابان، علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، ص74.
3- مرآه العقول، ج1، ص2.
4- نک : جوابات المسائل الثلاثه.
5- علامه طباطبایی بر 87 موضوع از هفت جلد بحار (تا ص45 جهفتم) تعلیقه دارد.
6- علامه مجلسی، رساله الاعتقادات، ص48.
7- شهید مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص55.
8- علامه طباطبایی، مجموعه مقالات، ص214 215.
9- همان، ص213.
10- یادنامه استاد علامه طباطبایی، ص131.
11- مجله نور علم، دوره سوم، شماره 9، ص68.
12- مجله زن روز، شماره 892، شنبه 29 آبان 1361.
13- کیهان اندیشه، شماره مسلسل 26، ص9.
14- مجله زن روز، همان.
15- درباره این عالم نامدار نگاه کنید به مقاله نگارنده در مجله پاسدار اسلام،آبان ماه 1357، تحت عنوان نامداری ناشناخته.
16- آینه عرفان (ویژه دهمین سالگرد رحلت علامه طباطبایی آبان ماه1370.
17- کیهان اندیشه، شماره مسلسل 26، مهر و آبان 1368، ص40.
18- یادبود یادواره علامه طباطبایی در کازرون، به کوشش منوچهر مظروفیان، ص112111.
19- آینه عرفان، ص38.
20- مقاله ابتکارات علمی علامه طباطبایی، حسن ممدوحی، همان ماخذ، ص46.
21- مهر تابان ، ص19.
22- همان.
23- علامه سید محمد حسین حسینی تهرانی، رساله لب اللباب، ص91 و 92.
24- مکتب اسلام، سال21، شماره 10، ص67.
25- یادها و یادگارها، ص25، به نقل از مهر تابان، ص219.
26- عنکبوت(29 آیه 69.
27- علامه حسن زاده آملی، هزار و یک نکته، ص520.
28- کیهان اندیشه، شماره مسلسل 26، مقاله علامه حسن زاده آملی، ص6.
29- شهید مطهری، حق و باطل، ص89 90.
30- دومین یادنامه علامه طباطبایی، ص38.
31- ماخوذ از بیانات آیه الله جوادی آملی، مندرج در مجله شاهد، شماره 48، ص46.
32- مجله شاهد، همان، ص14.
33- هزار و یک نکته، ص198 و 610.
34- چه باید کرد (ترجمه و تنظیمی ویژه از مراقبات حاج میرزا جواد ملکی تبریزی، ترجمه محمد تحریرچی، مقدمه علامه، ص 3 5.
35- نک یادنامه شهید آیه الله قدوسی، ص269 347.
36- همان.
منبع مقاله : ماهنامه پاسدار اسلام