خبرگزاری مهر، گروه سیاست-محمد شلتوکی: شهید ستاری فرمانده اسبق نیروی هوایی ارتش در مصاحبه ای که سالها قبل از انقلاب با او انجام شده بود، گفتند: «اقتدار هر کشوری در ارتش قوی و قدرت هر ارتشی در نیروی هوایی مقتدر است». این جمله ایشان به خوبی نقش و اهمیت یک نیروی هوایی قدرتمند را مشخص می سازد. نیروی هوایی ارتش که شاکله اصلی آن در سالهای پیش از انقلاب شکوهمند اسلامی مبتنی بر ژاندارمی منطقه و حفاظت از منافع آمریکا در خلیج فارس شکل گرفته بود، بعنوان یک نیروی هوایی قدرتمند و سدی مستحکم در برابر دست اندازی شوروی به منافع آمریکا در خلیج فارس بود.
پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی، نیروی هوایی همواره کلکسیونی از اولین ها را به همراه خود داشته است. اولین اماکنی را که ارتش عراق مورد اصابت قرار داد، پایگاه های هوایی کشورمان بود و پس از آن اولین عملیاتی که علیه عراق انجام شد، توسط نیروی هوایی و در عملیات موسوم به انتقام، تنها دو ساعت پس از حمله عراق انجام شد و در فردای آن روز یعنی اول مهرماه 1359 بیش از 140 فروند از جنگنده های ایران، مواضع بعثی ها را در عمق خاک عراق بمباران کردند.
والی اویسی یکی از خلبانان نیروی هوایی ارتش در دوران دفاع مقدس است؛ او در سال 1353 وارد نیروی هوایی ارتش شد و پس از گذراندن دوره های آموزشی در آمریکا که در پایگاه های هوایی لکلند، وب و کلمبوس انجام شد در سال 1356 به ایران برگشت و به جمع خلبانان شکاری اف-5 در دزفول پیوست.
او در خصوص علاقه اش به شغل خلبانی می گوید: در آن زمان با خود می گفتم اگر خلبانی نشد هیچ شغلی را قبول نخواهم کرد و عاشق این شغل بودم.
اویسی که امروز مدیریت یکی از شرکت های هواپیمایی کشور را بر عهده دارد، جزو آن دسته از خلبانانی بود که در مقطعی از جنگ توسط شهید عباس بابایی برای پرواز با هواپیمای اف-14 که یکی از پیشرفته ترین جنگنده های روز دنیا و برگ برنده نیروی هوایی ارتش در برابر عراق بود، انتخاب شد. با امیر اویسی به گفتگو نشستیم تا از نقش نیروی هوایی در جنگ برایمان بگوید. او از ماموریتی ویژه در گردان «تامکت» می گوید که معادلات جنگی صدام را به هم ریخت.
مشروح گفتگو با امیر سرتیپ دوم خلبان والی اویسی به شرح زیر است:
بعنوان خلبانی که در دوران جنگ حضور داشتید، زمینه های آغاز جنگ را چه چیزی می دانید؟
در همان زمانی که برخی شعار انحلال ارتش را سر می دادند، دولت موقت و افرادی مانند بازرگان و ابراهیم یزدی نیز اقدام به لغو یک طرفه قراردادهای نظامی کردند و حتی پا را فراتر گذاشتند و در صدد بازپس دادن هواپیماهای گران قیمت اف-14 نیز بر آمدند که خوشبختانه با درایت امام(ره) نتوانستند به موفقیت برسند.
جرات بیان کردن نام خانوادگی ام را نداشتم! از طرفی با توجه به فضایی که طبیعتا پس از هر انقلابی به وجود می آید، بسیاری از فرماندهان و افسران یا اعدام شده بودند و یا از ارتش تسویه شدند. پس از آن بحث کودتای نقاب در پایگاه شهید نوژه همدان نیز پیش آمد که این موضوع نیز ضربه زیادی به ارتش زد، که همین موضوع باعث به وجود آمدن برخی از زمینه ها برای تجاوز صدام به کشور شد.
به خاطر دارم در همان زمان هر روز منتظر بودیم که به ما هم بگویند از ارتش بروید، به همین دلیل من هم چون پدرم کامیون داشت، رفتم و گواهینامه کامیون را گرفتم تا اگر از ارتش اخراج شدم بتوانم امرار معاش کنم.
طبیعت فضای انقلاب این است که برای جلوگیری از وقوع کودتا، عده ای از ارتش تسویه شونداتفاقی که برای ما افتاد این بود که اخراج نشدیم، اما در تیرماه 1359 و درست در زمانی که عراق برای انجام حمله همه جانبه خود آماده می شد، به ما گفتند بروید تهران و در محل فعلی دانشگاه هوایی شهید ستاری که در آن زمان به پادگان «مهرآباد جنوبی» معروف بود، کلاس های آموزشی را برایمان برگزار کردند که هیچ دستاوردی نداشت و صرفا برای گذران زمان بود.
امروز بحث های بسیاری می شود مبنی بر اینکه ارتش در ماجرای 31 شهریور و حمله عراق به ایران، غافلگیر شد که در راس این غافلگیری هم نیروی هوایی را مثال می زندد؛ بعنوان کسی که در آن روزها بعنوان یک خلبان در صحنه جنگ حاضر بودید، آیا اعتقادی به غافلگیری ارتش دارید؟
زمانی که این موضوع طرح می شود، برخی هستند می گویند: «اصلا ارتش کجای ماجرا بود؟». من میخواهم این را بگویم که بقیه کجا بودند؟ در آن زمان هیچکس بجز نیروی هوایی وجود نداشت. عراق شاید در حرکت اول خود که الگو گرفته از حمله اسرائیل به اعراب بود توانست به ما حمله کند، اما باید این موضوع را مد نظر داشت که ما در آن زمان در یک شرایط انقلابی قرار داشتیم.
در سال 58 یکی از هواپیماهای جاسوسی عراق در پایگاه دزفول مجبور به فرود اضطراری شددر آن زمان بسیاری از افسران و فرماندهان ارتش یا اخراج شده بودند و یا به هر طریقی از ارتش کنار گذاشته شده بودند، آن هم با دلایلی مانند عکس داشتن با برخی افراد رژیم شاه.
این تسویه ها در آن زمان طبیعی بود؟
البته، این طبیعت فضای انقلاب است که برای جلوگیری از وقوع کودتا، عده ای از ارتش تسویه می شوند؛ اما در این بین بسیاری نیز با دلایل واهی و بی مورد کنار گذاشته شدند. نام خانوادگی من اویسی بود اما جرات بیان کردن آن را نداشتم! چراکه بدلیل تشابه نام خانوادگی ام با تیمسار اویسی(فرماندار نظامی تهران) اگر مطرح می شد ممکن بود منجر به دستگیری من شود و تا این موضوع ثابت شود که نسبتی میان من و او نیست، مشکلات بسیاری رقم می خورد. به همین دلیل تا مدتها من را با نام «والی» صدا می زدند.
از طرفی محل خدمتی افراد نیز دستخوش تحولاتی شده بود و هرکس می توانستد در هر جایی که می خواهد خدمت کند در حالی که خلبانی که شغل او خلبانی و پرواز است باید در پایگاه هوایی خدمت کند.
پیش بینی وقوع جنگ را می کردید؟
بله، عراق از سال 1358 در تدارک جنگ بود و در همین سال یکی از هواپیماهای شناسایی عراق توسط جنگنده های نیروی هوایی به خلبانی آقایان «محمود جدیدی» و «صمد ابراهیمی» مجبور به فرود اضطراری در پایگاه دزفول شد، که مشخص شد ماموریت او جاسوسی و عکس برداری بوده است. در اینجا این وظیفه دولت بود تا به ارتش اجازه تحرک و آماده باش را بدهد ولی این اتفاق نیافتاد.
در این شرایط جنگ آغاز شد و صدام هم نیروی هوایی را با توجه به موضوعاتی که گفته شد، ناتوان از پاسخگویی تصور کرده بود. این در حالی بود که چند نفر از شهدای خلبان نیروی هوایی مانند شهید غلامحسین باستانی و شهید نعمتی، قبل از آغاز رسمی جنگ و در حین ماموریت های شناسایی که علیه ارتش عراق انجام می شد به شهادت رسیدند و یا سید الاسرا، شهید حسین لشگری که در یکی از همین عملیات ها به اسارت دشمن درآمد.
عده ای تفنگ به دست گرفته بودند و رو به آسمان منتظر بودند تا اگر هواپیماهای عراقی آمدند آنها را هدف قرار دهند! با این وجود تنها 2 ساعت پس از حمله عراق در روز 31 شهریورماه، دو دسته پروازی از پایگاه های هوایی همدان و بوشهر به پرواز درآمدند و پایگاه های هوایی کوت و شعیبیه عراق را بمباران کردند و کمتر از 24 ساعت پس از آن نیز نیروی هوایی بیش از 140 فروند هواپیما را بر فراز خاک عراق به پرواز در آورد و مواضع آنها را مورد هدف قرار داد.
در روز 31 شهریور کجا بودید؟
در تهران، زمانی که به تهران آمدم چون تازه ازدواج کرده بودم، در خیابان شادمان فعلی خانه ای را اجاره کردم و نزدیک مهرآباد بود. زمانی که صدای انفجار آمد متوجه نشدیم که صدای بمباران است و برایمان غیر منتظره بود. فردای آن روز یعنی اول مهرماه بجای کلاس، مستقیما به پایگاه مهرآباد مراجعه کردیم. وقتی به پایگاه آمدیم اوضاع بهم ریخته و نا به سامان بود. عده ای تفنگ به دست گرفته بودند و رو به آسمان منتظر بودند تا اگر هواپیماهای عراقی آمدند آنها را هدف قرار دهند!
در روز هفتم مهرماه توانستیم خود را به دزفول برسانیم به هر ترتیب کسی در آن روز ما را تحویل نگرفت و بدون نتیجه به منزل برگشتیم. روز دوم یکی از دوستان ما بنام «طباطبایی» برای ارزیابی از وضعیت به دزفول رفت و زمانی که برگشت گفت که باید به دزفول برویم. پس از آن تصمیم گرفتیم تا به دزفول برویم که همان هم ماجرایی دارد.
با اصرار به فرماندهان آنها را متقاعد کردیم تا بوسیله یک فروند سی-130 به دزفول برویم؛ سوار هواپیما شدیم و به مقصد دزفول پرواز کردیم. در میانه راه اطلاع دادند که وضعیت دزفول قرمز شده است و در نتیجه به تهران برگشتیم؛ پس از توقفی چندساعته در تهران، مجددا سوار هواپیما شدیم و به سمت دزفول پرواز کردیم که باز هم در میانه راه وضعیت دزفول قرمز اعلام شد و دوباره به تهران برگشتیم. فردای آن روز دوباره به مهرآباد آمدیم و سوار هواپیما شدیم تا به مقصد دزفول پرواز کنیم، این بار نیز در میانه راه وضعیت دزفول قرمز اعلام شد و به تهران برگشتیم، این ماجرا در روز دوم نیز 3 بار تکرار شد. روز بعد نیز به دلیل نا مساعد بودن شرایط جوی پرواز لغو شد تا اینکه بلاخره در روز چهارم با یک بار تکرار شدن ماجرای رفت و برگشت، بلاخره توانستیم در روز هفتم مهرماه به دزفول برسیم.
شروع ماموریت های جنگی شما از چه زمانی بود؟
از فردای همان روزی که وارد دزفول شدیم تصمیم گرفتیم که به کمک سایر خلبانان در پروازها شرکت کنیم. ابتدا در پروازهای شناسایی شرکت کردیم که در اولین پرواز، به همراه جناب امامی به منطقه پرواز کردم. در آن زمان دستور تخلیه پایگاه دزفول صادر و طرح گسترش جنگنده های آن نیز ابلاغ شده بود؛ اما با پروازهای مستمر و بمباران مواضع ارتش عراق، آنها مجبور به عقب نشینی به غرب کرخه شدند و بدین ترتیب پایگاه دزفول از خطر سقوط نجات پیدا کرد.
چنگیز سپهر، گفت: اگر صدام دست از این اقدام خود بر ندارد، خاک عراق را به توبره خواهم کشید! پس از آن به ما ماموریت دادند تا تعدادی از هواپیماهایی که در شیراز هستند را به دزفول بیاوریم که پس از اجرای این ماموریت و بازگشت به دزفول، دوباره به انجام پروازهای جنگی پرداختیم و تا اواخر سال 1360 در پایگاه دزفول خدمت کردم که پس از آن به تبریز منتقل شدم.
آیا هنر و تجربه جنگیدن در ارتشی که هیچ میدان و کارزاری را تا به آن زمان تجربه نکرده بود، وجود داشت؟
زمانی که وارد جنگ شدیم، برخی از خلبانان دارای مهارت بسیار بالایی بودند و یا به قول خلبان ها، «تاپ» بودند. اما کسانی که در جنگ حماسه آفریدند خلبانان «تاپ» دوران گذشته نبودند. به طور طبیعی توانمندی افراد در صحنه عمل مشخص خواهد شد، دوران دفاع مقدس به ما درس های بسیار زیادی را آموخت. کسی را که شخصا به او در شرایط جنگی و با حداقل امکانات آموزش دادم، بسیار بهتر از من که در آمریکا و در امکانات حداکثری آموزش دیده بودم پرواز می کرد.
بسیاری از تاکتیک ها را در زمان جنگ تمرین می کردیم، با این تفاوت که این تمرین در شرایط جنگی بود. بعنوان مثال برای نخستین بار با هواپیمای اف-5 عملیات High-Bombing را که تا پیش از آن توسط اف-4 اجرا می شد را برای در امان ماندن از موشک های «سام» عراق در ارتفاع 45 هزار پا انجام دادیم.
آیت الله خامنه ای خطاب به شهید بابایی، گفت: عباس آقا! شما چرا زحمت کشیدید؟ از طرفی پیروزی های کسب شده در جنگ توسط ارتشی به دست آمد که حمایت آمریکا را همراه نداشت و با اتکا به خود دست متجاوزین را قطع کرد. در کنار این موضوع روحیه جنگندگی نیز دست کم در میان خلبانان در سطح بسیار بالایی بود؛ در برخی پروازها ریسک 100 درصد وجود داشت اما همگی با اشتیاق فرآوان نسبت به انجام ماموریت ها اقدام می کردند.
چنگیز سپهر از جمله خلبانانی بود که تسویه شده بود، اما با آغاز جنگ داوطلبانه به نیروی هوایی برگشت و حتی در مصاحبه ای نیز گفت: «اگر صدام دست از این اقدام خود بر ندارد خاک عراق را به توبره خواهم کشید» و فردای آن در پروازی برون مرزی به شهادت رسید.
شما از جمله خلبانانی هستید که با انتخاب شهید عباس بابایی به هواپیمای اف-14 منتقل شدید، علت این انتخاب چه بود؟
در آن زمان بنا بود گردان بمباران برای هواپیمای اف-14 تشکیل شود که بنا به پیشنهاد شهید اردستانی بنده و چند نفر دیگر برای راه اندازی این گردان و تبدیل شدن «تامکت» ها به بمب افکن، معرفی شده بودند. در ابتدا تمایلی برای انتقال به هواپیمای اف-14 نداشتم تا اینکه نهایتا نزد شهید بابایی که در آن زمان معاونت عملیات نیروی هوایی را بر عهده داشت رفتم.
بنا بود از «تامکت ها» برای بمباران تاسیسات و کارخانه های عراق استفاده شود دومین برخوردم با بابایی بود؛ نخستین برخورد من با ایشان در جریان سفر آیت الله خامنه ای رئیس جمهور وقت به تبریز بود که شهید بابایی بعنوان هواپیمای اسکورت ایشان پرواز کرده بود. آن زمان به خاطر دارم زمانی که آیت الله خامنه ای در جمع خلبانان حاضر شد زمانی که با شهید بابایی مواجه شدند، خطاب به ایشان فرمودند: «عباس آقا! شما چرا زحمت کشیدید؟» که این موضوع نشان دهنده ارتباط دوستانه این دو شخصیت بزرگوار بود.
به هر ترتیب نزد شهید بابایی رفتم و در نهایت ایشان مرا مجاب کردند که به هواپیمای اف-14 منتقل شوم.
علت تشکیل گردان بمباران برای هواپیمای اف-14 در حالی که یک جنگنده رهگیر است چه بود؟
در آن زمان بحث استفاده حداکثری از ظرفیت جنگنده ها مطرح بود؛ به همین علت بنا بود تا از «تامکت» ها برای بمباران تاسیسات و کارخانه های عراق استفاده شود. با تدبیر شهید بابایی این قابلیت برای هواپیمای اف-14 ایجاد شد که اولین پرواز بمباران توسط جناب رستمی و شهید بابایی انجام شد و دومین پرواز توسط اینجانب صورت گرفت. انجام پروازهای بمباران توسط اف-14 معادلات جنگی صدام را تغییر داد، چراکه آنها می دیدند هواپیمایی که تا دیروز جنگنده های آنها را شکار کرده امروز کارخانه ها و تاسیسات آنها را بمباران می کند.
ناو آمریکایی خلبان عراقی را که اسیر جنگی ما محسوب می شد را نجات دادنکته جالب اینکه آمریکایی ها که خود سازنده این هواپیما بودند، پس از ما و در جریان جنگ خلیج فارس به سراغ این قابلیت از هواپیمای اف-14 رفتند.
شما مقطعی در گردان «تامکت» حضور داشتید که این گردان به صورت تمام قد درگیر جنگ نفتکش ها بود، نقش نیروی هوایی به طور خاص این گردان در این مقطع از جنگ چگونه بود؟
بحث جنگ نفتکش ها و امنیت خلیج فارس، در آن زمان به قدری حیاتی و مهم بود که شهید بابایی آن را به سفر حج ترجیح داد و گفت: «حج من امروز خلیج فارس است». اگر در آن زمان اسکورت نفتکش ها صورت نمی گرفت، صادرات نفت قطع و اقتصاد کشور و جنگ نیز دچار اخلال می شد. در آن برهه با تدبیر شهید بابایی هواپیمای اف-14 در بوشهر نیز مستقر شد تا فاصله مبدا برخاست هواپیما تا منطقه تهدید کاهش پیدا کند.
درگیری های زیادی در این منطقه وجود داشت، گاهی اوقات آنها هم موفق می شدند نفتکش های ما را مورد اصابت قرار دهند، اما به طور کلی امنیت اقتصادی کشور در آن زمان حفظ شد.
آمریکایی ها و نیروهای فرامنطقه ای هم در آن زمان در منطقه حضور داشتند، با آنها هم برخورد و یا درگیری داشتید؟
در یکی از پروازهایی که در خلیج فارس به اتفاق امیر نصیرزاده (جانشین فعلی نیروی هوایی) در حال اسکورت کاروان نفتکش ها بودیم، به خاطر دارم که رادار زمینی به ما حضور یک دسته سه فروندی از هواپیماهای میراژ عراقی را اطلاع داد. بلافاصله به سمت آن ها رفتیم و با انجام قفل راداری بر روی لیدر دسته پروازی آنها یکی از میراژ را مورد هدف قرار دادیم و دو فروند دیگر نیز به سمت عراق برگشتند. البته بعدا رادار اعلام کرد که یکی دیگر از این دو فروند نیز در نزدیکی کویت به دلیل کمبود سوخت، سقوط کرده است.
زمانی که خبر پذیرش قطعنامه را شنیدم، ناراحت شدم خلبان هواپیمایی که مورد اصایت موشک ما قرار گرفته بود، با استفاده از چتر نجات از هواپیما خارج شد و ما فرود او روی سطح آب را مشاهده کردیم. به نیروی دریایی اطلاع دادیم تا هلیکوپتر Rescue را برای برداشتن خلبان عراقی از سطح آب اعزام کند که این پروسه زمان بر بود به همین علت تا زمان اعزام بالگرد مبادرت به گشت بالای سر خلبان عراقی کردیم که پس از مدتی چون با کمبود سوخت مواجه شدیم درخواست پرواز هواپیمای دوم را دادیم که بلافاصله اف-14 دوم با هدایت جناب خلیلی و برخور به پرواز در آمد که در همین زمان جایگزینی، بالگرد نیروی دریایی آمریکا از روی ناو آمریکایی مستقر در منطقه که در نزدیکی جزیره فارسی قرار داشت، به پرواز در آمد و خلبان عراقی را نجات داد و به روی ناو منتقل کرد.
زمانی که جناب «برخور» بر روی بیسیم به آمریکایی ها متذکر شد که شما حق این کار را ندارید، آنها نیز مرتبا اخطار می دادند که اگر نزدیک ناو شوید مورد هدف قرار خواهید گرفت و بدین ترتیب آمریکایی ها در روز روشن خلبان عراقی را که مورد هدف قرار گرفته بود و طبق قوانین اسیر جنگی ما محسوب می شد را نجات دادند.
در بازه زمانی سالهای پایانی جنگ، آیا کماکان روحیه جنگندگی و ادامه جنگ در میان شما وجود داشت؟
بسیاری از خلبانان نامه نوشتند که حاضرند برای هدف قرار دادن اسرائیل، پروازی بی بازگشت انجام دهندنه تنها در آن زمان وجود داشت، بلکه امروز هم وجود دارد. در زمان جنگ ما به قصد پیروزی و غلبه بر ارتش عراق ماموریت های خود را انجام می دادیم. شخصا زمانی که خبر پذیرفته شدن قطعنامه را شنیدم ناراحت شدم چراکه ما خود را برای شکست کامل ارتش عراق آماده کرده بودیم. امروز هم این روحیه بیش از پیش وجود دارد، حتی جالب است بگویم در سالهای گذشته که رژیم صهیونیستی برخی ادعاهای مضحک را مطرح کرده بود، بسیاری از همکاران من نامه نوشتند که حاضرند حتی پروازی بی بازگشت به سوی اسرائیل انجام دهند و آنجا را مورد هدف قرار دهند.
چه زمانی از خدمت در نیروی هوایی بازنشسته شدید؟
پس از پایان جنگ به سمت فرماندهی تیپ شکاری پایگاه اصفهان منصوب شدم و پس از آن در سمت های معاونت عملیات پایگاه اصفهان، فرماندهی پایگاه بوشهر، جانشین معاونت عملیات نهاجا، فرماندهی منطقه هوایی مهرآباد و ریاست هیات مدیره سازمان ارتباطات هوایی ارتش (ساها) به انجام خدمت پرداختم و در نهایت در سال 1387 از خدمت در نیروی هوایی ارتش بازنشسته شدم.