روشهایی که از تجربیات مدیران موفق و کارکشته بدست آمدهاند شما را در این راه یاری خواهند کرد. این یک مقالهی کاربردی در زمینهی کار آفرینی است که از تجربیات آقای «کونال سود»، بدست آمده است. کونال سود بنیانگذار و مدیر شرکت «نووِس» میباشد. این یک مقالهی کاربردی در زمینهی کارآفرینی است که از تجربیات آقای «کونال سود»، بدست آمده است. کونال سود بنیانگذار و مدیر شرکت «نووِس» میباشد. او در مسائل اجتماعی و تأثیرگذاشتن بر افراد مقابلش و همچنین رهبریِ یک گروه، متخصص است. او یک نویسنده هم هست و در حال حاضر درحال نوشتن کتابی با عنوان «شادیِ افزایشی» است. در ادامه با یوکن همراه باشید.
کارآفرینیِ حقیقی، درواقع نیازمند داشتن دیدگاهی برای حل مشکلات است. ولی موفقیت واقعی، خیلی فراتر از این است که بخواهید جا پای افراد موفق گذاشته یا از سوابق بجا مانده از آنان درس بگیرید.
خیلی از بیزینسها و چالشهای اقتصادی جهان، به خلاقیت نیاز دارند و شکی نیست که این مشکلات با کارآفرینی حل و فصل خواهند شد. در این خصوص صنایعی مثل خدمات درمانی و پزشکی، آموزشی، و انرژیهای جایگزین نیازمند این نوآوریها بوده و هستند. این زمینه برای بروز خلاقیتهای جدید، موجب ایجاد فرصتهای فراوانی برای افرادی میشوند که میخواهند قدم پیش گذاشته و به اشخاصی همانند لَری پِیج – ایلان ماسک و بیل گِیتس تبدیل شوند. با این چند روش میتوانید به این اهداف برسید.
1. دلیل یا چرایی زندگیتان را بدانید.
پیتِر دیاماندیس، کارآفرینِ پیشگام میگوید: «بهترین راه برای پیشبینی آینده، این است که آینده را از همین حالا بسازید.»
یا کونال سود در مصاحبهای گفت:
مردم اغلب به من میگویند: «کونال، من حالا 30 ساله شدم و نمیدانم برای زندگیام چکار کنم و هدفی ندارم.»
فقدان مسیر در زندگی، میتواند سالهای زیادی از عمر شما را تلف کند. افرادی که دنیا را عوض میکنند چراهای زیادی در سر دارند و بنابراین اهدفشان مشخص و روشن است. برای مثال «ایلان ماسک» گفت که اهداف والای شرکتهایش مثل سولار سیتی، تِسلا موتورز و اِسپِیس اِکس بر مبنای دیدگاههای نوین او گام برمیدارند تا دنیا و بشریت را تغییر دهند.
اگر شما هدف خود را نمیشناسید، برای یک لحظه بنشینید و کار را از روی خودتان شروع کنید و این سوالات را از خود بپرسید.
- چه چیزی برایتان مهم است و چرا؟ (مثلاً آرزوی داشتن روابط اجتماعی بهتر، دسترسی به تحصیلات عالی، پایان رنجهای زندگی و یا فقر. )
- از زندگی خود چه انتظاری دارید؟ بنظرتان چه کاری باید بکنید تا به زندگی مطلوب برسید؟
- چه چیزی هر روز صبح شما را هیجانزده میکند و چرا؟ (مثلاً مواردی که در دنیای بیرونی شما به اندازهی مطلوب و کافی وجود ندارند. ولی در دنیای درونی و ذهن شما، بالاترین ارزشها را برایشان قائلید و از محرکهای درونی شما بحساب میایند)
- چه کاری برای شما خیلی لذتبخش است که حاضرید آنرا بدون کسب درآمد و رایگان هم انجام دهید؟
- مشکلات روزمره تا چه حد شما را خسته میکنند و برای حل این مشکل چه راهحلهایی ارائه کردهاید؟
- اگر برندهی قرعهکشی چندمیلیون دلاری لاتاری بشوید، چه تغییراتی در زندگی خود ایجاد میکنید؟
- چرا زندگی میکنید و اصلاً دلیل زندگی شما چیست؟ دوست دارید چه میراثی از خودتان بر روی این سیاره بجا بگذارید؟
2. گهگاه هدف خود را بازبینی کنید.
هر برنامه و نقشهای بدونِ فرایند اجراء، بیفایده است. گهگاه شما احساس میکنید که زندگیتان از نظم و ترتیب خارج شده است. اینجاست که تجربیات انسانی، نقشههایتان و اجرای آن نقشهها که با واقعیتِ زندگی در ارتباط است، دچار تضاد و تناقض با هم میشوند.
بازدید از هدفهایتان و مرور و بررسی آنها، باعث میشود که در مسیرِ درست باقی بمانید و برای رسیدن به هدف روبرویتان تلاش کنید.
اینکه چطور هدفهای خود را بازبینی کنید به شخصیت شما بستگی دارد. مثلاً بعنوان یک شخص برونگرا، انرژی خود را از همنشینی با افراد فامیل و آشنایان بدست میاورید. برای مثال شاید در محیطهای جمعی، سِمینارها، گروهها حضور بعمل میاورید و روابط اجتماعی شما در وضعیت خوبیست.
اگر انسان درونگرایی هستید، بیشتر به تمرکز در زندگی خود و دروناندیشی علاقمند هستید. هر روز صبح چیزهایی که در ذهنتان میگذرد یاداشت میکنید. برای خود سوال نوشته و جواب آنرا مینویسید. در آخر هفتهها خود را از تکنولوژی و لوازم وابسته به آن دور میکنید. و به کتابخوانی و یا استفاده از لوازم شخصی میپردازید. برای کسب اطلاعات بیشتر دربارهی درونگرایی و برونگرایی باید مقالههای مربوط به فلسفهی رواقیگری را مطالعه بفرمایید.
3. نقاط قوت خود را تقویت و بارور کنید.
نقاط قوت و استعدادهای خود را شناسایی کنید تا بطور روزانه از آن نقاط قوت برای بهرهبرداری از ارزشهای دیگرتان استفاده کنید. ممکن است نقاط قوت شما وابسته به تصمیماتی باشند که در گذشته گرفتید و یا در آینده خواهید گرفت. به این فکر کنید که در زمان موفقیتهایتان کدام استعداد را بیشتر بکار گرفتید. اگر هنوز در شناسایی آن استعدادها تردید دارید، چند تست شخصیتی انجام دهید. نظیر تست پیدا کردن نقاط قوت و تست 16شخصیت که بطور آنلاین هم موجود است.
4. در انزوا کار نکنید.
یک ضربالمثل آفریقایی میگوید: اگر میخواهید سریع بروید، تنها بروید. اگر میخواهید دور بروید، با هم بروید.
بنابراین اندیشههای منطقی را در ذهن خود پرورش دهید تا دنیا را پر از کارهای شدنی و امید ببینید.
در انزوا کار نکنید. در عوض با افراد و یا مدیران دیگر همکاری و همنشینی داشته باشید و یک تیم منحصربفرد و مثال زدنی تشکیل دهید. آنان به شما میآموزند که چگونه رهبر خوبی برای مجموعهی خود باشید. و با این اوصاف چیزی بیشتر از خود و حد تصورتان خواهید ساخت که درنتیجه میراثی ارزشمند و ابدی بجا خواهید گذاشت.
5. بخشی از گروه خود باشید. نه اینکه رئیسبازی و نظارت کنید.
در کتاب «رهبر آخر غذا میخورد»، «سایمون سینِک» میگوید که رهبران بزرگ از گروه خود مراقبت میکنند و آنها را در اولویت قرار داده و به خودشان ترجیح میدهند. از همه مهمتر به زیرگروههایتان بفهمانید که همیشه هوای آنها را خواهید داشت تا آنها با خیال راحت و آسودگی کامل به کار خود ادامه دهند تا همبستگی جمعی در گروه و بین زیرمجموعهها ایجاد شود.
قبل از فرایند اجرای نقشه، ابتدا طرح را طراحی و بخوبی توسعه دهید، از دانش اعضای گروه درس گرفته و آنها را در توسعهی نقشه بکار بگیرید. از طرح پرسش هراسی نداشته باشید و نظر همه را جویا شوید. این ویژگی باعث میشود که شما به عنوان یک رهبر خوب و مقتدر، اعتمادبنفس و اعتبار بالاتری نسبت به قبل پیدا کنید.
6. خدماتی عالی ارائه دهید.
از حیطهی وظایف خود پا فراتر گذاشته و چالشهای بزرگ جهانی را به مبارزه بطلبید. برای مثال: بیل گِیتس پس از انکه بسختی موفق به دستیابی به اهدافش در زمینهی تکنولوژی شد، تصمیم گرفت در راستای ریشهکن کردنِ بیماریهای همهگیر، گام بلندی بردارد. اسطورههایی مثل مارتین لوثر کینگ جونیور، و مادر تِرِسا هم میل خود به بهتر کردن دنیا را نشان دادند.
در مجموع باید بدانید این انگیزه و تشویقی مضاعف است که شما از پیش دیدگاه و هدفی برای زندگی آیندهی خود داشته باشید. تا پس از رسیدن موفقیت، هم خود از ان بهره ببرید و هم میراثی ارزشمند برای نسلهای آینده بجا بگذارید. یکی از استادان بنده به نام «دیوید رابرت» زمانی به من گفت: شجاعت به معنای فقدان ترس نیست. بلکه نوعی قضاوت است که از نظر آن فردِ شجاع، ارزش شجاعت بیشتر از ترس است. ممکن است شخص شجاع عمر طولانیای نداشته باشد. ولی فرد ترسو و محتاط هرگز به معنای واقعی زندگی نخواهد کرد.
به یاد داشته باشید که: ما در خارقالعادهترین زمانِ تاریخِ بشریت زندگی میکنیم که تکنولوژی به بهترین نحو گسترش یافته است. آیا دلتان میخواهد از این فرصت طلایی استفاده کنید و میراثی از خود بجا بگذارید تا به شکوفایی بشریت در این سیاره کمک کند؟
منبع: Entrepreneur