برای این که نگاهی منصفانه در رسانه داشته باشیم و از مرزبندی های خودی و غیرخودی گذشته و حتی از جناح بندی ها و غلطیدن در دسته احزابِ مشخص چپ و راست که دست و پاگیر برای رسیدن به نگاهی منطقی هستند، دور شویم، نیاز است هر جریان و هر هنرمند و هر مسئولی را فارغ از گذشته و سِمَت و جایگاهش مورد رصد، تحلیل، حمایت و البته «نقد» قرار دهیم و یکی از انتقادات وارده به رسانه های مختلف در دو سوی جریان فکری، عدم توجه به این مساله مهم است. پس به تبعیت از همین تفکر به نقد فیلمساز ارجمندی می پردازیم که در کارنامه اش، آثاری قابل قبول چه به لحاظ موضوع انتخابی و چه پرداخت سینمایی وجود دارد، اما این روزها اخبار عنوان شده درباره اش نیاز به یک تمرکز بیشتر درباره رویه در پیش گرفته اش در مسیر فیلمسازی دارد.
انتشار خبر ساخت فیلم دوم «مجید مجیدی» در کشور هند و تحت عنوان «معدن طلا» تنها نمی تواند به عنوان یک خبر مهم رسانه ای به صفحه نشریات و خبرگزاری ها و سایت ها منتقل شود و جدا از جایگاه ژورنالیستی خبر نیاز است قدری درباره اش تامل شود و این تمرکز به سمت مسیری از جایگاه دیروز و راه امروز فیلمساز ارزشمند سینمای ایران خواهد رفت که روزگاری با «بچه های آسمان» ی اش نشان داد که فیلمسازی را بلد است. مجیدی که برخاسته از نهادی انقلابی چون حوزه هنری است و فیلم های مهمی را در سینمای ایران به سرانجام رسانده است و سازنده بزرگ ترین و گرانقیمت ترین پروژه سینمایی ایران با عنوان «محمد رسول الله(ص)» می باشد، در تغییر مسیر فیلمسازی اش، سرزمین هند را برگزید و فیلم «آن سوی ابرها» را ساخت که حتی شانس این را دارد با توجه به پیشینه ی فیلمساز در جشنواره های جهانی مورد توجه قرار بگیرد، اما باید از «مجید مجیدی» پرسش به عمل آورد که صرف وقت و زمان برای پروژه ای در آنسوی مرزها در شرایط امروز که انواع اتفاقات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در ایران و کشورهای منطقه در حال انجام است، چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ آیا مسیر فیلمسازی که سینمای ایران و حاکمیت در جهت پرورش و تکاملش سرمایه گذاری کرده و موجب نامدارسازی اش از یک بازیگر فیلم های دهه 60 به سینماگری جهانی گردید، در نهایت برای بهره مندی سینمای کشورهای دیگر خواهد بود تا مثلا اگر بخواهد نماینده سینمای کشوری برای جشن سالانه اسکار باشد، آن کشور هند باشد!
هر چند نمی توان هنرمند را از ساخت آثاری متفاوت برحذر داشت و یا علاقه برای تجربه گرایی را از او دور کرد اما می توان از فیلمسازانی که کارنامه ای متفاوت از دیگران دارند و مسیری قابل قبول را برای سینمای ایران پیمودند، توقعی دیگر داشت که کاش اولویت های سرزمین خود و اتفاقات پیرامون را بیشتر مورد توجه قرار دهند و مهم ترین نقد وارده بر مجید مجیدی نیز همین است که حداقل بعد از یک تجربه برون مرزی، فرصتی برای تمرکز به سینمای این سو فراهم می ساخت.
اگر روزگاری در این سرزمین، فیلمسازی گیج و خواب زده مانند محسن مخملباف، اعتبار داخلی اش را در یک توهم تمام عیار به سمت فیلمساز فراوطنی شدن خرج کرد و به سمت ساخت اعوجاج خارجی رفت، نتیجه اش می تواند برای امثال مجیدی همراه با تامل شود تا دریابد که فرجام سینمای مخملباف در نهایت به ساخته ای سطحی و پُراشکال با نام «The President» می رسد که با وجود راه یابی به جشنواره ونیز به لحاظ محصول هنری، ورژن دیگری از سریال «افسانه سلطان و شبان» است و زمان زیادی از فیلمش، صرف همراهی رئیس جمهور سابق با گوسفندان شده است! پس امید می رود که تیتر مشابه برای مسیر فیلمسازی «مخملباف» که «راه کن از قندهار می گذرد»، برای مجیدی تبدیل به این نشود که «راه لندن از «هند» می گذرد»!
سینمای ایران به وجود فیلمسازان بین المللی خود که به دور از سیاست زدگی و با زبان سینما توانستند حرفی مناسب را در جهان صادر نمایند، افتخار می کند که نمونه اش همین «مجیدی» است که امروز فرهنگ و طبیعت و انسان بودن را در «هند» می جوید و از زنان و مردانی سخت کوش و با اراده و با ارواحی فناناپذیر سخن می گوید. اما آیا چنین مردمان و فرهنگ و طبیعت و زیستی را در خاک پاک ایران و سرزمین پهناورش نمی توان جست!؟ از سویی فیلمساز ارزشمند سینمای ایران در برابر حوادث متعدد و دردناک منطقه و کشتار مسلمانان بیگناه احساس دِین و تعهدی هنرمندانه نمی کند تا لااقل روایت عاشقانه خود را این بار به جای «باران» در میان درد و رنج مردمان سوریه بجوید و یا این که همچون ابراهیم حاتمی کیا، هوای سرک کشیدن به احوال مدافعان حرم را در خود پیدا کرده و تصویرگر روایتی از مجاهدت مرزداران شود.
*آینه نیوز