ماهان شبکه ایرانیان

آیت وحدت آفرین

* گفتگو با حاج ملا عبدالقادر قادری درباره خصوصیات شهید آیت الله اشرفی اصفهانی درآمد   حاج ملاعبدالقادر قادری،سال هاست که امامت جمعه شهرستان پاوه را بر عهده دارد

آیت وحدت آفرین
* گفتگو با حاج ملا عبدالقادر قادری درباره خصوصیات شهید آیت الله اشرفی اصفهانی

درآمد
 

حاج ملاعبدالقادر قادری،سال هاست که امامت جمعه شهرستان پاوه را بر عهده دارد. این روحانی اهل سنت،به خوبی از نقش عمده چهارمین شهید محراب در پیروزی انقلاب وحدود دو سالی که آیت الله اشرفی اصفهانی ازآغاز دفاع مقدس تا لحظه شهادت،زنده بود،درحفظ انقلاب و بسیج مردم سخن می گوید.نکته مهم دیگری که حاج ملا عبدالقادر برآن صحه می گذارد، نقش شهید محراب درحل اختلافات شیعه وسنی وحتی خود اهل سنت با یکدیگر است. با هم خاطرات وصحبت های شیرین وی را مرور می کنیم:
امام جمعه شهرستان پاوه درخصوص رابطه شهید محراب با اهل سنت

اولین بارکی و چگونه نام شهید اشرفی را شنید؟
 

آشنایی ما با شهید اشرفی اصفهانی از سال 1357 شروع شد؛درایام تظاهرات شهرها. پاوه، به سبب این که یکی از شهرها وفرمانداری های استان کرمانشاه بودو حضور این شهر همواره در انقلاب اسلامی، تظاهرات وراه پیمایی ها ودفاع از این نهضت و پشتیبانی از بنیان گذار جمهوری اسلامی درتاریخ انقلاب اسلامی مشهود بوده است وقابل انکارنیست،به همین خاطر مردم ما- به خصوص علمای جوان- در آن زمان ارتباط خاصی با بزرگان کرمانشاه داشتیم. از جمله این بزرگواران شهید اشرفی اصفهانی بود ودوستان دیگری هم بودند مثل آقای موسوی که ما ارتباط خاصی با آن ها داشتیم، تا زمانی که از طرف بنیان گذار جمهوری اسلامی، شهید اشرفی اصفهانی به عنوان امام جمعه کرمانشاه تعیین شدند.

شهید محراب، مبارزات سیاسی را هدایت می کردند؟
 

بیش ترازاطلاعیه هایی را در سطح کرمانشاه منتشرمی کردندو تماس های خاصی با این طرف وآن طرف داشتند وهمه جوره ما را آگاه می کردند.درمسجد جامع کرمانشاه ومسجدی که حاجی آخوند درآن جا تشریف داشتند،جلسات وسخنرانی هایی بر پا بود که ما درآن شرکت می کردیم. بیش ترمی رفتیم تا خط بگیریم که به چه شیوه ای باید قدم برداریم.

جناب عالی بین کرمانشاه وپاوه، رابط بودید؟
 

نه،رابط ما کسانی دیگر بودند،ولی ما هم در کنار این رابط ها می آمدیم ومی رفتیم.آن زمان رابط ما فردی غیر روحانی بود،ولی اگر ضرورت پیدا می کرد،خودمان هم شرکت می کردیم .تا زمانی که آقای اشرفی اصفهانی در سال 1358 به عنوان امام جمعه کرمانشاه تعیین شدند وپس از سه، چهار ماه من هم به امامت جمعه پاوه که ضرورتاً با هم یک رابطه صنفی پیدا کرده بودیم،درجنگ مرداد ماه 1358 پاوه که یک حادثه مهم در تاریخ پاوه، تاریخ کرمانشاه وتاریخ انقلاب است، نقش علمای کرمانشاه درحمایت وهمکاری از مردم شریف پاوه فراموش نشدنی بود وهست.زمانی که ما در مرداد ماه آن سال،درفرمانداری پاوه متخصن بودیم،علمای کرمانشاه به ما سرکشی وازمان دلجویی می کردند،با هلی کوپتر به پاوه می آمدند واز ما پشتیبانی می کردند.درحقیقت آن حضور مهم در پاوه بزرگ ترین نقش را در دلجویی و دلگرمی ما داشت.

بد نیست برای جوان ترها که آن موقع نبوده اند، درمورد جنگ مرداد ماه پاوه بیش تر توضیح بدهید.
 

جنگ مرداد ماه پاوه،جنگی بود که شهید چمران در آن حضور مؤثری در صف نیروهای انقلاب داشت،درآن واقعه، گروهک های مخالف نظام جمهوری اسلامی پاوه را محاصره کرده بودند ومی خواستند مردم پاوه ونیروهای وابسته به نظام را سرکوب کنند. مردم هم چنان مقاومتی کردند که در تاریخ مشهود است.در دهه فجر سال 1387 بعضی از شب ها دربرنامه های تلویزیونی" نسیم امید" با بیم وامید بحث جنگ پاوه وپیام بنیان گذارجمهوری اسلامی که در بالای قبر شهدای پاوه درج شده است،مطرح شد. شاید نسل جوان،نسبت به سال 1358 آگاهی نداشته باشند.جنگی بود که مردم پاوه ازیک سو،طرفدار نظام جمهوری اسلامی بودند ومقاومت می کردند . گروه هایی ازاطراف واکناف آمدند ودر قوری قلعه تحصن کردند. بعد از یک هفته آن ها نیروهای شان را بسیج وبه پاوه حمله کردند وهفت روز در پاوه درگیری وآتش جنگ شعله ور بود.رهبری جنگ را هم شهید چمران برعهده داشتند. مردم ما حقیقتاً مقاومت کردند و آن مقاومت منتهی شد به پیام بنیان گذارجمهوری اسلامی که ایشان خود را به عنوان فرمانده کل قوا معرفی کردند.درآن ایام سخت پاوه،علمای کرمانشاه-ازجمله شهید اشرفی- حقیقتاً از ما حمایت ودلجویی کردند.دوستان وعلمای کرمانشاه به پاوه آمدند-به همراه استان دار وقت کرمانشاه-واین حضور از نظر ما فراموش نشدنی است وما حتی درتاریخ پاوه که نوشته ایم به آن قضایا اشاره کردیم.
دراوایل سال 1359 که بنده مسؤولیت امامت جمعه پاوه را قبول کردم،مستقیماً با شهید اشرفی ارتباط داشتم،به خصوص زمانی که ازجانب بنیان گذار جمهوری اسلامی امورات اهل سنت استان کرمانشاه به شهید اشرفی واگذارشد،دیگر، مستقیم با ما ارتباط داشتند وبه شهرستان های سنت نشین مثل پاوه،جوان رود وروان سر- همراه با علمای محترم کرمانشاه وائمه جمعه شهرستان هایی که آن زمان منصوب شده وبودند-تشریف می آوردند وجلسات عدیده وحدت را درپاوه، روان سر و جوان رود داشتیم وآثارش هم درکتاب ها هست.ارتباط ما خیلی نزدیک بود. ما حتی مانند یکی ازبستگان پدری مان به منزل ایشان می رفتیم.خدا رحمت کند ایشان وخانم شان را،مانند فرزندان خودشان از ما استقبال واحترام می کردند،هم از ما دلجویی وما را تقویت می کردند، هم دلسوزی به خرج می دادند وهم اززمان دفاع می کردند.این جمله را ما بارها ازایشان شنیده بودیم که می فرمودند شما آقایان علمای اهل سنت اورامانات،امتحان خودتان را دراین انقلاب پس داده اید ودیگرنیازی به آزمایش شما نیست.شهید محراب دربحث وبیان درمورد مسائل وحدت بین شیعه وسنی، نقش اساسی داشتند.خیلی مکرم ومحترم بودند.بعضاً درپاوه به منزل ما می آمدند.زمان اذان،قبل ازهرچیز می فرمودند آقای قادری، شما بروید نماز خودتان را بخوانید، بگذارید ما هم آرام آرام نماز خود را بخوانیم،هیچ تکلفی درکار نباشد.بعضاً با هلی کوپتربه پاوه می آمدند ودرعملیات محمد رسول الله (ص) ما درخدمت ایشان بودیم.زمانی که بچه های خمین واصفهان درسه راه شهدای مرز پاوه ومرزعراق جان فشانی می کردند،ازشهید اشرفی دعوت کردندو ایشان به پاوه تشریف آوردند.ازپاوه، با هلی کوپتر،به آن جا رفتیم وکسانی که آن جا بودند ودوستان شان شهید شده بودند خیلی نگران بودند،همه جمع شدند وفاتحه ای برای شهدا خواندیم.نماز ظهر را با آن ها خواندیم ونصیحت وموعظه ای شد ورزمندگان خیلی تشویق شدند.جنازه های عراقی ها آن جا افتاده بود وهنوزچهار،پنج روزی بیش ترازدرگیری نگذشته بود.
ایشان،سال 1359 درآن سه سالی که به شهادت شان باقی مانده بود وخصوصاً درسال 1361،سال شهادت شان،نهایت جهد را داشتند ودردو جبهه زحمت می کشیدند؛ یکی جبهه مبارزه با نیروهای متجاوز عراقی که با آن سن وسال شان لباس می پوشیدند ودرکنار بچه های بسیجی به جبهه می رفتند وبعضاً شب ها درعملیات ها می ماندند،و سنگردوم نیز مساجد ومحراب جمعه بود.درکرمانشاه مرتب جلساتی داشتند.درشهرهای محل سکونت اهل سنت، آن زمان اختلافات قومی ومذهبی بود که ایشان با آن سن وسالش همیشه به جلسات می آمد وهمیشه دراین دو سنگر حضور داشت. طینت خاص ونیت پاکی داشت، صداقت خاصی داشت،آن چه برزبان می گفت در درون هم به آن ایمان داشت وبه آن چه ایمان داشت، با زبان به مردم می گفت. به خاطر همین صداقت شان،ما اهل سنت خیلی به ایشان اعتماد وباور داشتیم وایشان را از خود می دانستیم.

آن نکته کلیدی ای که ایشان توانست اهل سنت را به سمت خودش جذب کند از نظر شما چه بود؟
 

صداقت بالاتراز همه صفات است. صداقت، تواضع، بی آلایشی وسرکشی که با وجود آن سن و سال همیشه از کرمانشاه به پاوه می آمد. هیچ گونه تکلفی درکارش نبود.ما نه درگفتارش، نه درکردارش، نه در خطبه های نماز کرمانشاهش، هیچ گاه مطلبی از ایشان نشنیدیم که نگران مان کند. به همین خاطز، در روزشهادت ایشان که جمعه بود.، بعد از نمازجمعه که ما به منزل برگشتیم وخبر شهادت ایشان را از صدا وسیمای تهران شنیدیم،به حقیقت متوسل شدیم و همین مسأله باعث شد تا ما از کرمانشاه تا اصفهان درتشییع جنازه اش شرکت کنیم.این گونه نبود که در زمان حیات با او باشیم وبعد ازشهادت بگوییم دیگر به ما چه. ما روحانیون پاوه با همان هواپیمایی که جنازه ایشان را که زمان جنگ ودرموقعیت های حساس با آن رفت وآمد می کردیم ودر روز توان عبور نداشتیم، شبانه به اصفهان حمل کردیم وتا آخرین مجلس فاتحه اش دراصفهان ماندیم واز آن تاریخ تا به امروز، که دو دهه واندی گذشته،سعی مان براین بوده است تا هر ساله درساگردش شرکت کنیم.این ها وفایی بود که ما ازاو یاد گرفتیم وحقیقتاً این وفا را داریم منعکس می کنیم.

آیت وحدت آفرین

چه چیزی باعث شد که ایشان به چنین جایگاهی برسند؟چه منشی را دنبال کردند که به این جا رسیدند؟
 

رمز این توفیق،فقط ایمان،صداقت وپیروی اش ازامام بود.یکی از خصلت های بلند حضرت امام،صداقت گویی وحق گویی بود.ظاهروباطن اش یکی بود؛شرق وغرب و اروپا وایران وعراق نداشت، به صراحت آن چه ایمان داشت،می گفت.آقای اشرفی هم به هرچه ایمان داشت،می گفت.

تأثیرحوزه علمیه آیت الله بروجردی وشخص شهید اشرفی را درنشرعلوم دینی درمنطقه غرب چگونه می بینید؟
 

من ازآن زمان اطلاع زیادی ندارم،چون سن وسالم به زمانی که شهید اشرفی تشریف آوردند نمی رسد،ولی از زمانی که شهید اشرفی آمد،خود،ستونی درکرمانشاه بود. پای بند وعلاقمند بود.به اصطلاح ما اهل سنت، ملا بود.انسانی آشنا به علم بود.دینش از سیاستش قوی تر بود.به عبارت دیگر، حرکت درمسیراعتقاد دینی اش اولی واول تر ومقدم تربود؛برمشی سیاسی اش.

ولی دین را ازسیاست جدا نمی دانست.
 

نه، یکی می دانست،ولی همیشه دین را برسیاسیت ترجیح می داد.

به علاقه وپیروی ایشان از حضرت امام اشاره کردید.دراین مورد بیش تر توضیح دهید.
 

خیلی مخلص بود. آن موقع،زمان جنگ بود وما باید ازیکدیگر خبر می داشتیم. نماز جمعه ایشان به صورت مستقیم پخش می شد. در اوایل دهه شصت نماز جمعه های ما هم در روزهای هفته پخش می شد.خطبه های نماز جمعه شهید اشرفی،روزاول پخش می شد که ما هم گوش می دادیم.خیلی مخلصانه وصادقانه درتبیین خط اسلام وانقلاب نقش داشت.

راجع به شیوه برگزاری نمازجمعه ایشان بیش تر صحبت کنید.
 

ما ازدورشنیدیم. چون خودمان هم در این جا نمازجمعه داشتیم،درنماز جمعه های ایشان شرکت نکردیم، ولی خطبه های شان را که گوش می کردیم،آن زمان دربسیج نیروها برای جبهه و دردلداری وتشویق مردم و دلگرمی نیروهای سپاهی،بسیجی و ارتشی،نقشی اساسی داشت.

تمرکزشان بیش ترکدام موضوع ازمسائل جبهه بود؟
 

درآن ایام،تمرکزش برجبهه، تثبیت مردم وتقویت خط امام بود.بیش تربراین مسائل تأکید می کرد ومی خواست یکی این که طرف جبهه تعطیل نشود ودوم،مردم پشت جبهه هم ثابت قدم بمانند وسوم این که با توجه به اختلاف نظری که درکرمانشاه بین علما وجود داشت،ایشان بیش تر به فکر تثبیت خط بنیان گذارجمهوری اسلامی بود.

از سجایای اخلاقی ایشان هم بگویید.
 

به نکاتی اشاره کردم؛ تواضع، متانت وقناعت. مثلاً من، این هفت به خانه ایشان می رفتم،اگریک مرغی در یخچال آن ها- که یک یخچالی خیلی کوچک هم داشتند- وجود داشت، هفته دیگر هم که می رفتم آن مرغ در یخچال بود که نمی دانم همان مرغ بود یا یکی مثل آن.تصور می کردم این خانواده اهل اسراف،تبذیر وتنوع در خوراک نیستند.خیلی اهل قناعت بودند.یخچال کوچکی داشتند در همان اتاقی که ما می نشستیم. خیلی هم متواضع بودند. کسی هم آن جا نبود. خانمش - که خدا او را رحمت کند - هم می آمد و زمانی که در یخچال را باز می کرد،ما می دیدیم داخل یخچال غیر از دو ظرف کوچک یخ ونهایتاً یک مرغ، هیچ چیز دیگری نیست.من آن ها را از نظر خوراک و پوشاک خیلی قانع می دیدم.حتی یک بار که به دیدن شان رفته بودم، یکی از روحانیون منطقه ماآمده بود واز من، احوال آقای اشرفی اصفهانی را سؤال کرد. من گفتم که احوال شان این است. زمانی که تشریف آوردند،آن آقای عالم هم نشست وکل حقایق را بیان کرد. گفت که من از فلانی سؤال کرده ام، نظرش همین بوده وما هم همین نظر را داریم. حقیقتاً "درچهره ای " کار نمی کرد،"دو جبهه ای" کار نمی کرد. جلوت وخلوتش یکی بود.

از خاطرات با ایشان بگویید.
 

خاطرات ایشان دوقسمت بود: یکی بعد سیاسی،ارشاد وتبلیغ، ودوم بعد نشست وبرخاست های خصوصی.دربعد عمومی، کارش بیش ترتشویق مردم به دفاع از انقلاب وحضور درجبهه ها بود وتثبیت مردم درپشت جبهه ها وتبیین خط امام. به نظرمن این سه دیدگاه وموضع،موضع عمومی ایشان بود. در مسائل خصوصی هم انسان مکرمی بود،نسبت به میهمان ها.اتاق کوچکی داشت وهرکسی که وارد می شد، فکرش این بود که هرچه دارد،باید به او بدهد. درمنزل خودش مکرم بود. ودر منزل دیگران هم مزاحم نبود،تکلف نمی کرد. نسبت به اعتقادات اهل سنت،احترام می کرد واهل سنت را برادران خود می دانست وآن ها را درانقلاب،عضوی از تکمیل کنندگان جبهه ها می دانست.

درجبهه گیری های استان، ایشان محور بودند، مسأله سازنبودند،مشکل دست نمی کردند.
 

اگربه این نتیجه می رسید که انسانی قابل دفاع است،ازاودفاع می کرد.برسرمسأله نام کرمانشاه،اختلافی بود که می خواستند آن را به اسمی تبدیل کنند تا اسم شاه درآن نباشد.شهید اشرفی دعوت کرد که ما، به صورت گروهی به تهران برویم خدمت بنیان گذارجمهوری اسلامی ومقام معظم رهبری وآن زمان رئیس جمهور بودند.بنده ودو، سه نفر ازاهل سنت بودیم وآقای محمدی نامی که آن زمان امام جمعه ایلام بود،همه تشریف داشتند واستان دار وقت کرمانشاه آقای رحمانی هم بودند.ما اول خدمت مقام معظم رهبری رفتیم.

این پیشنهاد تغییرنام ازطرف چه کسانی مطرح شده بود؟
 

بیش ترازطرف استان داری وگروهی که در کرمانشاه بودند.اختلافاتی بود که گروهی علاقه مند بودند تا نام کرمانشاه عوض شود وگروه دیگر مخالفت می کردند.شهید اشرفی از کسانی بود که علاقه مند بود این نام عوض شودونام دیگری جای گزین بشود.
خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم وبعد از این که ازاحوالات جبهه ها چیزهایی پرسیده و به آن ها جواب داده شد،قضیه تغییر نام کرمانشاه نیز مطرح شد. مقام معظم رهبری فرمودند که می خواهید به چه نامی آن را عوض کنید.گفتند می خواهیم با قهرمان شهر عوض کنیم.فرمودند که این مناسب نیست، چون آن وقت،هرکسی که می رسد به چند کیلومتری کرمانشاه،تصورمی کند مردم شهر همه دارند کشتی می گیرند ومشغول زورآزمایی هستند، این مناسب نیست.برخی گفتند که اگر موافق باشید نام آن را ایمان شهر بگذاریم. فرمودند نه، این نام برای مشهد و قم تناسب دارد وبرای بعضی شهرهای دیگر تناسبی ندارد. ظاهراً ایشان راضی نبودند وفرمودند به فکر کارهای دیگر باشید، خودتان را به این کارها مشغول نکنید.آن جا نتیجه نگرفتیم. ما هم زیاد حساس نبودیم که آن نام را تغییر بدهند، ولی تابع بودیم ورفتیم.حتی زمانی هم که قرارشد نام کرمانشاه عوض شود، همه امضا کردند. البته در زمان شهید اشرفی آن نام باقی ماند وبعداً تغییر پیدا کرد. درآن سفر،ما جلو نظر استان داری وشهید اشرفی زیاد مقاومت نکردیم. بعد از آن، خدمت حضرت امام رفتیم وآن جا شهید اشرفی به حدی- مانند یک شاگرد- مؤدب وبا حیا با امام صحبت می کرد که مسأله باختران، کرمانشاه وقهرمان شهر مطلقاً آن جا مطرح نشد.درآن زمان، من یک خواسته داشتم وخدمت آقای اشرفی عرض کردم که درمناطق اهل سنت،خیلی از مردها فرار کرده اند وزن ها ودختران شان درشهرستان ها مانده اند،برای ازدواج آن ها از نظرفقه شاخص، نیاز به اجازه ولی فقیه است.اگر ولی فقیه، حاکم زمان- اجازه ندهد، ما نمی توانیم دختران بدون ولی را عقد کنیم.شهید اشرفی، به خاطر لطفی که به بنده داشتند، فوراً خدمت بنیان گذار جمهوری اسلامی عرض کردند که آقای قادری که ازاهل سنت شاخص مذهب هستند، این مشکل را دارند که امام فرمودند مجاز هستید.با همین جمله که" مجاز هستید" این کارها را انجام دهید تا کار مردم تعطیل نشود.این هم جزو خاطرات آن سفر بود که رفتیم اسم شهر را عوض کنیم، دست خالی برگشتیم-درخصوص با تغییر نام شهر- ولی الحق با دست پر برگشتیم.چون دیداری با بنیان گذارجمهوری اسلامی، وجناب آیت الله خامنه ای داشتیم ودر هر دو محل،خدمت هر دو بزرگوار هم الحق استفاده کردیم،ولی درمورد نیت استان داری وقت دست خالی برگشتیم و ظاهراً در زمان شهید اشرفی این کارانجام نشد، بعداً درزمان امامت جمعه آقای زرندی که نسبت به این کارخیلی حساس بود،انجام شد وائمه جمعه استان را جمع کرد،همه امضا کردند که من امضا نکردم،گفتم این تغییر نام شهر مربوط به مردم همان شهراست،اگر خودشان علاقه داشتند عوض کنند، به من چه ربطی دارد،من در پاوه هستم واصلاً دراین کار دخالت نمی کنم. اما آن دفعه، همراه شان رفتم وتبعیت کردم وآن جا، جو همان طوری بود که عرض کردم ونتیجه ای نگرفتیم.

درچه زمانی این نام دوباره به کرمانشاه تغییرپیدا کرد؟
 

از اوایل سال 1362، یعنی بعد از شهادت آیت اشرفی اصفهانی،ازکرمانشاه به باختران تغییر پیدا کرد ویک دوره چهار ساله گذشت ونمایندگانی که اصرار داشتند باید این نام عوض شود، خوشان تغییر کردند وگروهی دیگر از نمایندگان، چهارسال بعد آمدند، این هشت نماینده ای که در دوره بعد از این آقایان آمدند، اصرارداشتند که باید به اسم اصلی اش برگردد، ودوباره نام، همان کرمانشاه شد.

ازسفرهای دیگری که با شهید محراب همراه بودید صحبت کنید.
 

سفرهای ما، بیش تر درمحدوده شهرهای اطراف کرمانشاه بود، چون آن زمان جنگ بود.اصل براین بود که هم چنان که نیروهای سپاه،بسیج وارتش،جبهه ها را گرفته بودند،ما هم جبهه شهرها وسنگر مساجد را خالی نکنیم وبه این شهر وآن شهر سفر نداشته باشیم.فقط در آن سفر بود که هفت نفر بودیم وتا تهران رفتیم وبرگشتیم ودرخدمت شهید اشرفی بودیم.

درمورد مسائلی که در دیدارها و رفت وآمدهایی که به منزل یکدیگر داشتید پیش می آمد، صحبت کنید.
 

آن زمان،اختلاف تندی بین شیعه وسنی بود.طرحش را در طائف ریخته بودند وآمریکا و سعودی پشت طرح بودند وکارشان فقط ایجاد تفرقه بین شیعه وسنی بود.اورامانات آن زمان، کلاً یک شهرستان بود که حالا چهار شهرستان شده است: روان سر،جوان رود، ثلاث باباجانی وپاوه.آن زمان، این سه شهرستان، بخش هایی از پاوه بودند ومرکز این اختلافات، بیش تر، پاوه بود،مرکزدرگیری ها ومخالفت ها پاوه بود، لذا ایشان با نیت همراهی،حمایت، دلجویی ودلگرمی، خیلی به پاوه مسافرت می کرد وما هم خیلی به کرمانشاه می رفتیم و جلسات عدیده ای داشتیم- با شهید عراقی ودیگر علمای آن زمان که اکثراً حالا در قید حیات نیستند-چه با آقایان اهل تشیع وچه آقایان اهل تسنن،جلساتی مکرر داشتیم وسمینارهای مرتب پانزده روز یک بار را برگزار می کردیم، چون مسالئه حساس بود.

آن توطئه هایی که ذکر کردید، چطور خنثی شد؟
 

با حضور مردم ومسافرت های مکرر به تهران وپیام ها وارشادات بنیان گذار جمهوری اسلامی، یک بار، ما علمای اهل سنت،به تهران خدمت بنیان گذار جمهوری اسلامی رفتیم ودرد دل های مان را به ایشان رساندیم.قبل از روز هفتم تیر، روز شهادت شهید بهشتی وهفتاد ودوتن، روز ششم،به ما خبردادند که فردا در هرسین با حضورآیت الله اشرفی،استان دار وقت، فرمانداران شهرستان ها وائمه جمعه شهرستان ها،سمینارائمه جمعه برگزار می شود.فرماندار وقت ما شهید کاظمی بود وبه من اطلاع داد که فلانی،ما ده نفر هستیم که فردا از پاوه باید به هرسین برویم. گفتم چه ساعتی؟ گفت ساعت شش برویم. ما، شب از انفجار دفتر حزب جمهوری اطلاع پیدا نکرده بودیم وهیچ خبری نداشیتم. از پاوه راه افتادیم، از کرمانشاه رد شدیم وبه پلیس راه هرسین رسیدیم وآن جا توقف کردیم واز پلیس راه پرسیدیم که کاروان آیت الله اشرفی وآقای فرماندارکه قرار است به هرسین بروند، رد شده اند یا نه؟ گفتند شما از کجا آمده اید، مگر خبر ندارید که چه واقعه ای رخ داده است؟ گفتند که دفتر حزب جمهوری اسلامی را منفجرکرده اند وآیت الله بهشتی به رحمت یزدان رفته وقضیه،قضیه دیگری است وخبر،خبر دیگری است.ما هم خیلی متأثرشدیم وبرگشتیم به استان داری رفتیم ودیدیم شهید اشرفی، آقای رحمانی استان دار وقت وحداقل چهل نفری از مسؤولان رده بالای استان، همه ناراحتند ودارند گریه می کنند.آن ها، همان گروهی بودند که می خواستند برای سمینار به هرسین بیایند. ما هم به آن جا رفتیم و جلسه شد یک جلسه پراز گریه وناراحتی وتأثر وتأسف.شهید اشرفی، مرا کنار دستش صدا کرد وگفت آقای قادری، موقعیت حساس است وسریع به پاوه برگردید.آقای استان دار هم به شهید کاظمی همین مطلب را به صورت دستوری گفتند که سریع به پاوه برگردید.ما ساعت یک ونیم بعد ازظهر به پاوه رسیدیم.آن روز، واقعه ای درمسیر پاوه- کرمانشاه رخ داد؛ اطلاعات این سمینار را رادیو کرمانشاه منتشر کرده بود ودموکرات ها بالای کوه ها فهمیده بودند که ما عازم هرسین هستیم وبعد از ظهر بین ساعت سه تا پنج قرار است برگردیم.درمسیرقوری قلعه- پاوه، ساعت سه، گروه سی، چهل نفری حزب دموکرات آمدند، مسیر را گرفتند وحدود چهل نفر را اسیر کردند.ما، دریکی از مساجد پاوه، مردم را دعوت کرده بودیم و آن جا جلسه داشتیم وداشتیم سخنرانی می کردیم ومردم را دلجویی می دادیم وبه صبر دعوت می کردیم. بعد از آن واقعه هفت تیر، درهمان لحظه ها من داشتم صحبت می کردم، یکی آمد داخل مسجد ومی گفت الان وقت جلسه نیست،خبرخطرناک وناخوشی دارم.گفتیم چه شده؟ گفت مسیر پاوه- روان سر را دموکرات ها گرفته اند جلوی پنجاه، شصت ماشین را گرفته اند وهر که را وابسته به نظام بوده است،اسیرکرده وبرده اند در نهایت،بعضی ازاین اسرا را تا سردشت بردند وسه سال اسیر بودند وبعضاً آزاد شدند.مراد این که این هم یکی از خاطراتی بود که ما می خواستیم به سمینار هرسین برویم،درهشتم تیر که شب هفتم، آن واقعه رخ داده بود وآن قضایا پیش آمد.ما که در استان داری کرمانشاه نشسته بودیم، خودمان کم تر به فکرپاوه وحادثه بودیم، ولی شهید اشرفی با آن سن وسالش ،سریعاً به من گفت به پاوه برگردید،آن جا حساس است، آن جا مرزاست،آن جا گروهک ها هستند،سریع به پاوه برگردید،که این نکته، تیز هوشی ایشان را می رساند.

راجع به دیداراهل سنت با حضرت امام (ره) صحبت کنید.
 

آن دیدارکه مشخص است ودرکتاب نوشته شده ونوارش هم هست. ما به آن جا رفتیم ودر مورد قضایای اختلاف شیعه وسنی صحبت کردیم.بنیان گذار جمهوری اسلامی(ره) خیلی رسا، شفاف وقاطعانه صحبت کردند واز روحانیت اهل سنت تجلیل کردند وفرمودند ما واهل سنت برادر هم هستیم،هرکسی درایجاد تفرقه بین این دو بردار قدم بردارد نه شیعه است، نه سنی.

از شهادت شهید اشرفی اصفهانی چه خاطره ای دارید؟
 

روز جمعه که ایشان شهید شدند،روزشنبه ما به کرمانشاه رفتیم.علمای سنندج وشهرستان ها همه آمدند،ولی بنده با آقای ملا عبدالرحمان رحیمی که بعداً نماینده مجلس شد،به نمایندگی از اهل سنت با همان هواپیمای 130C همان شب دست های مان را به طناب های هواپیما گرفته بودیم وجنازه را تا اصفهان همراهی می کردیم ودر حوزه علمیه اصفهان جلسه مهمی بود وبعد از ظهرهمان روز به خاک سپرده شد. این، آخرین دیدارما بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان