سرویس فرهنگی فردا: مستندمسابقه فاز چند هفته ای است که از شبکه دو برای نوجوان ها پخش می شود. این برنامه تلویزیونی در هفت مرحله بین نوجوانان شرکت کننده، مسابقه ای برای عملی کردن یک ایده عام المنفعه و حل یک مشکل اجتماعی ترتیب داده است. احسان علی آبادیان داور یکی از مراحل ابتدایی این مسابقه است که درباره آن با وی گفتگو کرده ایم که در ادامه می خوانید:
آقای علیآبادیان شما داور فاز اول با محوریت طراحی روی بوم بودید؛ کمی دراینباره و تخصص خودتان توضیح میدهید
طراحی بر روی بوم، نوعی ایدهپردازی و تبدیل یک ایده به اثر هنری یا تجسمیست که روی یک بوم بسیاربزرگ اتفاق میافتد و مراحل مختلفی دارد. اول ایده کار بعد تفکر در مورد آن، بعد اتود و طرح اولیه ونهایتا پرداخت و طرح نهایی. بنده هم کارشناسی گرافیک و کارشناسیارشد پژوهش هنر دارم و از سال80 در این حوزه بهصورت حرفهای کار میکنم. احتمالا بهسبب همین کارها و البته تدریس گرافیک در هنرستانها که کاملا تعاملی با دانشاموزان و نوجوانان است برای داوری فاز انتخاب شدم.
داوری کارهای بچهها را چگونه دیدید؟
ابتدا این نکته را بگویم که من هم بهدنبال کسب تجربیات جدید، پذیرفتم که داور این مسابقه باشم و میتوانم بگویم در مجموع بچهها خوب بودند. خلاقیتها در کارها موج میزد اما باتوجه به فشردگی کار، اجازه مانور بیشتر داده نمیشد درواقع میتونست شرایط بهتر از اینها باشد اما باهمین وضعیت هم خیلی لذتبخش بود.
عملکرد بچهها را چطور ارزیابی کردید؟
ببینید، هر دست 5انگشت دارد و نمیشود آنها را باهم مقایسه کرد؛ هرکدام برای خودشان کارکرد متفاوتی دارند. بهنظرم در بین بچهها هم نمیشد به این راحتی ارزیابی کرد. یعنی ممکنست در هر فازی یک نوجوان تخصص داشته باشه و قابلیت اما در بقیه فازها نه. پس ما حسب آن معیارهایی که مشخص کرده بودیم، عملکرد بچهها را در طراحی یک بوم براساس ایده، ارزیابی کردیم. با اینحال از دست ما دلخور هم شدند!
این دلخوری برمیگردد به شیوه داوری یا احساسات بچهها؟
همانطور که گفتم در حال حاضر رنج سنی که با آنها سروکار دارم همینست اما تجربه جالب برای من بچهها از فرهنگها و قومیتهای مختلف بود که در بین بچههای فاز بودند. رابطه اجتماعی بین اعضای گروه، عصبانیتها، قهر و شادیکردنها و خلاصه رفتارها و ریاکشنهای بچهها. یکی از جالبترین و البته تلخترین قسمتها در مورد داوری، حذف یکنفر از تیم بازنده بود. مثلا وقتی رفتیم عکس یادگاری انتهای برنامه را بگیریم؛ اون نوجوانی که حذف شده بود، احساس میکرد که من از روی عمد این تصمیم را گرفتم. خوب اول اینکه فقط نظر من نبود و دیدگاه جمعی داورها بود اما چون من اعلام کرده بودم، از جانب من میدید. با آن عکس یادگاری هرچقدر نگاه میکنم یاد این ناراحتی و خاطره تلخ میافتم.
شما خودتان دهه شصتی هستید و «نیمرخ» برای نوجوانی شما ساخته شد؛ الان وضعیت برنامههای نوجوانانه تلویزیون را چگونه میبینید؟
اول بگویم که به سبب مشغلهای که من دارم، بیشتر زمانم از رادیو استفاده میکنم یا اخبار را شبکههای اجتماعی دنبال میکنم. معتقدم تلویزیون، یک جعبه جادو برای کسانیست که میخواهند زمانی را صرف کنند بدون هیچ دغدغه و تفکر خاص. یعنی اینکه بهنوعی استراحت بکنند پای برنامه تلویزیونی. حالا اگر بخواهیم از تلویزیون برای یادگیری و آموزش استفاده بکنیم، به گمان من هنوز در سطح استاندارد مناسبی برای این امر نیستیم. ضمن اینکه تلویزیون سالهاست که در برنامههاش به مخاطب خودش توجه ندارد. یعنی نیازها و علایق مخاطبش را مدنظر قرار نمیدهد این مسئله به خصوص درباره نوجوانان قابل مشاهده است. مدیران میبینند در آرشیو شبکه چه برنامهای موجود هست. وقتی میخواهیم برای یک گروه سنی خاص برنامهسازی بکنیم باید اول نیازسنجی بکنیم و ببنیم این رده سنی چه برنامهای دوست دارد و البته پژوهش که نیازش چیست. نوجوان ما نیازهای خودش را باید در تلویزیون خودمان پیدا بکند و ببیند. جایگاه رسانه ملی در یک کشور 80میلیونی باید بالاتر از تماشای فوتبال باشگاههای خارجی باشد.