داستان دنیای موازی، همیشه فکر خیلی ها رو به خودش مشغول کرده. نمی تونین انکار کنین که حتی لحظه ای به این مسئله فکر نکردین که ممکنه در سیاره اشتباهی به دنیا اومده باشین. یا اینکه با خودتون نگفته باشین که کاش دنیای موازی واقعیت داشته باشه و من بتونم به اونجا سفر کنم. جایی که ممکنه یه شاهزاده باشین یا قاب عکس خانوادگی روی دیوار، یا بادبان یه کشتی تفریحی که به همه جای دنیا سرک می کشه یا حتی برگ پاییزی یه درخت که می تونه آزادانه با باد سفر کنه. شاید وقتی که گردشگر داستان ما هم داشته این عکس ها رو می گرفته، در خیالش به تک تک دنیاهای موازی سفر کرده و خواسته که ما رو هم از این لذت بی نصیب نذاره.
با ما همراه باشین تا این عکس های رویایی رو ببینین.
شهری که آدم ها با نفس کشیدن در هواش، عشق رو بیشتر از همیشه احساس می کنن. فکر می کنین تجربه عشق در دنیای موازی همچین شهری چه حال و هوایی داره؟
شهر موسیقی و ساز و آواز. اتفاق هایی که در دنیای معمولی ما، خودشون یه دنیای دیگه به حساب میان. حالا فکر کنین که در دنیای موازی چقدر رویایی تر میشن.
فکر می کنم شما هم مثل من دلتون می خواد تصور کنین که تمام هیاهوها و جنب و جوش های مادرید در دنیای موازیش هم بدون ذره ای کاستی، تکرار میشه وگرنه چطوری می تونیم قبول کنیم که به مادرید شباهت داره؟
شاید بشه از دنیای شلوغ و پر از مشغله نیویورک، لحظاتی به آرامش دنیای موازیش سفر کرد و خستگی ها رو پشت سر گذاشت.
کی می دونه که اونجا هم همینقدر سرده یا نه؟ شاید حتی آفتاب بعد از ظهرش انقدر داغ باشه که مردم تورنتو آب شدن برف هاشون رو مدیون دنیای موازیشون باشن.
سفر به افسانه ای درون شهر افسانه ها. حتی فکر کردن بهش، باعث سرگیجه میشه. سرگیجه ای لذت بخش که هر لحظه، تو رو با خودش به دنیای قصه جدیدی می بره.
به نظر شما مردم دنیای موازی لندن، مثل همزادهاشون عاشق نظم و دقت و آداب دانی هستن؟ یا اینکه برعکس، آدمایی اونجا زندگی می کنن که از شلوغی و بریز و بپاش لذت می برن؟