1. جنبش هاى نوپدید دینى چه هستند؟
«جنبش هاى نوپدید دینى» در واقع جنبشهایی است که به هوادارانش تعلیم مى دهد تا خدا را «در درون خویش» بجویند. اندیشمندان و محققان در پى آنند تا از اصطلاحات و اسامى خنثى و بى طرف درباره این گروه ها نظیر نهضت هاى نوپدید دینى، MRMS، اقلیت ها یا ادیان بدیل استفاده کنند، ولى رسانه ها و افکار عمومى واژه «فرقه» را به کار مى برند که داراى اشاره هاى تلویحى مى باشد و اغلب از عقاید عجیب و غریب، اعمال شیطانى و اغوا کننده، کنترل ذهن و اجبار روانى و احتمالا سوء استفاده هاى جنسى و گرایشات مجرمانه حکایت دارد.
در این میان، معروف ترین جنبش هایى که اصطلاح «فرقه» را براى آن ها بسیار به کار مى برند و از رواج عمومى برخوردارند، جنبش هاى کلیساى اتحاد شناخته مى شد مى باشند.
2. تنوعِ جنبش هاى نوپدید دینى
در طول تاریخ، تمام ادیان در دوره خودشان دینى جدید محسوب مى شدند; مسیحیت، اسلام، زرتشت و متدیسم همه روزگارى جدید بودند. از این رو تعجبى ندارد، اگر برخى خصوصیات و ویژگى هاى ادیان جدید و جنبش هاى نوپدید دینى از این ادیان نیز حکایت کنند. آنچه شاید درباره جنبش هاى نوپدید دینىِ دنیاى معاصر بیشتر مورد توجه است تنوع بى شمارى است که در میان آن ها وجود دارد. اغلب جریان هاى اولیه در غرب، نظیر بیدارباش هاى عظیم.
این تنوع نه تنها در سنت هایى است که این جنبش ها از درون آن ها سربرآورده اند، بلکه در اعمال، سازمان و تأثیراتى که مى توانند بر روى افراد و جامعه داشته باشند، نیز وجود دارد. رهبران ممکن است غنى یا فقیر بوده، از آن ها به مرشد، یا در برخى مواقع، «فرقه» است.
3. ویژگى هاى مربوط به جنبش هاى نوپدید دینى
با این حال، برخى ویژگى ها که در یک جنبش پیدا مى شوند، علاوه بر جدید بودن، دینى هم هستند; اولا: بنابر تعریفى که ارائه مى شود، اغلب اعضاى این جنبش ها نوگرویدگان نسل اول هستند که مانند تمام تازه گرویدگان بسیار پرشور، فعال، و حتى تعصبى تر از کسانى نشان مى دهند که در دینى متولد و پرورده شده اند. ثانیاً: عضو گیرىِ آنها غیرمعمول و از میان کلیت جامعه مى باشد، مثلا جنبش هایى که حوالى دهه 1970 ظاهر شدند، به طرز نامتناسبى در میان بزرگ سالانى از طبقات متوسط که تا حدودى از تحصیلاتى بالاتر از حد متوسط برخوردار بودند، بروز کرده اند. اگر کسى براى اندک زمانى به کارکردهاى برخوردارى از یک گروه از جوانان بى تجربه پرشور که دلواپس مسؤولیت هایى چون پرداخت وام و یا تعلقاتى نظیر داشتن اولاد یا سرپرستىِ سالمندان نیستند، بیندیشد، از همان ابتدا و خیلى سریع مى تواند رفتارهاى چنین گروه هایى را حدس بزند. ثالثاً: در میان این جنبش ها اغلب یک بنیان گذار یا رهبرىِ با اقتدار و فرهمند وجود دارد; به این معنى که او (که گاهى یک زن است) در قید و بند هیچ سنت و قانونى نیست و حتى هوادارانش براى او این حق را قائلند که درباره تمامى امور زندگى آن ها حکم صادر کند و این که با چه کسى ازدواج کنند؟ بچه داشته باشند یا خیر؟ چه کارى را پیشه خود سازند؟ چه نوع پوششى داشته باشند؟ چه غذایى بخورند؟ کجا زندگى کنند؟ و حتى شاید این که باید زندگى کنند یا خیر؟ رابعاً، ادیان جدید در مقایسه با ادیان قدیمى تر سعى دارند که برداشت هاى دقیق ترى از حقیقت ارائه کنند که با نسل هاى دوره هاى گوناگون سازگار و منطبق باشند. خامساً: از امور رایج در میان این جنبش ها مرزبندى شدید میان «آن ها» و «ما» است که دومى به طور همگونى، خیر و خدایى، و اولى به همین میزان و ترتیب، بد و شاید شیطانى است. سادساً: در سطح کلان جامعه، اغلب (و نه همیشه) نوعى سوء ظن و یا دشمنى نسبت به آنچه این جنبش ها به عنوان بدیل و جانشین ارائه مى کنند، وجود دارد.
دگرگونى هاى جنبش هاى نوپدید دینى
به رغم غفلتى که اغلب صورت مى گیرد، به قدرکافى روشن است که ادیان جدید، در مقایسه با ادیان قدیمى بسیار سریع تر، دستخوش دگرگونى و تغییر مى شوند. صرفاً به دلیل از دست رفتن یک امتیاز یا گذشتِ سال ها نسل دوم و نسل هاى بعدى به دنبال منابعى براى زمان و سرمایه مى گردند و «عقاید و اعمال» جنبش را زیر سؤال مى برند. بنیان گذاران خواهند مرد و ساختار حاکمیت ممکن است بسیار دیوان سالارانه و کلیشه اى گردد. باورها، به ویژه باورها و غیب گویى هاى مبتنى بر تجربه مانند فرارسیدن هزاره، چه بسا روزآمد یا دچار تفسیر مجدد یا تغییر گردند و مرزبندى هاى اعضا و دیگران کم رنگ شود. به سبب این دگرگونى ها و نیز از آن جهت که جنبش براى افراد بیرونى و غیرعضو بیشتر شناخته شده، در نتیجه ترس آن ها کمتر مى گردد، دشمنى ها رو به کاهش مى نهد. (اگرچه چنین موردى به هیچ روى مصداق نداشته است.)
ملحق شدن به یک جنبش نوپدید دینى
اغلب مى پرسند که چرا مردم به ادیان جدید مى پیوندند؟ چرا به عنوان نمونه، یک جوان تحصیل کرده که آینده اى روشن پیش روى خویش دارد، همه چیز را به کنارى مى نهد و رابطه اش را با خانواده بسیار مستحکمِ خود قطع مى کند تا در روز، هجده ساعت را براى پول دارشدنِ یک میلیونر توطئه گر! به فعالیت بپردازد، در حالى که خود در فقرى زندگى مى کند که هرگز با آن مأنوس نبوده است و احتمالا با کسى ازدواج نماید که به زبانِ او سخن نمى گوید و تا قبل از انتخاب آن دختر از سوى رهبر جنبش براى او، هیچ گاه وى را ندیده است. یک پاسخ مناسب که معمولا آن فردِ تازه گرویده و نیز خانواده و رفیقانش براى فرار از مسؤولیت، دارند ادعاى «شستشوى مغزى» یا کاربرد فنونى است که مقاومت ناپذیر و غیرقابل تغییر هستند. البته کاملا درست است که برخى جنبش ها مانند بیشتر گروه هاى تبلیغِ انجیلى، که معتقدند باید دیگران را نسبت به واقعیتِ خودشان متقاعد سازند، فشارهاى قابل توجهى را در بر اعضاى بالقوه خویش وارد مى سازند; آنان ممکن است براى تشویق فرد بى گناه براى ملحق شدن به جنبش چه بسا او را زیر بمباران سخنانِ عاشقانه و محبت آمیز (که با هیمنه تمجید و ظاهرسازى همراه است) قرار دهند و او را منزوى، یا به انجام گناه متقاعد سازند و در این راه از به کارگیرى روش هاى گوناگون دیگر هم ابایى نداشته باشند، اما باید اذعان داشت که این روش ها:
الف. با روش هایى که اعضاى یک نهاد در مواقع دیگر در تلاش براى کنترل مردم به کار مى گیرند، هیچ تفاوتى ندارد.
ب. به اندازه اى که خود جنبش انتظار دارد یا مخالفان جنبش براى قبولاندن آن به ما ادعا مى کنند، مؤثر نیستند.
در اواخر دهه 1970 که اتهام شستشوى مغزى درباره مورمون ها در اوج خود بود، «احوالات» بیش از هزار نفر را تعقیب کردم. آنان چنان نسبت کلیساى اتحاد متقاعد شده بودند که در پى شرکت در یکى از کارگاه هاى منطقه اى در تعطیلات پایان هفته بودند که گمان مى رفت یک عملیات کنترل ذهن غیرقابل مقاومتى در آن اتفاق افتد. یافته هایم نشان دادند که نود درصد از شرکت کنندگان در آن کارگاه نه تنها قدرت تصمیم گیرى یافتند که عملا تصمیم گرفتند تا عضو این جنبش نشوند. علاوه بر این، از میان کسانى که به عضویت درآمدند، اکثریت بنا به خواستِ خود ظرف دو سال جنبش را ترک کردند. این سطح بالاى رویگردانى که از نظر برخى دیگر از اندیشمندان قضیه اى رایج در تمامِ گروه هایى است که به انجام کارهاى فشرده و افراطى براى جذب عضو جدید دست مى زنند، مورد انکار دو طیف است: خود گروه (به سبب این که نمى خواهد کسى از عدم موفقیت وعده هایى که گروه داده است، سر درآورد) و مخالفان این گروه ها که در آرزوى جاافتادن نظریه شستوشوى مغزى هستند; به ویژه وقتى که پاى پرداخت مبلغ زیادى پول در میان باشد و والدین تحت تأثیر حرف هایى نظیر این قرار گیرند که اگر به فرزندان تان عشق مىورزید و مى خواهید آن ها را حفظ کنید و از ربوده شدن به دست گروه ها مصون دارید و آن ها را «منصرف» کنید یا از «سرپیچى هاى آن ها بکاهید»، باید به این افراد بپردازید.
اگر توضیح شستوشوى مغزى یا کنترل ذهن در پرتو ارائه دلیل و شواهد، قانع کننده نیست، پس چه توضیحاتى را باید به جاى آن نشاند. جامعه شناسانى که به مطالعه درباره فرآیند عضویت یک فرد در یک گروه پرداخته ند به این نتیجه رسیده اند که تعامل میان فرد و گروه به ارزیابى ها و بررسى هاى بیشترى نیازمند است و با توجه به فاصله زیاد جنبش هاى مختلف و افراد گوناگون، توضیح و تفسیر واحد کفایت نمى کند. اکثریت بسیار بالایى از مردم به شدت از ملحق شدن به ادیان بدیل گریزان اند. (من خودم حدود پنجاه گروه را که درباره آن ها مطالعه کرده ام به طرز بارزى قابل مقاومت یافتم); برخى از مردم نیز به یک یا چند گروه مى پیوندند، در حالى که عده اى دیگر با درجات متفاوتى جذب آن ها مى شوند; تعدادى ممکن است ترغیب شوند که تقریباً به تمامِ گروه ها بپیوندند، اما به نظر مى رسد که این افراد خود را چندان نسبت به گروه، متعهد احساس نکرده، هر لحظه احتمال مى رود که از نظر خود برگردند و در یک مدت زمان بسیار کوتاهى چه بسا به سراغ گروهى دیگر بروند.
از این واقعیت که اعضاى جنبش هاى نوپدید دینى فاقد صلاحیت براى عضوگیرى یا حفظ تمامى کسانى هستند که وقت و انرژى خودشان را صرف آن ها مى کنند (از جمله برخى از فرزندان خودشان) این نکته مهم را باید دریافت که آنچه آنان ارائه مى کنند تنها «مشاغلى» براى برخى از مردم است. به عبارت دیگر، اگر در پى آن هستیم که بفهمیم چه چیزى در حال انجام است، نباید نگاهمان را به جاذبه هاى هدفدار جنبش محدود کنیم، بلکه باید به مردمى که به آن ها ملحق مى شوند نیز توجه نماییم. ممکن است آن افراد براى فرار از چیزى، احتمالا یک خانواده دوست داشتنى اما ناهمگام با زمان یا رفاقت نامطلوب یا زندگى غیرجالب و غیرمتعهدانه، به اینها ملحق شوند. آنان ممکن است به این باور رسیده باشند که ادیانِ سنتى، خسته کننده، ملال آور، ریاکار و فاقد احساس هستند و یا زندگى در یک جامعه بزرگ چیزى را به جز یک فرصت براى مهره اى ناچیز بودن در یک موش دوانىِ وسیع، غیر شخصى و مادى به ارمغان نمى آورد. برخى ممکن است «جویندگانى» باشند که جویا (یا آماده) ارتباطى نزدیک تر با خدا یا جهانى بهتر هستند. (احتمالا اینان چنان ترغیب شده اند که گویى مى توانند در برپایى ملکوت آسمان بر روى زمین نقشى را ایفا کنند.) شاید آنان مجذوب این عقیده شده اند که ما به یک اجتماع دوستانه متشکل از افراد هم فکر و داراى ارزش هاى مشترک تعلق داریم که در جامعه بزرگتر وجود ندارند. عده اى هم جذابیتى در این ادعا مشاهده کرده اند که مى توانند با پیدا کردنِ «خودهاى حقیقىِ» خویش به زندگى و روابط خودشان رونق بخشند.
خطرهاى ناشى از جنبش هاى نوپدید دینى
این جنبش ها جاذبه هاى گوناگونى را در میان جوانان و ـ امروزه ـ در میان نوجوانان از خود بروز داده اند، اما هیچ گاه نتوانسته اند به وعده هایى که داده اند جامه عمل بپوشند و بر این اساس عضویت در یک دین جدید رو به افول مى نهد. قبل از پرداختن به این مسأله، شاید کلمه اى در باب هشدار نسبت به آن ها سودبخش باشد. از اوایل دهه 1970 شاهد رشد جنبش «فرقه ستیز» جنبش ضد فرقه اى به خاطر نگاه خصومت آمیزش به ادیان جدید از درک جنبه هاى به هنجارین و مثبت این جنبش غافل و ناکام مى ماند و از این رو همیشه بر روى نکات بسیار منفى انگشت مى نهد که خوراک مناسبى براى مطبوعات و رسانه ها مى گردد; همانهایى که همیشه به دنبال کسب منافع از راه پرداختن به ماجراهاى احساس برانگیز یا غیرمعمول هستند و بسیارى از ما آن ها را بر گزارش پدیده هاى عادىِ جامعه ترجیح مى دهیم. در نتیجه، با شنیدن اعمال مجرمانه و ضداجتماعى درباره جنبش هاى نوپدید دینى، بلافاصله چنین فرض کنیم که اینها نمونه هاى بارزى هستند و در دیگر اعمال خلافى که از نظر جامعه پذیرفته نیستند، نیز احتمال انتساب آن ها به اعضاى این جنبش ها در مقایسه با افراد غیرعضو بیشتر است، اگرچه اعضاى این جنبش ها آن اعمال را مقبول نشمارند. گاه در مطبوعات با تیترى تحت عنوان «عضو فرقه خود را مى کشد» مواجه مى شویم، اما به رغم این واقعیت که شمار خودکشى در سطح عموم مردم مى تواند دو برابر تعدادى باشد که در فلان فرقه اتفاق مى افتد، هرگز نمى شنویم که کسى اعلام کند «یک انگلیکن خودکشى مى کند»!
بدون شک نمونه هایى از قتل یا ارتکاب خودکشى وجود داشته اند; رسانه ها به طور مدام نمونه هاى تراژیک و دردآورى را از جنبش جنستون، یادآور مى شوند، اما باید توجه داشت که دامان اکثریت قریب به اتفاق جنبش هاى نوپدید دینى از این گونه اعمال زشت و وحشتناک پاک است و بسیارى از مرگ ها در قالب ادیان قدیمى و سنتى صورت گرفته است.
