ماهان شبکه ایرانیان

سیرة اهل الکساء (۳)

نخستین منابع شیعى درباره زندگى نامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ضمیمه ۱   الف. پیدایش (المبتدأ):   ۱)(۱۰۷)

سیرة اهل الکساء (3)
نخستین منابع شیعى درباره زندگى نامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

ضمیمه 1
 

الف. پیدایش (المبتدأ):
 

1)(107)... البزنطى - ابان - موسى بن اکیل - العلاء بن سیابة - جعفر الصادق(علیه السلام):(108) فى قول الله (و نادى نوح ابنه... یا بنى ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین) (هود: 42)،(109) فقال لیس بابنه انما هو ابنه من زوجته على لغة طى یقولون لابن المرأة ابنه. بنابر سنت شیعى، پسر یک پیامبر که در درون خود حامل نور ازلى الهى امامان است، نمى تواند کافر بوده باشد، و لذا یکى از راه حل ها در مورد این آیه آن بود که او را با پسرخوانده نوح جابه جا کنند. عالم سنى، قاسم بن سلاّم(م224/838) همین توجیه را آورده، بدون آن که منبع خود را ذکر کند،(110) و طبرى آن را در تفسیرش به باقر(علیه السلام)نسبت داده است.(111) در روایت سلمة بن فضل از سیره ابن اسحاق، او حدیثى از ابن عباس آورده که مى گوید این پسر، شقى (بدبخت; مقدر به ورود در جهنم)(112) بود و کفرش را پنهان کرده بود.(113) این آیات، در واقع دردسرهاى زیادى را براى مفسران فرقه گراى سنى، شیعى و غیر آنها به بار آورده است و توجیه هاى گوناگونى هم ارائه شده که من در این جا قصد ورود به آنها را ندارم.(114)
2)... البزنطى - ابان - ابوبصیر - الباقر یا الصادق(علیهما السلام):(115) کسى که قرار بود قربانى شود، اسحاق بود نه اسماعیل. این موضوع در میان عالمان مسلمان چه سنى و چه شیعى همواره مورد اختلاف بوده است; هر چند اکثر آنها بعدها از طریق اجماع عالمانه20 توافق کردند که آن قربانى اسحاق است.(116) در مجادلات میان عرب ها و ایرانى ها در قرون اولیه اسلامى، برخى عالمان ایرانى ادعا مى کردند که ایرانى ها فرزندان اسحاق اند.(117)
3)... البزنطى - ابان:(118) در این مورد، ابان رأیى فقهى از جعفر صادق(علیه السلام) (قلت لابى عبدالله) درباره حرام بودن خوردن طحال و خُصیتان نقل مى کند که این حرام ها به عنوان این که سهم شیطان از گوسفند قربانى بوده اند، توجیه شده اند.
4) عبدالله بن مفضل - ابان - ابان بن تغلب - ابن جبیر - ابن عباس:(119) در قصه اى طولانى درباره یوسف، جبرئیل بر یعقوب ظاهر مى شود و دعاى خاصى را به او مى آموزد، بلافاصله پس از آن قاصد بشارتى درباره یوسف و بنیامین مى آورد و پیراهن یوسف را بر چهره یعقوب مى افکند و یعقوب پس از آن بینایى خود را باز مى یابد. در این دعا،یعقوب با شفاعت اهل کساء از خدا مى خواهد که یوسف و بنیامین را به او برگرداند.
5)... احمد بن الحسن المیثمى - ابان - موسى النمیرى:(120) خبرى درباره باقر(علیه السلام) که قرائت دعاى الیا به عبرى را مى شنید. این خبر به درد اثبات علم امام به زبان هاى بشرى مى خورد.(121)
6)... على بن الحکم - ابان - ابوالعباس - جعفر الصادق(علیه السلام):(122) «فى قوله (یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل)(123) فقال: و الله ما هى تماثیل الرجال و النساء و لکن الشجر و شبهه.» این اشاره اى است به جرّو بحث مربوط به حرمت هنرهاى تجسمى در صدر اسلام.(124)
7)... ابن ابى عمیر - ابان - جعفر الصادق(علیه السلام):(125) خبرى است که قدرت فوق طبیعى على(علیه السلام)، افضل اوصیاءِ افضل انبیاء را با مقایسه او با آصف،(126) وصى سلیمان، اثبات مى کند.
8)... البزنطى - ابان -کثیر النوّاء- الباقر(علیه السلام):(127) «یوم عاشوراء هوالیوم الذى ولد فیه عیسى بن مریم»، نوعى زمان دورى و چرخشى که حسین(علیه السلام) را همتاى عیسى مى سازد.
9)... ابن ابى عمیر - ابان - ابان بن تغلب - عکرمه - ابن عباس:(128) در جدلى علیه مسیحیان، عیسى باید به شیطان پاسخ مى داد زمانى که شیطان به او گفت که روزى خواهد آمد که او عیسى حکمفرماى آسمان ها و زمین خواهد بود، عیسى در ردّ این ادعا گفت: «سبحان الله...»
10)... ابن ابى عمیر - ابان - ابان بن تغلب - عکرمه - ابن عباس:(129) خبرى است درباره عِزرا (عُزَیر) که در آن از عقیده مربوط به عذاب اطفال و رحمت خدا دفاع مى شود. این موضوع در پایان قرن دوم/هشتم بحث روز بوده است.(130)

ب. ولادت، بعثت و حیات پیامبر (المبعث و المغازى)
 

1)... ابن ابى عمیر و البزنطى - ابان - ابان بن تغلب - عکرمه - ابن عباس:(131) هنگامى که یهودىِ سرشناس کعب بن اسد پس از شکست بنوقریظه به حضور پیامبر آورده شد، پیامبر پیشگویى ابن حواش (یا خراش)، ربى یهودى اى را که از سوریه یعنى فلسطین؟ آمده بود، درباره ظهور مورد انتظار پیامبرى عرب(132) و درخواست ابن حواش که یهودیان به او ایمان بیاورند، به کعب یادآورى کرد. کعب این حادثه را تصدیق کرد ولى گفت که بر دین یهود خواهد مرد، مبادا که هم دینانش بگویند که او به خاطر ترس از مرگ دینش را تغییر داده است. هر چند نویسندگان مختلف سیره از کعب بن اسد نام برده اند، این حادثه خاص تنها در واقدى(133) وجود دارد با سلسله سندى که به ایوب بن بشیر معاوى مى رسد. چند صفحه پیش از این، واقدى خبر دیگرى را آورده که به محمد بن مسلمه(134) مى رسد که این حادثه را توضیح مى دهد;(135) بنابراین توضیح، کعب خودش در آغاز جنگ کوشید تا بنوقریظه را به ایمان آوردن به پیامبر متقاعد کند و پیشگویى ابن خراش در واقدى چنین خوانده مى شود را به آنها یادآور شد، ولى آنان نپذیرفتند.(136) کلینى و مجلسى این خبر را یکى از علایم نبوت دانسته اند ; با توجه به این که ما تنها به قطعات منسوب به ابان مى پردازیم، داورى درباره این که آیا خبر اصلى در مغازى اى که به نام ابان انتشار یافته، طولانى تر بوده، دشوار است. با این حال، به نظر مى رسد که خبر ابان روایتِ خلاصه شده دو خبر مذکور در واقدى است. سلسله سند ابان او را از طریق ابان بن تغلب و عکرمه به ابن عباس مى رساند که پیش تر از آن بحث کرده ام.
2)... سه خبر طولانى از ابن ابى عمیر و بزنطى - ابان، با سلسله سندى ناقص نقل شده که همگى ولادت پیامبر و حوادث پس از آن را دربردارد; خبرهاى الف و ب را بهتر از همه مى توان ترکیبى از خبرهاى مختلف دانست که در منابع مربوط به تغییرات اتفاقى اى که هنگام ولادت پیامبر در عوالم کیهانى و زمینى رخ داد، وجود دارد;(137) در این جا یک چیز قابل توجه است و آن گفته صادق(علیه السلام) در خبر اول است که عنوان آل الله، که در متن ظاهرا به قریش اشاره دارد، تنها بدان سبب به آنان اطلاق شده که در حرم ساکن اند. بدین گونه، آن را از عنوان آل البیت که منحصر به اهل کساء و امامان است، متمایز مى سازد. خبر ج به لحظه زایمان آمنه پرداخته که با نور و موجودات فضایى که بر او فرود آمدند، همراه بود.(138) توصیفات ارائه شده در این جا نه تنها پیچیده تر و تخیلى تر از دیگر خبرهاىِ از این نوع است، بلکه بلافاصله بعد از زایمان شستوشویى هم رخ مى دهد (که با این حال مستلزم شکافتن سینه شقّ صدر21 هم نیست)(139) و مهر نبوت بر شانه کودک مى خورد.
3)... البزنطى - ابان - کثیرالنواء- جعفر الصادق(علیه السلام):(140) «فى الیوم السابع و العشرین من رجب نزلت النبوة کذا! على رسول الله.» این حدیث با توجه به تاریخ مذکور در آن و استفاده از تعبیر «نزلت النبوة» به جاى وحى یا قرآن حدیث منحصر به فردى است.
4)... البزنطى - ابان - الحسن الصیقل - جعفر الصادق(علیه السلام):(141) «النبى الامى» یعنى این که پیامبر نه مى توانست بنویسد و نه بخواند.22 این در میان فرقه هاى مختلف اسلامى موضوع اعتقادى بحث انگیزى است. به نظر مى رسد که امامیه نخستین این معنا را اشاعه مى دادند، در حالى که عالمان اصولى بعدى آن را تأیید نمى کردند. به امام هشتم رضا(علیه السلام) منسوب است که پیامبر مى توانست به هفتاد و دو ( یا هفتاد و سه) زبان بخواند و بنویسد.(142) یک عقیده رایج آن بود که پیامبر در لحظه اى که جبرئیل براى بار اول بر او نازل شد، همه زبان ها را آموخت، او پس از آن لحظه نمى توانست بى سواد بوده باشد; زیرا صحیفه هاى مختلف انبیاى قبلى را به على(علیه السلام) آموخته بود.(143)
5)... الوشّاء - ابان - ابوبصیر - جعفرالصادق(علیه السلام):(144) «انّ الناس لما کذبوا برسول الله، همّ الله تبارک و تعالى بهلاک اهل الارض الا علیاً فما سواه». حدیثى مشابه در تفسیر قمى(ذاریات: 54-55) یافت مى شود،(145) ولى بدون عبارت «الا علیاً»; در خبرى کاملا ضدّ این، طبرى از مجاهد(م104/722) نقل کرده که گفته زمانى که این آیه نازل شد، على غمگین شد و گفت: «اُمِر رسول الله ان یتولى عنا.»(146)
6) ابراهیم بن محمد ثقفى(147) نویسنده کتابى در مغازى از ابان - ابوداوود - ابوبریده اسلمى نقل مى کند:(148) «سمعت رسول الله یقول لعلى: یا على ان الله اشهدک معى فى سبع مواطن.» سه تاى این حوادث در آسمان در طى دو معراج رخ داد،(149) یکى هم در لیلة القدر،(150) یکى هم به هنگام ملاقات پیامبر با جنّ، یکى هم زمانى که نبوت(151) بر او نازل شد، و آخرى هم در جنگ احزاب. این حدیث درصدد اثبات مقام عالى و ممتاز على(علیه السلام) است.
7)... البزنطى - ابان - زراره و اسماعیل بن عباد - سلیمان الجعفى - جعفر الصادق(علیه السلام):(152) خدا در طى معراج در آسمان چهارم على(علیه السلام) را به عنوان خلیفه محمد(صلى الله علیه وآله) برمى گزیند.
8)... ابن ابى عمیر و البزنطى - ابان - جماعة مشیخة:(153) پیامبر به اشاره جبرئیل و به تعداد نقباء موسى(154) دوازده نقیب از میان امتش برگزید، نُه خزرجى و سه انصارى.23(155) همه منابع بر همین نام ها اتفاق دارند، یعنى ده خزرجى و دو انصارى که در این اجتماع معروف به عقبه اولى شرکت داشتند.(156) هیچ یک از آنها به دخالت جبرئیل اشاره اى ندارند. فهرستى که در خبر ابان ارائه شده، تا حدى بر فهرست مذکور در منابع دیگر منطبق است: تنها چهار نام میان این دو فهرست مشترک است. ممکن است فورا چنین فرض شود که احادیث شیعى نام هاى افرادى را که احتمالا در خود نوعى خصومت نسبت به على بن ابى طالب(علیه السلام) احساس مى کرده اند، یا قرار بوده که علیه او بجنگند، حذف کرده اند; یا نام هاى افرادى را که به حمایت از او شناخته شده اند، افزوده اند. ولى عجیب آن که نام اُسید بن حُضیر در این فهرست هست، با این که امامیان او را در زمره کسانى دانسته اند که درصدد به آتش کشیدن خانه فاطمه(علیها السلام) برآمدند.(157) این نام ها سزاوار بررسى دقیق است.
9)... ابن ابى عمیر - ابان - فضیل البراجمى:(158) فضیل گفتوگویى را نقل مى کند که در مکه میان خالد قسرى(م126/4-743)(159) که در آن زمان حاکم مکه بود، و مفسّر بصرى قتادة بن دعامه سدوسى (م118/736)(160) رخ داده بود. این خبر از چند جهت جالب است. اولا اطلاعاتى را درباره جنگ بدر و اُحُد ارائه مى دهد; ثانیاً اهمیت جنگ هاى مغازى را در مجادلات و مباهات قبیله اى در دوره شکل گیرى نشان مى دهد; و ثالثا خصومت آشکار خالد قسرى را هم نسبت به قبیله مضر و هم نسبت به على بن ابى طالب(علیه السلام) نشان مى دهد.(161)
10)... ابن ابى عمیر - ابان - ابان بن تغلب - جعفر الصادق(علیه السلام):(162) هنگامى که مهدى قائم(علیه السلام) ظهور مى کند، 13013 فرشته از او حمایت خواهند کرد; اینها همان فرشتگانى اند که با نوح(علیه السلام) در کشتى، با ابراهیم(علیه السلام) هنگام پرتابش در آتش، با عیسى(علیه السلام) هنگام صعودش به آسمان بودند و به بدر هم رسیدند و همان 4000 فرشته اى که مى خواستند همراه حسین(علیه السلام) بجنگند ولى اذن نیافتند. این حدیث ماهیتى اعتقادى دارد; ابن بابویه تعدادى حدیث با همین اسناد نقل مى کند که به قائم مى پردازند ولى تنها همین حدیث است که رابطه مستقیمى با مطالب مغازى دارد، هر چند لزوماً نباید در مغازى ابان در داستان بدر ذکر شده باشد.
11)... البزنطى و ابن ابى عمیر - ابان - جعفر الصادق(علیه السلام):(163) هنگامى که در جنگ اُحد مسلمانان از دور پیامبر پراکنده شدند، تنها على(علیه السلام) و ابودجانه در دفاع از پیامبر پابرجا ماندند.(164) پیامبر از ابودجانه خواست که او را ترک کرده، به قوم خود ملحق شود، ولى وى نپذیرفت. على(علیه السلام) حملات هر طائفه اى را یکى پس از دیگرى دفع مى کرد و آنها را مى کشت تا این که شمشیرش شکست. پس از آن پیامبر شمشیر خود ذوالفقار را به او داد، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و به او گفت: «ان هذه لهى المواساة من على لک»، سپس پیامبر گفت: «انّه منّى و انا منه». جبرئیل پاسخ داد: «و انا منکما». صدایى از آسمان شنیده شد که مى گفت: «لا سیف الا ذوالفقار و لافتى الا على.»
این حادثه، مشهور است و در سنت تاریخى تأیید شده است; نقش ابودجانه و شجاعتش نیز در منابع مورد اتفاق است. با این حال، افراد دیگرى نیز در این مورد نام برده شده اند.(165) روشن است که چنین حادثه اى را نسل هاى بعدى به عنوان امتیازى در مجادلات سیاسى و قبیله اى و دعوى فضل و سابقه، به کار مى گرفته اند. واقدى مى گوید که چهارده نفر همراه پیامبر ماندند، هفت انصارى و هفت قریشى (حد اعتدال!)، و از ابوبکر نام مى برد. حدیث دیگرى از جابر بن عبدالله (م78/697، یک انصارى که به محبت على(علیه السلام) معروف بود و در جنگ هاى او فعالانه در جبهه او شرکت داشت)(166) مى گوید که یازده انصارى براى دفاع از پیامبر ماندند، که از جمله آنان طلحة بن عبیدالله قریشى، رقیب على(علیه السلام) در جنگ جمل، بود.(167) نام طلحه در منابع مختلف همراه نام سعد بن ابىوقاص است. سلیمان تیمى که محبت على(علیه السلام) را در دل دارد،(168) تنها طلحه و سعد بن ابىوقاص را نام مى برد.(169)
12) طبرسى:(170) ابان - زرارة بن اعین - الباقر(علیه السلام):(171) پس از آن که على دژ قَموص در منطقه خیبر را باز کرد، پیامبر به او گفت که هم من و هم خدا از تو راضى ایم.
13) ابن شهرآشوب: قبل از آن که پیامبر وارد مکه شود، ابوسفیان در مدینه با او ملاقات کرد و قول داد که پیمان صلح را نقض نکند، هرچند قریش(172) به خزاعه که هم پیمانان محمد(صلى الله علیه وآله) بودند، حمله کرده بود. در حالى که همه منابع گفته اند که ابوسفیان از مکه آمد، این حدیث مى گوید که او از شام به مدینه آمد.(173)
14)... ابن ابى عمیر- ابان - عجلان بن صالح - جعفر الصادق(علیه السلام):(174) على(علیه السلام) در جنگ حنین با دست خالى چهل نفر را کشت.
15) طبرسى (از کتاب ابان):(175) داستان ملاقات عامر بن طفیل و اربد بن قیس با پیامبر. این داستان معمولا در پایان روایات مغازى ذکر مى شود که به شمارش وفدهایى اختصاص دارد که که براى پیمان بستن با پیامبر به مدینه مى آمدند.(176) این حدیث از این جهت جالب است که وقوع آن را پس از حادثه بنونضیر تاریخ گذارى کرده است. این خبر مى تواند بر شیوه تاریخ گذارى مورد استفاده ابان پرتو افکند. ابن اسحاق و واقدى این وفد را تاریخ گذارى نکرده اند،(177) طبرى آن را بنابر روایت سلمة بن اسحاق ذکر مى کند،(178) و آن را در حوادث سال 10 هجرى قرار مى دهد. بخارى آن را با حوادث بئرمعونه که بنابر نظر او باید قبل از جنگ خندق رخ داده باشد، ذکر کرده و از وفد هم سخنى نگفته است.(179) در واقع، ابن اسحاق و واقدى مى گویند که عامر بن طفیل قبل از حادثه بنونضیر به مدینه آمد ولى بدون پذیرش اسلام آن جا را ترک کرد و حرام بن ملهان را که پیامبر با هیئتى براى تعلیم اصول اسلام به مردم نجد فرستاده بود، کشت و همین موجب حادثه بئر معونه شد.(180) بنابراین، در حالى که بخارى ذکرى از وفد نمى کند و هر دو حادثه را یکى تلقى مى کند، ابن اسحاق و واقدى سه حادثه ذکر مى کنند: وفد نخست، حوادث بئرمعونه و وفد دوم و بدون تاریخ که در طى عام الوفود آورده شده است. ابان بن عثمان این وفد دوم را پس از حادثه بنونضیر تاریخ گذارى کرده، هر چند نمى دانیم که آیا او وفد نخست را ذکر کرده بوده یا نه.

پی نوشت ها :
 

102. همان، ج14: 270.
103. همان، ج14: 371.
104. قس. مقالات الاسلامین، 200-201، 555-556; خیاط، کتاب الانتصار،65.
105. کمال الدین، 198; بحارالانوار، ج15: 206، ج20: 247; اعلام الورى، 69; قمى این خبر را در تفسیر (ج 2: 166) در ضمن روایت طولانى ترى درباره بنوقریظه، بدون ذکر سلسله سندش، نقل کرده است.
106. برخى کلمات که در این پیشگویى بدان گونه که ابان و واقدى آن را آورده اند، ذکر شده، در پیشگویى ابن هیّبان وجود دارد، وى یهودى دیگرى از شام بود که سالیانى قبل از اسلام در میان بنوقریظه ساکن شد، قس. مثلا: ابن بکیر در دلائل النبوة بیهقى، ج2: 80-81; سیره ابن هشام، ج1: 213-214; طبقات ابن سعد، ج1، 160-161.
107. کتاب المغازى، ج2: 516.
108. طبقات ابن سعد، ج3: 443-445.
109. کتاب المغازى، ج2: 501-502.
110. در منابع دیگر نیز آمده که کعب تلاش بى حاصلى کرد تا بنوقریظه را به ایمان آوردن به محمد(صلى الله علیه وآله) متقاعد کند.
111. الف) بحارالانوار، ج15: 257-259 ب) کمال الدین، 196-198; بحارالانوار، ج15: 269-270.
112. ج) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب ج1: 28-29; بحارالانوار، ج15: 272-273.
_. Cf. H. Birkeland, The Legend of the Opening of Muhammad's Breast, Uppsala, 1955; Jarrar, Die Prophetenbiographie, 188-95; cf. now U. Rubin, The Eye of the Beholder: The Life of Muhammad as Viewed by the Early Muslims, Princeton, 1995, 59-75.
113. بحارالانوار، ج18: 189.
114. همان، ج16: 132.
115. قس. مناقب آل ابى طالب، ج1: 231-232.
116. قس. بحارالانوار، ج18: 266، 278-282.
117. همان، ج18: 213.
118. تفسیر قمى، ج2: 206 (وى این دو آیه را به عنوان دلیل بر بداء ذکر مى کند).
119. تفسیر طبرى، ج27: 7-8.
120. قس. ص113 در متن اصلى این مقاله.
121. بحارالانوار، ج18: 405.
122. من نتوانستم بفهمم که معراج دوم چه زمانى رخ داده است.
123. درباره اهمیت ویژه لیلة القدر نزد شیعه، قس کافى کلینى (اصول) ج1: 250-252.
124. قس. ضمیمه 1، ب، ش. 3.
125. بحارالانوار، ج18: 341.
126. خصال ابن بابویه، 491-492; بحارالانوار، ج22: 102 (در هر دو منبع به جاى القوافل، القواقل بخوانید).
127. کعِدّة نقباء موسى.
128. درباره احادیث مختلف شیعى راجع به نخستین اجتماع عقبه، قس نیز: تفسیر قمى، ج1: 271-273; اعلام الورى، 59-60، بحارالانوار، ج19: 8-16.
129. سیره ابنهشام، ج1: 431-433; طبقات ابن سعد، ج1: 219-220; انساب الاشراف، ج1: 239; دلائل النبوة، ج2: 430-441.
130. قس. منتهى المقال، ج2: 100.
131. بحارالانوار، ج19: 298-300.
132. درباره وى بنگرید:
S. Leder, Das Korpus al-Haitam ibn 'Adi, Frankfurt a.M., 1991, 141-96; idem, "Features of the Novel in Early Historiography," in Oriens, 32 (1990), 72-104.
_. GAS, I, 31 f.
_. Cf. Jarrar, Die Prophetenbiographie, 24-27; see now idem, "Sira, Mashahid and Maghazi," 23-27.
133. کمال الدین، 671-672، بحارالانوار، ج19: 305.
134. بحارالانوار، ج20: 70-71; قس. با اسناد دیگرى که به ابان - نعمان رازى - جعفر صادق(علیه السلام)، مى رسد در بحارالانوار، ج20: 107.
_. Cf. Laoust, "Le role de Ali," 11.
135. قس. مثلا سیره ابنهشام ج2: 82; طبقات ابنسعد، ج2: 42; دلائل النبوه، ج3: 258-266.
136. طبقات ابن سعد، ج3: 574; معارف ابن قتیبه، 307; منتهى المقال، ج2: 209-212.
137. دلائل النبوة، ج3: 236-237.
138. قس. متن اصلى بالا ص106 و یادداشت 46.
139. دلائل النبوة، ج3: 235.
140. طبرسى معمولا مى گوید که از «کتاب ابان» رونویسى مى کند و سلسله سند خود را نمى آورد.
141. اعلام الورى، 100-101; بحارالانوار، ج21: 22.
142. برخى منابع مى گویند که بنوبکر، هم پیمانان قریش، بودند که به این حمله دست زدند.
143. مناقب آل ابى طالب، ج1: 206-208; بحارالانوار، ج21: 126.
144. بحارالانوار ج21: 176.
145. اعلام الورى، 365-366; بحارالانوار، ج21: 365.
146. قس. مثلا: سیره ابنهشام ج2: 567-568; طبقات ابنسعد ج1: 310-311; تاریخ یعقوبى ج2: 79.
147. سیره ابنهشام، ج2: 568-569; طبقات ابنسعد، ج1: 310-312; دلائل النبوة، ج5: 318-320.
148. تاریخ طبرى، ج3: 144.
149. ابن حجر، فتح البارى، ج8: 390; دلائل النبوة، ج5: 320.
150. سیره ابن هشام، ج2: 184-186; مغازى واقدى، ج1: 346-348; طبقات ابن سعد، ج2: 51-53; دلائل النبوة، ج3: 338-340.
 

کتابنامه :
 

آغابزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، 24 مجلد، تهران 1360.
ابن ابى الحدید، عبدالحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغه، ویراسته محمد ابوالفضل ابراهیم، ج4، قاهره 1965.
ابن ابى الرجال، احمدبن صالح، مطلع البدور و مجمع البحور، نسخه خطى قاهره، دارالکتب، ش 4322.
ابن بابویه قمى، محمد بن على، علل الشرائع، ویراسته محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف 1963.
ــــــــــــــ، محمد بن على، کمال الدین و اتمام النعمة، ویراسته على اکبر غفارى، قم، 1405/1984.
ــــــــــــــ، محمد بن على، الخصال، ویراسته على اکبر غفارى، قم 1403.
ابن داوود حلى، حسن بن على، رجال، تهران 1342.
ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، فتح البارى بشرح البخارى، مجلدات 8-10، قاهره 1378/1959.
ــــــــــــــ، احمد بن على، لسان المیزان، 6 مجلد، حیدرآباد، 1911/1329- 1913/1331.
ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبرى الکبیر، 9 مجلد، بیروت، 1956-1957.
ابن سلام، ابوعبید القاسم، لغات القبائل الواردة فى القرآن، ویراسته عبدالحمید السید طلب، کویت 1985.
ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، 4 مجلد، قم 1379.
ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید لما فى الموطأ من المعانى و الاسانید، ج2، ربط 1970.
ابن عساکر، على بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ویراسته محب الدین عمر امروى، ج41، دمشق 1417/1996; ترجمة الزهرى، ویراسته شکرالله بن نعمة الله القوجانى، بیروت، 1402/1982.
ابن قتیبه، دینورى، عبدالله بن مسلم، المعارف، ویراسته ثروت عکاشه، قاهره 1992.
ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، ویراسته مصطفى سقّا، ابراهیم ابیارى و عبدالحافظ شلبى، 4 مجلد، چاپ مجدد، بیروت بى تا.
ابوزرعه، عبدالرحمن بن عمرو، تاریخ، ویراسته شکرالله بن نعمة الله القوجانى، 2 مجلد، دمشق 1980.
ابوزید، نصرحامد، «السیرة النبویة سیرة شعبیة»، مجلة الفنون الشعبیة،32-33 (ژوئن-دسامبر1991)، 17-36.
اردبیلى، محمد بن على، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، 2 مجلد، تهران 1334.
اشعرى، على بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ویراسته هلموت ریتر، ویسبادن 1963.
بجنوردى، کاظم موسوى، دائرة المعارف بزرگ اسلامى، 5 مجلد، تهران 1367/1988 - 1372/1993 ; ویراست عربى، دائرة المعارف الاسلامیة الکبرى، 2 مجلد، تهران، 1370/1991 - 1374/1995.
بلاذرى، احمد بن یحیى، انساب الاشراف، ج1، ویراسته محمد حمید الله، قاهره 1959.
بیهقى، احمد بن حسین، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ویراسته عبدالمعطى قلعجى، 7 مجلد، بیروت، 1405/1985.
التسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، 8 مجلد، تهران 1379.
الجاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، 4 مجلد، قاهره، 1388/1968.
جرّار، ماهر، «تفسیر ابوالجارود»، ترجمه محمد کاظم رحمتى، آیینه پژوهش، ش 95.
ــــــــــــــ، «چهار متن کهن از زیدیان نخستین»، ترجمه سید على موسوى نژاد، هفت آسمان، ش 31.
الجزائرى، نعمة الله بن عبدالله، النورالمبین فى قصص الانبیاء، بیروت، 1978.
حائرى مازندرانى، محمد بن اسماعیل، منتهى المقال فى احوال الرجال، 7 مجلد، قم 1995.
خطیب بغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، 14 مجلد، قاهره 1349/1931.
خویى، ابوالقاسم موسوى، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواة، 23 مجلد، بیروت 1403/1983.
خیاط معتزلى، عبدالرحیم بن محمد، کتاب الانتصار و الردّ على ابن الراوندى الملحد، ویراسته هنریک ساموئل نوبرى، قاهره 1314/1925.
ذهبى، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ویراسته على محمد بجاوى، 4 مجلد، قاهره 1965.
سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربى، نقله الى العربیه محمود فهمى حجازى و راجعه عرفة مصطفى و سعید عبدالرحیم، نشر مکتبة آیة الله العظمى المرعشى النجفى، قم، الثانیه 1412.
سیوطى، جلال الدین عبدالرحمان، بغیة الوعاة فى طبقات اللغویین و النحاة، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 2 مجلد، قاهره 1384/1964 - 1385/1965.
شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت 1981.
شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، بیروت 1399/1979.
صفار قمى، محمد بن حسن، بصائرالدرجات الکبرى فى فضائل آل محمد، تحقیق میرزا محسن کوچه باغى، تبریز 1961.
طبرسى، فضل بن حسن، اعلام الورى فى اعلام الهدى، نجف 1970.
ــــــــــــــ، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، 1-30 در 6 مجلد، بیروت 1961.
طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، 11 مجلد، قاهره 9-1968.
عقیلى، ابوجعفر محمد بن عمر، کتاب الضعفاء الکبیر، تحقیق عبدالمعطى قلعجى، ج1، بیروت 1404/ 1984.
فسوى، یعقوب بن سفیان، المعرفة و التاریخ، تحقیق اکرم ضیاء العمرى، 3 مجلد، بغداد، 6-1974.
قمى، ابوالقاسم على بن محمد، کفایة الاثر فى النص على الائمة الاثنى عشر، تحقیق عبداللطیف حسینى کوه کمرى، قم 1981.
قمى، على بن ابراهیم، تفسیر، تحقیق سید طیب موسوى جزائرى، 2 مجلد، بیروت، 1411/1991.
الکشى، محمدبن عمر،اختیار معرفة الرجال، گزیده ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تحقیق حسن مصطفوى، مشهد، 1348.
کلبرگ، اتان، «الاصول الاربعمئة»، ترجمه محمد کاظم رحمتى، علوم حدیث، ش 17.
ــــــــــــــ، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ترجمه سید على قرائى و رسول جعفریان، کتابخانه آیة الله العظمى مرعشى نجفى، قم 1371.
کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، تحقیق على اکبر غفارى، 8 مجلد، بیروت 1405/1985.
مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، 104 مجلد در CD، قم، 1995.
ناشى (مجهول)، عبدالله بن محمد، مسائل الامامة، تحقیق فان اس، بیروت 1971.
نجاشى، احمد بن على، رجال، تحقیق محمد جواد نائینى، 2 مجلد، بیروت 1408/1988.
نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشیعة، تحقیق هلموت ریتر، بیروت، 1984.
واقدى، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق مارزدن جونز، 3 مجلد، لندن، 1966.
یاقوت بن عبدالله رومى، معجم البلدان، 5 مجلد، بیروت 1399/1979.
ــــــــــــــ، معجم الادباء = ارشاد الاریب الى معرفة الادیب، تحقیق احسان عباس، 7 مجلد، بیروت 1993.
یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ، 2 مجلد، بیروت 1960.
1. sira-maghazi-genre
2. genre
3. رِقاق یا رقائق جمع رقیق است و در مجامع حدیثى کتابى با عنوان کتاب الرقاق/ الرقائق وجود دارد و مراد از آن سخنانى است که به خاطر اشتمالشان بر موعظه و تذکر دل را نرم مى کنند. بنگرید به: قسطلانى، ابوالعباس، ارشاد السارى لشرح صحیح البخارى، (دارالفکر 1421) ج13، ص481; عینى، بدرالدین، عمدة القارى شرح صحیح البخارى، (دارالفکر 1422) ج15، ص496; عسقلانى، ابن حجر، فتح البارى شرح صحیح البخارى (مکتبة العصریة 1426) ج13، ص7694. ـ م.
4. این کتاب اخیراً به کوشش آقاى رسول جعفریان بازسازى شده است: ابان بن عثمان الاحمر، المبعث و المغازى و الوفاة و السقیفة و الردّة، مکتب الاعلام الاسلامى قم، 1417/1375. ـ م .
5. رجال النجاشى (چاپ موسسة النشر الاسلامى) ص13(ش8): «له کتاب حسن کبیر یجمع المبتدأ و المغازى و الوفاة و الرّدة»; الفهرست (چاپ نشر الفقاهة) ص59(ش62): «کتابه الذى یجمع المبدأ و المبعث و المغازى و الوفاة و السقیفة و الردة». ـ م.
6. hypomnemata
7. G. Schoeler
8. fabula
9. narrative discourse
10. habitualization
11. narrative genres
12. sujet
13. R. Sellheim
14. Rudi Part
15. Henri Laoust
16. M. Kister
17. الارشاد ج 1/ 113، «و یقال انها کانت تسمى بغزوة السلسلة».ـ م.
18. J. Wansbrough
19. Kerygma
20. consensus doctorum
21. در این باره بنگرید به: العاملى، جعفر مرتضى، الصحیح من سیرة النبى الاعظم(صلى الله علیه وآله). قم: انتشارات جامعه مدرسین قم، 1414، ج1، ص82-89 و نیز همو، سیرت جاودانه، ترجمه دکتر محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، 1385، ج1، ص193-197 ـ م.
22. بحارالانوار، ج16: 132، «کان امیا لایکتب و یقرؤ الکتاب»; نویسنده مقاله هر دو فعل را منفى معنا کرده، ولى در روایتى که پیش از این روایت نقل شده چنین آمده: «کان النبى(صلى الله علیه وآله) یقرؤ الکتاب و لایکتب».ـ م.
23. در اصل روایت تعبیر «أوس» آمده: «و ثلاثة من الأوس»; بحارالانوار ج22: 102. ـ م.
 

منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان