ماهان شبکه ایرانیان

«شعر انقلاب» از دیدگاه عبدالجبار کاکایی

عبدالجبار کاکایی متولد ۱۵ شهریور ۱۳۴۲ در ایلام، یکی از شاعران و نویسندگان بنام کشورمان است که شعر انقلاب را نیز به خوبی می شناسد. او دبیری جشنواره شعر فجر را بر عهده داشته و آثار متعددی در این حوزه دارد.

روزنامه مردم سالاری - نیما نوربخش: عبدالجبار کاکایی متولد 15 شهریور 1342 در ایلام، یکی از شاعران و نویسندگان بنام کشورمان است که شعر انقلاب را نیز به خوبی می شناسد. او دبیری جشنواره شعر فجر را بر عهده داشته و آثار متعددی در این حوزه دارد. ضمن اینکه هنرمندی اهل تحقیق و مطالعه است و دچار خودسانسوری های رایج میان اغلب شاعران نیست.
 
کاکایی شاعر بسیاری از تیتراژهای سریال‌های تلویزیونی است. او تا سال 1361 در ایلام بود که در آن سال به تهران آمد و تحصیلات خود را تا مقطع کاردانی زبان و ادبیات فارسی در دانشسرای تربیت معلم ادامه داد. او در سال 1364 وارد دانشگاه شهید بهشتی تهران شد و در سال 1368 به دریافت مدرک کارشناسی زبان و ادبیات فارسی نایل آمد. سپس به منظور ادامهٔ تحصیل در سال 1371 به جمع دانشجویان دانشگاه آزاد مرکز تهران پیوست و در سال 1373 مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را دریافت کرد.
 
نباید یک جریان گلخانه ای را مروج شعر انقلاب بدانیم

اگربخواهیم تعریفی از شعر انقلاب داشته باشیم آن را با چه ویژگی هایی می توانیم توصیف کنیم؟

ببینید به طور معمول بعد از خرد اجتماعی معمولاً جریان ادبی به وجود می آید که آن جریان ادبی از چند زاویه قابل تشخیص است؛ یکی از آن زاویه ها، نظام زبان و نشانه شناسی زبان است؛ یعنی کلمات در فرهنگ عامه واجد مفاهیم تازه ای می شوند مثل «گل سرخ» و «گل لاله» و «جنگل» و... اینها کلیدواژه هایی هستند که معمولاً مردم روی اینها حساس تر هستند و جریان ادبی می آید این کلمات را ذخیره می کند و نمایش می دهد. در واقع خودش را با کلیدواژه جدیدی از نشانه شناسی در زبان در قالب استعاره ها و تشبیهات به وجود می آورد. می شود گفت شعر انقلاب حاوی نظام نشانه شناسی است با توجه بر فرهنگ عامه که طبیعتاً گرایشات مذهبی در آن بیشتر بود. همان طور که شعارهای انقلاب خیلی زود به شعارهای مذهبی و دینی تبدیل شد و به شعری که حاوی این زبان و مکمل آن باشد شعر انقلاب اطلاق می شود. اما اگر بخواهیم وارد تعاریف محتوایی شعر انقلاب بشویم باید بگوییم شعری که رسالت آن تبلیغ یک انقلاب دینی است با گرایشات مذهبی که در عمده رهبران سیاسی نهضت وجود داشت و تبدیل به کاراکتر جمهوری اسلامی شد. از این رو شعری که مبلغ این نوع تفکر باشد و ترجمه سخنان رهبران آنها باشد به نوعی شروع شعر انقلاب بود.

پس می شود سابقه این مفهوم را در اشعار گروه های چپ مارکسیستی در سال های آخر منجر به پیروزی انقلاب واکاوی کرد.

در تعریف شعر انقلاب، مقصود انقلاب سال 57 با هویت اسلامی اش است. اما شعر انقلابی به آثاری اطلاق می شود که بعد از مشروطیت با لحاظ نکات محتوایی خاص آن مثل موضوع عدالت و آزادی و برابری و دیگر مفاهیم شبیه به این که در مرامنامه اغلب گروه های سیاسی بوده توصیف کرد. چرا که در مرامنامه همه آن گروه ها، موضوع استقلال و آزادی های دموکراتیک بوده و شعرهایی هم که به تاثیر از این فضا در جریان های سیاسی ایران در طول این 100 سال ایجاد شده، طبیعتاً شعر انقلابی اطلاق می شود.البته با توجه به آن نظام نشانه شناسی که هر کدام شان در خود دارند.

از منظر دیگر اگر بخواهیم این موضوع را بررسی کنیم آیا می توان گفت که انقلاب اسلامی موجب انقلابی در شعر معاصر ما هم شد؟

خیر، اما صاحب تشخص و هویت خودش شد و این البته فضیلتی است که همه جنبش های سیاسی دارند و فقط خاصیت انقلاب نیست. مشروطیت هم صاحب یک هویت خاص ادبی شد؛ اگر آثار ملک الشعرای بهار، ایرج میرزا، میرزاده عشقی، عارف قزوینی و دیگران را ارزیابی کنیم به یک هویت ادبی خاص می رسیم با نظام نشانه شناسی و لغات خاص. حتی شعر دهه 30 و بعد از کودتای 28 مرداد هم حاوی یک نظام لغت شناسی است و صاحب این هویت شد. اما اینکه بگوییم در ذات شعر تحولی را به وجود آورد از آن دسته تحولات تاریخی که با سبک بازگشت ادبی ایجاد شد، خیر شعر انقلاب بازتولید همان مفاهیم بود و در همان فضای شعر پسانیمایی حرکت کرد. البته با اندک گرایشی به سمت دوره بازگشت ادبی. علت بازگشتش به سمت دوره بازگشت ادبی هم این بود که چون طبقات مختلف مردم در انقلاب سهیم بودند پس ادبیات انقلاب هم ناگزیر به گفتگو با عامه مردم بود و نه فقط اقلیت نخبگان روشنفکر. لذا قالب ها و گرایشات سنتی ادبی رفته رفته جای شعر سپید راگرفت.

با این تفاسیر پس شعرانقلاب از دایره فرم و قالب جاماند و بیشتر در مضمون و محتوا صاحب حرف بود.

بله.
 
نباید یک جریان گلخانه ای را مروج شعر انقلاب بدانیم 

پس نمی شود به تعریف سبک و ژانری با نام شعر انقلاب پرداخت و صرفا در یک بازه زمانی تعریف می‌شود که مفهوم اصلی آن پایداری و آرمانگرایی بود؟

طبیعتاً شعر انقلاب مربوط به یک دوره خاص با شعارها و مفاهیم مشخص و نشانه های زبانی مشخص بود. قطعاً شعر انقلاب با شعر مشروطه فرق می کند؛ نشانه شناسی اش، مفاهیم اش، محتوایش. اما در شعر مشروطه قالب هایی چون غزل و مثنوی داریم و در شعر انقلاب هم غزل و مثنوی قالب غالب است. البته ما در ایام انقلاب، شعر نیمایی و شعر آزاد هم داشتیم اما از لحاظ محتوا گرایشات محتوایی خاص دارد و استفاده از مفاهیم عرفان و تلمیهات مذهبی در شعر انقلاب خیلی زیادتر است.

علت‌ کم‌توجهی شاعران دوره انقلاب به قالب‌های نو چه بوده؟

چون در آن زمان گرایشات دینی و مذهبی انقلاب خیلی برجسته بود و قاطبه عمومی ملت وارد صحنه شد این آحاد ملت با شعر نو ارتباط زیادی نداشتند و بیشتر به سمت قالب های کلاسیک گرایش داشتند. آن سال ها، شعرنو ویترین صفحات ادبی مجلات روشنفکری بود که پیش از انقلاب رشد کرده بودند و هنوز وارد فضای عمومی جامعه نشده بودند. لذا به محض اینکه جامعه مطالبتش را از ادبیات درخواست کرد پاسخ دادن به این مطالبات فقط در قالب های سنتی امکان پذیر بود.

در گفتگویی که سال گذشته با شما داشتم اشاره کرده بودید که شعر انقلاب نیاز به بازتعریف دارد. می خواهم از این بازتعریف و چرایی این تحلیل برایمان بگویید. آیا این نقدی است به کسانی که دایره خودی و غیرخودی را پدید آورده اند؟

ببینید ما نمی توانیم گروهی از شاعران را به علت اینکه بنا به نظری مبلغان شعر انقلابند تنها وارثان و عاشقان شعر انقلاب خطاب کنیم. چون انقلاب اثر گذاری اش بر سایر قشرها و توده های فکری جامعه هم بوده و هست. بنابراین هر اثری که به تاثیر از فضای انقلاب ایران تولید می شود به نوعی شعر انقلابی توصیف می شود. این یک واقعیت است که انقلاب بر همه جریان ها تاثیر گذاشت و جدای از آن، موضوع جنگ یکی از بزرگترین تحولاتی بود که تقریباً تاثیر یکسانی بر همه شاعران گذاشت. خیلی از شاعران ما با وجود اینکه در اردوگاه های فکری جریان های خارج از انقلاب اسلامی بودند در جنگ تحمیلی هم حضور محسوس و آشکاری داشتند. بنابراین شرایط تاریخی انقلاب اثر وضعی اش را بر تمام توده های موجود بعد از انقلاب گذاشت. لذا تولیدات آنها هم تولیدات انقلابی محسوب می شود و از این جهت نیاز به بازتعریف است. ما نمی بایست آن جریان گلخانه ای معروف که تحت حمایت دولتی تقویت شد و رفته رفته به مبلغ ایدئولوژیک اهداف انقلاب مبدل شد را مروج شعر انقلاب بدانیم.

آیا می توان شعر دفاع مقدس را دنباله رو شعر انقلاب دانست؟

شعر دفاع مقدس تقریباً موقعیت شعر انقلاب است چون ما چیزی به نام شعر انقلاب به آن معنای خاصش نداریم. شما اگر آنتولوژی شعر انقلاب57 را بدانید، باید برویم مصادیقش را پیدا کنیم. انقلاب اسلامی ما انقلابی بود که خیلی زود هم به پیروزی رسید و جزو کوتاه ترین انقلاب هایی است که در جهان اتفاق افتاد. به هر روی باید برویم مفاهیم مرتبط به انقلاب سال57 را جستجو کنیم. یعنی خود انقلاب بشود گزاره اصلی ما. چه بسا اگر همه آنها را هم جمع کنیم شاید یک آنتولوژی کوچک هم نشود اما بعد از انقلاب وقایع مهمی اتفاق افتاد. جنگ تحمیلی، مصائب بعد از جنگ، نهضت اصلاح طلبی و حتی حوادث سال88 به نوعی تولیدات انقلاب است.
 
انقلاب هم می تواند شامل این جریانات باشد و هم می تواند این جریانات را تحت تاثیر قرار دهد.از این نظر یکی از مهم ترین اتفاقات بعد از انقلاب، جنگ تحمیلی بود. به اعتقاد من دو اتفاق اثرگذار بعد از انقلاب را می توان نهضت اصلاحات و جنگ هشت ساله دانست. دو اتفاق بسیار بزرگی که تمام جامعه را درگیر خودشان کردند. جنگ تحمیلی تمام جامعه را در برگرفت و جز اقلیتی که شاید باور نداشتند تقریباً تمام آحاد مردم برای دفاع از کشور تحت عناصر دفاعی-میهنی مستعد و آماده بودند. دیگر رویداد مهم هم موضوع اصلاح حرکت انقلابی سال57 بود که با نام نهضت اصلاحات شکل گرفت و در دوم خرداد تجلی یافت. نهضت دوم خرداد تجلیلی از خود انقلاب بود که بیشترین حجم از مداخلات مردم را با خودش همراه داشت. عناصر و شخصیت های انقلابی که به نهضت اصلاحات پیوستند همان بار حمایت های مردمی گسترده را پشت خودشان داشتند بنابراین باید بپذیریم که رویدادهای بعد از انقلاب در واقع جزو انقلاب به حساب می آیند.

آیا در آن دوره و به صورت مصداقی اشعار شاخصی داشتیم که توانسته باشد جنبشی در جامعه راه انداخته باشد یا تبدیل به نوعی شعار بشود؟

در بین جامعه روشنفکری بله؛ مثلاٌ آثار مرحوم اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، احمدشاملو و بعضی از شعرهای جریان چپ. آن زمان جریان چپ در زمینه داستان و در حوزه شعر صاحب قلم بود. به قول یکی از منتقدان اگر ما دایره الاعلامی از اشخاص برجسته فرهنگی دهه 30 و 40 جمع کنیم 90 درصدشان گرایشات تفکر چپ دارند. جریان ایدئولوژیک مارکسیسم خیلی از قلم ها را در تصرف خودش داشت مثل کانون نویسندگان که اغلب نویسندگانش چپ بودند و آثاری هم که سروده می شد به صورت سمبلیک بود. اما شعری که همه مردم حول و حوشش جمع بشوند خاطرم نیست.
 
بیشتر در ترانه ها و سرودهایی که فرهاد مهراد یا فریدون فروغی در دهه 50 اجرا می کردند این نغمات شنیده می شد. کم کم نمادهایی مثل گل سرخ و گل لاله و خورشید و تعابیری شبیه به این مفاهیم کلیدی شعر انقلاب شد. سال56 به همت بخش فرهنگی سفارت آلمان یک برنامه شعرخوانی در ده شب برگزار شد و شاعرانی از جریانات مختلف ادبی از آقای موسوی گرمارودی تا احمد شاملو و محمدعلی بهمنی حضور پیدا کردند و محفلی برای افراد متفاوت با ایده های متفاوت بود. تنازعات فکری در آن شب ها وجود داشت که این تنازع فکری بعد از انقلاب وارد مردم شد و به کوچه و بازار رخنه کرد و گسترده ترشد. تا سال57 ادبیات بیشتردر بین خواص و نخبگان خودش را نشان می داد. انقلاب با شعار شروع شد و به جای شعر، این شعارها بودند که حرف می زدند.
 
شعارها هم شامل استقلال و آزادی بودند که به نوعی در کلمه استقلال هیچ تفسیری وجود نداشته و ندارد اما در بحث آزادی هزاران تفسیر وجود دارد که آیا این آزادی که در کنار استقلال در شعارها مطرح می شود مقصود آزادی به سبک ارزش های جدید جامعه غرب است یا آزادی از استعمار کشورهای دیگر. از دوره مشروطه که موضوع آزادی مطرح شد یک عده آزادی مشروع می خواستند یعنی با لحاظ یک شرایطی که با نظام دموکراسی غرب تفاوت داشت اما آزادی همیشه جزو شعارهای ایرانیان بوده و در سخنرانی های امام خمینی(ره) وقتی در پاریس جستجو می کنیم هر دو نوع آزادی دیده می شود؛ هم به آزادی از سلطه بیگانگان اشاره می کند و هم آزادی سیاسی. ولی در بعد از انقلاب این آزادی به معنی آزادی از استعمار به چپ و راست مطرح شد و استقلال اقتصادی.
 
نباید یک جریان گلخانه ای را مروج شعر انقلاب بدانیم 

آیا این آزادی هایی که نخبگان و روشنفکران دنبالش بودند در ادبیات بعد از انقلاب جایگاهی پیدا کرد؟

رفته رفته دارد پایه های خودش را تحکیم می کند. چون آن آزادگی های فردی باید متناسب با فرهنگ جامعه رشد کند. به نظر من فرهنگ جامعه ایران و حدود آزادی های مشروع دهه 90 با فرهنگ دهه 50 خیلی فرق کرده. همچنان که آقای روحانی هم گفتند نخست حقوق تان را بشناسید و بعد آن را مطالبه کنید. حق، اول شناختنی است و بعد گرفتنی. به نظر من شرایط فکری و فرهنگی که بعد ازانقلاب به وجود آمد رفته رفته دارد تلطیف می شود و به مفاهیم آزادگی های فردی کمک می کند.همان سیری که درغرب طی شد تا مردم ابتدا حقوق فردی خود را بشناسند و بعد متناسب با حقوق فردی جستجوگر مفهومی به نام حقوق عمومی باشند تا آزادی های شان به حدود فردی همدیگر لطمه نزند. با این رشد فکری که در نسل های بعد از انقلاب دیده می شود به نظرم به سمت بازتولید مفهوم آزادی به معنای رایج آن می رویم.

با توجه به اینکه جریان غالب شعر امروز را نسل جوان متولد یافته در سال های پس از انقلاب دنبال می کند آیا به بقا و حیات شعر انقلاب در آینده می توان دلخوش داشت؟

به نظر من در یک تعریف علمی باید پذیرفت که شعر نیز همچون تمام اجزای دیگر یک انقلاب باید در برهه زمانی خودش بماند و تمام شود و اگر به دوره های زمانی بعدی آن جامعه سرایت بکند یعنی آن جامعه دچار بحران است. نتیجه این می شود که یا جامعه نتوانسته با آن بحران کنار بیاید یا اینکه یک عده ای به ضرب جشن و همایش و جایزه ادامه اش می دهند و فقط برای استفاده های سیاسی مورد بهره برداری قرار می دهند. به نظر من یک رخداد اجتماعی، ادبیاتش هم با خودش تمام می شود به خصوص در حوزه شعر. اگر هم بعد از آن رخداد اجتماعی به آن موضوع بپردازد در قالب های داستانی و نمایشی ممکن است آن هم نه به صورت قاعده که استثناء به آن می پردازند. مثل موضوع ملی شدن صنعت نفت. انقلاب سال57 هم باید مثل مشروطه یا ملی شدن صنعت نفت تبدیل به یک استثناء بشود و برود در بستر طبیعی خودش قرار بگیرد. اگر بخواهیم هربار با سالگرد انقلاب موج وقایع ادبی راه بیندازیم مثل وقایع عاشورا، باید انقلاب را تبدیل به آیین کنیم حال آنکه انقلاب تبدیل به آیین نمی شود. آیین ها امور کاریزما و مقدسی هستند که با جنبش های اجتماعی فرق می کنند.

امروز و با گذشت نزدیک به چهار دهه از انقلاب اسلامی ایران،آیا امکان نقد جامع و کاملی از شعر و ادبیات انقلاب وجود دارد یا هنوز به گذشت زمان بیشتری نیاز است؟

بله؛ همه جنبش های ادبی باید نقد بشوند و در خصوص مثبت بودن جریان انقلاب، ادبیات انقلاب وجوه مثبتی دارد. اگر بخواهیم به عنوان نقد به این موضوع نگاه کنم، باید بگویم که یک گروه یا جریان سیاسی به قصد بهره برداری دارد خودش را شرحه شرحه می کند، هزینه می کند و برای حرکت های سیاسی خودش از آن استفاده ابزاری می کند. من اعتقادم بر این است که شعر و ادبیات انقلاب ما یک میراث ملی است. از این نظر حتی چفیه و نوع پوشش لباس بسیجی هم باید مصون بماند. شهدای جنگ و انقلاب همه میراث ما هستند و نباید در جدال های سیاسی هیچ جریانی از این میراث ملی به نفع خودش استفاده کنند.
 
من در حوزه شعر جنگ تحمیلی در سال 72 کتابی نوشتم با عنوان «بررسی تطبیقی ادبیات پایداری جهان» و در آن شعر جنگ ایران را با شعر جنگ جهان مقایسه کردم و در حد توان از ترجمه های موجود که از شعرهای آسیای شرقی و اروپا و آمریکای لاتین در دسترسم بوده برای این قیاس استفاده کردم. به این نتیجه رسیدم که شعر ما تفاوت های قابل دفاعی دارد علی رغم اینکه وجوه اشتراک مان با شعر جهان در این حوزه زیاد است. اگر از زاویه نقد بخواهیم به شعر انقلاب نزدیک بشویم باید بگویم نه تنها چیزی کم ندارد بلکه مزیت هایی هم دارد. اما وقتی از شخصیت هایش به لحاظ سیاسی سوءاستفاده می شود اینجاست که من اعتقاد دارم به میراث ملی لطمه نزنیم و اجازه بدهیم شعر و ادبیات با همان قداست وحرمت باقی بمانند.

من شاعران زیادی را می شناسم که کاملا همسو با جشنواره های ادبی شعر می سرایند و قلم می زنند. بسیاری از آنها حتی تقویمی از جشنواره های شعر در سراسر کشور بر دیوارشان می زنند و مصادف با ایام آنها طبع شاعری شان گل می کند تا شاید جایزه ای ببرند. این افتضاح ریشه در کجا دارد؟

ببینید وقتی کسی که در یک جامعه غیرانقلابی، شعر انقلابی می گوید و با باورهای غیرانقلابی زندگی می کند اما شعرهایش انقلابی است عنصری متظاهر و ریاکار است. زندگی اش با اثرش فرق می کند. اینها عوارض دوگانگی شخصیتی است که حاصل این بازسازی شعر انقلاب است. ما گاهی با استراتژی های اشتباه داریم به تولید نسلی کمک می کنیم که دوشخصیتی است. یعنی یک شخصیت طبیعی برای خودش و بر اساس نیازها و مطالبات روز دارد و برای اینکه بتواند توقعاتش را برآورده کند یک ویترینی هم از آرایشات انقلابی بر خودش می پیچد. رها کردن چنین افرادی با این نگاه و تفکر در جامعه به شدت خطرناک است.
 
 نباید یک جریان گلخانه ای را مروج شعر انقلاب بدانیم

شما از جمله شاعرانی هستید که در برابر رویدادهای سیاسی و اجتماعی واکنش های ادبی و اجتماعی بیشتری بروز می دهید. این دغدغه نشات گرفته از چه دیدگاهی است؟

من فکر می کنم هر کسی که دهه 60 را گذرانده باشد موظف است در برابر جامعه اش حساس باشد. مگر اینکه این فضایل به نوعی زایل شده باشد. یعنی جوری وارد دهه های بعدی شده باشد که اینها را رفته رفته از دست داده باشد. اینها میراث دهه 60 است. من آن سال ها در ایلام زندگی می کردم. جبهه را دیده بودم. وارد جریان شعر انقلاب شدم و اینها چیزهایی نیست که آدم از یاد ببرد و فراموش کند و آدم دیگری بشود. کسانی که عوارض دهه 60 در ذهن شان باشد غیرممکن است که بخواهند مسیرشان را عوض کنند. من هرجا هستم در خط انقلاب هستم.
 
در خصوص تشییع پیکر زنده یاد هاشمی رفسنجانی پیش بینی کرده بودم حداقل چهارمیلیون نفر در تشییع جنازه شرکت کنند. چرا که اعتقاد دارم روح جمعی ما ایرانیان روح معصومی است. روح جمعی ما روحی است که پیکر امام خمینی(ره) را تشییع کرد. همان روحی است که دوم خرداد به صحنه آمد و به بازتعریف انقلاب 57 از طریق اصلاحات اعتقاد داشت. در و دیوار شهر گواهی می دهد که این روح در جامعه جاری است. نیازی نیست شاعرانقلاب باشی. من با همه انسان های جامعه، دوستی دارم و فکر می کنم هنوز همان آدم سال 57هستم.

برخی معتقدند مهرداد اوستا پدر شعر انقلاب است و برخی مثل آقای غزوه هم حمید سبزواری را صاحب این عنوان می دانند. نظر شما در این باره چیست؟

«شعرانقلاب» به معنای یک اسم خاص شده و تا «شعر انقلابی» یک فاصله ای دارد. شعر انقلابی اعم از شعر خاص است. سبزواری، پدر شعری است که ویترین مبلغ ارزش های جریان حاکم بعد از سال 57 شد. ویترین ارزش های تعریف شده از جریان خاصی است که درحوزه سیاست توانست به قدرت برسد و کارش را پیش ببرد. مهرداد اوستا هم نقش آموزگار را برای نسل ما داشت و از او بسیار آموختیم. اما اگر کسی قرار باشد پدر شعرانقلاب باشد باید شاعری تلفیق شده از چند شخصیت باشد. یعنی همزمان ویژگی هایی از حسن حسینی، هوشنگ ابتهاج، احمد شاملو، قیصرامین پور و سهراب سپهری را داشته باشد که چنین فردی را نداریم. به همین خاطر من با این تعبیر پدر شعر انقلاب اساسا موافق نیستم.

در مورد گسترش شعر انقلاب و تبلیغ و انتشارش در خارج از مرزهای کشور با چه موانعی روبرو هستیم؟

به اعتقاد من نه تنها در شعر انقلاب بلکه در شعر فارسی هم با اینکه جزو اولین کشورهای خاورمیانه هستیم که به جریان شعر آزاد و شعری که قابلیت ترجمه داشته باشد پیوستیم اما حتی پیش ازانقلاب هم در عرصه جهانی توفیق پیدا نکردیم. بخشی از این مسئله برمی گردد به ساختار زبان و شاعران فارسی؛ شاعر عرب زبان، آزادی اجتماعی بیشتری از یک شاعر فارسی زبان دارد چرا که آنها می توانند در جهان عرب و با خیل عرب زبانان دنیا ارتباط بگیرند و به مرور تبدیل به یک کاراکتر جهانی شوند. اما شاعران پارسی گوی صرفا در جغرافیای محدودتری امکان عرضه آثارشان را دارند و با مخاطبان کمتری ارتباط می گیرند.
 
بخشی از این مشکل هم برمی گردد به زبان فارسی. زبان فارسی در واقع در ترجمه بخشی از هویتش را از دست می دهد. آن حضور فرا منطقه ای می تواند شاعر را نشان دهد. یک شاعر فارسی زبان فقط در ایران، افغانستان و هند می تواند اشعارش را عرضه کند و جامعه جهانی این شاعر را نمی شناسد که بخواهد به ترجمه اثرش روی خوش نشان دهد.

اگر این طور بخواهیم به موضوع نگاه کنیم پس باید ترکیه هم وضعیتی مشابه ما داشته باشد حال آنکه آنها جوایز بین المللی معتبری هم دریافت کردند و آثارشان به زبان های مختلفی منتشر می شود.

باید ببینیم آنها چه کار کردند که موفق بودند.آنها راه های مختلفی برای موفقیت را امتحان کردند از جمله ارتباط گرفتن با ادبیات جهان. حال آنکه ارتباط ما با جهان لنگ است.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان