آنها را دیوانه نخوانیم

باورپذیر به نظر می رسد اگر ادعا کنیم که قرن بیست و یکم دیگر قرن آنفولانزا و سرماخوردگی و حصبه و وبا نیست

آنها را دیوانه نخوانیم
باورپذیر به نظر می رسد اگر ادعا کنیم که قرن بیست و یکم دیگر قرن آنفولانزا و سرماخوردگی و حصبه و وبا نیست. پیشرفت روزافزون فناوری، تغییر نیازهای مادی و معنوی مردم، اقتضائات جدید زندگی پیچیده شهری، انفجار اطلاعات، گسترش سرسام آور وسایل ارتباط جمعی، دگرگونی شکل روابط خانوادگی وبروز پدیده فردگرایی در اثر متزلزل شدن بنیان خانواده، گرمایش جهانی کره زمین و ظهور عادت های غذایی ناسالم، تنها چند نمونه از دلایلی هستند که باعث شده اند تا قرن بیست و یکم، قرن بیماری های پیچیده و صعب العلاج روحی و روانی شود.
براساس آمارهای انجمن روان پزشکی آمریکا، 165 بیماری و اختلال روحی و روانی وجود دارد که برخی از آنها در سراسر دنیا میلیون ها نفر را مبتلا کرده است.
اما بیماری روان‌پزشکی چیست؟ پاسخ این سؤال به همان اندازه دشوار است که آسان به نظر می رسد. تصور عامه مردم از بیماری های روان پزشکی، یک تصور تقریباً نادرست، غیر علمی و متفاوت از واقعیت است. اکثریت مردم، بیماری های روانی را با کلیشه هایی همچون خشونت مفرط و عصبانیت شدید می شناسند، در حالی که براساس تعاریف علمی، بیماری های روانی شرایط خاص روحی هستند که افکار، احساسات، مشرب، عملکرد روزانه وتوانایی برقراری ارتباط افراد را تحت تأثیر قرار می دهند و توانایی مغز را در پاسخگویی به تقاضاهای عادی روزمره، از بین می برند.
بیماری های روانی می توانند همه افراد با هر سن، نژاد، ملیت، دین، جنسیت و طبقه اجتماعی را مبتلا کند و تحت هیچ شرایطی، منحصر به گروه خاصی از افراد نیستند و هیج فردی هم نمی تواند ادعا کند که از ابتلا به آنها مصون است.
ابتلا به بیماری های روانی همچون ابتلا به سرماخوردی یا هپاتیت یا سایر بیماری های جسمی رایج نیست که علائم آنها را بتوان در مدت زمان کوتاهی تشخیص داد و در هر زمان کوتاهی نیز علاج کرد. هرچند علم نوین، راه های خاصی را برای مداوای این بیماری های روانی کشف کرده، اما برخی از این بیماری ها ممکن است تا پایان عمر همراه با بیمار باقی بمانند، بدون این که به طور کامل علاج شوند.
این واقعیت که همه ما در معرض ابتلا به بیماری های روحی و روانی هستیم را به هیچ عنوان نمی توان انکار کرد. به تجربه ثابت شده است که در رفتار روزمره هر کدام از ما می توان علائم خفیفی از یک نوع اختلال روحی و روانی خاص را یافت و این علائم گاهی اوقات تا حدی پیشروی می کنند که مراجعه به یک متخصص روا نپزشک را برای ما ضروری می سازند.
در محافل علمی، بحث های زیادی در این رابطه صورت گرفته که چه کسی را می توان یک بیمار روان پزشک قلمداد کرد. آیا با همان قاطعیتی که یک فرد مبتلا به سرطان را بیمار سرطانی می دانیم، می توانیم مبتلایان به بیماری های روان پزشکی را نیز دسته بندی کنیم؟ جواب این سؤال هم مثبت است و هم منفی. یک فرد ممکن است در یک زمان مشخص، مجموعه‌ای ازعلایم را در رفتار، حالات، احساسات و افکار خود نشان دهد که مربوط به یک بیماری روانی خاص هستند، اما جامعه او را یک بیمار به حساب نمی آورد چراکه او به روان پزشک مراجعه نمی کند. یک فرد همچنین ممکن است نشانه‌هایی از برخی علائم یک بیماری روانی را در رفتار خود نشان دهد که به دلیل اندک پنداشته شدن، جدی گرفته نمی شود و در نتیجه هرگز به مرحله شناسایی و مداوا نمی رسد. در نتیجه، رفتار و برخورد اطرافیان، دوستان و اعضای خانواده با چنین فردی، رفتار و برخورد مخصوص برای تعامل با یک بیمار روانی نخواهد بود. این در حالی است که در مراحل درمانی که بیماری روان پزشکی، نقش اعضای خانواده، دوستان و اطرافیان در مداوای بیمار، بسیار مهم و قالب توجه است. هرگز نمی توان با یک بیمار روان پزشک مبتلا به افسردگی حاد، همانند فردی رفتار کرد که به دلیل مشکلات مالی یا خانوادگی، شادابی و طروات خود را تنها برای مدت کوتاهی ار دست می دهد.
در نتیجه برای مبتلایان به بیماری های روان پزشکی، می توان تعبیر "نسبیت" را به کار برد. در وجود همه ما می تواند علائم و نشانه هایی از یک بیماری روان پزشکی وجود داشته باشد که خفیف بودن آن، ما را از داشتن عنوان بیمار دور می کند. یک حساسیت ساده در شستن مکرر دست ها می تواند به همان اندازه نشانگر ابتلا به اختلال و سواس اجباری باشد که افسردگی، جمع گریزی و اختلال ارتباطی ناشی از وسواس، ابتلا به این بیماری را نشان می دهد.
منبع: دانشمند شماره 569
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر