ساختمان 15 طبقه پلاسکو، یادگار به جا مانده سالهای دورپایتخت، حالا دیگر بوی خاطره میدهد؛ داغی است کهنه که خاطرهاش تا مدتها در ذهن همه میماند. خاطرهای با بوی مرگ، با طعم بهت و حیرت و بدون نشانی از امیدواری. پلاسکو اگر تا همین یک سال پیش، تنها یک ساختمان بلند تجاری پر رفت و آمد در خیابانهای مرکزی تهران بود، در کسری از ثانیه به کانون توجه جهانیان تبدیل شد، خبرهایش تا کیلومترها آن طرفتر مخابره شد و در داخل کشور کسی نماند که از ماجرای آتشسوزی و آوارش بیخبر باشد.
به گزارش ، جام جم نوشت: جدال چند روزه نیروی امدادی و آتشنشان با تل مهیب آوار، با دهها و صدها تن بتون و تیرآهن خمیده و در هم تنیده، با شعلههای تازه آتش که خسته نمیشدند از زبانه کشیدن، حکایت غریبی است که فراموش نمیشود، تصویری که از ذهن هیچکس نمیرود، حتی اگر یک سال از این حادثه گذشته باشد.
اما پلاسکو، قبل از آنکه شعلهور شود، قبل از آنکه عقربههای ساعت به 7و59 دقیقه صبح 30 دی برسد، قبل از اینکه پای خبرنگارها و عکاسها و خیل نیروهای امدادی به این منطقه باز شود، آتشی زیر خاکستر بود؛ آتشی که پیشبینی شعلهور شدنش کار سختی نبود. اما پنجشنبه آخر دی 1395 که از راه رسید، آفتاب که طلوع کرد، مردم که یکی یکی از خانههایشان بیرون زدند، زندگی که در شهر دوباره به جریان افتاد، آتش زیر خاکستر پلاسکو هم با یک بهانه شعلهور شد؛ زبانههای آتش، خشمگین و تند و وحشی، دیوارها را بالا رفتند و به فاصله کوتاهی، طبقات بالایی ساختمان را در خود بلعیدند. آنوقت پلاسکو مقابل چشمان بهتزده و نگران میلیونها تماشاچی، سرخم کرد و آوار شد روی سر تمام آنهایی که در طبقات پایینتر مشغول امدادرسانی بودند.
آوار شد تا یادمان بیاورد که پلاسکو فقط یک ساختمان تجاری پررفت و آمد در قلب پایتخت نبود که مقابل چشم ما شعلهور شد و سوخت و خاکستر شد که نشان مان بدهد سرپا ماندن و فعالیت ساختمانی با چندین هشدار قانونی درباره ناایمن بودن، یعنی اهمال و بیتوجهی بزرگ همه ما. پلاسکو از یک سال پیش تا همین امروز، نماد این اهمال و بیتوجهی است و در این اتفاق، انگشت اتهام به سوی همه نشانه رفته است. از من و شما که شهروندان عادی این شهریم تا مجموعه مدیریت شهری، شهرداری و شورای شهر و مجموعه دولت با تمام دستگاههای عریض و طویلش. ماجرای آتشسوزی پلاسکو گرچه یک حادثه بزرگ در قلب پایتخت بود، اما شاهدی است بر رفتار نابخردانه تکتک ما. شاهدی بر مسئولیتناپذیری و بیتوجهی و پشت گوش انداختن موضوعاتی که هرکدام میتوانند فاجعهای بدتر از پلاسکو به بار بیاورند.
پلاسکو و حکایت شهروندان ناآگاه
در تعاریف علمی، بین سطرهای ریز کتابهای جامعه شناسی و شهرنشینی، شهروند به کسی گفته میشود که حقوق فردی و جمعی خود را میشناسد، از آنها دفاع میکند، قانون را میشناسد و به آن عمل و از طریق آن مطالبه میکند، از حقوق معینی برخوردار است؛ میداند که فرد دیگری هم حضور دارد و دفاع از حقوق او یعنی دفاع از حقوق خودش و فردی که در امور شهر مشارکت دارد. در دنیای واقعی اما بین ساختمانهای بزرگ و قد کشیده شهرها، در شلوغی خیابانهایی که مدام پر میشوند از هجوم ماشین و آدمها، شهروند و شهروندی مفهوم غریبی است. حلقه گمشدهای که پای مردم عادی را به هم خطاکار بودن در حادثه پلاسکو باز میکند. مردمی که ساکنان شهری بزرگ به اسم تهرانند و سالهاست در ساختمانهایی مشابه پلاسکو با علم بر خطرناک بودن، بدون نگرانی از حادثه و بیتوجه به هشدارها به کار و زندگیشان ادامه میدهند.
ساختمانهایی که تعدادشان کم نیست و هر روز پر و خالی میشوند از جمعیتی که به گفته جامعه شناسان شهری باید بر حقوق فردی و جمعیشان آگاه باشند و از آن دفاع کنند. کسبه، کارگرها و همه آنهایی که این ساختمان بلند قدیمی را با تمام خطرات قابل مشاهده و پنهانیاش، به عنوان محل کسب و کار انتخاب کرده بودند، همه آن 4000 نفری که زندگیشان در کسری از ثانیه به آتش کشیده شد. آنها البته تنها نیستند، نمونهشان را در دیگر پاساژها و مراکز تجاری، تفریحی، آموزشی و حتی درمانی ناایمن میتوان دید. شهروندانی که به استواری سقف بالای سرشان اعتمادی ندارند و با این حال هر روز چند ساعتی را زیر همین سقف میگذرانند با این امید که حادثه برای ما رخ نمیدهد. آنها ساکنان دائمی پلاسکوهایی بالقوه هستند؛ ساکنانی آگاه از خطری که جان و مالشان را تهدید میکند. خطری که سایه به سایه دنبالشان میآید، از راه پلههای باریک، از پشت دیوارهای فرسوده و سقفهای لرزان بالا میرود، دور و بر سیمکشیهای غیرمجاز و ناایمن چرخ میزند و خودش را به همه آنها نشان میدهد. آنها اما چشم بستهاند و خطر را و احتمال وقوع حادثه را باور ندارند.
سلفی اندازها در مقابل شهروندان مسئول
حادثه که رخ میدهد، بحران که در شهر جولان میدهد، خبرهای تلخ که پشت سر هم از راه میرسد، شهروندان یک شهر هم به دو گروه تقسیم میشوند. دو گروه با دو رفتار کاملا متفاوت. مرز این دو گروه را درحقیقت رفتاری که در قبال حادثه از خود نشان دادهاند تعیین میکند، مرزی که باریک نیست. هزاران کیلومتر فاصله است بین آنهایی که با رفتارهای انساندوستانه خود، با حس کمکرسانی و همنوع دوستی و با احساس مسئولیتپذیری اجتماعی با افراد آسیبدیده همدردی میکنند و افرادی که با رفتارهایی عجیب و دور از فرهنگ زندگی شهری، از موقعیت بحرانی بهوجود آمده سوءاستفاده میکنند. در حادثه آتشسوزی و ویرانی پلاسکو، هر دو گروه پا به پای هم پیش آمدند. نقش شهروندان بیمسئولیت و ناآگاه البته در لحظههای ابتدایی حادثه از بقیه پررنگتر بود. آنها از همان لحظههای اول به تماشای حادثه ایستادند و با تجمعشان در خیابانهای اطراف ساختمان پلاسکو، خیره شدند به زبانهای آتش، به دود سیاه رنگی که هر لحظه غلیظتر میشد، به آمد و شد و فعالیت نیروهای امدادی و آتشنشان.
آنها هم مثل خیلیهای دیگر شدت حادثه را باور نداشتند، به خاطر همین ایستادند به تماشا، در گروههای چند نفره، با انگشت اشاره آتشنشانها را به همدیگر نشان دادند و خندیدند. حرکت را برای خودروهای امدادی و کمکرسان، کند کردند. این اما همه ماجرا نبود، پیشرفت فناوری هم به کمک تعدادی از آنها آمد و هر کدام به مدد تلفنهای همراه دوربین دارشان از خود و حادثه بزرگی که در چند قدمیشان بود، عکس گرفتند. سلفی انداختند، موبایل بهدست خودشان را بالای ماشینهای آتشنشانی رساندند تا بهتر فیلم و عکس بگیرند؛ عکسهایی یادگاری از حادثهای بزرگ، تلخ و مرگبار. در مقابل این گروه و در آن سر طیف، شهروندان مسئولی قرار گرفتند که رفتاری کاملا متناقض با رفتار گروه قبلی داشتند. آنها کمکرسانی را آغاز کردند، به اخطارهای نیروهای امدادی و پلیس برای پراکنده شدن و عدم تجمع احترام گذاشتند، سعی کردند نظم شهری را در محدوده حادثه رعایت کنند، آنها صاحبان همان ماشینهایی بودند که در عبور از خیابانهای شهر، موقع شنیدن آژیر دلهره آور خودروهای امدادی، کنار رفتند و به آنها مسیری برای عبور دادند، آنها همانهایی بودند که بعد از حادثه خودشان را به مراکز انتقال خون رساندند و خون دادند. آنها البته تعدادشان زیاد نبود.
فشار افکار عمومی روی شهرداری
در مجموعه مدیریت شهری، بعد از شورای شهریها، خیلیها سراغ مجموعه شهرداری رفتند. پای قانون را وسط کشیدند و گفتند براساس بند «14» ماده «55» قانون شهرداریها، رفع خطر از بناهای خطرناک جزو وظایف بدیهی شهرداری است. آنها روی تبصرهای از این بند دست گذاشتند که تصریح میکرد: «در تمام موارد مربوط به رفع خطر از بناها، شهرداری پس از کسب نظر مامور فنی خود، به مالکان یا صاحبان اماکن یا صاحبان ادوات منصوب، ابلاغ مهلتدار مناسبی صادر میکند و اگر دستور شهرداری در مهلت معین بموقع اجرا گذاشته نشود، شهرداری رأسا با مراقبت ماموران خود، به رفع خطر یا مزاحمت اقدام خواهد کرد.» و این یعنی براساس قانون، شهرداری در قبال رخ ندادن حادثههای اینچنینی دو وظیفه مهم به عهده دارد: اول اینکه به مالک یا مالکان اخطار بدهد و دوم اینکه در صورت بیتوجهی و رعایت نکردن موارد ایمنی، خودش به رفع خطر یا مزاحمت اقدام کند.
