آن چه پیش رو دارید، گزارش تفصیلی روزنامه «اطلاعات» است از کنفرانس مطبوعاتی 23 بهمن ماه 1357 شمسی در مدرسه «رفاه». رسم الخط و آیین نگارش نویسنده، حتی المقدور دست نخورده باقی مانده است:
[آغاز متن کنفرانس مطبوعاتی سرانِ دستگیر شده رژیم پهلوی]
بعداز ظهر دیروز (22/ ا ا) کمیته ارتباط مطبوعات امام بناگهان اعلام نمود که تعدادی از مقامات سابق مملکت را که اسیر شده اند در حضور خبرنگاران داخلی و خارجی در با مصاحبه مطبوعاتی شرکت خواهد داد.
پس از رعایت رعایت تدابیر امنیتی شدید، خبرنگاران از محل همیشگی کنفرانس ها به اتاق دیگری برده شدند.
اتاق کوچک و مملو از خبرنگاران برد و در همین حال که بسیاری از خبرنگاران بر زمین نشسته بودند، گروه اول زندانیان شامل «هویدا» نخست وزیر اسبق، دکتر «شیخ الاسلام زاده» وزیر اسبق بهداری، «منوچهر آزمون» وزیر مشاور اسبق، «غلامرضا نیک پی» وزیر اسبق و شهردار سابق تهران و «منصور روحانی» وزیر اسبق کشاورزی به اتاق وارد شدند، چهره هایشان مضطرب و در عین حال غمزده بود و بشدت سمی میکردند اضطراب خود را پنهان کنند. «هویدا» طبق روال همیشگیش خواست پیپ اش را در آغاز مصاحبه روشن کند اما مسئولین به تمام افراد حاضر در اتاق تذکر دادند که سیگار نکشند و «هویدا» نیز بناچار با لبخندی پیب خود را روی میز گذاشت که تا به آخر همانجا بود.
«هویدا» سعی میکرد بهنگام پاسخ دادن به خبرنگاران لبخند بزند و لحنی مطایبه آمیز با خبرنگاران خارجی داشته باشد اما در عین حال مضطرب و لرزان مینمود.
در این میان «منوچهر آزمون» با کبودی گوشه چشم چپ و در وهله بعد «نیک پی» بیشتر ازدیگران بر اعصاب خو مسلط بودند و روحانی ساکت تر و با قیافه ای مظلومتر از همه.
در این مطلب بعلت کمبود امکانات ترجمه بیشتر سوالات خبرنگاران داخلی آمده است.
در این مصاحبه دکتر «یزدی» نیز شرکت داشت که بر اداره جلسه و ترجمه گفتار کمک میکرد.
هویدا: تمام سیستم را
یکی از خبرنگاران از «هویدا» سوال کرد: «شاه شما را به زندان انداخت تاخودش رانجات بدهد. حالا امروز نسبت به او چه احساسی دارید و آیا مقصرش میدانید؟»
«هویدا» جواب داد: «سیستم را، تمام سیستم را.»
بعد درباره توقیفش گفت «من به دادگاهی نرفتم. طبق ماده و حکومت نظامی یک روز آمدند و مرا توقیف کردند. امروز (24 / 11) صبح هم در بازداشتگاه هیچ کس نبود. بنده خودم تصمیم گرفتم که آنجا بمانم و به مقامات رسمی مملکتی مثل این آقایان (اشاره ه دکتر «یزدی» ) خودم را تحویل بدهم. توسط آشنایان با کمیته تماس گرفته شد و بنده را به اینجا آوردند وگرنه میتوانستم بروم حتی شش ماه پیش.
کجا؟ فکر می کنید اگر فرار می کردید در امان بودید؟
«هویدا» گفت که من الان نیم ساعت است که به اینجا آمده ام و هنوز آقایان(اشاره به دکتر یزدی) نمیشناسم. مراسم و فقط عکس ایشان (دکتر «یزدی») را در روزنامه دیدم که حتما بعدا آشنا میشویم. در یکی از لحظات که دیگران صحبت می کردند «هویدا» به آهستگی از «شیخ الاسلام زاده» که در کنارش نشسته بود سوال کرد بقیه کجا هستند؟ و او گفت همه فرار کرده اند.
نظر شما راجع به دادگاه انقلاب چیست؟
نمی دانم چه دادگاهی است. حتما طبق یک اصول صحیح اسلامی خواهد بود.
رابطه شما با ساواک چگونه بود؟
رییس ساواک معاون نخست وزیر بوده اما مسئولش خود او بوده نه من، مسئول تمام جزءجزئ آن.
سوال شد پس نقش شما این و سط چه بوده؟
پاسخ داد: این مسائل هم ناشی از سیستم است، قانون اساسی هم همینطور، مسائل روشن خواهد شد. بعدا در دادگاه.
یکی از خبرنگاران گفت: «کدام سیستم؟ مگر شماها نبودید که این سیستم را می ساختید؟
«هویدا» گفت: قرار نبود من اینجا محاکمه بشوم. به هرحال کفتم که مقصر سیستم است. مسائل را باید از دید زمان وقوع آن دید.
روحانی: انهدام کشاورزی را قبول ندارم
سپس «منصور روحانی» در جواب سوال یک خبرنگار گفت که کاخ وزارت کشاورزی چهارده سال پیش شروع شده بود و من تمامش کردم اما راجع به انهدام کشاورزی من این حرف را قبول ندارم. روزی که من وزیر شدم مجموع کود مصرفی که از کارخانه ها بیرون می آمد 280 هزار تن بود اما روزی که من پستم را ترک کردم به 700 هزار تن رسیده بود که لابد به مصرف تولیدات کشاورزی رسیده است. در مورد محصولات کارخانه ای هم به عنوان مثال مقدار چغندر مصرفی در سال 55 خیلی کمتر بود اما در زمان من مقدار مصرف و تولید قند خیلی بیشتر شد و البته بایستی ازدیاد جمعیت را هم در نظر داشته باشیم و ر اینکه نوع خوراک های مصرفی هم بهتر شد که البته بعلت درامد نفت بود که همه مردم میدانند.
در اینجا دکتر «یزدی» خطاب به «روحانی» گفت: «از کجا می دانید که همه مردم میدانند؟
روحانی پاسخ داد: «خب. .. باید بدانند»
و دکتر «یزدی» با لحن خاصی تکرار کرد: . .پس باید بدانند..
از راست: منوچهر آزمون و امیرعباس هویدا
هویدا: من هم به اندازه دیگران...
در این موقع یکی از خبرنگاران از «هویدا» در مورد نقش وی در ایجاد فضای اختناق سوال کرد. «هویدا» پاسخ داد که من هم به اندازه هر فرد ایرانی دیگر در این مورد مسئولم.
خبرنگار گفت چطور چنین چیزی امکان دارد درحالی که شما مسئولیت هایی بسیار بیشتر از یک فرد عادی داشتید.
و «هویدا»گفت:باشد. با اینحال بازهم به قدر یک فرد معمولی مقصرم.
در اینجا مصاحبه مطبوعاتی با این گروه که در حدود سه ربع ساعت بطول انجامید تمام شد و گروه بعدی از مقامات سابق ارتش که طی یکی دو روز اخر بازداشت شده اند به اتاق مصاحبه آمدند که گفتگو با آنها در حدود دو ساعت بطول انجامید. این گروه هر چند نسبت به گروه قبلی تسلط بیشتری داشتند با اینحال عصبی و ناراحت بنظر میرسیدند. در این میان تیمسار «ربیعی» خونسردتر از دیگران بود. این گروه شامل تیمسار «امیر حسین ربیعی» فرمانده سابق نیروی هوایی، سپهبد «مهدی رحیمی» رئیس سابق شهربانی کل کشور و فرماندار نظامی تهران وحومه (جانشین او یعنی)، سرتیپ خلبان «محققی» فرمانده پایگاه یکم شکاری و سرلشکر «رضا ناجی» معاون عملیاتی نیروی زمینی و معاون فرماندار نظامی تهران (فرماندار نظامی سابق اصفهان و بعد قزوین) بودند.
ناجی: دستور مافوق
یکی از خبرنگاران از سرلشکر «ناجی» سئوال کردکه شاه در مصاحبه با «نیوزویک» در زمان «ازهاری» گفته بوده که شما خودسرانه در اصفهان دست به کشتار زده اید. نظرتان در این مورد چیست؟
«ناجی» پاسخ داد: من بابد قبل از هر چیز توجه مخبرین محترم را به این نکته جلب کنم که هر نظامی هر عملی که انجام میدهد بدستور مقام مافوقش است.
پس به این ترتیب شما از شاه دستور می گرفتید.
«ناجی» جو اب داد: «ما ازشاه مستقیما جواب نمی گرفتیم از مقامات بالاتر دستور میگرفتیم.
از چه کسی؟
«ناجی» گفت: از مقامات بالاتر برای ما دستور می فرستادند. سپس در مورد واقعه کشتار اصفهان گفت که آنچه در اصفهان انجام گرفته صحبت قتل عام نبوده و ماسعی کردیم حداقل تعداد تلفات را داشته باشیم.
یکی از خبرنگاران گفت که چطور اجازه دادید همشهری هایتان را بگلوله ببندند؟
ناجی که با لهجه اصفهانی حرف میزد جو اب داد: من به هیچ وجه اجازه ندادم که همشهری هایم کشته شوند، من خودم مستقیما هیچموقت دستور ندادم.
سوال شد: علت برکناری شما از پست فرمانداری نظامی اصفهان آیا به علت سرپیچی شما از مقررات بود؟
جواب داده شد که من البته اطلاعی از علت برکناری ام ندارم و نمیدانم به چه دلیل بوده است.
راجع به نحوه دستگیری وی سواال شد، سرلشکر «ناجی» گفت: امروز (23/ ا ا) که طبق معمول به سر کارم در لویزان رفته بودم و سرجایم نشسته بودم آمدند و مرا دستگیر کردند.
محققی: از فجایع چیزی نمی دانم
یکی از خبرنگاران به سرتیپ «محققی» که بشدت عصبی اما با حالتی خشک و خیلی جدی نشسته بود و اغلب ساکت بود گفت که در مردم این باور هست که در سیستم خاص نظامی یک فرد تبدیل به مو جودی بی اراده و فاقد شعور میشود. آیا این درست است؟
فرمانده پایگاه یکم شکاری بالحنی جدی پاسخ داد: «خیر، چنین چیزی نیست.» و سپس در جو ابِ اشاره همان خبرنگار که فجایعی که اتفاق افتاده گفت: «من در تهران نبوده ام و هیچ اطلاعی ندارم و نمیدانم منظور شما ازفجایع چیست، من یک خلبانم.
ولی دستور می دهید.
دستور میدهم ولی تابحال حتی یک گلوله از طرف هواپیماهای ما بسوی مردم شلیک نشده است.
آیا این درست است که شاه پس از ترک ایران با مقامات ارتش در تماس بوده و حتی بطور پنهانی به جزیره کیش رفت و آمد میکرده است؟
و تیمسار «ربیعی» جو اب داد که هیچگونه تماسی بعد از رفتن شاه حتی بطور تلفنی نبوده و از نظر بعد فاصله هم شاه نمی تو انسته به کیش بیاید و برود.
در مورد چگونگی تشکیل شورای عالی ارتش که به اعلام بیطرفی ارتش انجامید سوال شد.
تیمسار «ربیعی» گفت که صبح دیروز (22 / 11) ساعت 9 به من اطلاع دادند که برای تشکیل بک میتینگ با شرکت فرماندهان ارتش به کمیته بروم، من به آنجا رفتم و در آنجا در حدود پنجاه هزار نفر از امرای والای ارتش بودند که به اتفاق و صددر صد تصمیم گرفتند و گفتند که ادامه پشتیبانی از دولت بختیار کار صحیحی نیست.
یکی از خبرنگاران گفت: «اما آن موقع دیگر دیر شده بود و شما چاره ای جز این نداشتید.»
ربیعی جواب داد: «من آن موقع از وضعیت اطلاعی نداشتم و از نقطه نظر نیروی هوایی، ما وضعیت بقیه نیروها را نداشتیم، اما من دیدم بختیار میگوید میخواهم از طریق قانون اساسی جمهوری اعلام کنم و آقای مهندس بازرگان هم میخواهند جمهوری اعلام کنند. پس فکر کردم نتیجه یکی است و چرا کاری کنم که منجر به خونریزی شود. پس نبایستی از دولت بختیار پشتیبانی کنم.
آیا شاپور بختیار هم در این جلسه فوق العاده حضور داشت؟
ربیعی جواب داد: «نه او نبود و وقتی کما بیش مطلع شد گفت برگردید به سر کارهایتان اما ما گوش نگردیم و سعی کردیم که این جلسه فوق العاده انجام شود.»
آنگاه یکی از خبرنگاران در مورد نوار گفتارِ شاه خطاب به امرای ارتش در مو رد کشتار ضبط شده و به دست مردم رسیده بود سئوال کرد.
«ربیعی» گفت: «صد در صد حقیقت ندار، من هیچ وقت نه خود این نوار را شنیدم و نه در باره اش هیچکس به من چنین دستوری داد، چون بنظر من اصولا کار نیروی هوایی نبود و بنظر من شاه از جهت دادن چنین دستوری آدم ضعیفی بود.
رحیمی: صدای شاه نبود
و در این موقع تیمسار «رحیمی» گفت که من هم نظر تیمسار «ربیعی» را تائید میکنم، بنا به و ظیفه ام نوار را شنیدم و چون خوب صدایش را میشناختم دیدم که نبود و نتوانستم قبول کنم.
یکی از خبرنگاران: همه صدایش را می شناختند.
تیمسار «رحیمی»: «من حتی از نظر سیلابی هم می شناختم.»
دکتر «یزدی»: اما مقامات و متخصصین امریکایی همه تایید کردند که صدای شاه خائن است.
در این موقع یکی ازخبرنگاران بوضعیت ارتش اشاره کرد و گفت: «با تبلیغاتی که روی ارتش میشد ماباور میکردیم که همه چیز دارد، جز بمب اتمی. ادعا بر این بود که فوق العاده نیرومند است اما اکنون بنظر می آید ارتش در برابر نیروی خارجی تحملی نداشته و همه قدرتش تنها برای مردم بوده است، با اینحال چطور شد که ارتش در مقابل مردم از هم متلاشی شد؟
فرماندار نظامی سابق و رئیس کل شهربانی سابق سپهبد «رحیمی» پاسخ داد: «ارتش هیچوقت خودش را جدا از مردم نمیداند و با آنها یکی است.» این جواب باعث شد که یکی از خبرنگاران با لحن اعتراض آمیزی سوال کند: «پس مسئول کشتار بیرحمانه هفتم و هشتم بهمن چه کسی بو د؟»
سپهبد «رحیمی» بصورتی مردد و غافل گیر شده جواب داد: «من نبودم.»
در این لحظه جلسه متشنج شد که البته تازگی نداشت. در طول مصاحبه با هر دو گروه، به سبب فوق العاده بودن این مصاحبه، این حالت بکرات دیده شد. با دخالت دکتر «یزدی» مجددا سکوت برقرار شد و سپهبد «رحیمی» حرف هایش را ادامه داد و گفت: « ارتش هیچوقت از ملت جدا نبوده. ملت را در خودش میدیده و منهم خودم را از ملت جدا نمی دانم، اگر فکر میکنید ما ارتشیها با نیت سرکوبی مردم و تعمدا به طرف هموطنان عزیز شلیک کرده ایم این طور نیست، میخواهم این را عرض بکنم که هر سرباز برموضع خودش وظیفه دارد که اسلحه اش را محکم نگهدارد و اگر کسی خواست آن را از او بگیرد او را بزند.»
