ماهان شبکه ایرانیان

حلم و خویشتن‏دارى ویژگى‏هاى عبادالرحمن در قرآن

قرآن پیرامون یکی از ویژگى های بندگان ممتاز خدا مى‏فرماید: «اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما; آنها کسانى هستند که هنگامى‏که جاهلان آنها را(با گفتار نابخردانه خویش)مخاطب مى‏سازند

حلم و خویشتن‏دارى ویژگى‏هاى عبادالرحمن در قرآن
قرآن پیرامون یکی از ویژگى های بندگان ممتاز خدا مى‏فرماید:
«اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما; آنها کسانى هستند که هنگامى‏که جاهلان آنها را(با گفتار نابخردانه خویش)مخاطب مى‏سازند. درجواب به آنها سلام مى‏گویند.»
(و با سلام، بى اعتنایى و بزرگوارى‏از کنار آنها گذشته و از درگیرى با آنها پرهیز مى‏کنند). یعنى‏آنها داراى خصلت‏حلم هستند و بر اعصاب و احساسات خود مسلطمى‏باشند و با خویشتن دارى و خود نگهدارى در برابر برخوردهاى‏نااهلان، از مرز اخلاق اسلامى خارج نمى‏شوند و با کرامت وبزرگوارى، اسیر و مرعوب خشم و غضب خود نمى‏گردند و داراى اراده‏محکم و صبر انقلابى و آرامشى همچون کوه هستند به قول شاعر:
از صدف یاد گیر نکته
حلم آن که برد سرش، گهر بخشد
این افتخار نیست که بگویم فلانى فحش داد، من ده برابر به اوفحش دادم، بلکه در منطق قرآن، افتخار این است که در برابربرخورد نامناسب نااهلان، بر آنها سلام کنیم، یعنى از درگیرى‏بپرهیزیم و با کرامت نفس و بى‏اعتنایى از آنها روى برگردانیم.
البته این سلام، سلام دوستى نیست، بلکه سلام بى اعتنایى و نوعى‏اعتراض منفى پیام آور همزیستى مسالمت‏آمیز و حفظ رشته ارتباط‏است.
در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که در موارد متعددى ازقرآن و روایات، سفارش به مقابله به مثل شده تا موجب جلوگیرى ازگستاخى نااهلان گردد،
از جمله قرآن مى‏فرماید: «فمن اعتدى علیکم‏فاعتدوا علیه بمثل مااعتدى علیکم; کسى که بر شما تجاوز کرد،شما نیز نسبت‏به او مقابله به مثل کنید.»
پاسخ آنکه برخورد نامناسب نااهلان بر دو گونه است: 1 دسته‏اول از آنها دشمنان بدخواه هستند و از روى فهم و با برنامه‏ریزى، با انسان برخورد نامناسب مى‏کنند; البته در مقابل آنهاباید مقابله به مثل کرد 2 دسته دیگر افراد ناآگاه هستند وگفتار و حرکاتشان از روى جهل و ناآگاهى است ; در برابر این‏دسته باید با حلم و نرمش روبرو شد و آیه مورد بحث، ناظر به‏همین دسته است. بنابراین خصلت‏حلم در موارد صحیح خود، نه تنهامخدر نیست‏بلکه سازنده و اثر بخش نیز هست.
دو شعر معروف زیر نیز، در مورد دسته اول صحیح است نه در مورددسته دوم:
•ترحم بر پلنگ تیز دندان *** ستمکارى بود بر گوسفندان
•اظهار عجز پیش ستمگر روا مدار- اشک کباب باعث طغیان آتش است
در رابطه با آن دسته که آیه مورد بحث ناظر به آن است، رسول‏اکرم(صلى الله علیه وآله)فرمود: «احلم‏الناس من فر من جهال‏الناس; با حلم‏ترین انسان‏ها کسى است که از انسان‏هاى جاهل‏بگریزد.»

حلم و کظم غیظ در قرآن، و معنى این دو واژه:
 

در قرآن، دو واژه حلم و کظم غیظ به عنوان دو خصلت ارزشمندمطرح شده‏اند که هر دو به یک معنا بازمى گردند که همان تسلط براعصاب و کنترل احساسات و خویشتن دارى است.
مى‏توان گفت‏حلم حالتى است که موجب کظم غیظ(فرونشاندن‏خشم)مى‏گردد. به تعبیر دیگر یکى از مصداق‏هاى روشن، بلکه بهترین‏مصداق حلم، کظم غیظ است. از امیرمومنان على(علیه السلام)روایت‏شده که فرمود: «خیر الحلم التحلم; بهترین حلم، فرونشاندن خشم‏است.»
در قرآن واژه حلم با تعبیر «حلیم‏» پانزده بار آمده که‏یازده بار آن، به عنوان یکى از صفات خداوند ذکر شده است و چهاربار آن به عنوان یکى از خصال پیامبرانى همچون ابراهیم‏خلیل(علیه السلام)و اسماعیل(علیه السلام)و شعیب(ع) یاد شده است.
جمله «کظم غیظ‏» که به معنى فرونشاندن خشم است، در قرآن به‏عنوان یکى از صفات پرهیزکاران بیان شده، آنجا که مى‏فرماید:
«والکاظمین الغیظ; آنها کسانى هستند که خشم خود را فرومى‏برند.»
واژه حلم به معنى فرو نشاندن هیجان خشم است. لغت‏شناس معروف‏قرآن، «راغب‏» در مفردات مى‏نویسد: «الحلم ضبط النفس عن هیجان‏الغضب; حلم کنترل کننده نفس از طغیان خشم است.» سپس مى‏گوید:
از آنجا که این حالت از عقل و خرد ناشى مى‏شود، گاهى حلم به‏معنى عقل وخرد نیز به کار رفته است.
بر همین اساس امیرمومنان على(علیه‏السلام)مى‏فرماید: «العقل‏خلیل المرء، والحلم وزیره; عقل دوست صمیمى انسان است و حلم‏وزیر عقل مى‏باشد.» و نیز مى‏فرماید: «الحلم نور جوهره العقل;حلم نورى است که حقیقت آن عقل و خرد است. »
در روایات اسلامى نیز خصلت‏حلم، به همین معنا آمده است. به‏عنوان نمونه شخصى از امام حسن مجتبى(علیه السلام) پرسید: حلم‏چیست؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «کظم الغیظ و ملک النفس; فروبردن خشم و تسلط بر خویشتن است.»
نیز امیر مومنان على(علیه السلام)فرمود: «لا حلم کالصبروالصمت; هیچ حلمى مانند استقامت و نگهدارى زبان نیست. حلم به‏معناى استوارى و ثابت ماندن در امور نیز آمده است.
این تعریف‏هاى لغوى و بیانات امامان معصوم(علیهم السلام)نشان‏مى‏دهد که حلم به معنى خویشتن دارى و صبر انقلابى و استوارى درامور است.
با توجه به اینکه خویشتن دارى، شامل کنترل زبان، کنترل اعصاب‏و اراده و سایر اعضاء و جوارح مى‏باشد، بنابراین آنچه در ترجمه‏واژه حلم معروف شده و آن را به عنوان «بردبارى‏» یاد مى‏کنندصحیح به نظر نمى‏رسد ; زیرا حلم به معناى تحمل بار به طور مطلق‏نیست زیرا تحمل بار، گاهى سر از انظلام و ظلم پذیرى در مى‏آوردکه ضد ارزش است. بر همین اساس، مرز بین حلم و انظلام نزدیک وباریک است و باید موارد هر کدام را شناخت تا انظلام جایگزین حلم‏نگردد و انسان به جاى انجام کارى ارزشمند، عمل ضد ارزشى رامرتکب نشود.
اما در مورد جمله «کظم غیظ‏» ، واژه غیظ در لغت‏به معنى شدت‏خشم وحالت‏برافروختگى و هیجان فوق العاده روحى است که بر اثرناملایمات و گزندهاى روحى به انسان دست مى‏دهد. واژه «کظم‏» درلغت‏به معنى بستن سر مشکى است که پر از آب شده است و به طورکنایه، در مورد کسانى به کار مى‏رود که از خشم و غضب پر شده‏اندو نزدیک است که منفجر شوند و عکس العمل تندى نشان دهند. در این‏هنگام حالت‏خویشتن دارى همچون بند محکم، سر مشک غضب را مى‏بنددو از طغیان آن جلوگیرى مى‏نماید. بنابراین کظم غیظ و فرونشاندن‏خشم از روشن‏ترین مصداق‏هاى حلم است و موجب جلوگیرى از طغیان خشم‏و تندى‏هاى نابجا شده و انسان را از جوش و خروش نامعقول، زننده‏و گاهى خطرناک نجات مى‏بخشد.
البته باید توجه داشت که گاهى حلم و کظم غیظ، نابجا و منفى‏است، چرا که موجب گستاخى جنایتکار و یا پى‏آمدهاى شوم دیگرمى‏شود. مانند حلم و فروبردن خشم در برابر مجرمان حرفه‏اى،منافقین یا کافران ملحدى که در صدد ضربه زدن و افساد هستند. دراین‏گونه موارد باید مطابق همان دو شعر معروف رفتار کرد که خاطرنشان گردید.

ارزش خویشتن دارى از نظر قرآن
 

در قرآن علاوه بر آیه مورد بحث، در آیات دیگرى نیز به حلم وخویشتن دارى سفارش شده است، از جمله مى‏خوانیم: «ادفع بالتى هى‏احسن فاذاالذى بینک و بینه عداوه کانه ولى حمیم‏» ناپسندى رابا نیکى دفع کن که ناگاه خواهى دید که همان کس که میان تو و اودشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است.
این آیه به یکى از آثار درخشان حلم و خویشتن دارى اشاره کرده‏ودستور مى‏دهد که با برخورد نیک و ابراز محبت و عکس العمل نیکودر برابر ناملایمات، زندگى را براى خود آرام کنید، زیرا در این‏صورت دشمنى‏ها و کینه‏ها به دوستى تبدیل شده، شعله‏هاى فتنه‏هاخاموش گشته و جامعه به همسویى و مهر و محبت و برادرى سوق داده‏مى‏شود.
در تفسیر على ابن ابراهیم در ذیل این آیه آمده: خداوندپیامبرش را با این آیه تربیت کرد و پیامبر(صلى الله علیه‏وآله)بر اساس همین دستور با مردم رفتار مى‏نمود. امام صادق(علیه‏السلام)نیز در ضمن گفتارى به یکى از شاگردانش به نام حفص فرمود:
بر تو باد به صبر و تحمل و نرمش در همه امور! بدان که خداوندمتعال محمد(صلى الله علیه وآله)را به پیامبرى برانگیخت و او رابه صبر و نرمش فرمان داد آنگاه حضرت این آیه را خواند وفرمود: پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)صبر و تحمل کرد و درپرتو آن به اهداف و نتایج‏بلند و درخشانى نایل شد.
در امالى شیخ صدوق(ره)روایت‏شده: شخصى به محضر رسول خدا(صلى‏الله علیه وآله)آمد و عرض کرد: من به افراد بستگانم نیکى مى‏کنم‏ولى آنها به من بدى مى‏کنند. من صله رحم به جا مى‏آورم، ولى آنهاقطع رحم مى‏نمایند پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)آیه فوق راخواند و به او دستورر داد تا با حلم و تحمل و استقامت، بدى رابا نیکى جواب دهد. آن شخص اشعارى پیرامون حلم و نرمش و برخوردنیک با مردم خواند. پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)اشعار اورا ستود و فرمود: بعضى از شعرها حکمت، و بعضى از بیان‏ها همچون‏سحر اثر بخش است.
همان گونه که ذکر شد، در قرآن در یازده مورد خداوند به عنوان‏«حلیم‏» توصیف شده است. پس مى‏توان گفت کسانى که داراى این‏صفت(به طور صحیح و کامل)هستند، مظهر خدا مى‏باشند و خود را به‏خداى بزرگ آن چنان نزدیک نموده‏اند که خداگونه شده‏اند، و همین‏موضوع بیانگر اوج ارزش حلم و خویشتن دارى است.
خداوند در قرآن، پیامبر بزرگى همچون ابراهیم(علیه السلام)،قهرمان توحید صبر و ایثار، را به دلیل اینکه داراى خصلت ارجمندحلم است تعریف و تمجید کرده و مى‏فرماید: «ان ابراهیم لحلیم‏اواه منیب; همانا ابراهیم داراى صفت‏حلم و بسیار متوکل به خداو بازگشت کننده به سوى خدا بود.»
و نیز در بشارت خود به ابراهیم(علیه السلام)در مورد فرزندش‏اسماعیل(ع) مى‏فرماید: «فبشرناه بغلام حلیم; ما ابراهیم(علیه‏السلام)را به نوجوانى داراى حلم بشارت دادیم.»
نکته آموزنده در این دو آیه این است که با اینکه ابراهیم‏خلیل(ع)و فرزندش اسماعیل(ع)داراى عالى‏ترین ارزش‏ها و خصلت‏هاى‏انسانى بودند، تنها سخن از خصلت‏حلم آنها به میان آمده است .
یکى دیگر از آیاتى که دستور حلم و نرمش به پیامبر(صلى الله‏علیه و آله وسلم) مى‏دهد این آیه است: «فبما رحمه من الله لنت‏لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک...; به برکت رحمت‏الهى، در برابر مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى‏همه از اطراف تو پراکنده مى‏شدند. پس آنها را ببخش، و براى آنهاآمرزش بطلب و در کارها با آنان مشورت کن...» .

ارزش حلم در گفتار و روش پیامبر(ص)و امامان‏معصوم(ع)
 

گفتار و رفتار پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)وامامان(علیهم السلام)، مشحون از سفارش و تاکید به حلم و نرمش وخویشتن دارى در برابر حوادث تلخ است. به عنوان نمونه نظر شمارا به چند مورد جلب مى‏کنم:
امیرمومنان على(علیه السلام)مى‏فرماید: «کمال العلم الحلم، وکمال الحلم کثره الاحتمال، والکظم; کمال و درجه عالى علم، داشتن‏حلم است. و کمال حلم بستگى به تحمل بسیار و فزونى فرونشاندن‏خشم دارد.»
نیز فرمود: «جمال الرجل حلمه، انک مقوم بادبک فزینه بالحلم;زیبایى انسان حلم او است. تو اى انسان، به خاطر ادبى که دارى‏ارزیابى مى‏شوى، زینت تو به وسیله حلم فراهم مى‏شود.»
نیز فرمود: «الحلم یطفى نار الغضب و الحده توجج احراقه;خصلت‏حلم، آتش خشم را خاموش مى‏کند، ولى تندى و خشونت‏شعله‏هاى‏آتش را برمى افروزد.»
امام صادق(علیه السلام)فرمود: «الحلم سراج الله; حلم وخویشتن دارى چراغ تابان خدا است.»
این‏ها نمونه هایى از صدها روایت است که هر کدام با تعبیرى،خصلت‏حلم را ستوده و انسان خویشتن دار را تمجید نموده‏اند.

آثار درخشان حلم و خویشتن دارى
 

یکى از برکات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از خصال‏جوانمردان است و موجب استحکام روابط و دوستى‏ها و مهر و محبت‏خواهد شد. انسانى که داراى حلم نیست، اهل بخشیدن و گذشت نخواهدبود. همان گونه که حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگى اواست. امیر مومنان على(علیه السلام)در آغاز یکى از خطبه هایش‏مى‏فرماید: «الحمد لله.. . الذى عظم حلمه فعفا; حمد وسپاس‏خداوندى را که عظمت‏حلم او موجب عفو و بخشش او است.»
از آثار دیگر اینکه حلم موجب افزایش یار و دوست مى‏گردد; حضرت‏على(علیه السلام)مى‏فرماید: «و بالحلم عن السفیه تکثر الانصار; وحلم ورزى در برابر سفیهان، بر یاران انسان مى‏افزاید.»
و بر همین اساس مى‏فرماید: «الحلم عشیره; حلم براى انسان‏مانند عشیره و طایفه (حامى نیکى)خواهد بود.»
از انگیزه‏ها و نتایج‏حلم اینکه از دامن آن، همت متولد مى‏گرددو موجب حفظ آبروى انسان مى‏شود; امیر مومنان على(علیه‏السلام)مى‏فرماید: «والحلم والاناه توامان ینتجها علو الهمه; حلم‏و خونسردى(دربرابر حوادث تلخ)فرزندان دو قلویى هستند که ازآنها همت‏بلند متولد مى‏شود.» و در عبارت دیگر: «الحلم غطاءساتر; حلم پرده‏اى پوشنده است.»
نتیجه دیگر حلم آن است که موجب عزت و سرافرازى مى‏شود، همان‏گونه که حضرت على (علیه السلام)فرمود: «و لا عز کالحلم; هیچ‏عزتى چون حلم نیست‏یعنى حلم و خویشتن دارى مایه عزت و سربلندى‏در پیشگاه خدا و مردم مى‏گردد.»
نیز از آثار و برکات حلم آن است که موجب تقصیر و کوتاهى درکارها نشده و باعث زندگى پسندیده و گوارا در پیشگاه مردم‏مى‏شود; امام على(علیه السلام)فرمود: «و من حلم لم یفرط فى‏امره، و عاش فى الناس حمیدا; کسى که حلم ورزد، در کار خودتفریط و کوتاهى نمى‏کند، و در میان مردم به طرز پسندیده زندگى‏خواهد کرد.»
در شیوه زندگى پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)وامامان(علیهم السلام)و اولیا و علماى ربانى، بسیار دیده شده که‏آنها با برخوردهاى مهرانگیز خود خصلت ارزشمند حلم را رعایت‏کرده‏اند.
انس بن مالک مى‏گوید: من در محضر پیامبر(صلى الله علیه و آله‏وسلم)بودم، عبایى که حاشیه غلیظى داشت‏بر دوشش بود، یک نفراعرابى(عرب‏هاى بادیه نشین)نزد آن حضرت آمد و عباى او را گرفت ومحکم کشید، به طورى که حاشیه آن عبا، گردن آن حضرت را خراشید،سپس گستاخانه گفت: اى محمد، از مال خدا که در نزد تو هست، براین دو شترم بار کن تا ببرم، چرا که این اموال نه مال تو است ونه مال پدرت.
پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)اندکى سکوت کرد و سپس‏فرمود: مال، مال خدا است و من بنده خدا هستم. آنگاه افزود: اى‏اعرابى، آیا آسیبى که به من رساندى به تو برسانم؟
اعرابى گفت: نه. پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)فرمود:
چرا؟ اعرابى عرض کرد: زیرا تو بدى را با بدى پاسخ نمى‏دهى، بلکه‏آن را با خوبى دفع مى کنى پیامبر (صلى الله علیه و آله وسلم)ازاین سخن خندید و سپس دستور داد تا بر یکى از شتران او جو و بردیگر خرما بار کردند و به او دادند.
در ماجراى فتح مکه مشرکان بسیارى اسیر سپاه اسلام شدند. آنهاتردیدى نداشتند که پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم) آنها وزندگى آنها را ریشه کن خواهد کرد. یکى از پرچمداران سپاه اسلام‏به نام سعد فریاد زد: «الیوم یوم الملحمه، الیوم تسبى الحرمه،الیوم اذل الله قریشا; امروز روز انتقام، روز از بین رفتن‏احترام نفوس و اموال دشمنان، و روز ذلت و خوارى قریش است.»
پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله وسلم)این شعار تند را به‏شعار محبت‏آمیز تبدیل کرد و فرمود: «الیوم یوم المرحمه الیوم‏اعز قریشا; امروز روز رحمت و روز عزت‏قریش است.» آنگاه به حضرت على(علیه السلام)فرمود: «پرچم رابه ست‏بگیر و به مکه وارد شو.
پیامبر(صلى الله علیه و آله‏وسلم)خطاب به قریش کرد و فرمود: «اذهبوا فانتم الطلقاء; برویدو همه شما آزاد هستید.»
در روایت دیگر آمده که پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)به‏آنها فرمود: شما از من چه توقع دارید؟ عرض کردند: توقع رفتارنیک داریم که برادر بزرگوار و پسر برادر بزرگوار هستى.
پیامبر(صلى الله علیه و آله وسلم)خطاب به آنها فرمود: به شماهمان مى‏گویم که برادرم یوسف(ع)به برادرانش گفت: «لاتثریب علیکم‏الیوم...; امروز ملامت و توبیخى بر شما نیست. بروید و شما آزادهستید» .
در زندگى امیرمومنان على(علیه السلام)آمده که در عصر خلافتش،روزى خطاب به جمعیت فرمود: آنچه سوال دارید از من بپرسید، هرسوالى که مربوط به پایین‏تر از عرش باشد پاسخ مى‏دهم و چنین‏ادعایى را بعد از من جز دروغگو نمى‏کند. در این هنگام مردى بلندقامت در گوشه مجلس برخاست، درحالى که کتابى در گردنش آویزان‏بود و گویى از عرب‏هاى یهود بوده با صداى بلند با کمال گستاخى،خطاب به على (علیه السلام)گفت: اى مدعى چیزى که نمى‏دانى، و پیشى‏گیرنده نابجا من از تو سوال هایى مى‏کنم که از جواب آنهادرمانده شوى.
در این هنگام جمعى از شیعیان و دوستان على(ع)برخاستند تا به‏او حمله کرده و او را تنبیه کنند. حضرت على(علیه السلام)آنها رابه شدت از این کار بازداشت و فرمود: رهایش کنید، شتابزدگى وتندى و خشم را از خود دور نمایید. با این کارها حجت‏هاى خدا برمردم تمام نشده و براهین الهى آشکار نخواهد گردید. آنگاه باکمال حلم و بزرگوارى به آن مرد روکرد و فرمود: هر سوالى که‏دارى بپرس او سوال‏هاى خود را مطرح کرد و حضرت على(علیه‏السلام)به همه آنها پاسخ داد. او شیفته علم و حلم على(علیه‏السلام)شد و اشعارى در مدح على(ع)سرود و خواند و آن حضرت راصاحب علم و راهنماى گمراهان و رادمرد کمال و ارزش‏هاى والاى‏انسانى خواند.
همچنین در زندگى آن حضرت آمده است: روزى شخصى در محضر آن‏حضرت به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر مى‏خواست پاسخ‏او را بدهد. امیرمومنان على(علیه السلام)قنبررا صدا زد و فرمود:
«مهلا یا قنبر، دع شاتمک...; اى قنبر، آرام باش. دشنام دهنده‏خود را از روى بى اعتنایى رها کن، تا پروردگار را خشنود وشیطان را خشمگین و دشمنت را عقوبت کنى(زیرا عقوبتى براى اوبدتر از بى اعتنایى نیست). سوگند به خدایى که دانه را شکافت وانسان‏ها را آفرید، مومن به هیچ چیزى مثل حلم، پروردگارش راراضى نمى‏کند، و هیچ چیزى شیطان را مثل خویشتن دارى و تحمل،ناراحت نمى‏نماید. احمق و نادان نیز به چیزى مانند سکوت، کیفرنمى‏بیند.»
سوگند حضرت على(علیه السلام)در این راستا بیانگر اهمیت فوق‏العاده خصلت‏ حلم است.
در زندگى سایر امامان(علیهم السلام)نیز از این گونه برخوردهاى‏بزرگوارانه بسیار به چشم مى‏خورد. همچنین در میان شاگردان آنهاو علماى ربانى، چنین روش و منش فراوان دیده شده است که جهت‏رعایت اختصار از ذکر آنها خوددارى مى‏شود.
امیر مومنان على(علیه السلام)در توصیف پرهیزکاران مى‏فرماید:
«فحلماء علماء» آنها انسان‏هاى خویشتن دار و دانشمندى هستند ونیز مى‏فرماید: «یمزج الحلم بالعلم; از نشانه‏هاى آنها این است‏که حلم را با علم در هم مى‏آمیزند.»
مالک اشتر شاگرد قهرمان على(علیه السلام)و سردار بى‏بدیل سپاه‏آن حضرت، روزى از بازار کوفه مى‏گذشت‏شخصى در بازار که او رانمى‏شناخت ته مانده سبزى را به سوى او پرتاب کرد و از تلخ کارى‏خود خندید. مالک بى آنکه به او چیزى بگوید از آنجا گذشت. یکى‏از بازاریان به آن مرد سبک سر گفت: این آقا که از اینجا عبورکرد،مالک اشتر سردار بزرگ سپاه على(علیه السلام)بود. آن شخص‏ترسان و لرزان به دنبال مالک دوید تا از او عذرخواهى کند. دیدکه مالک به مسجد رفت و مشغول نماز شد. آن مرد پس از نماز نزدمالک رفت و به عذر خواهى پرداخت. مالک گفت: «سوگند به خدا من‏به مسجد نیامدم مگر این که از درگاه خدا براى تو طلب آمرزش‏کنم، تا خداوند اخلاق تو را اصلاح کند و تو را ببخشد» .
به امید آنکه از این گفتار و جلوه‏هاى رفتارى بزرگان دین، درس‏حلم و خویشتن دارى بیاموزیم و در پرتو آن به تحصیل امتیازات‏شایسته‏اى نایل شویم.
منبع: پاسداراسلام - شماره 219
ارسال توسط کاربر محترم:mohammad_43
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان