• 1305فرادید؛ «جنب مدرسه سپهسالار اول آفتاب براى تدریس به مدرسه مى رفتم، تقریباً ده نفر مرا احاطه نمودند و فى الحقیقه تیرباران کردند. از تیرهاى زیاد که انداختند چهار عدد کارى شد... تیراندازان قابلى بودند و در هدف کردن قلب خطا نکردند، ولى مشیت الهى سبب را بى اثر نمود.» آنچه خواندید توصیف سیدحسن مدرس بود از حادثه سوءقصدى که روز هفتم آبان 1305 علیه او اتفاق افتاد و به زخمى شدنش انجامید.
او این شرح را یک سال پس از حادثه در گفت وگو با روزنامه اطلاعات داده است. گفته مى شود این سوءقصد را اداره نظمیه (به ریاست محمدخان درگاهى) ترتیب داده بود تا مدرس را که در نخستین سال سلطنت رضاشاه نیز دست از مخالفت و «تحریک» علیه او برنداشت، از سر راه بردارد یا «گوشمالى» دهد. رابطه مدرس و رضاخان تا پیش از آن پیچ و خم هاى فراوانى داشت.
• کشمکشمدرس در مجلس چهارم که پس از سقوط کابینه سید ضیاءالدین طباطبایى گشایش یافت، به عنوان یکى از نواب رئیس انتخاب شد. در این دوره مجلس سه جناح مشخص فعالیت مى کردند. دموکرات هاى مجلس سوم که نام خود را به سوسیالیست تغییر داده بودند، فراکسیونى با حدود 30 نماینده در مجلس چهارم داشتند که سلیمان میرزا اسکندرى و محمدصادق طباطبایى آن را رهبرى مى کردند.
اعتدالیون (یا اصلاح طلبان) نیز فراکسیونى با اندکى بیش از 30 نماینده داشتند که سیدحسن مدرس و عبدالحسین تیمورتاش دو عضو برجسته آن بودند. جناح سوم را هواداران سردارسپه با نام تجدد یا رادیکال تشکیل داده بودند. مدرس در این مجلس عملاً رهبر مخالفان سردارسپه، وزیر مقتدر جنگ بود که هر روز بر قدرتش افزوده مى شد. در مجلس پنجم نیز همین وضع ادامه یافت با این تفاوت که سردارسپه دیگر رئیس الوزرا شده بود.
هنگامى که زمزمه تبدیل حکومت به «جمهورى» از سوى هواداران سردارسپه سر داده شد، این مدرس بود که بار دیگر به مخالفت برخاست. او که در مجلس پنجم در رأس یک فراکسیون کوچک 12 یا 13 نفره قرار گرفته بود، با استفاده از تجربه گرانقدرش در مبارزه پارلمانى رأى گیرى در مورد تغییر شیوه حکومت را به تأخیر انداخت تا افکار عمومى به قدر کافى به حساسیت موضوع آگاه شد.
مدرس سپس از نمایندگان مستقل خواست که مجلس را از اکثریت بیندازند و سرانجام با استفاده از اشتباه تاکتیکى سردارسپه او را کاملاً شکست داد و به عقب نشینى واداشت. رضاخان اعلام کرد که موضوع تغییر حکومت منتفى است و بعد از چند روز از سمت خود استعفا کرد. مدرس و تعداد دیگرى از رجال سیاسى فوراً به صرافت افتادند که مستوفى الممالک را جایگزین سردارسپه کنند، اما فشار نظامیان و هواداران سردارسپه در مجلس و مطبوعات مانع از این امر شد و رضاخان پس از مدت کوتاهى به جاى خود بازگشت.
مدرس پس از این ناکامى بارها با سلطان احمد شاه تماس گرفت و از او خواست به کشور بازگردد. او حتى یک بار کوشید در برابر سردارسپه از قدرت شیخ خزعل استفاده کند، اما ناکام ماند. بنابراین هنگامى که سردارسپه پس از پایان دادن به سیطره خزعل در خوزستان به تهران بازگشت، مدرس موضع خود را تغییر داد.
او این بار در برابر پیشنهاد گفت وگو و مصالحه سردارسپه نرمش نشان داد و پس از چندین جلسه گفت وگوى خصوصى، سرانجام میان دو طرف توافق حاصل شد. به این ترتیب مدرس در مجلس به تصویب قانونى که مطابق آن «ریاست عالیه کل قواى دفاعیه و تأمینیه مملکتى، مخصوص آقاى رضاخان سردارسپه» دانسته مى شد یارى رساند و در برابر دو تن از دوستانش، یعنى نصرت الدوله و قوام الدوله را به دولت رضاخان وارد کرد.
• گسستروابط دوستانه سردارسپه و مدرس چندان طولانى نبود. نصرت الدوله فیروز که با وساطت مدرس به کابینه رضاخان وارد شده بود، در مدت کوتاهى از مدرس برید و به هواداران تغییر سلطنت پیوست. مدرس نیز ناچار شد در برابر قانون نظام اجبارى که خواست سردارسپه بود بار دیگر به مخالفت برخیزد. او در جلسه معروف مجلس که در آن در مورد انقراض قاجاریه تصمیم گیرى مى شد نیز همراه با دکتر مصدق، تقى زاده، علاء و دولت آبادى به عنوان مخالف سخن گفت.
مدرس در دوران سلطنت رضاخان ابتدا کوشید با به میدان بازگرداندن رجال استخواندار قدیمى مانند وثوق الدوله، جلوى یکه تازى شاه جدید را بگیرد، اما پس از مدتى خود او از مجلس کنار گذاشته شد، بعد به تبعید رفت و سرانجام به قتل رسید.
ماجراى ترور ناموفق مدرس در روز 7 آبان 1305 را یحیى دولت آبادى نیز در خاطراتش «حیات یحیى» روایت کرده است: «کارکنان سردارسپه در مجلس و خارج از آن از تحریک هاى آقا سیدحسن مدرس در زحمت هستند و لازم مى دانند گوشمالى به او داده شود. (دولت آبادى با سردارسپه خواندن رضاشاه نشان مى دهد که او را به رسمیت نشناخته است) صبح زودى است، مدرس از خانه در آمده به طرف مدرسه سپهسالار ناصرى مى رود... در پیچ وخم کوچه باریکى دو نفر بر او حمله کرده دو تیر رولور به طرف او خالى مى کنند که یکى به بازوى وى اصابت کرده جراحتى وارد مى سازد. مدرس مى افتد.
حمله کنندگان فرار مى نمایند. کمیسرى نظمیه محل نزدیک است و شنیده مى شود که روساى آن از محل کمیسرى هم به محل وقوع حادثه نزدیک تر بوده اند... مضروب را که در حال غشوه بوده است به مریضخانه نظمیه مى برند... مدرس در مریضخانه به هوش آمده از بودن در مریضخانه نظمیه بیشتر وحشت مى کند تا از جراحتى که بر او رسیده است. اصرار مى کند که او را به فوریت به مریضخانه دولتى ببرند و حتى راضى نمى شود جراح آن مریضخانه در کار جراحت او دخالت کند... نظمیه ناچار مى شود او را تحت نظر نمایندگان مجلس به مریضخانه دولتى بفرستد...»