یکی از خبرنگاران گفت: «من خودم روز 17 شهریور (جمعه سیاه) در میدان شهدا بودم و دیدم که مردم نشسته و بی دفاع را مورد [هدف] گلوله قرار دادند بدون آنکه کاری کرده باشند.
[تیمسار «رحیمی»:] قبول کنید که دستور ما در کلیه موارد این بود که مبادا از دهن کسی خون بیاید، این دستور ما بود، یک مثال جزئی بزنم، همین الآن که ما اینجا هستیم این آقایان چریکها به ما اخطار می کنند که اگر بخواهید تکان اشتباهی بخورید و با بطرف ما حمله کنید میکشیمتان، این وظیفه شان است که اگرب طرف آنها رفتیم دفاع بکنند. بنابر این دستور کلی این بود که خونریزی نشود، حالا باید ببینیم که در حین برخورد چه پیشامدی شده است، خب مردم بطرف سربازان می آمدند با آجر و سنگ و به آنان فحش می دادند.
جواب نحش گلوله است؟
«رحیمی»: ابدا نخیر خیر. جوانان آن طور تحت ناشر ایدئولوژی خودشان قرار داشتند که بی محابا به جلو می آمدند و سربازان برای اینکه اسلحشان را نگیرند شلیک می کردند.
ربیعی: اف- 14 هادر ایران است
یکی از خبرنگاران خارجی سئوال کرد: «چه اتفاقی برای سلاح های بسیار حساسی که در نیروی هوایی وجود داشته افتاده است؟ شنیده شد که بعضی را از بین برده اند که به دست نیروی انقلاب نیفتد و همچنین گویا هو اپیماهای اف-14 را به خارج فرستاده اند»
تیمسار «ربیعی» جواب داد: «یک دانه از طیاره نیروی هوایی ما از ایران خارج نشده و هواپیماهای اف-14 هم در پایگاه های اصفهان و شیراز هستند و سه تاهم در یک پایگاه تهران.» و اضافه کرد: «من از اولین کسانی بودم که خواستم ارتش با مردم اعلام همبستگی کند و حتی در روز یکشنبه( 22/ 11)در ساعت 9 صبح بختیار از من خواست تا ساختمان تسلیحات قورخانه را از هوا بمباران کنیم.»
سپهبد« رحیمی»: «من هم تایید می کنم.»
تیمسار «ربیعی»: «اما ما از اینکار امتناع کردیم و بدون اطلاع بختیار شورای عالی ارتش را تشکیل دادیم.»
یکی از خبرنگاران خارجی سوال کرد: آیا وسایل فنی مجهز و پیشرفته ارتش را متخصصین آمریکایی از سوی پنتاگون حفاظت می کنند؟»
تیمسار «ربیعی» پاسخ داد: «خیر، دست خود ما هست فقط ممکن است از متخصصین و از کمپانی های خارجی تولید کننده استفاده کنیم چون ما در این مورد کاملا آموزش دیده ایم.
در این هنگام دکتر «یزدی» گفت: «اما به گفته خود مقامات آمریکایی و بر طبق شواهد بسیار، استفاده از این سلاح ها حداقل تا بیست سال دیگر برای افراد ارتش ایران امکان داشته است.»
در این موقع یکی از خبرنگاران گفت جالب توجه این است که این آقایان این همه دم از همبستگی ارتش و ملت و موافقتشان با این امر می زنند آن وقت ما شاهد اینهمه فجایع بودیم، دکتر «یزدی» بلافاصله گفت: «لابد آن کشت وکشتارها هم توی نوار بوده، همانطور که ازهاری گفته بود.»
از سپهبد «رحیمی» سوال شد: «چرا شما که می گوئید موافق همبستگی مردم و ارتش بوده اید در اعلامیه هابتان طرفداران امام خمینی را خائن وخرابکار معرفی میکردید؟
جواب داد: «در مملکت ما داشتن اسلحه غیر مجاز غدغن است، به ما اطلاع می دادند که عده ای اسلحه دارند که ما در آن موقع به آنها خرابکار می گفتیم و ما برای آنکه این عده مسلح به جان افراد بی سلاح نیفتند جلوگیری می کردیم.»
دکتر «یزدی»: «ترجیح می دادید خود شما بکشید تا آنها بکشند.»
سپس سپهبد «رحیمی» راجع به چگونگی دستگیریش و این که چشم مایش را بسته و او به محل فعلیش آورده اند به خبرنگاران خارجی توضیحاتی داد.
یکی از خبرنگاران از تیمسار «ربیعی» سوال کرد: «شما روی ارتش و نیروی هوایی منظم تاکید می کنید در حالی که سر تیپ محققی اشاره ای داشت به این که مسائلی که اخیر اتفاق افتاده در اثر کوشش همافران و مخالفت و پایمردی آنها بوده است.
ارتش برای جنک های خارجی است
تیمسار «ربیعی» جواب داد: «همافران دسته اول و تحصیلکرده ارتش هستند، نیروی هوایی سقوط نکرد اما همافران به پیروزی نهضت کمک کردند چون آنها میدانند و آگاهند که ارتش ما برای جنگهای خارجی است نه برای جنگ های داخلی.
خبرنگار نیوزویک سئوال کرد: «شما همه زیر نظر شاه و تحت دستور او کار کرده اید. حالا پس از رفتن او چه احساسی دارید؟
شاه مرتکب اشتباهات زیادی شده است.
آیا شما موافقید اگر شاه در ایران باشد برای جنایاتش محاکمه شود؟
«ربیعی» جواب داد: «مربوط به تصمیم گیری مردم است.»
سپهبد «رحیمی» در این باره گفت: «اصولا ارتش مال مردم و مال مملکت است. تا وقتی که شاه فرماندهی داشت ایشان بود و حالا که نیست ارتش می ماند دوش به دوش مردم، چون مملکت باید ارتش داشته باشد.»
ناجی و کشتار نجف آباد
سرلشکر «ناجی»: «من میخواهم نظر مخبرین محترم را به این مطلب جلب کنم که به هیچوجه هیچ فرماندهی، هیچ افسری، هیچ درجه داری و هیچ سربازی در ارتش خودش را از ملت جدا نمیداند. اگر پیدا شده افسر یا سربازی که احساس کینه نسبت به مردم راشت مطرود است. من خودم موقعی که فرماندار نظامی اصفهان بودم بارها خودم در محل حاضر میشدم تا تیراندازی نشود. یک بارش موقعی بود که حداقل سیصد هزار نفر از اهالی اصفهان از مسجد سید به طرف مسجد مصلا یا بالعکس میرفتند. اگر هم تیراندازی میشد هوایی بود که مردم در آن صورت می گفتند پفکی (توخالی) است و افسران ناراحت میشدند، اما من در یک جلسه افسران را جمع کردم و گفتم از این حرف ناراحت نشوید. روش ما ین بود که اول با بلندگو بعد با ماشین آبپاش و گاز اشک آور اقدام میکردیم و در نهایت شدت با تیرهای هوایی.
پس کشتار نجف آباد به چه شکلی اتفاق افتاد؟
«ناجی» جواب داد: «من مطلقا در نجف آباد کاری نکردم چون آنجا فرماندار نظامی نداشت و برای ثابت کردن آن میتوانید بگویید همان آقایان پرورش و طالقانی بیایند اینجا و نظر بدهند. من همیشه تلاش میکردم بازار باز بشود، چون میگفتم هم بضرر دکانداران و هم به ضرر اقتصاد مملکت است. «ناجی» در ادامه حرفهایش مدعی شد که در اصفهان حتی یک تانک چیفتن در اختیار نداشته است و ادامه داد که ارتش ما مثل پاکستان یا انگلستان نیست که داوطلب داشته باشد. 99 درصد آن کادر و وظیفه است و بنابر این خودشان را از مردم میدانند.
چرا ساکت نشستید؟
خبرنگار یک روزنامه ترکی سئوال کرد: «شماکه این ادعاها را می کنید، چرا ساکت نشستید و به اینهمه کشت و کشتار و شکنجه های ساواک و سیا اعتراض نکردید؟»
«ناجی» جو اب داد: «همانطور که قبلا گفتم یک سرباز وظیفه اش چیز دیگری است و اینکه باید به هر ترتیبی هست برای حظ جانش جنگ افزارش را حفظ کند.»
در اینجا سپهبد «رحیمی» گفت: «اصولا وظیفه فرماندار نظامی اینست که مانع جمع شدن سه نفر بیشتر بشود. برای همین ما به گاز اشک اور و ماشین آبپاش و تیر هوایی متوسل میشدیم و آنقدر تیر هو ایی رها میکردیم که همه مردم فکر میکردند هوایی است. می آمدند جلو و در نتیجه بطرف آنها شلیک میشد.»
دکتر «یزدی»: «در فیلمهایی که در روز 17 شهریور گرفته شده بوضوح نمایان است که مردم نشسته بودند.
«رحیمی»: «من آنموقع نبودم. ..»
از «ربیعی» سوال شد: «شایع بود که چند نوبت شاه میخواسته ایران را ترک کند اما عده ای از سران ارتش از جمله شما مانعش میشدید و ادعا میکرده اید او رابرتخت نگاه خواهید داشت.»
«ربیعی» جو اب داد: «ماهیچوقت جرئت اینکه بتوانیم بگوئیم شاه بماند با برود را نداشتیم و تصمیمات به عهده خودش بود.»
در این موقع سرتیپ «محققی» که از همه ساکت تر بود در مورد وقایع اخیر بکلی اظهار بی اطلاعی کرد و گفت: «من هشت ماه است که به تهران منتقل شده ام و واقعا نمی دانم چیست.»
«ربیعی» در مورد نحوه دستگیرش گفت که نیروی هوایی سرجایش بود، سرپست بودیم، فقط تعدادی از پرسنل رفته بودند در شهردر تظاهرات و در پایگاه ها باز بود. امروز (22/ 11) مرتبا از نیروی زمینی سپهبد حاتم تلفن کرد و گفت نیروی زمینی از بین رفته، دریایی همین طور، فقط هوایی مانده، من خواستم تا ارتش از هم نپاشد بنابراین اقداماتی کردم. حتی از یک اسلحه خانه حفاظت کردیم و سلاحهایی را که مردم می آورند جمع میکردیم تا از بین نرود. بعد تلفن کردم به رادیو تلویزیون و خواستم با آقای قطب زاده صحبت کنم راجع به اینکه رادیو اعلامیه های محرک پخش نکند چون مردم بمارتش حمله می کنند و از هم می پاشد در حالیکه به آن احتیاج داریم، بالاخره توانستم داماد آقای طالقانی را پیدا کنم که گفت من می آیم اما وقتی من آمدم چشمم را بستند و آوردند اینجا مثل یک زندانی.
دکتر «یزدی»: «من تکذیب میکنم. داماد آقای طالقانی الآن اینجا هستند و با آقای ربیعی هم تماسی نگرفته اند.»
ناجی میخواستند ار تش را لجن مال کنند
در این موقع یکی از خبرنگاران گفت: «مسئله اطاعت از مقررات و فرامین که آقایان دائما به آن اشاره میکنند، آنهم اطاعت کورکورانه برای زمان جنگ است نه صلح، هیچ فرماندهی موظف نیست از فرمان غلط استفاده بکند، فرض کنیم حرف هایتان درست اما وقتی با مردمی رو برو شدید که حتی بادست خالی بپیشواز گلوله می آمدند چرا به این فکر نیفتادید که آنها بخاطر چه میجنگند و اعتقادشان چیست.
«ناجی»:« همانطور که گفم فردی در ارتش نیست که بخواهد علیرغم مسئولیت حفظ اسلحه اش آدم بکشد، من فکر میکنم یک دستهای ظریفی خواسته که ارتش را لجن مال کند، تمام فرماندهان را بدون استثناء، تاموقعی که مردم راه میرفتند ما کاری نداشتیم. در روز عاشورای اصفهان پس از آنکه جماعت به طرف مسجد مصلا حرکت کرد، آیت الله خاتمی به من اطلاع داد. گفتم فورا اجازه بدهید بروند و با آنکه بر بازگشتشان به ناحیه شهرداری را آتش زدند، پنجاه، شصت مغازه و چند سینما را آتش زدند ما کاری نکردیم.
در این هنگام دکتر «یزدی» و چند تن دیگر از «ناجی» خو استند که منظورش را از عنوان کردن دست های ظریف بیان کند. «ناجی» گفت: «منظورم همانهائی هستند که میتوانند بین ارتش و مردم جدایی بیندازند.»
با گفتن این حرف یک تن از حضار که گویا داماد آقای «طالقانی» بود خطاب به «ناجی» گفت: «آقای ناجی بیانید برای یکبار هم که شده مرد باشید و مردانه رفتار کنید و اقرار کنید که چه ها کردید، شما چطور نمینوانید بعنو ان یک ژنرال این مملکت تشخیص بدهید که واقعیت چیست؟ از ابتدای این جلسه سعی کرده اید دائما مسائل را وارونه جلوه دهد و از زیر بار حقایق شانه خالی کنید، یا شما (اشاره به سرتیپ «محققی») بعنو ان یک ژنرال چطور ادعا میکند که از اوضاع مملکت بی خبر بوده اید و از قتل عام مردم چیزی نمیدانید، و شما آقای «ناجی» بروید از دادگاه نورنبرگ درس بگیرید که چگونه جانیان نازی شجاعانه در مقابل دادگاه ایستادند و گفتند بما دستور دادند بکشید و ما کشتیم، شجاعت را لااقل از آنها یاد بگیرید.»
در این حین «ناجی» سکوت کرد و دکتر«یزدی» خطاب به خبرنگاران گفت: «اینها شریک جرم های شاه هستند ولی اگر مدعی اند یا به عللی معتقدند، باید بداند که مولا علی گفت هرگز نگو من مامورم و معذور، اگرچه اینها رفتارشان با ما در هیچ معیار جهانی درست و مطابق با قانون نبوده اما ما با آنها رفتاری مثل خودشان نخواهیم داشت. کسی که فردی را برای گرفتن اقرار زیر شکنجه قرار میدهد انسان نیست، ما به برادرانمان دستور صریح داده ایم که آنها را نکشند. مسائلی است که بر دادگاه انقلابی روشن خواهد شد.»
در این لحظه جلسه بپایان رسید در حالی که زندانیان دیگر بیرون رفته بودند. سرتیپ «محققی» و تیمسار «ربیعی» آخر از همه بطور خصوصی از دکتر «یزدی» گله کردند که چرا آنها را با دیگران در یک ردیف قرار داده است، دکتر «یزدی» به آنها جو اب داد: «من به هیچ وجه قصد ندارم پیش از تشکیل دادگاه انقلاب حرفی بزنم با قضاوتی کرده باشم اما باید بگویم در اسلام ما جرم خاص داریم و جرم عام، مثلا نصیری جرم خاص دارد و شما دو نفر جرم عام بمنی بهرحال شما مجرمید.»