فشار افکار عمومی از همین جا روی مجموعه شهرداری بیشتر شد و نتیجهاش این بود که مسئولان شهرداری بارها به 14 اخطاری اشاره کردند که در طول سالهای گذشته به مالک و هیات مدیره ساختمان پلاسکو داده و با تاکید زیاد گفتهاند برای اجرای قانون و رفع خطر و مزاحمت به حکم دادستان و مراجع قانونی دیگر نیاز داشتند. بهانهای که البته از سوی افکار عمومی پذیرفته نشد، چراکه پلاسکو فقط یکی از صدها ساختمانی است که وضع و حال مشابه روزهای قبل از آوار شدنش را دارند. ساختمانهایی که شهرداری به عنوان متولی مدیریت شهری، وظیفه حفظ و نگهداشت آنها را در مجموعه شهر بهعهده دارد.
منتقدان همین جا ماجرای پلمب پاساژعلاءالدین را پیش کشیدند و گفتند اگر اتفاقی مشابه برای پلاسکو حتی به مدت یک و نیم روز رخ میداد حالا شاید شاهد فاجعهای به این بزرگی در سطح شهر نبودیم. همینجا بود که افکار عمومی دنبال نیوجرسیهایی گشت که هر چند وقت یک بار جلوی یک پاساژ یا مرکز تجاری به بهانهای گذاشته میشد، اتفاقی که با وجود 14 بار اخطار کتبی به گفته خود مدیریت شهری، هیچوقت برای پلاسکو نیفتاد.
مدیریت یکپارچه شهری، نیاز شهرهای بزرگ
حالا اما با گذشت یک سال از حادثه، هنوز هم خیابان جمهوری اسلامی، بعد از چهارراه استانبول همان جایی که قبلا ساختمان پلاسکو ایستاده بود بلند و قد کشیده و حالا جای خالیاش بیش از هرچیز دیگری توی چشم میزند، میتوان دنبال مقصر گشت. هنوز هم در این تکه از قلب تهران، میتوان علامت سوالهای زیادی پیدا کرد. اینجا گرچه زمان به وقت آوار از حرکت ایستاده است اما نمیتوان حقیقت را ندید. حقیقتی که در علتیابی برای رخ دادن حادثه، گوشه چشمی هم به مجموعه دولت دارد، چراکه سررشته گلایههای مدیریت شهری از بیتوجهی به اخطارهای مشابه ساختمان پلاسکو و دیگر ساختمانهای ناایمن در سطح شهر تهران در نهایت به دولت میرسد، به جایی که میتواند نسبت به رسیدگی به پروندههای اینچنینی سرعت عمل بیشتری از خود نشان دهد و رسیدگی به پرونده پلاسکو و برادرهای خلفش را در هزارتوی رسیدگی به پروندههای حقوقی و قضایی دیگر گرفتار نکند.
نهادی که میتواند با وضع قوانین جدیدتر و دادن اختیارات بیشتر به شهرداریها، جلوی قانون گریزیهای مشابه را بگیرد و حافظ جان و مال مردمش باشد. ضرورت وضع قانون مدیریت یکپارچه شهری هم همینجا در حادثه پلاسکو، یکبار دیگر خودش را پررنگتر از همیشه نشان میدهد، چراکه شهر بدون مدیریت یکپارچه، شهری است بیدر و پیکر، دریایی است عظیم با کشتیهای دور از هم و پراکنده که هر کدام یک ناخدا دارند و هرناخدا یک ساز را میزند و نتیجه این اتفاق، فقط سرگردانی مسافران کشتیهاست که هیچوقت به مقصد نمیرسند.
احداث ساختمان پلاسکوی جدید در سالگرد حادثه پلاسکو
چند روز پیش یک خبر جدید، قبل از رسیدن سالگرد حادثه، پلاسکو را دوباره به یاد خیلیها آورد، خبری که از احداث ساختمان جدید پلاسکو در ده طبقه سطح و پنج طبقه پارکینگ حکایت میکرد.
این خبر را رسانهها از قول معاون معماری و شهرسازی شهردار تهران نقل کردند؛ از قول مهدی حجت که در نشست خبریاش درباره سرانجام ساختمان پلاسکو گفت: «ما در مورد ساختمان پلاسکو میزان تراکم طرح تفصیلی را به رسمیت شناختیم، اما حقوق کسبه هم مهم است. در خصوص احداث ده طبقه ساختمان، سازمان میراث فرهنگی نیز آن را پذیرفته اما در قسمتی از ساختمان که سمت مدرسه ژاندارک است، ارتفاع باید کوتاهتر باشد. همچنین بنیاد مستضعفان قول داده پارکینگ پروانه را که روبهروی پلاسکو قرار دارد، تجهیز و کمبود را تأمین کند.»