ماهان شبکه ایرانیان

راهبرد مبارزاتی شهید آیت الله قاضی طباطبایی (۲)

گفتگو با سید محمد علی الهی شما ازحضور افرادی در جمع خصیصین آیت الله قاضی یاد می کنید که مثلا با نهضت آزادی و انجمن اسلامی دانشجویان و گروه های مبارز آن دوران ارتباط داشتند

راهبرد مبارزاتی شهید آیت الله قاضی طباطبایی (2)
گفتگو با سید محمد علی الهی
شما ازحضور افرادی در جمع خصیصین آیت الله قاضی یاد می کنید که مثلا با نهضت آزادی و انجمن اسلامی دانشجویان و گروه های مبارز آن دوران ارتباط داشتند. نگاه ایشان به تشکل های موجود چه بود؟
آقای قاضی اصولا اعتقادشان بر این بود که فرقه هائی که به وجود آمده از جمله نهضت آزادی ، مجاهدین خلق ، حزب توده ، کمونیست های ایران، سوسیالیست های ایران ، حزب ایران ، حزب زحمتکشان و غیره همگی ساخته و پرداخته استعمار هستند. ما یک ملت داریم و یک عقیده و یک راه را باید برویم. آنها برای اینکه در خانه ما جنگ باشد، آمدند و این نفاق ها را ایجاد کردند و همه را به جان هم انداختند تا جریان نفت ادامه داشته باشد. ولی آقای قاضی بر محور مبارزات استعماری به تمام این گروه ها کمک می کرد . من عمد دارم که بگویم «تمام» و حتی کمونیست ها . از بهائی های این شهر بپرسید. آقای قاضی در دوران انقلاب دستور داده بود کسی حق تعرض به خانه های اینها را ندارد . ما مسائلی با اینها داریم که خودمان حل خواهیم کرد .

در سال 57 یا قبل از آن ؟
 

در سال 57. قبل از آن که کسی به بهائی ها تعرض نمی کرد. بعد از برچیده شدن حکومت شاهنشاهی ، عده ای رفته و به خانه های بهائی ها سنگ انداخته و در آنها را زده بودند . اینها آمدند نزد آقای قاضی و شکایت کردند . ایشان دستور داد که کسی حق تعرض به اینها را ندارد . در 20 بهمن شما یک ارمنی نمی دیدید که مغازه اش آسیب دیده باشد، در حالی که همه مغازه هایشان باز بود. آقای قاضی معتقد بود که ملت ایران یکی است و این اختلافاتی که به وجود آمده ، همه دسیسه استعمار است. ما اگر بتوانیم استقلالمان را به دست بیاوریم، همه اینها از بین می رود . بعد از انقلا، من شاهد بودم و در چند مورد هم خودم حضور داشتم و مذاکرات مفصلی با مجاهدین خلق در تبریز داشتیم که انقلاب شده و بنابراین دیگر دسته راه نیندازید و مجاهد و غیر مجاهد، همه انقلابی هستند. ما رفتیم احمد حنیف نژاد و موسی خیابانی حسین خسروشاهی را آوردیم ، نشستیم و با آنها صحبت کردیم که پرچم جدا درست نکنید، تظاهرات جداگانه راه نیندازید و دسته بازی را کنار بگذارید. ما یک ملت هستیم و داریم بر اساس اسلام همکاری می کنیم. بعد از آنکه مملکت آزاد شد و استقلالمان را به دست آوردیم ، می نشینیم و با هم صحبت می کنیم. نظر آقای قاضی این بود. نه تنها با مجاهدین خلق ، بلکه با فدائیان خلق هم باید صحبت کرد . همین آقای یزدانی که از زندان با آنها آشنا بود. مامور شد که با آنها صحبت کند. محل دادیم به آنها ، از آنها حفاظت هم کردیم و همه را بر محور مبارزات ضد استعماری متحد کردیم. آقائی داشتیم به نام غلام علی تقی زاده یا تقی پور که بنّا بود. این فرد عضو رسمی حزب توده بود. از زندان بیرون آمده و هیچ وقت هم خودش را به ساواک نفروخته بود. خودش به من گفت من در تبریز با توده ای ها هیچ ارتباطی ندارم . اینها با ساواک ارتباط دارند. من از توده ای ها فقط با یک نفر ارتباط دارم ، او هم در شرکت نفت آبادان است. این می آمد و در حالی که به توده ای بودن شناخته شده بود و بر محور مبارزات ضد استعماری با آقای قاضی مذاکره می کرد .ما با او مشورت هم می کردیم.

آیا کمک مالی هم به آنها می کردند؟
 

قبل از انقلاب را نمی دانم ، ولی بعد از انقلاب بچه های مجاهدین که از زندان آزاد شده بودند به آنها کمک های مالی هم کردیم. می خواستیم آنها را وارد کنیم که دسته خاصی را راه نیندازند، بالاخره هم موفق نشدیم . اینها پرچم هایشان را آورده و دم در مسجد شعبان زده بودند و آقای قاضی دستور دادند اینها را جمع کنید و ما هم جمع کردیم .

در صحبتی که در مورد مرحوم محمد حنیف نژاد کردید، اشاره ای به مسجد هدایت و آقای طالقانی داشتید؟ آیا از ارتباط بین شهید آیت الله قاضی و ایشان مطلبی را به یاد دارید؟
 

مرحوم آقای طالقانی در سال 42 محکوم شدند و به زندان رفتند و ارتباط زیادی برقرار نبود، ولی ما اصولا در مبارزات 3 ، 4 محور داشتیم که مورد قبول همه بودند. همه ما مسلمان بودیم ، ایرانی بودیم ، طرفدار انقلاب و پشتیبان امام بودیم . لازم نبود پیوسته این محورها را با هم تکرار کنیم. این محورها هم مورد قبول آقای طالقانی بود، هم مورد قبول آقای قاضی، هم مورد قبول حنیف نژاد ، هم مورد قبول بنده و دیگران .اختلافی در این موارد نداشتیم ، شاید در روش ها اختلاف داشتیم .
آیت الله طالقانی نقش بسیار ویژه ای را در تهران ، به خصوص در دورانی که حضرت امام در تبعید، در نجف و در پاریس بودند، به عهده داشتند و در مردمی کردن انقلاب نقش ایشان انکارناپذیر است. متاسفانه در سال های پس از انقلاب در مورد ایشان اجحاف شده و با منتسب کردن ایشان به گروهی خاص ، چهره شان را غبارآلود کرده اند. غرض بنده از این سئوال این بود که اگر ارتباطات علمای شهرهای مختلف با آیت الله طالقانی و تعامل بین آنها تبیین شود، جایگاه و نقش ایشان در نهضت روحانیت، شفاف تر خواهد بود.
درست است که مرحوم آقای طالقانی عضو نهضت آزادی بود، ولی ما ایشان را خیلی پیش از اینها می شناختیم . ایشان منزل مرحوم علامه طباطبائی می آمد و در مباحثات پروفسور کوربن شرکت می کرد . شخصیت بسیار جالبی داشت. مرحوم آقای طالقانی در سال 1322 ، در فضای آزاد و در میدان بهارستان سخنرانی کرد که ابدا در آن زمان ، چنین کاری در میان روحانیون معمول نبود.ایشان به شدت نشاندار بود و تجربه های بسیار زیادی در مبارزات داشت، لذا همه ما به ایشان علاقمند بودیم . هم آقای قاضی بسیار به ایشان علاقمند بود ، هم همه جوانانی که در اطراف ایشان بودند.
محمد حنیف نژاد هم بچه مسلمان و قوم و خویش مرحوم آیت الله شهیدی خودمان بود. پدرش هم عالم بسیار جا افتاده ای بود. او در دانشکده کشاورزی تهران قبول شده بود و در دوران دانشجوئی به مسجد هدایت و محضر آقای طالقانی می رفت و به تبریز هم که می آمد ، نزد آقای قاضی می آمد. بعد از اینکه آقای طالقانی دستگیر شد ، حنیف نژاد هم دستگیر شد و 8 ماه در زندان با آقای طالقانی بود و همین مجالست، بسیار در طرز تفکر او اثر گذاشت .

مایلم در اینجا سئوالی را مطرح کنم . ما بعد از انقلاب چند نفر ساواکی را دستگیر کردیم ؟
 

شاید 100 نفر .
100 نفر هم نشدند. آنهائی را که عکسهایشان را در موزه عبرت زده اند، هیچ کدامشان از دیپلم به بالا نیستند . صد نفر شلاق بزن گردن کلفت استوار ارتش را گرفتیم و اعدام کردیم و گفتیم داریم ساواک را مضمحل می کنیم ! واقعا این مملکت را اینها اداره می کردند؟ این طور نبود. آنهائی که سرو کارشان با ساواک افتاده می دانند که ساواک افراد تحلیل گری داشت. باسوادهائی در ساواک بودند که یکی شان سئوالی از من کرد که کمتر کسی می پرسد و جوابش را می داند. صحبت از آقای قاضی بود . پرسید قاضی را چند جور می نویسند؟ وقتی من گفتم 4 جور، گفت: آفرین! معلوم بود کاملاً سرش توی حساب است ! اینها حاضر الذهن بودند، آدم های باسوادی بودند، تحلیل گر بودند، روزنامه می نوشتند، سیاست دنیا را تفسیر می کردند، به شاه خط مشی می دادند . اینها الان کجا هستند؟ کدام یکی را گرفتیم ؟ ساواک را در دی ماه منحل اعلام کردند و ما هم گول خوردیم! ساواک رفت زیرزمین ! چند تا شلاق بزن و آدم بی سواد را اعدام کردیم و کلاه سر خودمان گذاشتیم! تحلیل گرانی که در ساواک بودند، در میان لایه ها و اقشار مردم نفوذ کردند. اینها آمدند و به آقای طالقانی مهر زدند، به آقای قاضی مهر زدند، آمدند طرح ترور مطهری را ریختند. الان ما در دنیا یک کسری داریم .یعنی در جوامع علمی دنیا باید توضیح بدهیم که جمهوری اسلامی یعنی چه ؟ این در صلاحیت و شان مرحوم مطهری بود که این توضیح را بدهد. بنده که نمی توانم این جور توضیحات را بدهم و لذا آقای مطهری را حذف کردند . ما برای حفظ این مملکت نیاز به حفظ اطلاعاتی داشتیم و داریم . این در صلاحیت امیر سپهبد قرنی ها بود. یادم هست مرحوم آیت الله میلانی به خود من فرمودند که ایشان در 15 خرداد 42 کارهائی کرد که من مسئولیتش را به گردن گرفتم. این خیلی حرف بزرگی است .آیت الله میلانی در مقام روحانیت مصونیت داشت. گفت: من مسئولیتش را به عهده گرفتم تا اعدامش نکنند و به جایش سه سال حبس به او دادند. مرحوم قرنی آن موقع رئیس اداره دوم ارتش بود . چنین سربازان و دانشمندانی طراحی کردند که انقلاب مصون ماند و به راه خود ادامه داد، و گرنه با خیابان آمدن امثال من و 4 تا دانشجو و 4 تا بازاری و روحانی ، ارتش شاه را نتوانستیم از کار بیندازیم و بیرون کنیم.
ما آن موقع دو تا مسئله داشتیم . یکی کودتای نظامی داخلی، یکی هم شرارت های همسایگان خارجی. صحبت بر سر این بود که اگر نظام شاهنشاهی متزلزل شود و ارتش به هم بریزد ، ممکن است این دو اتفاق بیفتد. شرارت صدام در همان موقع هم قابل محاسبه بود . آمدند و دیدند اگر در تبریز کودتا کنند ، هیچ کاری از پیش نمی رود و کودتا فقط در تهران می تواند مؤثر واقع شود و لذا پادگان های تهران باید صد در صد از بین می رفت و تجمعی نمی بود که در تهران کودتائی انجام شود. اگر هم دشمنان خارجی می خواستند به ایران حمله کنند ، از مرزها بود و لذا پادگان های مرزی باید بدون دست خوردگی باقی می ماند. من خودم مسئول ستاد عملیاتی پادگان تبریز بودم . وقتی آقای بیدآبادی دستگیر و تیمسار ارزیلی به عنوان جانشین تعیین شد، بنده هم به عنوان کمک ایشان و با حکم آقای قاضی به پادگان رفتم و دفتری درست کردیم و در آنجا نشستیم .

حکم تیمسار ارزیلی را هم شهید آیت الله قاضی داده بودند؟
 

بله ، البته تنها ما نبودیم . پنج نفر بودیم :آقای دکتر کُرّانی بود، آقای سعید رجائی خراسانی بود، بنده بودم ، مهندس فرهنگ پور بود و جواد حسین خان. دکتر کرانی بعدا سفیر ایران در الجزایر شد و الان هم بازنشسته است.آقای سعید رجائی خراسانی نماینده مردم ایران در سازمان ملل بود . جواد حسین خان ترور شد. این یک طراحی نظامی بود که اگر خدای نکرده در آن روزها بلبشو و کودتائی نظامی می شد ، پایگاهی نداشته باشد، اگر تجاوزی شد ، لااقل یک پادگان جلوی ارتش را بگیرد تا در فرصتی که ایجاد می شد بتوانیم دست و پایمان را جمع کنیم . این طراحی متعلق به سپهبد قرنی بود . طراحی امثال بنده که نبود . ما 51 نظامی در زندان داشتیم . دکتر دانش پور که الان در اینجا پزشک است ، محکوم به اعدام بود. آقای طاهرزاده محکوم به اعدام بود. ایشان خودش را به دیوانگی زد و حبس ابدی شد . استوار ارتش بود که دستگیرش کرده بودند. و امثال اینها بسیار بودند. این شبکه نظامی در تهران فکر می کرد، کار می کرد و در اختیار امام بودند . به همین دلیل سرلشکر قرنی را حذف کردند.
نفر سومی که حذف شد مرحوم قاضی بود . مرحوم قاضی پایگاه مردمی امام در آذربایجان را اداره می کرد . ما با مرحوم آقای صدوقی، مرحوم آقای محلاتی ، مرحوم آقای دستغیب و دیگر آقایان در مشهد و در قم روابطی داشتیم. تبریز در تاریخ ایران از لحاظ روانی موقعیتی دارد. اگر انقلاب در تبریز می مرد، در همه جای ایران از بین می رفت.

علی الخصوص که شخصیت شاخصی مثل آیت الله شریعتمداری در مقابل امام قرار گرفته بود.
 

دولت شاهنشاهی اگر این همه روی آقای شریعتمداری سرمایه گذاری کرد ، برای کوبیدن آقای قاضی بود. در اینجا هیچکس امام را نمی شناخت. فقط آقای قاضی تک و تنها امام را در آذربایجان به همه شناساند، چه از نظر تقلیدی و مذهبی ، چه از نظر سیاسی . این بود که مرحوم قاضی پایگاه مردمی نهضت را در اینجا تامین می کرد و لذا او را از انقلاب حذف کردند. دشمن خیلی هم ناآگاه نیست . دشمن ما در ایران، از جمله همان تحلیل گرهای قوی ساواک ، الان هم هستند. اینها برای ضد انقلاب برنامه ریزی می کردند ، الان هم می کنند. پایگاه های خارجی اینها هم که جای خود را دارد و لذا برنامه ریزی هایشان بسیار دقیق بود که چه کسانی را از بین ببرند.

از نوع ارتباطات شهید آیت الله قاضی با علما و روحانیون سایر بلاد هم نکاتی را ذکر بفرمائید.
 

ما تا آستانه انقلاب، سفارشات و پیام هایمان به امام را از طریق آقای صدوقی به عراق می رساندیم و پیام ها و اعلامیه های امام هم از طریق ایشان به ما می رسید ، یعنی کانال ارتباطی بین آقای قاضی و امام می شد ، مرحوم صدوقی بود. مرحوم آقای قاضی با مرحوم آقای دستغیب هم رابطه بسیار نزدیکی داشت . آن دو در سال 42 با هم در زندان بودند . در تهران غیر از آقای طالقانی با کسی چندان رابطه خاصی نداشتیم . در قم با آقای پسندیده ارتباط داشتیم ، با مرحوم آیت الله مرعشی نجفی ارتباط داشتیم ، با آقای گلپایگانی ارتباط داشتیم . البته من طراز اول ها را می گویم .

درباره ارتباط با مراجع قم توضیح بیشتری بفرمائید.
 

ارتباط بسیار نزدیک بود، به این شکل که وقتی مثلا آیت الله مرعشی اعلامیه ای می نوشتند و در قم امکاناتی وجود نداشت، به تبریز می فرستادند. در اینجا چاپ و به قم منتقل می شد. در مشهد با مرحوم آیت الله میلانی ارتباط بسیار نزدیکی داشتیم.

از ارتباط نزدیک شهید آیت الله قاضی و مرحوم آیت الله میلانی سخن بسیار گفته شده است .از مصادیق این ارتباط مواردی را ذکر کنید.
 

این برمی گردد به مذاق و تشکیلات مرجعیت خود ایشان.مرحوم آقای گلپایگانی و آقای نجفی تشکیلاتی که داشتند، اداره کنندگانش اشخاص دیگری بودند. همه کارها را خودشان انجام نمی دادند. اطرافیان زیاد برای ما شناخته شده نبودند و احتیاط می کردیم، ولی در دستگاه آقای میلانی این طور نبود . من چون خودم حامل پیام ها و نامه های آقای قاضی به آقای میلانی بودم ، در مورد ما خودشان به جزئیات رسیدگی می کردند. بقیه را نمی دانم . لذا ارتباط ما با تشکیلات آقای میلانی خیلی قوی تر از سایر آقایان بود.

از پیام هائی که رد و بدل می کردید ، مواردی به یادتان هست؟
 

یکی در سال 42 بود که انتخابات مجلس بیستم یا بیست و یکم در جریان بود. آقای میلانی اعلامیه ای دادند که برای برادران مسلمان لازم است که در راه تحصیل حکومت مشروع و قانونی کوشا باشند. چیزی نزدیک به این مضمون بود . این کلمات «مشروع و قانونی » برای اولین بار مطرح می شد که جنبه دخالت روحانیت در مسائل مملکتی را مکتوب و رسمی می کرد . این اعلامیه را من به تبریز آوردم و در اینجا تکثیر و پخش کردیم .این اعلامیه مبنای اختلافی هم با ملیّون آن روز شد که می گفتند ما کلمه مشروع را نمی خواهیم و فقط قانونی کافی است . آنها فقط در چهارچوب قانون اساسی حرکت می کردند، ولی ما اعتقادمان این بود که کلمه مشروع حتما باید در جامعه ما جا بیفتد. آقای میلانی از سال 43 به ما توصیه کردند که نیمه شعبان را به شکل خاصی در تبریز جشن بگیریم. ما گروهی بودیم که در مسجد مقبره ، جشن امام زمان را راه انداختیم و خیلی ها هم آن روز دستگیر شدند.

برای خود جشن یا حواشی آن ؟
 

البته که برای حواشی آن . اگر این حواشی نبود که جشن مثل سال های گذشته می شد. در اینجا هیئتی داشتیم به سرپرستی مرحوم آقای انزابی . ایشان ممنوع المنبر بود. این جلسه از سال 43 به صورت سیار ، در روزهای جمعه تشکیل می شد و تا حالا هم ادامه دارد، منتهی دیگر آن موفقیت سال های 43 تا 57 را ندارد. این هیئت به دستور آقای میلانی در تبریز تشکیل شده بود .صورت ظاهرش قرائت قرآن بود و آموزش مسائل شرعی ، ولی کسانی که به آن هیئت می آمدند ، همگی از فعالان سیاسی بودند و در آنجا تبادل اطلاعات و اخبار و اعلامیه می شد.

آیا این نظر آیت الله میلانی بود که حواشی به جشن نیمه شعبان و جلسات قرآن اضافه شود یا شما اضافه کردید؟
 

اساساً این جلسات به خاطر این حواشی توسط ایشان توصیه شد . آیت الله میلانی دقیقا می دانستند ما داریم چکار می کنیم .

نقش شهید آیت الله قاضی در این جریانات چه بود؟
 

آقای قاضی تا در تبریز بود ، نظرات و پیام ها توسط ایشان به ما می رسید ، ولی وقتی در تبعید و یا زندان بود، مستقیما به آقای میلانی مراجعه می کردیم . موقعی که آقای قاضی اینجا نبود ، من خودم شخصا بارها مستقیما نزد آقای میلانی می رفتم. اساساً سنگ بنای رابطه این گروه با آیت الله میلانی را آقای قاضی گذاشت . آقای میلانی با مرحوم آقای طباطبائی و پدر من در نجف رفیق بودند. ما از اول تقلیدمان هم از آقای میلانی بود و ایشان با آقای طباطبائی و پدر من ارتباط نزدیک داشتند. وقتی آقای قاضی در تبریز نبود ، این ارتباط از طریق پدرم برقرار می شد، یعنی آقای میلانی جزو حرکت تبریز بود ، نه اینکه ما برویم و از مشهد چیزهائی را بگیریم و بیاوریم. دقیقا به ایشان گزارش می کردیم که در اینجا فلان اتفاق افتاده ، در این مورد نظر شما چیست؟
معروف است که شهید آیت الله قاضی اهتمام خاصی به جشن نیمه شعبان داشتند . لطفا درباره برنامه هائی که با حضور ایشان برگزار می شد و حوادثی که پیش آمد، خاطراتی را نقل کنید.
در مسئله نیمه شعبان لازم نیست کسی بیاید و شعر انقلابی بخواند. خود مسئله انتظار و توسل به امام زمان(عج ) در آن دوران، مبارزه علیه نظام موجود تلقی می شد و نوعی شکایت از ظلم بود، لذا ما برای اشاعه این مطلب، تلاش می کردیم و توسل به امام زمان(ع)، دعای ایشان ، جشن نیمه شعبان را تقویت و تقدیر می کردیم .

گفته می شود ارتشبد شفقت که به تبریز آمد ، روابط آیت الله قاضی با استاندار بهتر شد . آیا این حرف صحت دارد؟ چه فراز و نشیب هائی در آن مقطع زمانی پیش آمد؟

این حرف ها را شایع کردند که آقای قاضی باجناق آقای بیدآبادی است ، شوهر خواهر آقای بیدآبادی (رئیس پادگان تبریز) است، ارتباط نزدیک با شفقت دارد و امثالهم . اینها همه شایعه بود . آزموده آدم بسیار لجنی بود. کمترین حرکت او این بود که اگر سر سفره مشروب نبود، غذا نمی خورد . توهین هم زیاد می کرد . به یک مورد اشاره می کنم . تیمسار سرتیپ شاملو در آستانه 29 بهمن 56 ، رئیس شهربانی اینجا بود . آقای قاضی شخصیت بسیار ممتازی داشت و با دیگر آقایان که تا به حال مطالعه کرده اید فرق می کند . آقای قاضی ارتش را مال خودمان می دانست . همه چیز را مال خود ما می دانست و می گفت شاه از ملت غصب کرده . اینها باید مال خودمان باشند.
استاندار مسافرت بود و شاملو به آقای قاضی خبر داد که نفوذی های ما اطلاع داده اند که فردا احتمال بعضی از اتفاقات می رود. شب 29 بهمن بود. ما رفتیم و ساعت 1 بعد از نصف شب، آزموده را در کوی ولی عصر در خانه حاج مرتضی خوئی پیدا کردیم. مست بود. به او گفتیم احتمال دارد فردا اتفاقاتی بیفتد . شما نظرتان چیست ؟ آن روزها ساواک یک مقدار کنار کشیده و شهربانی را داده بود جلوی مردم . آزموده تعبیر بسیار زشتی به کار برد که معنایش این بود که کاری از دست مردم برنمی آید و هیچ غلطی نمی توانند بکنند . جمله رکیک او همان نصف شب در تبریز پخش شد و خیلی از تبریزی ها این حرف را شنیدند. فردای آن روز هم به آقای آزموده نشان دادند اوضاع از چه قرار است ، طوری که آمد پشت میکروفن گریه کرد !
به هر حال وقتی این استاندار از اینجا عزل شد و رفت ، خودش یک بابا فرجی بود. نه آقای قاضی با شفقت ملاقات کرد ، نه ما با شفقت ارتباطی داشتیم . نمی توانستیم ارتباط برقرار کنیم، چون شفقت از جانب شاه برای ماستمالی کردن قضیه آمده بود، ولی خیلی از آقایان رفتند و با شفقت ملاقات کردند، توضیح هم دادند. او برای 29 بهمن آمده بود و تحقیق می کرد در گزارشاتش چیزهائی گفته که در کتاب ها آمده ، ولی اصیل ترین گزارش از کانال کنسولگری امریکا به سفارت امریکا صورت گرفته که در کتاب ها داریم .

اشاره کوتاهی به این گزارش بفرمائید.
 

کنسول امریکا دقیقا عواقب قضیه را دیده و در آنجا گفته بود که این یک شورش کور نیست. این یک حرکت حساب شده است. او با خلیفه گری ارامنه ارتباط برقرار کرده و آنها به او گفته اند با اینکه ارامنه مغازه هایشان را باز کرده بودند ، هیچ یک آسیب ندیده اند ، بانک ملی آسیب ندیده ، بانک های دیگر ، به خصوص بانک صادرات که متعلق به ثابت پاسال بود ، آسیب دیده بود . او دقیقا گزارش کرده که هیچ پولی سرقت نشده . گزارش کرده بود که آمده اند و در را زده و منزل بالای بانک را تخلیه کرده و بعد بانک را که زیر آن ساختمان بوده ، آتش زده اند . این یک حرکت حساب شده است و نمی شود از کنار آن به آسانی گذشت؛ در حالی که آقای شفقت گزارش می دهد که یک عده آشوبگر از آن طرف مرز آمده بودند. معلوم نیست اگر آشوبگرها از آن طرف مرز آمده بودند، ژاندارمری چه کاره بود؟ آزموده را حتی خود ساواک هم قبول نداشت. امینی که آمد اینجا و گفت اینها از آن طرف مرز آمده بودند ، به خاطر گزارش ساواک بود. این فرد، یک نظامی بود . احمق بود، ولی نه این قدر که حرف به این بزرگی را بی حساب و کتاب بزند. گزارشات شهربانی ، ساواک و دیگر مراکز اطلاعاتی را خوانده بود. همه اینها برای اینکه مردم تبریز را نگیرند، گزارش کرده بودند که اینها از خارج از شهر آمده بودند، یعنی از حوزه مسئولیت ما خارج است ، برای اینکه مسئولیت را از خودشان سلب کنند. این احمق هم این حرف را باور کرده بود و پشت رادیو تلوزیون این حرف را تکرار کرد. اینها از کدام خارج آمده بودند؟ خارج از مرز؟ آن میرزا لوی احمق هم در مجلس باور کرده بود که از خاج آمده اند و در آنجا همین حرف را تکرار کرد ، در حالی که اینطور نبود .آزموده به قدری آدم کثیفی بود که حتی ساواک هم او را قبول نداشت و به او گزارش عوضی داده بودند.

البته حوادث بعدی یعنی شهادت حاج آقا مصطفی و حوادث 29 بهمن و امثالهم نشان می دهد که شفقت و آزموده برای آیت الله قاضی فرقی نداشته اند. در 29 بهمن 56 نقش آیت الله قاضی در تثبیت انقلاب و فروزان نگهداشتن آتش انقلاب و اداره شهر تبریز چه بود ؟
 

29 بهمن 56 واقعا رویاروئی نظام اسلامی با نظام شاهنشاهی بود. نمی دانم در جاهای دیگر چه تحلیلی می کنند . مردم از خانه ها ریختند بیرون و مؤسسات و مغازه هائی را که از دستورات حکومتی اطاعت کرده بودند، تخریب کردند. ما دو تا اعلامیه داشتیم. یکی اعلامیه مرجعیت قم بود که تعطیل عمومی اعلام کرده بودند و دومی اعلامیه دولت بود که این تعطیلی را ملغی اعلام کرده بود. یک روز شنبه بود . هر کس از قم اطاعت کرده بود ، مغازه اش بسته بود و جان و مالش محفوظ بود . هر کس از دولت اطاعت کرده و در مغازه، بانک، سینما و خلاصه محل کسب خود را باز کرده بود، مردم آنجا را آتش زدند.

بجز ارامنه.
 

بله، چون مذهب آنها فرق داشت و ما هیچ انتظاری از آنها نداشتیم. این دو نوع تفکر در خیابان های تبریز رو در رو قرار گرفتند .

هر یک از این تفکرات، چند درصد مردم بود و تفوق با کدام تفکر بود ؟
 

معلوم است که با کدامیک بود .در عرض دو سه ساعت شهر سقوط کرد و اثری از آثار پلیس و ماموران حکومت بر جای نماند! شهر آتش گرفته بود.

چند درصد از مغازه ها باز بودند؟
 

خیلی کم. آمار مغازه هائی که به آتش کشیده شدند، در گزارش ها و کتاب ها هست. مغازه ای باز نبود، سینما ها باز بودند. مشروب فروشی ها باز بودند ، ادارات باز بودند، کاخ جوانان و از این قبیل جاها باز بودند، مردم مغازه ای را باز نکرده بودند. صد و چند مورد آسیب داشتیم که اکثرا بانک صادرات بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 51
ادامه دارد...
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان