سرویس بین الملل فردا: نام ایلان پاپه، مورخ اسرائیلی، در میان محققان ایرانی با موضوع فلسطین گره خورده است. کتاب های مختلف او درباره درگیری اسرائیل و فلسطین باعث شده است که او شهرت فراوانی در این حوزه کسب کند. او در سال 2008 اسرائیل را ترک کرد. فردا در سلسله ترجمه های پیش رو، متن کتاب دیگر او با عنوان 10 افسانه پیرامون اسرائیل را برای خوانندگان فرهیخته خود منتشر میکند. در ادامه چهارمین قسمت این مجموعه تقدیم میگردد.
ادعای بررسی شده در فصل قبل یعنی خالی بودن سرزمین فلسطین، دست در دست افسانه دیگر یعنی بی سرزمین بودن یهودیان دارد. اما آیا واقعا یهودی ها مردمانی بدون سرزمین بوده اند؟ تحقیقات جدید همان تردیدهای چندین سال قبل درباره این ادعا را تکرار کرده است.شلموسند در کتاب اختراع ملت یهود به خوبی پیش زمینه مشترک این دیدگاه های انتقادی را جمع آوری کرده است. سند نشان داده است که جهان مسیحیت، برای منافع خویش و زمانی مشخص از تاریخ مدرن، از این ایده که یهودیان ملتی هستند که باید روزی به سرزمین مقدس برگردند حمایت نمودند. با این حساب، بازگشت آن ها بخشی از اراده الهی برای آخرالزمان است که با زنده شدن مسیح و رجعتش همراه خواهد بود.
اصلاحات مذهبی و دینی شروع شده از قرن شانزدهم، به ویژه در میان پروتستان ها، ارتباط شفافی میان پایان یافتن هزاره و بحث ها پیرامون یهویان و بازگشت آن ها به فلسطین ایجاد کرد. توماس برایتمن روحانی قرن شانزدهمی انگلیسی، این دیدگاه را نمایندگی می کرد و نوشته بود: آیا آن ها باید به اورشلیم برگردند؟ جواب کاملا مشخص است: پیامبران این مساله را مورد تایید و تاکید قرار داده اند.
برایتمن برای اجرای این ایده تنها به وعده الهی اطمینان نداشت، او مانند بسیاری دیگر آرزوی این را داشت که یهودیان یا همگی اروپا را ترک کنند یا همگی مسیحی شوند.صدها سال بعد، هنری الدنبورگ، فیلسوف علوم طبیعی و الهیات نوشته بود:
اگر در میان تغییرات، موقعیت مناسب فراهم شود احتمال دارد که یهودیان امپراطوری خود را دوباره برپا کنند و خدا برای بار دوم آن ها را برگزیند
چارلز جوزف آو لاین سپهبد اتریش مجارستانی در نیمه دوم قرن هجدهم نوشته بود: به نظر من یهود نمی تواند جزئی از یک کشور باشد و دائما کشوری در کشور دیگر تشکیل خواهد داد این گونه.راحت ترین کار ممکن به نظر من این است که آنها به خانه شان، جایی که از آن جا رانده شده اند برگردند. همان طور که کاملا از این نوشته ها مشخص است، ربط کاملا واضحی میان شکل گیری ایده صهیونیزم و ضدیهودیتِ پرسابقه تر وجود دارد.
فرانسیس رنه شاتوبریان سیاستمدار و نویسنده مشهور فرانسوی تقریبا همان زمان نوشته بود که یهودیان صاحبان قانونی یهودا هستند. او بر ناپلئون بناپارت، کسی که امید داشت تا حمایت یهودیان و دیگر ساکنان فلسطین را کسب کند، تاثیر داشت و ناپلئون همان کسی بود که می خواست در اوایل قرن نوزدهم خاورمیانه را اشغال کند. او به آن ها وعده ساخت دولت صهیون را داد و همان طور که می توانیم ببینیم، پیش از آن که این پروژه، یهودی باشد، یک پروژه استعماری مسیحی است.
با نگاهی به بریتانیای ملکه ویکتوریا در ابتدای دهه 1820، شواهد نامیمونی مشاهده می شود که نشان می دهد چگونه این پروژه به ظاهر مذهبی به برنامه ای برای تبعید و استعمار تبدیل می شد. جنبش امپراطوری و مذهبی به وجود آمد که قلب خواسته آن، بازگشت یهودیان به فلسطین بود که در نهایت راهبرد اصلی آن یعنی تصرف فلسطین و مسیحی سازی آن را دنبال می کرد. قرن نوزدهم، این احساسات حتی در بریتانیا معروف تر بود و حتی بر سیاست های امپراطوری تاثیر گذاشت: خاک فلسطین، منتظر حضور کودکان تبعید شده و ایجاد صنایع متناسب با ظرفیت های کشاورزی است تا بتواند بار دیگر به ظرفیت فراوان برسد ، همان گونه که در روزهای حکومت سلیمان بود. این جملات را جان لیندسی فرمانده نظامی و لرد اسکاتلندی نوشته بود. این احساسات توسط دیوید هارتلی فیلسوف انگلیسی نیز تکرار شد، زمانی که نوشت: این امکان وجود دارد که یهودیان فلسطین را دوباره بسازند.
این پروسه تا زمانی که توسط ایالات متحده پشتیبانی نشد به موفقیت کامل نرسید. اینجا نیز شاهد تاریخی از حمایت ها از ایده حق بازگشت یهودیان به فلسطین و تشکیل صهیون هستیم.همان زمان که پروتستان ها در اروپا این نگاه را ترویج می کردند، آن سوی آتلانتیک نیز دیدگاه هایی شبیه به این ظهور کرد. جان آدامز رئیس جمهوری آمریکا گفته بود: امیدوارم که یهودیان بتوانند دوباره در یهودا به عنوان ملتی مستقل زندگی کنند.
یک مجموعه از ایده ها، از سخنرانی های مذهبی رهبران جنبش به کسانی منتقل می شود که قدرت تغییر در سرنوشت فلسطین را دارند. از جمله مهمترین آن ها را می توان لرد شافتزبری سیاستمدار اصلاح طلب و پیشرو بریتانیایی بود که کمپینی فعالانه برای حق یهودیان برای سکونت در فلسطین در نظر گرفته بود. استدلالهای او برای حضور بیش تر بریتانیا در فلسطین مذهبی و راهبردی بود.
همان طور که نشان خواهم داد، این اختلاط خطرناک از تعصب دینی و روشنفکری، تلاش های شافتزبری در میانه قرن نوزدهم را به اعلامیه بالفور در سال 1917 ختم کرد. آن ها فهمیدند که حمایت صرف، کاری از پیش نمی برد و برای برنامه استعمارشان باید فعالانه بریتانیا را به همراه خود داشته باشند. او تاکید می کرد که این همکاری باید با فراهم کردن امکان سفر یهودیان به فلسطین عثمانی همراه باشد. او مرکز اسقف های انگلیکان و نیز کلیسای اروشلیم را راضی کرد که سرمایه اولیه این پروژه را فراهم کنند. این پروژه احتمالا هرگز موفق نمی شد، اگر شافتزبری موفق نمی شد پدرخوانده اش، یعنی لردپالمرستون وزیر خارجه وقت و پس از آن نخست وزیر را راضی به این کار کند. او در خاطرات 1 اوت 1838 می نویسد:
با پالمرستون شام خوردیم. بعد از شام با او تنها بودم. به نظر رسید برنامه ای که ارائه کردم توجهش را جلب کرد. او چند سوال از من کرد و به راحتی برنامه ام برای کمک به یهودیان برای مهاجرت به فلسطین و تصرف آن را پذیرفت. چقدر مشیت الهی خارق العاده است. اگر بخواهیم با معیارهای انسانی آن را بسنجیم کاملا خارق العاده بود. پالمرستون از سوی خدا انتخاب شده بود تا وسیله ای باشد برای سودمندی مردم عهد قدیم، تا تکریم کند از وارثان او و تا حق شان را بدون توجه به دودمان شان بپذیرد.به نظر می رسد او بیش تر از این هم انجام خواهد داد.اگر چه انگیزه این کار لطف و مهربانی بود اما در ظاهر این گونه به نظر نمی رسید. من مجبور شدم که برای او استدلال های سیاسی و در نهایت تجاری بیاورم. اگر چه همانند رئیسش نه برای اورشلیم گریه می کند و نه امید دارد این شهر، جامه موعود زیبایش را به تن کند.
در گام اول از پالمرستون خواست تا ویلیام یانگ یکی از پیروان او که معتقد به تعلق فلسطین به یهودیان بود را به عنوان نائب کنسول اول بریتانیا در اورشلیم انتخاب کند. در خاطراتش نوشته است: عجب واقعه شگفت انگیزی! شهر آباء و اجدادی مردان خدا دوباره در حال جان گرفتن است و انگلیس اولین پادشاهی غیریهودی است که جلوی زیرپا گذاشتن آن را گرفته است.
یک سال بعد در 1839 شافتزبری مقاله ای سی صفحه ای برای فصلنامه لندن ریویو نوشت با عنوان کشور یهود و احیای آن و در آن پیش بینی کرد که دوره جدیدی برای بندگان برگزیده خدا فرارسیده است. او تاکید کرده بود که:
یهود باید تقویت شود تا به تعداد زیاد برگردند و بار دیگر صاحبان زمین های کشاورزی جلیل و یهودا شوند و مسلما گردن کلفت های سیاه قلب غرق شده در پستی و لجاجت و غفلت از انجیل نه تنها شایسته رستگاری هستند، بلکه برای امید به رستگاری مسیحیت کاملا حیاتی اند.