«استفانو دیسالوو» یک ورزشکار حرفهای است. او تواناییهای فیزیکی یک ورزشکار حرفهای، اراده و سختکوشی یک ورزشکار حرفهای و برنامههای افراطی یک ورزشکار حرفهای را دارد. او هر روز ساعت 6:30 صبح از خواب بیدار میشود و قبل از شروع نرمش بخشی از بازیهای گذشته خودش را بازیینی میکند.
بعد از ورزش او مشغول به تمرین میشود، 7 ساعت تمرین بیوقفه. در این تمرینها او با تیم خود با برخی از بهترینهای دنیا به رقابت میپردازد. سپس هر شب آنها یک جلسه میگذارند تا درباره اشتباهات گذشته صحبت کنند و راه حلی برای آنها بیابند و راهبردهای جدیدی پیدا کنند. بعد از آن او چند ساعت دیگر هم به تمرین یا تعامل با طرفدارانش یا بررسی حریفانش یا گاهی اوقات هر سه میپردازد. بعد از آن او میخوابد و این برنامه روزانه اوست.
احتمالا شما حتی اسم استفانو دیسالوو و تیم او را نشنیدهاید. شاید حتی اصلا اسم ورزش او را ندانید، و حتی اگر هم بدانید او را با نام استفانو نمیشناسید. او به نام Verbo معروف است، یکی از بهترین بازیکنان Overwatch در جهان. او 18 سال سن دارد و همین اواخر اولین قرارداد حرفهای بزرگ خود را ثبت کرده است: او حقوق خوبی میگیرد، بیمه است، یک خانه برایش گرفته شده و حساب پساندازی به نام او ثبت میشود.
از شروع این ماه هم، تیم جدید او یعنی Los Angeles Valiant در یک لیگ بینظیر در تاریخ ورزشهای الکترونیکی رقابت خواهد کرد، یک تجربه و آزمایش عظیم که بزرگترین نامهای صنعت ورزش و سرگرمی را درگیر کرده است. اگر این لیگ موفق شود و بتواند انتظارات مخاطبان شکاک خود را برآورده کند، گیمرهایی مثل دیسالوو که جوانی خود را برای این فرصت خرج کردهاند میتوانند در زمره کسانی باشند که با بازی کردن ثروتمند شدهاند.
تا همین چند وقت پیش بازیهای ویدیویی به عنوان ورزشهای پر از بیننده مطرح نبودند و کسی هم چندان به آنها توجهی نمیکرد. مسابقاتی در سراسر جهان در رشتههای مختلف برگزار میشد ولی آنقدر سر و صدایی نمیکرد و آوازه آن از جامعه بازیکنان همان بازی بالاتر نمیرفت.
در چند سال اخیر و با رشد روزافزون بازیهای کامپیوتری و ورزشهای الکترونیکی شاهد تغییرات بزرگی بودیم. از نمونه این تغییرات میتوان تورنومنت 24 میلیون دلاری دوتا، پخش شدن مسابقات کانتر استرایک از شبکه تلویزیونی CBS (که حتی با اینکه همزمان با مسابقات NBA پخش شد در تعداد بیننده چیزی از مسابقه بسکتبال کم نداشت) و رکورد 10 میلیون نفری بینندگان LCS (یکی از بزرگترین تورنومنتهای برگزار شده در لیگ آو لجندز) را مثال زد.
استفانوی جوان از 16 سالگی میدانست که میخواهد در آینده چه کاری انجام دهد. او به مدرسه میرفت، ورزش میکرد و با دوستان خود بیرون میرفت اما هیچ کدام از این کارها واقعا او را به وجد نمیآورد. تنها چیزی که واقعا برای او هیجانانگیز بود زمانی بود که هرروز در اتاق خود پشت کامپیوتر میگذراند؛ بازیهای آنلاین. او در آغاز League of Legends بازی میکرد و اولین رویاهای او برای تبدیل شدن به بازیکن حرفهای در آن بازی شکل گرفت. اما لیگ آف لجندز و صحنه ورزشی آن به شدت رقابتی و پرجمعیت است و راههای ورود به آن هم همانقدر محدود.
اما وقتی استفانو با بازی جدید بلیزارد یعنی اوورواچ آشنا شد هدف خود را پیدا کرد. با توجه به اینکه اکثر بازیهای قبلی بلیزارد مثل World of Warcraft، وارکرفت، استارکرفت و Hearthstone صحنههای ورزش الکترونیکی بزرگ و موفقی خلق کردند، استفانو هم تصمیم گرفت که این بازی را امتحان کند و در نهایت هم خیلی در آن موفق شد.
معمولا تفکر مردم این است که بازیکنان حرفهای یک گیم به این دلیل در آن حرفهای شدهاند که به آن بازی علاقه دارند. اما همیشه اینطوری نیست و استفانوی جوان که در آغاز لیگ آو لجندز بازی میکرد مثال بارزی برای این امر است.
او به تدریج تمام وقت خود را وقف این بازی کرد. دیگر با دوستان خود بیرون نمیرفت، آنقدر برای تکالیف خود وقت نمیگذاشت، به مهمانی نمیرفت و تقریبا تمام ارتباطات اجتماعی خود را قطع کرد. با این حال اگر با این صحبتها تصویر کلیشهای یک پسر ضداجتماعی و بدون دوست که تمام وقت خود را پشت کامپیوتر سپری میکند در ذهن شما ثبت شده است، اشتباه میکنید.
استفانو دوستان زیادی دارد و قبل از اینکه مشغول بازی شود یک مربی شنا، نجاتغریق و یک هاکیباز استثنایی بود. دوستان او میگویند که استفانو خیلی شبیه جیمز فرانکو بازیگر معروف هالیوودی است.
مادر استفانو در آغاز با تصمیمی که او برای زندگی خود گرفته بود، سخت مخالفت میکرد. اما استفانو روز به روز بیشتر به سمت بازی کشیده میشد و در نهایت تصمیم گرفت کالج را کنار بگذارد. اگر مدت کوتاهی پس از این تصمیم پیشنهاد رفتن به کالیفرنیا و بستن قرارداد به او داده نمیشد احتمالا مادرش دوباره او را مجبور میکرد که به مدرسه برگردد. اما او در این قضیه خوششانس بود.
«جف کاپلان»، معاون بلیزارد میگوید که قبل از ساخت اورواچ به این فکر کردیم که میخواهیم چه چیز جدیدی به دنیای بلیزارد اضافه کنیم. هر کدام از بازیهای قبلی دنیاهای متفاوت ساخته بودند. یک دنیای گاتیک و ترسناک در دیابلو، یک دنیای بسیار وسیع و ساختگی با موجودات مختلف در ورلد آف وارکرفت و یک دنیای مملو از آدمهای فضایی با استارکرفت. در نتیجه آنها تصمیم گرفتند این بار یک بازی درباره سیاره زمین بسازند و به این صورت اولین تجربه خود با بازی شوتر اول شخص را رقم زدند.
چیزی که در اورواچ متفاوت است جو و رویکرد بازی نسبت به سبک شوتر است. در فرآیند تصمیمگیری برای ساخت بازی تیم سازنده شوترهای فراوانی را مطالعه و بررسی کرد و تصمیم گرفت خشونت بازی را به نوعی کاهش دهد که همه بتوانند از بازی کردن و دیدن آن لذت ببرند و بازی را پیرامون آیندهای زیبا و رنگارنگ بسازند.
میتوان گفت که آنها در این کار خود بسیار موفق بودند. جو اصلی حاکم در بازی مملو از شخصیتهایی پر زرق و برق و دنیایی رنگارنگ است و با اینکه در آغاز به نظر میرسد این دنیا با سبک شوتر در تضاد باشد، واقعا نتیجه اینطور نیست. بازی درباره «قهرمانانی» است که دنیا را از شر رُباتهای هوشمندی که میخواستند دنیا را بگیرند، نجات داده و حالا برای کسب قدرت به جان هم افتادهاند.
بازی المانهای جدیدی به سبک شوتر اضافه میکند. بازی به صورت شش به شش است و دو تیم مهاجم و مدافع دارد. شما در تیم مهاجم باید نواحی خاصی را کنترل کند یا محمولهای را به یک محل برساند و تیم مدافع باید جلوی آنها را بگیرد.
این گیمپلی با دنیای جذاب و هیروهای مختلف به یک فرمول بسیار محبوب تبدیل شد. از طرف دیگر اوورواچ در دورهای ساخته شد که میتوان آن را عصر طلایی ورزشهای الکترونیک نامید و این خود فرصت بزرگی برای این بازی خلق کرد.
حتی در زمانی که بازی در مرحله بتا بود تورنمنتهایی برای آن برگزار شد و برنامههای مفصلی برای آن در نظر گرفته شد. بلیزارد فکر کرد که اگر بتواند یک لیگ طولانیمدت بسازند و آن را به شیوه درست هدایت کنند، ممکن است بتوان لیگی مشابه لیگهای ورزشهای سنتی ایجاد کرد و آنجا بود که ایده Overwatch League به ذهن بلیزارد خطور کرد.
یکی از چیزهایی که اورواچ را به یکی از محبوبترین بازیهای شوتر تبدیل کرده این است که بازیکنان همیشه در حال تحرک هستند. بازی با حذف المانهایی مثل recoil (لگد زدن اسلحه) و استفاده از المانهای کلیدی بازیهای MOBA و طراحی لولهای خوب و قدرتهای خاص برای هر هیرو تجربه بازی را برای هر گیمری جذاب کردهاند. شما در طول بازی تقریبا هیچوقت ثابت نخواهید ماند. حرکت و سرعت یکی از بخشهای اصلی این بازی است.
با این حال این بازی مشکلات خودش را هم دارد. یکی از مشکلات اصلی بازی (به همراه تعداد بسیار زیادی از شوترهای این دهه) مشکل netcode و hitreg است. بسیاری از بازیکنان انتقاد میکنند که در بسیاری از مواقع تیرها و لولهای آنها آنجایی که باید نمیرود و بازی برای جذب تعداد بیشتر بازیکن و از بین بردن مشکلات ایجاد شده توسط پینگ نتکد را تغییر داده و این تا حدودی به بازی صدمه زده است.
از طرف دیگر Overwatch در دیدگاه بازیکنان حرفهای دیگر رشتهها (خصوصا شوترهای معروف سابق Counter Strike، Quake و Rainbow Six) هیچ وقت جدی گرفته نمیشود و به عقیده بسیاری بازی بسیار آسانتر از رقبای خود است.
بلیزارد اولین بار ایده لیگ را در بلیزکان 2016 مطرح کرد. ایده لیگهای بلندمدت در ورزشهای الکترونیکی آنقدر جدی نیست اما شیوه اجرای آن توسط بلیزارد و حمایتی که از طرف تیمهای معروف آمریکایی و حتی سران برخی از شرکتهای معروف نظیر ESPN و ABC دریافت کرد باعث شد ایده با سرعت بسیار زیاد به مرحله اجرا برسد و جریان سرمایه زیادی تولید کند. یکی از اشخاص بسیار مهم در این زمینه استیو بورنشتاین رئیس سابق شبکه NFL در ESPN است که سمت قبلی را ترک کرد تا به صنعت نوپای ورزش الکترونیکی ملحق شود.
با توجه به اهمیت و بزرگی این پروژه، به نظر میرسد که اورواچ لیگ، پخش شدن آن از شبکههای تلویزیونی آمریکایی و موفقیت یا عدم موفقیت آن نویدی برای آینده روشن ورزشهای الکترونیکی باشد. تا چند سال پیش هیچ کس حاضر نبود حتی بازیهای کامپیوتری را به عنوان ورزش بپذیرد.
اما امروز تعداد بازیهای رقابتی بسیار بیشتر شده و کار به جایی رسیده که بازیکنان حرفهای مسابقات فرمول 1 واقعی در میان تمرین و مسابقات خود موبایل خود را روشن میکنند تا ببینند بازیکنان حرفهای ورزش الکترونیکی با شخصیتها و ماشینهای آنان چگونه بازی میکنند. میزان سرمایهگذاریهای ریسکپذیر و پروژههای بلندپروازانه بسیار بیشتر شده و این فقط میتواند به این معنا باشد که مسیر ورزشهای الکترونیکی قطعا به سمت بالا و بهبود خواهد بود و به همین زودیها هم پایین نخواهد آمد.