جام جم: وقتی با سجاد افشاریان درباره هدفگذاریهای زندگیاش همصحبت میشوی، دیگر نمیتوانی به نوشتههای طنزی که این روزها در شبکههای اجتماعی درباره تنبلی و بیحالی شیرازیها دست به دست میشود حتی لبخند بزنی!
افشاریان 32 ساله یکی از پرکارترین نویسندهها و بازیگران تئاتر است.برای برنامههای تلویزیونی هم متن مینویسد که یکی از این برنامهها، خندوانه است.
افشاریان یکی از بازیگران استندآپ خندوانه هم بود که اتفاقا با همین استندآپها بین عموم مردم معروف شد.
افشاریان طنز خاص خود را دارد و خط باریک بین لودگی و طنازی را بخوبی میشناسد، همین شناخت باعث شده هنگام تماشای کارهای او لبخند بزنی و درباره اتفاقاتی که در نمایش رخ میدهد، فکر کنی.
افشاریان سال قبل در فیلم مفتآباد بازی کرد در گروه هنر و تجربه اکران شد.
با افشاریان که متولد و بزرگشده شیراز است و علاوه بر تئاتر، سینما و تلویزیون در حوزه موسیقی هم فعالیتهایی دارد، همصحبت شدیم تا برایمان بگوید چگونه رویاهایش را عملی کرد.
در تولید برنامههای مختلف مشارکت دارید و در کار واردات یک برند معروف لباس هم هستید، چگونه برای روزهای خود برنامهریزی میکنید؟
برنامهریزیها در راستای تحقق رویاها شکل میگیرد. تلاش میکنم هر روز که میگذرد به آرزوهایم نزدیکتر شوم. وقتی رویاهای بزرگی در سر داشته باشیم، برنامهریزی زندگی را بهتر مدیریت کرده و تصمیمهای درستتری میگیریم، چون میدانیم افقهایی داریم که باید به آنها برسیم و نباید حتی یک لحظه از زندگی را بیهوده هدر داد و نمودار مناسبی برای حرکت در مسیر زندگی داشت.
هدفگذاری برای آینده را از چه زمانی آغاز کردید، از بچگی شروع شد یا وقتی که بزرگ شدید و تجربههایی کسب کردید؟
تقریبا از کودکی رویاهایم شکل گرفت.از کلاس پنجم دبستان کار کرده و کارهای مختلفی را تجربه کردم و همین باعث شد تا زودتر از همسن و سالهای خودم متوجه شوم که چه کاری را بیشتر دوست دارم و با چه کاری حالم بهتر است و دوست دارم آن را ادامه بدهم. از همان سن کم متوجه شدم به هنرهای نمایشی علاقهمندم و سپس وارد دانشگاه شدم و تا به امروز در همین مسیر حرکت کردهام.
کار کردن جبر زمانه بود یا فقط برای کسب تجربه و کنجکاوی؟
انتخاب خودم بود! خانواده ما از نظر مالی مشکلی نداشت و از هر نظر شرایط خوبی داشتیم. دلخواه خودم بود که در تعطیلات تابستان و زمانهایی که به مدرسه نمیرفتم و وقتم آزاد بود محیطهای جدید را تجربه کنم، کارهای زیادی را انجام دادم؛ از اپراتوری وسایل شهربازی گرفته تا آرایشگری و خیاطی و... یکسری دغدغه و چرایی همیشه در ناخودآگاهم بود و هست، سوالاتی که مبانی زندگی را شکل میدهد.مثل این که ما چرا دنیا آمدیم و اگر نمیآمدیم جای چه چیزهایی در این جهان خالی بود؟ وقتی برای این پرسشها، جواب پیدا میکنم تلاشم را بیشتر میکنم تا آدم مفیدتر و موثرتری برای جامعه باشم.همین باعث میشود هر روز حساب خودم را وارسی کنم و ببینم کجای زندگی خودم و کجای جهان قرار دارم.
در این مسیر کسی بود که راهنماییتان کند یا جستوجو و پیدا کردن جواب، راه را به شما نشان میداد؟
در خانواده کسی راهنماییام نکرد، چون فضای فکری ما کاملا با هم فرق داشت، اما در مسیر که قرار میگیری با آدمهای مختلفی رو به رو میشوی که هر کدام راه و بیراه را به تو نشان میدهند. البته تشنگی خود آدم به آموختن و یادگیری هم در پیدا کردن راه درست موثر است.
در کارهای مختلفی که انجام میدهید دنبال کسب درآمد بیشتر بودید یا کار کردن از روی علاقه برای شما پول هم آورد؟
همه چیز با هم هست. بیشتر کارهای هنری پول زیادی ندارد! از کاری که بلدم و مسیری که برایش وقت گذاشتم، پول درمیآورم و اتفاقا پولدار شدن را دوست دارم، چون میدانم با پول چه کارهای مفیدی میتوان انجام داد.مثلا از نویسندگی برنامههای تلویزیونی دستمزد خوبی میگیرم و با آن تهیهکنندگی تئاتر برای جوانهای علاقهمند را بهعهده میگیرم و از این کار خیلی لذت میبرم.
نمایش شرقی غمگین قرار است یک بار دیگر روی صحنه برود، داستان این نمایش درباره دو دانشجوست که یکی از آنها دو سال از خانه بیرون نرفته است! از این تصمیمات جوانهای امروزی زیاد میگیرند، یکجور انزواطلبی خودخواسته. داستان این نمایش ریشه در واقعیت دارد؟
مسلما بخشی از هر نوشته ریشه در واقعیتهای زندگی نویسنده دارد که با نگاه جامعهشناختی آن را توسعه میدهند. من در زمان نوشتن به این نکته فکر میکنم، چی بنویسم که برای مردم جذاب باشد، وقت بگذارند، بلیت بخرند و به تماشای تئاتر بنشینند. به محتوایی که قرار است به بیننده منتقل کنم زیاد فکر میکنم و به این هم میاندیشم که ذهن بیننده در زمان دیدن نمایش قرار است به کدام سمت حرکت کند. شرقی غمگین، نمایشی در ستایش عشق و زندگی است اما شخصیتهایش از مسیر همیشگی نمیروند و اول سراغ نبایدها میروند بلکه با دیدن نیمه خالی لیوان به نیمه پر آن بهتر و بیشتر فکر میکنند.