به گزارش خبرگزاری مهر، نشریه خط حزب الله در جدیدترین شماره خود درباره فتنه سال 88 مطلبی را منتشر کرد. در این مطلب درباره بانیان «فتنه» و تاثیر این رخداد سیاسی تلخ در جایگاه ایران در معادلات منطقه ای و بین المللی بحث شده است.
در این مطلب آمده است:
«هشدار رهبر انقلاب، یک ماه قبل از انتخابات 88: «جوانان عزیز! حرکات کسانی که دلها را از وحدت و صمیمیت میخواهند دور کنند، رصد کنید.»
کانون فتنه، وحدت و آرامش کشور را نشانه گرفت
درست یک ماه قبل از انتخابات 88، رهبر انقلاب در سفر به کردستان و در جمع مردم شریف این استان، با رصد دقیق از طراحی دشمن برای از بین بردن «وحدت» و «آرامش» در جامعه چنین فرمودند: «جوانان عزیز! ... حرکات کسانی را که دلها را از وحدت و صمیمیت میخواهند دور کنند، رصد کنید... کسانی میخواهند به هر وسیلهای، به هر بهانهای، میان آحاد ملت اختلاف و تفرقه به وجود بیاورند. هر کسی که دیدید در این زمینه کار میکند، دربارهی او داوری کنید که سرانگشت دشمن است؛ بداند یا نداند. ممکن است ندانند، اما سرانگشت دشمنند؛ برای دشمن کار میکنند. نتیجه یکی است. آن کسی که دانسته به شما ضربه میزند، با آن کسی که ندانسته همان ضربه را وارد میکند، با هم فرقی در نتیجه ندارند. باید هوشیار بود؛ باید بیدار بود.» 22/2/88
آن روزها، و در بحبوحهی تبلیغات انتخاباتی، شاید کمتر کسی متوجه اشارهی رهبر انقلاب به «سرانگشت دشمن» شد اما «تفرقه» یعنی دوقطبی کردن شدید جامعه و ایجاد شکاف در بین مردم، موضوعی بود که بلافاصله بعد از اعلام نتایج انتخابات 88، توسط همین سرانگشتان دشمن کلید خورد. «به گمان من مهمترین هدف از حوادث دوران فتنهی بعد از انتخابات - این چند ماه - این بود که بین آحاد ملت شکاف بیندازند؛ سعیشان این بود. میخواستند بین آحاد مردم شکاف بیندازند، و نتوانستند.» 19/11/88
از نفس افتادهها، فتنه را کلید زدند
«سرانگشت دشمن» البته مخصوص انقلاب ایران نبود و در انقلابها و سایر کشورها نیز نمونههایی از آن یافت میشود. برای مثال، "ملوین ج. لاسکی" در کتاب "روشنفکران و انقلاب؛ تجربه آلمان شرقی"، تعبیر "پرندگان گردنچرخان" -که نزدیک است به معنای اصطلاح «سرانگشت دشمن» - را برای بخشی از نخبگان درون حاکمیت به کار میبرد که زمینهی فروپاشی آلمان شرقی را نهایتا در سال 1989 فراهم آوردند. گرچه سالها بعد از فروپاشی دیوار برلین، و درست در ایام فتنه 88، این اصطلاح، توسط بخشی از تئوریسینهای شبکهی غربگرای درون کشور نیز در دستورالعملهای تجویزی برای "کانون فتنه و آشوب" در ایران به کار برده شد. شبکهی غربگرا که معتقد بود انقلاب اسلامی ایران شبیه انقلاب شوروی است و بنابراین به همان سرنوشتی دچار خواهد شد که انقلاب شوروی و سایر انقلابهای کمونیستی به آن دچار شدند، بر آن بودند که زمینهی این فروپاشی، میبایست توسط طیف موسوم به "پرندگان گردنچرخان"، یعنی بخشی از نخبگان مخالف اما درون حاکمیت فراهم شود. «انقلابیون پشیمان» و «از نفس افتادهها»، همین کارکرد را در آشوبهای سال 88 ایفا کردند.
حادثهای که همه معادلات را بر هم زد
اما در فاصلههای سالهای 86 تا 88، ایران در بهترین شرایط منطقهای قرار داشت. پیروزی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه و پیروزی مقاومت بر رژیم صهیونیستی از سویی و عدم موفقیت آمریکا در عراق و افغانستان از سویی دیگر، موجب دست برتر ایران در مناسبات منطقه و جهان شده بود. شاید به همین دلیل هم بود که باراک اوباما، رئیس جمهور سابق ایالاتمتحده، پس از روی کار آمدن، ترجیح داد تا به جای دنبالهروی از سیاستهای اشتباه منطقهای بوش پسر، به توصیهی استراتژیستهایی چون «زبیگنیو برژنسیکی» و «رابرت گیتس» گوش فرا دهد. این دو، پیش از این، در کتاب ایران: زمانی برای ارائهی رهیافت جدید، رفتار سیاستخارجهی آمریکا در قبال ایران را مورد انتقاد قرار داده و معتقد بودند که دولتمردان این کشور، میبایست از گزینههای دیپلماسی، تشویق، ترغیب و مطلوبیت اقتصادی استفاده کنند. به تبع اتخاذ همین سیاست بود که اوباما، اولین نامهی خود به رهبر انقلاب را، یک ماه پیش از انتخابات سال 88 ارسال و در آن از ایشان درخواست کرد که
برای شروع فصل جدیدی از مناسبات بین ایران و آمریکا، به واشنگتن کمک کند. فتنهی 88 اما همهی این معادلات را بر هم زد و موجب شد تا بار دیگر، دشمن به سرانگشتان داخلی خود امیدوار شود.
کشاندن کشور به «لبه پرتگاه»
برای همین، چند ماه بعد از آغاز آشوبها در ایران، "کمیتهی خطر جاری"که متشکل از گروهی از سناتورهای آمریکایی، مسئولان ارشد وزارتخارجه این کشور و برخی از مدیران باسابقهی سیا و پنتاگون است، با دیدن تداوم این وضعیت، در گزارشی، پروژهی "براندازی از درون" را به مقامات ایالات متحده تجویز میکنند. این افراد در گزارش خود تأکید میکنند: "واشنگتن اکنون به رویکرد جدیدی نیاز دارد. باید همهی نیروها برای این استراتژی بسیج شوند. باید درسهای گذشته مورد بازبینی قرار گیرد، درسهایی که از فروپاشی بلوک شرق به یادگار مانده است... متحدان آمریکا باید حول استراتژی تهاجمی علیه رهبری ایران منسجم گردند. " توصیهی این کمیته، نافرمانی مدنی و کشاندن درگیریها به کف خیابان به منظور ایجاد شکاف و برهمزدن وحدت و آرامش کشور بود. یعنی دقیقا شبیه آن وضعیتی، که چند سال بعد، درجریان «بیداری اسلامی» بر سر انقلاب کشورهایی چون مصر آمد.
انقلاب مصر که میرفت با تداوم خود، موجب تسریع در حرکت بیداری اسلامی در منطقه شود، به دلیل مقابل هم قرار گرفتن مردم، و بروز شکاف و درگیری بین خود، نه تنها از مسیر خود خارج شد، بلکه موجب روی کارآمدن مجدد حکومتی دیکتاتوری در آن شد. باری «اگر خدای متعال به این ملت [ایران] کمک نمیکرد، گروههای مردم به جان هم میافتادند، میدانید چه اتفاقی میافتاد؟ میبینید امروز در کشورهای منطقه، آنجاهائی که گروههای مردم مقابل هم قرار میگیرند، چه اتفاقی دارد میافتد؟ کشور را لب یک چنین پرتگاهی بردند؛ خداوند نگذاشت، ملت هم بصیرت بهخرج دادند. در قضایای سال 88، این مسئلهی اصلی است...» 6/5/92
حالا بعد از گذشت چند سال از آن روزها، بهتر میتوان فهمید آنچه دشمن طراحی کرده بود و «سرانگشتان دشمن» در ایران آن را میخواستند پیادهسازی کند، کشور را به کجا میرسانید. «دشمن میخواست کشور را متلاطم کند، میخواست آرامش و ثبات و استقرار را از ملت ایران بگیرد؛ درست بعکس، خدای متعال در مقابل کید دشمنان آنچنان تقدیری کرد که و مکروا و مکراللّه واللّه خیر الماکرین.» 24/7/91»