وقتی جدایی در یک رابطه زناشویی، بنا به خواست یکی از طرفین صورت میگیرد، معمولا فردی که خواهان این جدایی بوده، باید خودش را برای ابراز خشمهای پی در پی و متناوب همسر سابقش آماده کند. درصورتی که فردی که همسرش را رها کرده، در تصمیمش ثابت قدم باشد، راحتتر میتواند با واکنشهای خشمگینانه همسرش کنار بیاید. ولی اگر او نیز در تصمیمش برای جدایی تردیدهایی داشته باشد، این پروسه طولانی و خسته کننده خواهد شد.
وقتی زن و شوهرسالیان زیادی کنار هم زندگی کرده باشند، معمولا پیوندهای موجود میان آن دو قوی هستند و پروژههای زیادی برای آینده، اهداف محقق شده و نقاط مشترک زیادی در زندگی آنها وجود دارد. زندگی طولانی مدت با یک فرد باعث میشود که زوجین به هم و به مدل زندگی مشترکشان عادت کنند و جدایی از همسر در چنین روابطی، چه برای فرد خواهان جدایی و چه برای فردی که همسرش او را رها کرده، خیلی سخت است.
اما برخی متغیرها منجر میشوند تا یکی از طرفین تصمیم به ترک همسرش بگیرد و سختی این پروسه را به جان میخرد. فردی که همسرش را رها میکند، با این سختیها روبرو خواهد شد:
*توانایی تحمل ارزیابیهای منفی همسر: هضم حس مقصر بودن، کار سختی است. تصمیم گیری درباره موضوعی که میدانید که همسرتان نمیتواند به سادگی با آن کنار آمده و فراموشش کند، کار سختی است. در این شرایط شاید گفتن این جمله که" بیا دوباره امتحان کنیم و یک فرصت دیگر به هم بدهیم" کافی باشد تا آرامش دوباره (اکثرا به صورت موقتی) به زندگی تان بازگردد. اما همه چیز به میزان و توانایی فرد برای تحمل حس تقصیرکار بودن بر میگردد و اگر فرد بتواند این حس را تحمل کند، میتواند محکم برسر تصمیمش برای جدایی بایستد.
افرادی هستند که این قاطعیت را در خود نمیبینند و از همین رو درها را برای آشتی کردن مجدد با همسرشان نمیبندند. برای این دسته افراد، این اقدام شاید نوعی مسکن برای بازه ای کوتاه مدت باشد ولی آنها باید بدانند که بدین ترتیب این بدرفتاریها و اختلافات در زندگی شان مزمن میشود. این دسته افراد گاهی از این میترسند که در آینده حسرت بخورند و نتوانند این قضیه را هضم کنند که این آنها بودند که همسرشان را رها کرده اند.
*هرچه در تصمیم شل بگیرید، غم و اندوه هردو طرف بیشتر میشود:
قطعا در این راستا جروبحثهایی در میگیرد و طرفی که تصمیم به جدایی دارد، سعی میکند تا اوضاع را آرام کند و امیدوار است که این آرامش دوامی طولانی داشته باشد. مشکل زمانی پیش میآید که همسر او، شرایط را نپذیرد و نتواند با آن کنار بیاید. هر چقدر طرفین این تصمیم را شل بگیرند، ماجرا کش پیدا میکند و این جدایی سخت تر میشود. کار وقتی سخت میشود که فردی که خواهان جدایی است نتواند دلایل محکمی برای خواسته اش ارائه کند.
*بحث دیگری که پیش می آید و کار را برای تصمیم گیری سخت می کند،
بحث مسائل اجتماعی و اقتصادی است. هر چه این بخش سخت تر شود، تصمیم گیری سخت تر خواهد بود.
*اگر زوجین ، فرزند هم داشته باشند، این بحث نیز پروسه جدایی را سخت میکنند.
چرا که با وجود فرزندان تصمیم گیری دراین رابطه به ویژه با درنظر داشتن عواقب و تاثیرات جدایی برفرزندان سخت تر میشود.
*وجود شخص سومی در رابطه:
اگر پای شخص سومی در میان باشد، تقریبا می توان گفت که جدایی قطعی است. ممکن است رابطه یکی از زوجین با فردی دیگر رابطه ای طولانی مدت نباشد، ولی او از جانب فرد جدیدی که وارد زندگیاش شده، احساس حمایت میکند. در این میان حس حسادت و مالکیت طلبی همسر او برانگیخته میشود و تردیدها در مورد همه چیز افزایش مییابد.
اگرچه تصمیم گیری درمورد جدایی کار ساده ای نیست؛ اما زدن لیبل فرد «خوب»یا «بد» ماجرا به هریک از زوجین نیز کار سادهای نخواهد بود.