ماهان شبکه ایرانیان

نوشته‌های مارتین اسکورسیزی در مورد «باکس آفیس»، تاثیر نمرات وبسایت‌های مختلف و درک نشدن فیلم «مادر!»

مارتین اسکورسیزی به تازگی متنی را از طریق وبسایت «هالیوود ریپورتر» به انتشار رسانده که از تاثیر بیش از اندازه‌ی «باکس آفیس» و نمرات «راتن تومیتوز» و «سینما اسکور» گلایه می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا فیلم «مادر!» (تازه‌ترین اثر دارن آرونوفسکی) آن طور که باید و شاید درک نشد.

نوشته‌های مارتین اسکورسیزی در مورد «باکس آفیس»، تاثیر نمرات وبسایت‌های مختلف و درک نشدن فیلم «مادر!»

مارتین اسکورسیزی به تازگی متنی را از طریق وبسایت «هالیوود ریپورتر» به انتشار رسانده که از تاثیر بیش از اندازه‌ی «باکس آفیس» و نمرات «راتن تومیتوز» و «سینما اسکور» گلایه می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا فیلم «مادر!» (تازه‌ترین اثر دارن آرونوفسکی) آن طور که باید و شاید درک نشد.

 

فکر نمی‌کنم کسی بخواهد به زمانی برگردد که در مدرسه برای کاری که انجام می‌داد به او نمره می‌دادند. ممکن است این حرف من کاملا درست نباشد، اما وقعا فکر نمی‌کنم کسی هم‌چین چیزی را بخواهد.

 

وقتی از مدرسه فارغ‌التحصیل شدم، پیش خودم گفتم:«عالیه. دیگه خبری از نمره‌ها نیست!» اما این قبل از اولین پیش‌نمایش فیلم من بود. از هر فیلمسازی بپرسید به شما خواهد گفت که پیش‌نمایش‌ها تجربه‌هایی عذاب آور هستند. بعضی مواقع یک پیش‌نمایش می‌تواند به فیلم صدمه‌ای جدی وارد کند؛ فیلم آمبرسون‌های باشکوه (The Magnificent Ambersons) را در نظر بگیرید. مدیران آر. ک. ئو رادیو پیکچرز به خاطر نظرات منفی تماشاگران در پیش‌نمایش، فیلم 148 دقیقه‌ای اورسن ولز که اکنون از آن به عنوان چیزی نزدیک به یک شاهکار یاد می‌شود را به 88 دقیقه تبدیل کردند.

 

اما بعضی مواقع، وقتی همه با هم هماهنگ هستند، یک پیش‌نمایش می‌تواند پاسخ چند سوال ساده را پیش روی ما بگذارد؛ آیا معنی درست این قسمت از فیلم به تماشاگر می‌رسد؟ زمان‌بندی این صحنه درست بود؟ چه چیزی در این صحنه مخاطب را سردرگرم کرده و چرا؟ و اینگونه به مشکلات کوچک و خاص یک فیلم پی برده می‌شود.

 

بعد از ساخته شدن فیلم نوبت نقدها فرا می‌رسد. مانند هر کارگردان دیگر، من هم نقد‌های مثبت و منفی زیادی دریافت کرده‌ام. نقدهای منفی هیچ وقت مایه خوشحالی نیستند، ولی راهی برای اجتناب از آنان وجود ندارد. اما باید این را اضافه کنم که در گذشته وقتی یک منتقد با فیلم من مشکلی داشت، باملاحظه عقیده‌ی خودش را بیان می‌کرد و موضع‌گیری‌هایش هم همه به بحث اصلی مرتبط بودند.

 

در طی 20 سال اخیر سینما تغییرات زیادی داشته است؛ این تغییرات همه چیز را در بر می‌گیرند، از خود فیلم‌ها گرفته تا شیوه‌ی تماشا و نقد آثار. بسیاری از این تغییرات یک جنبه‌ی مثبت و یه جنبه‌ی منفی داشتن؛ مثلا تکنولوژی دیجیتال به افراد جوان کمک کرده تا با آزادی و استقلال کامل سریع‌تر از گذشته فیلم بسازند، ولی ناپدید شدن پروژکتور 35 میلیمتری از اکثر سینماهای قدیمی یه باخت واقعی محسوب می‌شود.

 

یکی از این تغییرات که به نظر من هیچ جنبه‌ی مثبتی ندارد «باکس آفیس» است. «باکس آفیس» از دهه‌ی هشتاد شروع شد و امروز به یک وسواس تبدیل شده است. وقتی من جوان بودم، گزارشات «باکس آفیس» تنها در اختیار افرادی خاص مثل خبرنگاران «هالیوود ریپورتر» قرار می‌گرفت. اما امروز این گزارشات به همه چیز یک فیلم و عامل موفقیت یا شکست آن تبدیل شده‌اند. «باکس آفیس» جریان پنهانی است که در تمام بحث‌های مربوط به سینما وجود دارد و در اکثر مواقع از آن به عنوان فاکتور اصلی برای فیلمسازی یاد می‌شود. قضاوت بی‌رحمانه‌ی فیلم‌ها بر اساس میزان فروشی که در هفته‌ی اول اکران دارند، زمینه‌ی نقد‌های بی‌رحمانه‌تر را به وجود آورده است. طرف صحبت من شرکت‌های تحقیقاتی-بازاریابی مثل «سینما اسکور» و وبسایت‌هایی مثل «راتن تومیتوز» هستند که هیچ کدام ربطی به نقد واقعی یک فیلم ندارن. این‌ها به فیلم‌ها مانند یک اسب مسابقه‌ای، یا یک رستوران نمره می‌دهد. این‌ها به مسائل مالی فیلم‌ها ربط دارند، ولی هیچ ربطی به پروسه‌ی ساخت یا [اقلا] تماشای هوشمندانه‌ی خود فیلم ندارند. بنابراین، شرایط فعلی باعث می‌شود تا فیلمساز به تولید کننده‌ی محصول و مخاطب به یک مصرف کننده‌‌‌ی عادی تبدیل می‌شود.

 

این شرکت‌ها و وبسایت‌ها لحنی خصومت آمیز نسبت به فیلمسازان جدی دارند؛ حتی نام «راتن تومیتوز» (گوجه‌های گندیده) هم توهین‌آمیز هست. حالا که عصر «نقد فیلم‌ها توسط افراد عاشق سینما» به سر آمده است، به نظر می‌رسد که هر روز بر تعداد صداهایی که به قضاوت کورکورانه می‌پردازند اضافه می‌گردد؛ به نظر می‌رسد که بعضی از این افراد از نپذیرفته شدن یک فیلم و فیلمساز لذت می‌برند و حتی بعضی مواقع خواستار تکه تکه کردن فیلمساز هستند؛ چیزی که دارن آرونوفسکی در انتهای فیلم «مادر!» (Mother!) با آن رو به رو شد.

 

قبل از تماشای فیلم «مادر!»، موج افرادی که فیلم را به هر بهانه‌ای قضاوت می‌کردند مرا واقعا ناراحت کرد. خیلی از مردم دنبال پیدا کردن معنی فیلم و قرار دادن آن در یک چارچوب خاص بودند و خیلی‌ها از دیدن اینکه فیلم از «سینما اسکور» نمره‌ی F (پایین‌ترین نمره در این وبسایت) دریافت کرده بود لذت می‌بردند. سینما اسکور فیلم «مادر!» را به اصطلاح رد کرد؛ یعنی دقیقا همان اتفاقی که برای فیلم‌های رابرت آلتمن، جین کمپیون، ویلیام فریدکین و استیون سودربرگ افتاد.

 

بعد از تماشای «مادر!»، رو به رو شدن با قضاوت‌های زودهنگامی که مردم در مورد این فیلم داشتند ناراحتی مرا بیشتر کرد و برای همین تصمیم گرفتم تا این متن را منتشر کنم. ظاهرا مردم از اینکه نمی‌توانستند مفهوم فیلم را به آسانی درک نمایند یا آن را در دو کلمه توصیف کنند، عصبانی شده بودند؛ آیا ژانر فیلم ترسناک است؟ یا با یک کمدی تلخ مواجهیم؟ یا با تمثیلی از کتاب مقدس؟ یا با یک اثر تخیلی که به ما در مورد اخلاق و خراب کردن محیط اطرافمان اخطار می‌دهد؟ پاسخ این است: فیلم با هیچکدام از این‌ موارد به تنهایی توصیف نمی‌شود، بلکه فقط می‌تواند مخلوطی از همه آنها باشد.

 

آیا یک فیلم باید حتما قابل توضیح دادن باشد؟ پس چیزی که مخاطب با دیدن «مادر!» تجربه می‌کند چه می‌شود؟ «مادر!» فیلمی بسیار قابل لمس بود که سکانس‌ها و عملکرد بازیگران آن همه عالی بودند. فیلمبرداری فیلم از زاویه‌های مختلف (به خصوص زاویه‌ی اول شخص) به گونه‌ای عالی انجام شده و دوربین نیز همواره در حال حرکت است… موسیقی متن فیلم از گوشه‌ای به مخاطب نزدیک شده و او را عمیق‌تر و عمیق‌تر به درون کابوس می‌برد… با پیشروی داستان فیلم احساس جذب شدن و ناخوشایندی مخاطب نسبت به آن همواره بیشتر و بیشتر شده و… وحشت، کمدی تلخ، المان‌های کتاب مقدس، روایت تخیلی اخطار دهنده؛ این‌ها همه در فیلم وجود دارند و تجربه‌ی کلی فیلم را می‌سازند. تجربه‌ای که مخاطب را همراه با کاراکترهای فیلم در خود غرق می‌نماید. فقط یک فیلمساز واقعی می‌تواند چنین فیلمی را بسازد که تاثیر آن تا هفته‌ها بعد در مخاطب باقی می‌ماند.

 

فیلم‌های خوب که توسط فیلمسازان واقعی ساخته می‌شود قرار نیست در ثانیه‌ای توسط مخاطب درک شود. این فیلم‌ها حتی برای جذب علاقه‌ی مخاطب هم ساخته نشده‌اند. آن‌ها ساخته شده‌اند، چون افرادی که پشت دوربین بودند احساس کردند که نیاز دارند آن‌ها را بسازند.

 

فیلم‌های فراوانی مانند «جادوگر شهر از» (The Wizard of Oz)، «چه زندگی شگفت‌انگیزی» (It’s a Wonderful Life) و «سرگیجه» (Vertigo) وجود دارند که در ابتدا توسط عموم پذیرفته نشدند، ولی اکنون از آن‌ها به عنوان شاهکارهای کلاسیک یاد می‌شود. «راتن تومیتوز»، «سینما اسکور» و نمراتی که به فیلم‌ها می‌دهند به زودی از بین خواهند رفت؛ ممکن است چیزهای بدتری جایگزین آنان شوند و هم ممکن است در نوری که ادبیات سینمایی جدید ایجاد خواهد کرد به کلی از بین بروند. به هر حال آثاری مانند «مادر!» که با عشق و علاقه‌ی درونی ساخته شده‌اند، همواره جایگاه ویژه‌ای در ذهن ما خواهند داشت.

مارتین اسکورسیزی، دهم اکتبر سال 2017

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان