به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، در ابتدای هجدهمین جلسهی نقد و بررسی «چهارشنبههای کتاب» نشر چشمه، مشیت علایی که به عنوان یکی از منتقدانِ کتاب در جلسه حضور داشت گفت: «این کتاب طبق تعریف و دستهبندی پشتِ جلدش، ساختارگرا، جریانگریز و ضدژانر است، البته از نظر من شاید بتوان گفت درستتر جریانگریز و ضدژانر است. از آنجا که زبان انگلیسی هم تدریس میکنم مسألهی زبان خیلی برای من جذاب است، زبان هوشیارمحجوب در این داستان خیلی روان و جذاب است و به نسبت شاعران و نویسندگانِ جوانی که ایراد عمدهی کارشان اهمیت ندادن به زبان است، امتیاز مثبتی برای این نویسنده به حساب میآید.»
این منتقد ادبی در ادامهی صحبتهای خود بیان کرد: «در اصطلاح رایجِ ادبیات، این داستان ژانر نسلِ جوان را دارد مثل کارهای سلینجر، اما به لحاظ موضوعی، کنار ادبیات سیاسی و مهاجرت قرار میگیرد. اتفاق خوبی که افتاده این است که رمان روایتی از نسل جدید است. نسل تازه، نسلی بیقرار، بیتاب، هنجارگریز، هنجارستیز، هنجارشکن و گاهی بیهنجار است. این کتاب حتی برای محقق علوم اجتماعی خوراکی برای تحقیق در این مبحث فراهم میکند. نکتهی مهم در روند داستان تکه تکه بودن آن است، که به نظر من ضعف کار محسوب نمیشود و این نیست که نیتِ نویسنده در داستان چیست، بلکه این مهم است که او که توانسته منظور خودش را در قالبِ روایت بیان کند. این امر است که باعث موفق بودن یا ضعف کار خواهد شد.»
علایی با اشاره به مسائل اجتماعی مختلف مطرحشده در قالب یک داستان چندتکه گفت: «اشاراتی که در کتاب شده نشان میدهد نویسنده بسیار کتابخوان و کتابدان و کتابشناس است و به راحتی توانسته بین بخشهای مختلف رابطهی دیالتیکی برقرار کند و در یک داستان از مسائل مختلف اجتماعی مثل خشونت، اعتیاد، طلاق، پراکندگی و آشفتگی نسلی صحبت کند. در قسمتهایی از داستان مثل صفحات 88 تا 91 ما به وضوح بیان سوررئال در داستان را میبینیم. شخصیتهای داستان خیلی بیچاره و مستأصل هستند و در مجموع تصویری که داده شده واقعی و رئالیستی است که خواننده را به طرفِ ناتورالیسم سوق میدهد. شخصیتهای داستان بسیاردرمانده و مستأصل هستند، رمان تصویر نسل سوخته و سرگردان را دارد و از این جهت رویکردش قابلِ احترام است و اینطور به نظر میآید اینقدر شرایطِ سخت بر زندگی شخصیتها مسلط شده و چارهای جز این درماندگی ندارند.»
در ادامه سعید طباطبایی به عنوان دیگر منتقد حاضر در جلسه اظهار کرد: «با توجه به صحبتهای آقای علایی من هم میخواهم از شخصیتهای داستان شروع کنم، ما در این داستان از پنج شخصیت یک نماینده به عنوان سینا داریم. بازی شخصیتی که در این اثر اتفاق میافتد با اینکه جاهایی در داستان رها میشود، ولی بازی جالبی است. این بازی شخصیتی در جایی از داستان دیده میشود که شخصیتهای مختلف با شرایط اجتماعی خاصی که دارند دارای دو تیپ شخصیتی مثل سینا و آرش هستند با شرایط سخت اجتماعی یعنی فقط سینا و آرش دو شخصیت نمادین هستند. ما معتقدیم بحرانهای این داستان مربوط است به نسل جوان جامعه. به نظرم این کتاب ارادتی است به نسل بیت و براتیگان در آمریکا. حتی سعی میکند زبانش مثل زبان آنها بیتفاوت باشد. نکتهی جالب اینکه شخصیتها در این داستان از یک طیف اجتماعی انتخاب شدهاند.»
این داستاننویس در ادامهی صحبتهایش گفت: «اتفاق خوبی که در برخورد با این شخصیتها میافتد شناختی است که از آنها به دست میدهد و احساس زنده بودن آنها را در خواننده ایجاد میشود. نکتهی جالب در مورد این شخصیتها این است که کنار تمام بحرانهایی که داشتند، بیتفاوتی آشکاری در رفتارهایشان بود، که انگار به خاصیت این نسل تبدیل شده. زبان داستان هم به این بیتفاوتی کمک میکند، با اینکه نویسنده سعی میکند خود را به براتیگان نزدیک کند ولی این قضیه هم موجب بیتفاوتی زبانی نمیشود، حتی وقتی سعی میکند شعر را به زبان خودش اضافه کند، و نکتهی جالب دیگر در مورد زبان داستان این است که با وجود داشتن دو شخصیت در داستان یک زبان واحد داریم.»
طباطبایی با اشاره به اینکه با فاصله گرفتن از شخصیتها ارتباطی بین متنی احساس میشود که حاصل ارادت به ادبیات براتیگانی است، گفت: «نوع روایت یک داستان لازمهی حیات و هستی است و این اثر هم در همین قالب میگنجد. در این داستان روایتهای مختلفی مطرح میشود و در قسمتهایی از داستان ما نمادهای نشانهای میبینیم که در عین اینکه معانی را در خود دارند ولی من به عنوان خواننده ترجیح میدهم تا این نمادها به معنای بخصوصی ختم نشوند.»
در ادامه یکی از خوانندگان کتاب گفت: «این اثر برای من مثل یک گرداب شروع شد و مثل یک مرداب تمام شد. ما با وضعیت شعرزدگی که به عرفان ختم شده مواجه شدیم. مردم در این داستان کلام شاعر را زنده میکنند. این شخصیتها منفعل نیستند و تنها مشکلشان با شاعر داستان نرسیدن به سطح زبانی اوست.»
یکی دیگر از حاضران در جلسه اظهار کرد: «زبان نویسنده در این کتاب زبان جذابی است، درگیر زبان میشود و موقعیتهای دراماتیک و تراژیک به وجود میآورد و خواننده را با شخصیتها و بحرانهایشان همراه میکند.»
همچنین علایی در رابطه با عرفانی که در کتاب وجود دارد و اشارهای که به مولوی دارد، گفت: «در بحث بلاغت نویسنده در این کتاب نوعی استفهام انکاری دارد که به درستی هم در داستان به آن اشاره شده است.»