البته وقتى این جنبش ها ویژگى هایى را از خود بروز مى دهند، از قبیل، پافشارى بر این نکته که آنان افراد برگزیده هستند و حقیقت تنها نزد آنهاست، در این صورت اگر رهبرِ جنبش پاسخ گو نباشد و ساختار حاکمیتى شکل گیرد که تبعیت و فرمانبردارىِ بى چون و چرا را بطلبد و وابستگى مادى، معنوى و اجتماعىِ روزافزون را رواج دهد و یا (بهویژه) گروه را از بدنه جامعه (چه به لحاظ جغرافیایى، یا اجتماعى) جدا کند، اینها همه مى تواند علایم یک خطر بالقوه تلقى گردد. ناگفته نماند که هر جنبش مشکلات واقعى خاص خود را دارد; یکى ممکن است از اعضاى خود «پول» طلب کند و دیگرى از قدرت کار آن ها بهره کشى نماید; آن سه دیگر چه بسا از اعضایش انتظار داشته باشد که یک زندگىِ بدون همسر در پیش گیرند و آن دیگرى از آن ها بخواهد در خوش گذرانى جنسى غوطهور شوند. برخى جنبش هاى نوپدید دینى ترس و احساس گناه را برمى انگیزانند و برخى دیگر هرگونه احساس مسؤولیت را مى زدایند. به ندرت، یک جنبش نوپدید دینى ممکن است اعضایش را به سمت یک زندگى پر از فریب، قساوت و جرم سوق دهد.
چالش جنبش هاى نوپدید دینى
کسانى که در قبال جوانان احساس مسؤولیت مى کنند، چگونه مى توانند خود را براى برخورد با این پدیده آماده سازند؟ نه غفلت و نه «داستان هاى بى رحمانه» ناشى از احساسِ سرریز کرده هیچ یک کمکى نمى کند. مؤثرترین آمادگى، آموختن و آموزاندن است، تا نه تنها مطمئن شویم که مردم از مشکلات بالقوه ناشى از برخى این جنبش ها آگاهى یافته ند; که هم چنین با جاذبه هاى این گروه ها نیز آشنا شده اند. آن جذابیت شاید چیزى فراتر از صِرف سخن گفتن از مشکلات الهیاتى و یا اخلاقى در دنیاى عرفىِ کنونى نباشد; ممکن است سخن گفتن از فرصت و فراغتى براى ساخت جهان بهتر یا ارتقاى سطح روابط و بهبود بخشیدن به آن باشد. معلمان و کسانى که رهبرى جوانان و نوجوانان را بر عهده دارند، ممکن است به تشکیل و سازمان دهى مباحثات جمعى اى علاقه نشان دهند که برخى از مسایل و پرسش هایى که جنبش هاى نوپدید دینى مطرح ساخته اند، با دقت و وسواس بررسى شوند. بسیارى از مردم خواهان جهانى بهتر هستند، اما آیا خود را وقف خدمت گزارى به یک مراد و مرشد نمودن ضرورتاً بهترین راه رسیدن به این هدف است؟ آیا ابزارى بدیل براى آنچه این جنبش ها براى ارتقاء، یا ایجاد روابط بهتر با دیگر همنوعان پیشنهاد مى کنند، وجود ندارد؟ در اینجا مباحثى، از جمله مسأله نقش آفرین بودن، نیز مطرح است که مى تواند به آگاهىِ بیشتر به روش هایى منتهى شود که به واسطه آن ها چه بسا افرادى بى دلیل تحت تأثیر واقع مى شوند. تأثیرپذیرى از شور و التهاب هاى آرمان گرایانه هواداران نمونه اى از این دست است، اگرچه به اندازه مهارت هاى عجیبِ کنترل ذهن نمى باشد.
اگر دانش آموزى، با یکى از بستگان یا دوستان به عضویت یکى از این جنبش هاى نوپدید دینى درآمد، چه باید کرد؟
شاید مهم ترین کارى که بستگان، دوستان و همه کسانى که نسبت به چنین فردى احساس مسؤولیت مى کنند باید انجام دهند، حفظ ارتباط با اوست. با این کار، او را (چه زن یا مرد) قادر مى سازیم که به روایت هاى بدیعى که از واقعیت ارائه مى شود، دسترسى پیدا کند. اگر با تصمیم او موافق نیستیم، قطع تمام روابطِ خود با او یا قرار دادن او در معرض بمباران شدید اتهامات، یا لیست کردن اعمال شیطانى و بد آن فرقه فایده اى نخواهد داشت. فقدان اطلاعات، یا داشتن اطلاعات غلط هر دو به عکس العمل نامناسب منجر مى شود و بهتر آن است تا حدامکان برشناخت و درک خود درباره آن فرقه خاص و نیز درباره فرد مورد نظر و ترس ها، روحیات و وضعیت کنونىِ او بیافزاییم و از این طریق شاید بتوانیم جایگزینى مناسب را براى زندگى در آن فرقه به وى پیشنهاد کنیم. در مواقعى هر چند نادر شاید بهتر باشد از کمک سرویس هاى اجتماعى، یا قانون استفاده کنیم. در عین حال، باید این را نیز در نظر داشت که در یک جامعه مردم سالارِ تکثرگرا افراد بالغ حق دارند خود آنچه را مى خواهند بدان باور داشته باشند، برگزینند و آن گونه که مى پسندند زندگى کنند; البته تا آنجا که از حریم قوانین آن سرزمین پا را فراتر ننهند.
مطالعات ادیان جدید; گذشته و حال
گاردون مِلتون
دانش «مطالعات ادیان جدید» به عنوان یک حوزه مستقل و یک تخصص ویژه در عرصه مطالعات دینى و جامعه شناسى دین از دهه 1970 مطرح شد و از آن زمان تا کنون صدها کتاب و هزاران مقاله براى فهم سرشت و ماهیت این ادیان نوشته شده که به ارزیابى نقش احتمالى آنها در قرن آینده پرداخته اند. در سال 1970 تعداد افرادى که در این زمینه کار مى کردند از تعداد انگشتان دست فراتر نمى رفت، اما امروزه صدها دانشمند دل مشغولىِ اصلى و اولیه شان تحقیق و نوشتن در این زمینه است و بسیار بیشتر از این تعداد در همین حوزه در حال فعالیت هستند. در همان سال به ندرت مطلب، مقاله یا تریبونى پیدا مى شد که به آن موضوع بپردازد، اما امروزه همایش هاى گوناگون، حوزه ها و فضاهاى جدید و متنوعى را در عرصه مطالعات ادیان جدید طرح مى کنند و به تریبون هایى تبدیل شده اند که به تداوم این بحث ها کمک مى کنند.
با این همه، پرسش این است که «آیا چیزى آموختیم؟»، «آیا پیشرفتى در این مطالعات داشته ایم؟» شاید جالب ترین مسئله، همین جهان پسامدرنى باشد که پیش روى ماست; آیا ما باید آن را پیشرفت بدانیم یا خیر؟ البته مى توانیم ادعا کنیم که ما تعریف هایى پراکنده و تفکیک شده اى را ارائه کرده ایم که، برطبق ارزیابى هاى صورت گرفته، برخى از آنها به کم ارزش کردن موضوع انجامیده و در برخى مواقع جامعیت آنها ناکافى بوده است. براى دریافت و درک جهت گیرى هاى موجود در نگاه خودمان به ادیان جدید باید به برخى مسائل اساسى اى که به سرشت، ماهیت و اصل موضوع مورد بحث برمى گردند، دست اندازى کرد:
1. نکته اول این است که مطالعات ادیان جدید در دهه 1970 یعنى زمانى که مطالعات ادیان و پژوهش هاى اجتماعىِ ناظر به دین سر برآوردند، به عنوان یک شاخه مستقل بروز یافتند. از همان آغاز حوزه اى چند رشته اى به نظر رسید که براساس موضوع با هم پیوند خوده اند که حتى به لحاظ روش شناختى و جهت گیرى نیز رویکردِ واحدى نداشتند.. در درون آکادمى ها مطالعه ادیان جدید تداخل پیدا کرد; مثلا مطالعات ادیان شرق، ادیان زنان و مکتب راز گشایى با هم درآمیختند. افرادى نیز به عنوان انسان شناس، جامعه شناس و روان شناس در این کار وارد شدند. از این رو، بر سر موضوعات اتفاق نظرى وجود نداشت، با این حال و با وجود تمامِ این اختلاف نظرها از وقتى که اصطلاح «ادیان جدید» یا «جنبش هاى نوپدید دینى» به جاى اصطلاح «فرقه ها» مطرح شد، پیشرفت و تحول زیرکانه و جالب توجهى در عرصه مطالعات ادیان جدید رخ داد.
ادامه دارد ...