چندی پیش نسخه اینترنتی و بدون سانسوری از «عصبانی نیستم» منتشرشد که در ابتدای آن یادداشتی آمده مبنی بر اینکه این فیلم برای “نه به سانسور” منتشر میشود و به تازگی هم خبرها حاکی از از رفع توقیف این فیلم پرحاشیه است؛ فیلمی که در جشنواره فجر سال 92 به نمایش درآمد اما به دلیل فاز سیاسی و انتقادی فیلم به دولت و رئیس دولت پیشین، نهتنها در جشنواره با سانسور به نمایش درآمد که به شکلی فرمایشی از داوری در جشنواره هم بازماند. فیلمی که بهراحتی میتوانست حداقل –در بدترین حالت- یک سیمرغ را از آن خود کند: بهترین بازیگر نقش اول مرد برای نوید محمد زاده که مانند الماس، در فیلم میدرخشد و تماشاگر را مسحور خود میکند. اغراق نیست اگر بگوییم نوید محمد زاده خود بهتنهایی با نگاههای زجرکشیده و عاشقاش، زبان بدن، عصبانیت فروخورده و جنون زیرپوستیای که بهمرور در طول فیلم مانند یک جوش عفونی باد میکند تا در انتهای فیلم منفجر شود، کیفیت عصبانی نیستم و همراهی و همدلی تماشاگر با فیلم را دوچندان میکند. شاید عصبانی نیستم اگر نوید محمد زاده را نداشت تبدیل به یک فیلم خوب دو و نیم ستاره میشد که میتوانست دل تماشاچی را هم به دست بیاورد و او را به یاد خاطراتش از سالهای متشنج پایان دهه هشتاد شمسی بی اندازد، همین؛ اما بازی نوید محمد زاده این تأثیرگذاری را ارتقا میبخشد و فیلم را در ذهن هر تماشاگری بهیادماندنی میکند. حتی اغراق نیست اگر بگوییم نوید محمد زاده عصبانی نیستم یکی از بهترین نقشآفرینیهایی ست که سینمای ایران تاکنون به خود دیده است. اگر فیلم در شرایطی عادی اکران میشد، نام او حالا در کنار بهروز وثوقی (گوزنها)، داریوش ارجمند (ناخدا خورشید)، پرویز پرستویی (آژانس شیشهای)، فریبرز عرب نیا (سلطان) قرار میگرفت.
اما درباره «عصبانی نیستم» بگذارید در همین ابتدا بعضی از سکانسها و خرده داستانهای فیلم را کنار بگذاریم! بخشهایی که قرار است در یک صحنه و در برخورد نوید با متن جامعه معاصر ایران، به شکلی گذرا معضلات اجتماعی/اقتصادی را که مردم با آنها دستوپنجه نرم میکنند، به نمایش دربیاورد؛ مانند بحث اهدای کلیه. سکانسی نسبتاً طولانی در فیلم که با نمایش آگهیهای بیشمار فروش کلیه بر درودیوار تهران آغاز میشود و با خودزنی مردی که یک کلیهاش را فروخته و میخواهد کلیه دیگرش را هم بفروشد، پایان مییابد. عصبانی نیستم سکانسهای اینچنینی کم ندارد. سکانسهایی که بزرگترین ضعف فیلم محسوب میشوند و لحظاتی که با اغراق بیاندازه و نمایش اضافی و بیشازاندازه مشکل، به سمت سیاه نمایی و حتی سیاسیکاری میرود. انگار که کارگردان بخواهد همه مشکلات اجتماعی و هرآنچه که روی اعصابش هست را یکجا جمع کند و مانند سیلی محکمی بر دهان دولت یازدهم بکوبد!
این میل به اغراق و واکنش مستقیم در آثار دیگر درمیشیان یعنی بغض و به شکل محسوستر، منظم و کاربردیتری در لانتوری هم دیده میشود. احتمالاً بارها شنیدهاید که او را کارگردان عصبانی سینمای ایران خواندهاند و یا درباره «عصبانی نیستم» گفتهاند که فیلمی بسیار عصبانی است. خب این عبارات خیلی هم بیراه نیستند. تجربه تماشای سهگانه او نشان میدهد که چطور درمیشیان خشم شخصی و فروخوردهاش را با فیلمسازی روی پرده سینما میپاشد و منتشرش میکند. هر سه فیلم، «عصبانی نیستم» و «لانتوری» بیشتر از بغض البته، به سیلی محکم واقعیت در صورت تماشاچی میماند که قرار است خشم و انرژی سرکوبشده کارگردان جوان را تخلیه کند. انگار که حافظه قوی درمیشیان، تکتک تندخوییها و نزاعات طبقاتی /اجتماعی جامعه ایران را که خود شاهد آنها بوده است، به خاطر سپرده باشد تا در فیلمهایش مانند ویروسی جهان فیلم را درنوردد. این ویروس در«عصبانی نیستم»، در همه برخوردهای نوید با آدمهای غریبه یا به بیانی دیگر با جامعه نمود بیرونی پیدا میکنند. از صاحبکار نوید بگیرید تا دوست سگبازش تا همخانهای به فنا رفتهاش، همگی انگار ارث پدرشان را از او طلب دارند. در سرگردانی نوید میان این آدمها، هرکجا که کارگردان میخواهد بر چیزی تأکید کند، شورش را درمیاورد و فیلم را از ریتم میاندازد. از دعوای همخانهایهای نوید بگیرید تا رفیق ترسو و محافظهکارش! اغراق و بزرگنمایی پاشنه آشیل و اصلیترین باگ عصبانی نیستم است.
اما از این خرده داستانها فیلم که بگذریم، میرسیم به اصل داستان که «عصبانی نیستم» را نهتنها تبدیل به بهترین فیلم درمیشیان میکند که یکی از بهترین عاشقانههای این سالهای سینمای ایران را هم میسازد. داستان عشق دختر و پسری که متأثر از وقایع سیاسی دارد نفسهای آخرش را میکشد و تلاشهای بیامان پسر رنجور، افسرده حال و جنونزدهای که دارد همه تلاشش را میکند تا روزگار، ستاره، تنها داراییاش را، از او نگیرد. عاشقانه میان نوید و ستاره همانقدر که شبیه به عشقهای اساطیری ست، واقعی هم هست. اگر همسال زوج فیلم باشید و عشق را در بستر سالهای اخیر تجربه کرده باشید این واقعی بودن را خوب میفهمید. برخلاف اغراقهای جاری در فیلم، آنچه میان نوید و ستاره اتفاق میافتد محسوس و قابللمس است. بازهم انگار که از تجربیات شخصی کارگردان برآمده باشد. بهترین، تأثیرگذارترین و خاطرهانگیزترین لحظات فیلمهای درمیشیان لحظات عاشقانه فیلمهایش هستند. آنجا که کارگردان درمانده و راندهشده از جامعه به عشق پناه میآورد و قهرمان فیلم به آغوش معشوق. پرسهزنیهای باران کوثری و بابک حمیدیان در «بغض»، عشق یکطرفه و سکانس عالی پاشیدن اسید در «لانتوری» و هر صحنه دو نفره میان نوید و ستاره در عصبانی نیستم، بزرگترین دستاوردهای فیلمسازی درمیشیان هستند. کارگردانی که در دهه شصت جوانی کرده، دههای که عاشقی کردن بزرگترین تابو جامعه بوده است، معلوم است که میتواند با استفاده از تجربیات شخصیاش اینچنین خشم، عقده و عشق را در هم بیامیزد. عصبانی نیستم پر است از صحنههای دونفره منقلب کنندهای که تماشاگر را غرق در انرژی و شور صحنه میکند از: از سکانس انتظار کشیدن نوید جلوی در دانشگاه برای آمدن ستاره یا اولین مواجههشان در کلاس درس و خندهها و خیرگیهای نوید که در کمال سادگی برگزارشدهاند تا سکانس سینما که یکی از بهترین سکانسهای عاشقانه ایست که تابهحال در سینمای ایران ساختهشده. برخلاف فرم متشنج فیلم و جامپ کاتها و استاپ موشن هایی که بهکرات تنش و تشنج را از پرده سینما به ذهن مخاطب منتقل میکنند، صحنههای عاشقانه فیلم روان و راحت اجرا میشوند. انگار کارگردان بیرحم بخواهد برای چند لحظه قهرمانش و تماشاگر نفس راحتی بکشند؛ اما بعد از هر خداحافظی، دوباره سرکوب و تنگدستی و دوربین نا آرام و پرش های نماها هستند که مانند پتکی بر سر قهرمان و مخاطب کوبیده میشوند.هیچ عاشقانه بزرگی اما به فرجام نمیرسد… روایت داستان پله به پله خشم و عصبانیت نوید را بیشتر و درعینحال فروخوردهتر میکند. جنون او لحظهبهلحظه همپای ترس از دست دادن ستاره بیشتر و بیشتر میشود و او سرخوردهتر و بیپناهتر. حرفهای نگفته مخزن اسرارش را پرکرده است و دارد سرریز میشود اما او سکوت کرده و حرف نمیزند. هرچه به انتهای داستان نزدیکتر میشویم، این دیوانگی بیشتر نمود بیرونی پیدا میکند. صحبت تند و تهدیدآمیز نوید با پدر ستاره، نفله کردن شهرام (رقیب عشقیاش) و بازگشتن پیش صاحبکار قبلیاش همه دانههایی هستند که کارگردان در طول فیلم برای تماشاگر میپاشد و او را در این خشم با نوید همراه میکند. درمیشیان به مدد روایت دقیق و زمانبندیشدهاش موفق میشود خشم نوید را به تماشاگر منتقل کند، به او نشانههایی از یک انفجار بزرگ را بدهد و درعینحال طوری داستان را پیش ببرد که فصل انفجار شوکه کننده و دهشتناک باشد: جایی که جوش بالاخره میترکد و همهچیز را بر باد میدهد. بعد از قرصی آرامبخش قویای که نوید و ستاره باهم بالا انداختهاند، درحالیکه آرامش در چشمان نوید برای اولین بار موج میزند، باهم به خانه ستاره و پدرش میروند.
سکانس پایانی عصبانی نیستم موحش و دردناک است. هرچند که بازهم مصاحبهها با مردمی که آنجا جمع شدهاند توی ذوق میزند اما پاهای بیجان نوید که روی زمین کشیده میشود تا به چهارپایه برسد و لحظهای که پیش از بالا رفتن سرش را روی سینه مجری قانون میگذارد و میگرید به جان مخاطب رعشه میاندازد. اجرایی فراتر ازآنچه از درمیشیان انتظار داریم. بهاندازه و بدون گزافهگویی. ساده اما دهشتناک. انگار که خودش هم دلش برای قهرمان به رحم آمده باشد. جلاد عصبانی سینمای ایران اینجاست که شمشیرش را زمین میگذارد و برای سرنوشت شوم قهرمانش دل میسوزاند. تنها جایی در فیلم که کارگردان اعتراض و خشمش را تنها برای چند لحظه فراموش میکند و با نشان دادن تصویر روزهای خوش و رنگی و آب بازی ستاره و نوید زیر بارش نور خورشید بهعنوان آخرین تصویری که نوید قبل از مرگش میبیند، برای او و زندگی تلفشدهاش به عزا مینشیند.
حالا نگاه نکن: نام فیلمی اثر نیکلاس روگ
Post Views:
1,555