علیرضا چخماقی/ سوای عشق و علاقهای که در نظام خلقت، معمولا بین دو جنس مخالف به وجود می آید و به پیوند آنان و تشکیل زندگی منجر میشود و حساب آن جداست، طبیعت بشر چنان است که گاه (به درست یا غلط) تحت تاثیر افکار و عقاید و یا آثار نویسندگان و هنرمندان، به آنها گرایش پیدا میکند و یا در درجاتی بالاتر، به ترتیب علاقهمند، شیفته و یا مسحور ایشان میشود. تا این جای کار البته امری طبیعی و شخصی است و نمیتوان کسی را از دوست داشتن و هواداری فرد یا افراد مورد علاقهاش سرزنش یا منع کرد، چرا که موضوعی شخصی است و تا آن جا که به دیگران آسیب نرساند، حرفی در آن نیست؛ اما این که این علاقه و گرایش باعث شود کسی، عیب و ایرادهای شخص مورد علاقهاش را نه تنها ندیده بگیرد، بلکه با فلسفهتراشی، آن معایب را محاسن نشان دهد و در بوق و کرنا کند، این دیگر چندان طبیعی نیست و غیر طبیعیتر از آن هم این که محل دمیدن چنین بوق و کرنایی، روزنامه «شرق» باشد که در ظاهر امر(!) ذرهای و سر سوزنی خشونتطلبی را بر نمیتابد.
بهتر است مختصر و مفید به «اصل مطلب» اشاره کنیم که با عنوان «افراشتگی ... و تجهیز ناگزیر» در شرق بیست و سوم مرداد 96 درج شده و در خلال مطلب، به طور مفصل به فلسفۀ استفاده از قمه و تیغۀچاقو در آثار کیمیایی پرداخته و در شروع آن آمده است:
[فلسفۀ استفاده از قمه و تیغۀ چاقو در آثار کیمیایی ریشه در صور سه گانه ایدهآلیسم ایرانی دارد .] یاللعجب !... نویسنده محترم مطلب (دارا ارجمند) آنگاه در ادامه، پس از یادآوری تصاویری ازچند فیلم شاخص کیمیایی، که در آنها چاقو و قمه، نقشهای پررنگی ایفا کردهاند، میافزاید:
[در آخرین رمان کیمیایی به نام «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارد»، در صفحه ٩-٤٢٨ خواندم:
«آنان که مرکب سیاه بر اسبان ریختند ، تا ما را بفریبند
با اشاره یک تیغه زنگ زده چاقو، باران شد
بر اسبان ریخت، اسبان دوباره سفید شدند
تنهایی جنگ را بردم، تا حال که چنین بوده»
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی / ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم (مولوی، دیوان شمس)
در این نگرش، آیا این تیغه چاقو در یک سیر و سلوک فلسفی است؟ و در نگرش دیگر از «روسو» که میگوید این مذهب دل است که میتواند بر تمامی وجود آدمی تاثیر بگذارد و در همان سلوک فلسفی الهامبخش بزرگترین کردارها باشد، تا بتواند باران شود و بر تن اسبان بریزد و دوباره سفید شوند.
از سلوک فلسفی تیغه چاقو(!) در متن نقل شده که بگذریم، میرسیم به بیتی از حافظ که معلوم نیست چرا به مولوی نسبتش دادهاند و از هردوتای اینها که باز بگذریم، درمیمانیم که شعر حافظ این جا چکار می کند؟! احتمالا چون در بیت مزبور واژة «مهمات» به معنای امور مهم و کارهای بزرگ و دشوار به چشم میخورد، این طور تصور شده است که چاقو و قمه هم، از مهمات (وسایل و ابزار جنگی) و لابد مهمات سرد به شمار میروند!...
سپس نویسنده ضمن تشریح فلسفۀ کاربرد چاقو و چاقوکشی در فیلمها و کتابهای کیمیایی، اضافه میکند:
[بینشی که قمه داش آکل، چاقوی قیصر و سید یا فضلی (در آخرین رمان کیمیایی) یا رضا در فیلم «جرم» از خود ارائه میدهند، نوعی فلسفه فرهنگی و تاریخی است که باید نخستین پایهگذار این طرز تلقی را از صور سه گانه ایدهآلیسم ایرانی شمرد (ایدهآلیسم ذهنی، ایدهآلیسم عینی و مطلق) که در آثار ادبی و سینمایی کیمیایی مبنای کار قرار گرفته است.] با تاکید بر این که در تعدادی از فیلم های مسعود کیمیایی، وجوهی از عدالتطلبی و مبارزه با پلیدیها به چشم میخورد که در جای خود قابل تقدیر و تحسین است، اما در نقد آثار ایشان اعم از فیلمها یا کتابها، نباید آسمان و ریسمان را به هم ببافیم و در ستایش از چاقو و قمه، سنگ تمام بگذاریم.
* کیهان