حضور بهائیان پس از کودتای ۲۸ مرداد( ۴)

(دوره رضاخان)   درباره چگونگی ازدواج هوشنگ توزیع، با شهره آغداشلو باید گفت شهره آغداشلو که نام اصلی اش شهره وزیری تبار است، همسر سابق آیدین آغداشلو - نقاش و کارشناس ارشد هنری دفتر فرح پهلوی - بود

حضور بهائیان پس از کودتای 28 مرداد( 4)

(دوره رضاخان)
 

درباره چگونگی ازدواج هوشنگ توزیع، با شهره آغداشلو باید گفت شهره آغداشلو که نام اصلی اش شهره وزیری تبار است، همسر سابق آیدین آغداشلو - نقاش و کارشناس ارشد هنری دفتر فرح پهلوی - بود. شهره از اواخر دهه 1340 و اوایل دهه پنجاه به فعالیت های هنری روی آورد و با حمایت شوهرش به کارگاه نمایش تلویزیون ملی ایران رفت و در نمایشنامه هایی به کارگردانی آشوربانی پال بابلا شرکت کرد. پس از آن از رهگذر اعمال نفوذ شوهرش در چند فیلم کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و همچنین فیلم گزارش ساخته عباس کیارستمی ایفای نقش کرد و از طریق همین روابط، علی حاتمی او را در فیلم «سوته دلان» به بازی گرفت. وی که در انگلستان امکان بازیگری در فیلم یا تئاتر را نداشت، برای گذران زندگی و تامین مخارج خود در یک فروشگاه لباس زنان به کار پرداخت و مدتی را به این طریق در انگلستان سپری کرد. وی پس ازآن تصمیم گرفت تا برای دیدار از دوستانی که در آمریکا داشت، سفری به این کشور کند. به همین سبب به لس آنجلس آمد و لس آنجلس را محیطی مناسب برای فعالیت های هنری اش تشخیص داد، اما چون پناهنده انگلستان بود، اجازه نداشت که بیشتر از سه ماه در خاک آمریکا بماند. از این رو با دوستان خود به مشورت پرداخت و سرانجام برای اینکه شهره بتواند در آمریکا سکونت و فعالیت کند، هوشنگ توزیع از او خواستگاری کرد و چون او شهروند و به اصطلاح سیتی زن آمریکا بود، موضوع را به اطلاع دولت آمریکا رساند و دولت آمریکا بر اساس قوانین آن کشور، برای شهره وزیری تبار ویزای نامزدی صادر کرد.
به موجب قوانین آمریکایی کسانی که با ویزای نامزدی وارد آمریکا می شوند، باید حد اکثر در مدت سه ماه رسما ازدواج کنند و مدارک آن را به ادارات مربوطه ارائه دهند.
شهره که شوق اقامت دائم در آمریکا وجودش را انباشته بود، با هوشنگ توزیع ازدواج کرد و به اعتبار این ازدواج، موفق به دریافت کارت سبز اقامت دوساله و پس ازآن اخذ تابعیت آمریکا شد. آن دو اکنون صاحب یک دختر به نام تارا هستند.
شهره آغداشلو در سال 1988 میلادی در فیلم موهن میهمانان هتل آستوریا به کارگردانی رضا علامه زاده شرکت کرد و مدتی هم در سریال آئینه با مسعود اسد اللهی همکاری کرد.
شرکت در فیلم خانه ای بر روی ماسه و مه در آمریکا برای شهره آغداشلو شهرت فراوانی به ارمغان آورد. این فیلم که در تحلیل نهایی اثری ضد انقلابی بود، سرگذشت یک افسرارتش شاهنشاهی در غربت و حضور در آمریکا را نشان می دهد.
تهیه و نمایش این فیلم با تبلیغات وسیع غرب علیه انقلاب اسلامی ایران همراه بود. همزمان با نمایش این فیلم در غرب، کانون های امپریالیستی و صهیونیستی بر روی پروژه مظلومیت زن ایرانی کار می کردند و هر روز به دروغ تبلیغات سنگینی را علیه ادعای ستم جمهوری اسلامی به زنان راه می انداختند. آنان برای جلب هر چه بیشتر توجه مردم به این پروژه، در یک زمان شیرین عبادی را به عنوان برنده جایزه صلح نوبل و شهره آغداشلو را به عنوان کاندیدای دریافت جایزه اسکار برای فیلم «خانه ای بر روی ماسه و مه» معرفی کردند و این دو زن را تا مدت ها سوژه روز رسانه های خود ساختند.
متاسفانه برخی مطبوعات و رسانه های چاپ داخل کشور نیز با مطرح کردن وسیع این مهره صهیونیست ها، هم زبان با دشمنان قسم خورده اسلام و نظام اسلامی حرکت کردند که از آن جمله می توان به روزنامه «نسیم صبا » (73 ) به صاحب امتیازی آقای رسول منتجب نیا - عضو مجمع روحانیون مبارز و قائم مقام «حزب اعتماد ملی»-و روزنامه «بانی فیلم»(74) اشاره کرد که این خبر را همراه با عکس در صفحه اول خود تیتر کردند.
شهره آغداشلوکه پس از کاندیداتوری برای دریافت جایزه اسکار، یک شبه به شهرتی جهانی رسیده بود، در چند فیلم و سریال ضداسلامی و ضد ایرانی شرکت کرد. از جمله سریالی که سر و صدای زیادی در جهان کرد، باید از «سریال 24» یاد کرد. داستان این سریال درباره چند تروریست اسلامی است که یکی از آنان ایرانی بوده و بهروز نام دارد. بازی آغداشلو در سریال 24 موجب شد تا شبکه های مختلف تلویزیونی آمریکا با وی مصاحبه هایی ترتیب دهند؛ زیرا پس از ماجرای 11 سپتامبر، تبلیغات پیرامون مسئله تروریسم و اسلام، سوژه داغ رسانه های جهان بود و شهره آغداشلو با بی پروایی تمام در اکثر این مصاحبه ها، ایرانیان و مسلمانان را به صراحت تروریست می خواند.
اگر چه کسانی که به ظاهر داخل نظام بودند نیز، با تغافل خود زمینه وقاحت و پرده دری بیشتر را برای صهیونیست ها و مهره هایی چون آغداشلو فراهم می کردند.
به عنوان مثال، یکی از وب سایت های اینترنتی که سردبیر آن خود را از افراد نزدیک به «دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» معرفی می کند، در هنگامه ای که شهره آغداشلو به سبب بازی در نقش یک زن تروریست ایرانی کاندیدای جایزه سینمایی اسکار شده بود، ضمن پوشش ویژه فعالیت های شبه هنری این بازیگر بیش از ده خبر از حضور وی در جشنواره ها، سمینارها و محافل گوناگون اروپایی و آمریکایی را روی خروجی وب سایتش قرار داد.
در همین ارتباط وب سایت فیلتر شده انتخاب، متعلق به محمد مهدی فقیهی در 20 فروردین 1385، با ذوق زدگی و دلباختگی متنی را از شهره آغداشلو منتشر کرد که این بازیگر با ستایش از وب سایت انتخاب نوشته بود:
«خوشحالم که هنوز در ایران رسانه هایی از جمله وب سایت «انتخاب» وجود دارند که با توجه به دوری دراز مدتمان از میهن، فراموشمان نکرده و برخی اوقات از ما می نویسند!» (75)
این جملات هنگامی روی خروجی این سایت مدعی پیروی از خط امام (ره) و رهبری نظام قرار گرفت که علی رغم اعتراض گسترده ایرانیان مقیم خارج از نقش آفرینی شهره آغداشلو به عنوان هنر پیشه سریال 24، دو روز پیش از آن انتخاب تیتر زد:
«شهرت و محبوبیت روز افزون ستاره ایرانی هالیوود!»
و از قول استیو هولگیبت، گزارشگر ویژه فایل واشنگتن او را یک فوق ستاره وصف کرده بود! (76)
مسلمانان بیدار جهان به ناچیز بودن این بازیگر کاری نداشتند و با توجه به اهداف شومی که تهیه کنندگان این سریال داشتند به پخش آن از شبکه فاکس اعتراض کردند و این اعتراض تا آنجا پیش رفت که حتی رادیو صدای آمریکا صدای معترضان ایرانی را تحت پوشش خبری خود قرار داد و گفت:
«نمایش چهره منفی از یک خانواده مسلمان در سریال تلویزیونی «24» در شبکه تلویزیونی فاکس صدای اعتراض گروه های مسلمان را بلند کرده است.»(77)
خیانت و مزدوری در فیلم ها و سریال های آمریکایی، برای شهره آغداشلو و شوهر بهایی اش هوشنگ توزیع ثروت به ارمغان آورد و آنان که تا چندی قبل در یک آپارتمان کوچک در منطقه «سان ولی»- از محله های لس آنجلس - زندگی می کردند، صاحب یک خانه وسیع و گرانقیمت در یکی از حومه های اعیان نشین لس آنجلس شدند. به طوری که هوشنگ توزیع در تماس با یکی از دوستانش در داخل کشور تعریف می کرد، تنها ماهانه 16 هزار دلار قسط این خانه را می پردازند و افزون بر هزار دلار، قسط دو عدد مرسدس بنز - که یکی را برای شهره و دیگری دخترش «تارا» خریده است - می دهد و تمام این پول ها از رهگذر همکاری آنها با گروه های فشار صهیونیستی و تلاش های ضد ایرانی بهائیان است.
از دیگر عناصر فعال بهایی در عرصه مطبوعات و رسانه ها باید از شهین قیامی یاد کرد. او در سال 1329 به دنیا آمد و فعالیت مطبوعاتی اش را از سال 1350 آغاز کرد. او در آغاز به عنوان شاعر نوپرداز و نویسنده برای مطبوعات تهران شعر می فرستاد، اما شهین قیامی به صورت کاملا فعال و موثر در صحنه جراید ایران خودنمایی کرد.
خانواده شهین قیامی هم در شمار خانواده های متمول بودند. آنها یک دستگاه آپارتمان لوکس و بزرگ در اختیار شهین گذاشته بودند. او مسئله بهایی بودن خود را پنهان نمی کرد و حتی به آن می بالید.
شهین قیامی ارتباط نزدیکی با رضا قطبی (78)، ایرج گرگین (79)، محمود جعفریان و فرخ غفاری داشت و از اعضای موثر و مرتبط با شورای عالی جشن هنر شیراز به حساب می آمد.
او همه ساله در ایام برگزاری جشن هنر به شیراز می آمد و مطالبی در تجلیل از برنامه های این جشن می نوشت که به صورت بروشور در اختیار تماشاچیان برنامه ها گذاشته می شد و یا مطالبی در همین زمینه ها تهیه می کرد که برای چاپ به مطبوعات ارسال می شد. به عبارت دیگر، وظیفه «پشتیبان خبری» جشن هنر به عهده وی بود. قیامی با مجلات فردوسی، نگین، تلاش، خوشه، مجله تماشا و کلیه مجلات وابسته به وزارت فرهنگ و هنر همکاری داشت و حقوق بالایی بابت همکاری با این مجلات بویژه مجلاتی که با بودجه فرهنگ هنر منتشر می شدند، می گرفت.
از جمله فعالان بهایی در زمینه سینما فردی به نام محبوبی - یکی از صاحبان موسسه فارس فیلمکو - بود که فیلم تبلیغاتی مراسم جشن های دوهزار و پانصد ساله به نام فروغ جاویدان توسط موسسه فارس فیلمکوی وی ساخته شد. هزینه های این فیلم آنچنان نامعقول بود که صدای اداره کل نهم ساواک رژیم را نیز درآورد. در گزارش مورخه 12 / 9 / 1351 ساواک چنین آمده است:

درباره فیلم فروغ جاویدان
 

محترما به استحضار عالی می رساند فیلم مذکور که از مراسم جشن دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران توسط وزارت فرهنگ و هنر تهیه شده طبق اظهار این وزارت خانه مبلغ پنج میلیون تومان هزینه برداشته است؛ چون مبلغ فوق چنان مقرون به حقیقت نبود، لذا در امتثال امر مراتب از اداره کل نهم و ساواک تهران طی چند ماده سوال گردید که نتیجه آن به شرح زیر به عرض می رسد:
1- هزینه اولیه فیلم فوق 450 هزار تومان بوده است.
2- حدود 15 نفر از فیلمبرداران و کارگردانان خارج از کادر وزارت فرهنگ و هنر بوده اند.
3- مقداری از این فیلم در انگلستان تهیه و یک بار در حدود یک میلیون و هشتاد هزار تومان به وسیله سفارت ایران حواله شده است.
4- 31 سینما در تهران و 40 سینما در شهرستان ها این فیلم را به مدت پنج روز و هر روز پنج سانس که سه سانس مجانا جهت دانش آموزان بوده است به تماشا گذارده اند.
5- به طور تقریب حدود 750 هزار نفر این فیلم را مشاهده کرده اند که یک سوم این عده بلیط تهیه نموده اند.
6- استقبال مردم از این فیلم در شهرستان ها بیشتر از تهران بوده است.
7- بلیط شهرداری به فروش رفته و در نتیجه شهرداری عوارض خود را دریافت داشته که قرار است از عوارض معاف شود.
ضمنا شایعاتی به میزان وسیع مبنی بر سوء استفاده غلامحسین جباری، معاون وزارت فرهنگ و هنر و بیژن جباری، برادرزاده غلامحسین جباری، مسئول لابراتوار و شیرین جباری و روح الله امامی کارمندان وزارت مذکور وجود دارد.
مراتب جهت استحضار عرض می گذرد.»(80)
ساواک حتی پس از پخش این فیلم در دوبی نیز در مورخه 5 / 12 /1351 در مورد سازندگان این فیلم استعلام می کند:
«به: مدیریت کل اداره سوم 347
تاریخ: 5 / 12 / 51
از: اداره کل دوم 222
شماره : 57377 / 222
بازگشت به شماره 1682 /347-26 / 11 / 51
چون مشخصات گردانندگان و تمایلات سیاسی موسسه فارس فیلمکو مشخص نبود از نمایندگی دوبی استعلام که پس از اخذ نتیجه پاسخ آن اداره کل داده خواهد شد.
از طرف مدیر کل اداره دوم
فرازیان»(81)
و در جوابیه استعلام ساواک در تاریخ 9 / 12 / 1351 چنین آمده است:
«به: اداره کل دوم 222
تاریخ :9 / 12 / 51
1- موسسه فیلمکو مربوط به دکتر محبوبی و شخص دیگری به نام گلچین (82) است.
2- فیلم هایی که توسط این موسسه به نمایش گذاشته می شود فاقد گواهی وزارت فرهنگ و هنر می باشد و در سینماهای درجه دو که فاقد تهویه است، به منظور اینکه کرایه کمتری بدهند به معرض نمایش می گذارند.
3- گرایش تمایلات سیاسی محبوبی به انگلیسی هاست و نیز دارای مسلک بهایی می باشد که در هر محفلی دست از تبلیغ بر نمی دارد نامبرده دارای گذرنامه دوبی بوده و هرجا که منافع وی ایجاب نماید خود را عرب معرفی می نماید و در حضور مقامات ایرانی می گوید که من ایرانی هستم.
4- اغلب ایرانیان مقیم به دیدن فیلم های ایرانی به علت اینکه تفریح دیگری ندارند، می روند.
5- درباره مقامات چون به دیدن این نوع فیلم ها نمی روند لذا نمی توان نظری داد.
6- بیشتر مردم فیلم فروغ جاوید را دیده اند لیکن چنانچه مجددا در یکی از سینماهای دوبی مجانا به نمایش گذاشته شود ایرانیان مقیم برای دیدن آن خواهند رفت.
نظریه نمایندگی: چنانچه آقای گلچین حمایت و تقویت شود برای این کار مناسب و قابل اعتماد می باشد و می توان به هر نحوی که مورد نظر باشد او را هدایت نمود.»(83)
احسان یارشاطر نیز از استادان بهایی دانشگاه تهران بود. او پس از اخذ لیسانس از دانشسرای عالی با بورس اعطایی دولت انگلستان به لندن رفت و دکترای خود را در رشته زبان های اوستایی دریافت کرد. وی پس از بازنشستگی ابراهیم پورداوود،(84 ) به عنوان استاد کرسی زبان های اوستایی جانشین وی برگزیده و پس از مدت کوتاهی به عنوان پرفسور کرسی زبان و ادبیات فارسی در یکی از دانشگاه های آمریکا انتخاب شد. یارشاطر از دوستان نزدیک اسدالله علم بود و تا پایان حیات رژیم پهلوی، ریاست «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» را بر عهده داشت. او پس از پیروزی انقلاب، مامور تدوین یک دایره المعارف به نام «ایرانیکا» شد و در آن به تحریف مسائل تاریخی و فرهنگی ایران پرداخت. وی در این دایره المعارف به طور مفصل از «میرزا حسینعلی نوری» (بهاءالله) سرکرده فرقه ضاله بهائیت تجلیل کرده است.(85)
شایان ذکر است انتشارات امیر کبیر، که زیر مجموعه سازمان تبلیغات اسلامی قرار دارد، در سال 1383، سه مجلد از دانشنامه ایرانیکا (مربوط به مشروطیت و...) را ترجمه و منتشر کرد. یارشاطر، سردبیر و ویراستار ایرانیکا بوده و نویسنده اولین مقاله در مجله مربوط به مشروطیت نیز عباس امانت، یکی از عناصر مشهور بهایی در غرب است که در مقاله خویش، به عنوان زمینه سازان فکری مشروطه، در کنار سید جمال الدین اسدآبادی و میرزا ملکم خان، از سران بهائیت نام برده است! (86)
یکی از بهائیان دیگر که در دوران رژیم پهلوی با موسسه کیهان همکاری داشت، امیر گل آرا نام داشت که پیش از پیروزی انقلاب سال ها رئیس سازمان آگهی های موسسه کیهان بود. او تا اواسط دهه چهل در این سمت فعالیت می کرد و پس از آن از کیهان رفت. گل آرا دستی در نویسندگی داشت و از دنباله روهای صادق هدایت و حتی فراتر از آن پیروان دادائیسم بود.
افزون بر این، یک خبرنگار عکاس به نام رضازاده و یک خبرنگار به نام امیر کیوان ایقانی عضو تحریریه روزنامه کیهان بودند. ایقانی که بابلی بود و در سرویس اقتصادی کار می کرد، از اواخر دهه 1330 به استخدام موسسه کیهان درآمده بود.
ایقانی از سال 1347 همه ساله در مهر ماه بنا به دعوت دولت «آلمان غربی» برای شرکت در جشنی به نام «هفته سبز» به این کشور سفر می کرد. او فردی بسیار تودار بود، هیچ گونه اطلاعاتی در باره این مسافرت ها که مدت 20روز به طول می انجامید در اختیار هیچ کس نمی گذاشت. وی هر سال برای رفتن به این سفر و شرکت در مراسم یاد شده، مدت 20 روز تقاضای مرخصی می کرد. این مسافرت ها تا سال 1357 ادامه داشت. ایقانی در سال 57 برای رفتن به این سفر تقاضای 20 روز مرخصی کرد، اما فقط در تیر ماه 1358 برای گرفتن حق و حقوق بازخرید 20 سال استخدامش در روزنامه کیهان به ایران آمد و پس از دریافت این وجوه بار دیگر از ایران خارج شد و تا آنجا که اطلاع دارم دیگر به ایران برنگشت. خبرنگار عکاس کیهان هم که رضازاده نام داشت پس از بازخرید سنوات خدمت خود به کانادا رفت و به طوری که شنیده ام در همان جا در یک تصادف اتومبیل درگذشت.
امیر کیوان ایقانی آدمی بسیار ساکت و گوشه گیر بود و بر کارش تسلط داشت و از زیرکی کافی برخوردار بود. او سخت مواظب بود تا در خلال اخبار به کارخانه ها و تولیداتی که مربوط به تجار بهایی بود، لطمه وارد نشود. وی از شرکت فیروز متعلق به حبیب ثابت پاسال مقرری دریافت می کرد و اکثر آگهی های مربوط به شرکت های تجاری حبیب ثابت (87 ) و کارخانه های متعلق به بهائیان، از کانال او به کیهان و دیگر روزنامه ها و مجلات داده می شد.
ایقانی با احمد ریاحی خبرنگار دیگر سرویس اقتصادی کیهان رفاقت و صمیمیت فراوان داشت و با هم در تهیه آگهی و اخذ پورسانت شریک بودند. به طوری که شایع بود آنها حتی عکس ها و اخبار مربوط به اصلاحات ارضی و تعاون و امور روستاها را به صورت آگهی حساب می کردند و پول آن را از دولت می گرفتند. سناتور مصباح زاده صاحب امتیاز موسسه کیهان در آن سالها هم دستور داده بود تا در ازای این خوش خدمتی ها به میزان سی درصد از هر آگهی به این دونفر پورسانت پرداخت شود.
لیلی کسری یکی دیگر از بهائیان شناخته شده در مطبوعات بود. وی متولد 1318 بود و تحصیلاتش را در انگلستان به پایان برده و از کالج کینگز انگلستان لیسانس علوم اداری دریافت کرده بود. همکاری با مطبوعات را حدودا از سال 1334 با مجله «امید ایران» آغاز کرد و سال ها برای مجله «روشنفکر» و «اطلاعات بانوان» مطلب تهیه می نمود. وی مورد حمایت ایرج نبوی بود و به همین سبب ستار لقایی هم به او روی خوش نشان می داد و نوشته ها و آثار او را چاپ می کرد.
وقتی مجله فردوسی و خوشه با شعر نو برخورد مهربان تری پیدا کرده بودند،« لیلی کسری» اشعارش را برای این مجلات می فرستاد. او شب های سه شنبه در دیدارهای هفتگی مجله فردوسی حاضر می شد و اشعار جدیدش را برای همکاران می خواند.
کسری با ستار لقایی به دلیل بهایی بودن ارتباط ویژه و رفت و آمد خانوادگی داشت.
لیلی کسری در زمره روزنامه نگارانی بود که از طریق روزنامه نگاری کاری در دستگاه دولت برای خود دست و پا کرد. او به استخدام پتروشیمی درآمد و منشی یکی از مقامات عالی - گویا مدیر عامل - بود.
وی سه کتاب شعر منتشر کرده بود. از جمله در سال 1348 مجموعه شعری از او به نام «فصل مطرح نیست» انتشار یافت. با اینکه این مجموعه از نظر شعری دارای ارزش چندانی نبود و اشعار آن کاملا معمولی و سطح پایین بودند، اما نمی دانم تحت چه مسائل و الزاماتی این کتاب را به عنوان «کتاب شعر برگزیده سال» انتخاب کردند و تلویزیون جایزه ویژه خود را در آن سال به «لیلی کسری» اهدا کرد.
او پس از انقلاب از ایران گریخت و به آمریکا رفت و در لس آنجلس مقیم شد. وی مدت ها ترانه سرایی می کرد.
لیلی کسری چند سال پیش مبتلا به سرطان شد، و چند ماه قبل از مرگش کلوب روتاری رنچوپارک لس آنجلس مراسم بزرگداشتی برای او در محل مجموعه «المپیک کلکشن» لس آنجلس برگزار کرد. در این مراسم پری اباصلتی نماینده فرمایشی مجلس شورای ملی و رئیس وقت کلوب روتاری رنچو پارک، ایرج گرگین، هما سرشار(88) و چند تن از اعضای انجمن جوانان بهایی و یهودی ایرانی تبار مقیم آمریکا، درباره نقش و جایگاه او در شعر زنان روزگار پهلوی سخنرانی کردند و «هایده »- خواننده زمان طاغوت - چند ترانه از سروده های او را خواند. هجوم سرطان او را به شدت نحیف کرده بود. به طوری که به مدد صندلی چرخدار حرکت می کرد. لیلی کسری سرانجام در لس آنجلس مرد.
از دیگر روزنامه نویسان بهایی باید از مهرداد شکوری نام برد. این شخص با سرمایه ای که از سوی محافل بهایی تهران در اختیارش گذاشته شده بود، یک سازمان انتشاراتی ایجاد کرد. زمانی که سیاست غالب فرهنگی توجه به مدرنیسم مبتذل بود و تمام جراید یک صدا در جهت جا انداختن ابتذال به نام مدرنیسم فعال بودند، شکوری هم دست به کار چاپ یک سلسله کتاب در این زمینه شد و کوشید تا مطالب سطح پایینی را به نام «جلوه های مدرنیسم» به خورد جوانان بدهد.
از دیگر فعالیت های مهم مهرداد شکوری، فعالیت در مجله این هفته بود. مجله «این هفته» قصد داشت همانند مجله آمریکایی «پلی بوی»، آرام آرام عکس های لخت و عریان زنان را چاپ کند و سکس را به عنوان سرگرمی و دلمشغولی رسمی به میان اجتماع ببرد. شکوری از نخستین شماره تا روزی که دفتر این مجله با بمب مبارزان مسلمان منفجر شد، عهده دار سمت معاونت سردبیری «این هفته» بود. مجله مذکور را جواد علامیردولو (89) - یکی از قوادان شاه - انتشار می داد.
مهرداد شکوری هم تحت حمایت و نفوذ بهائیان بود و غیر از ملاقات های محرمانه، اغلب شب ها ستار لقایی را به خانه خود واقع در حوالی پل سید خندان می برد و درباره کارهای انتشاراتی با وی مشورت می کرد.

بهائیان در رادیو و تلویزیون
 

فرقه بهائیت تشکیلات منسجم و قدرتمندی در رادیو و تلویزیون داشت که از نخستین روز فعالیت فرستنده کانال 3- که با سرمایه بهائیان و حبیب ثابت ایجاد شده بود - تا پایان حیات رژیم پهلوی فعال و مقتدر بود.
اکثریت قریب به اتفاق کارکنان تلویزیون کانال 3 از مدیر کل تا نگهبان در ورودی، باغبان و کارگران مسئول نظافت دستشویی ها بهایی بودند. زمانی که حبیب ثابت، این فرستنده و فرستنده تلویزیون آبادان را به دولت فروخت، کلیه بهائیان شاغل در این دو فرستنده به استخدام تلویزیون ملی ایران در آمدند(90) و چون از تجربه و سابقه کار برخوردار بودند و کلیه مشاغل کلیدی را در اختیار داشتند، دور هم جمع شدند و تشکیلات ویژه ای را ایجاد کردند. از اعضای شاخص تشکیلات بهائیان در رادیو و تلویزیون ایران که ظاهرا به عنوان یک انجمن صنفی و با نام «اتحادیه کارکنان فنی تلویزیون ایران» فعالیت می کرد، باید از مهندس مکانیک، فرشید رمزی، کامبیز آزردگان، ژیلا سازگار، دکتر کامبیز محمودی و عده ای دیگر از مدیران ارشد و میانی تلویزیون ملی نام برد.
مهندس مکانیک و کامبیز محمودی معاون رضا قطبی شدند. «مکانیک» بعدها با ژیلا سازگار ازدواج کرد و فرشید رمزی برادر داود رمزی، مدیریت برنامه ها و موسیقی پاپ رادیو و تلویزیون ملی را بر عهده داشت و همو بود که با یک برنامه از پیش تدوین شده خوانندگانی همچون داریوش، فریدون فروغی، اونیک، نلی، شهره، لیلا فروهر، سلی، عهدیه و مارتیک را به اصطلاح کشف کرد و به شهرت رساند. فرشید رمزی شوهر لی لی فولادوند، منشی مخصوص رضا قطبی و دختر نماینده کرمانشاه در مجلس شورای ملی بود و از این طریق هم رابطه ویژه ای با مدیران ارشد کشور از جمله رضا قطبی و مقامات مختلف برقرار ساخته بود.
کامبیز آزادگان هم مدیر برنامه ها ی «شو» در تلویزیون بود و افرادی چون فریدون فرخزاد، علی تابش و پرویز قریب افشار زیر نظر او فعالیت می کردند. شایع بود که پرویز قریب افشار هم بهایی است. او افزون بر اجرای برنامه های «شو» در تلویزیون، در رشته روابط عمومی دانشکده صدا و سیما تدریس می کرد. همسر پرویز قریب افشار هم از بهایی زادگان آمریکایی بود که علاوه بر اجرای نقش در برنامه «شو» در مدرسه عالی زنان و چند دانشکده دیگر تدریس می کرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به آمریکا رفت و با همکاری ایرج گرگین و هوشنگ پورنگ -برادر مهرانگیزکار - و بهائیانی چون نورالدین ثابت ایمانی و یهودیانی چون هما سرشار چند تلویزیون فارسی زبان «کابلی» راه انداخت. قریب افشار به خاطر منافع مالی بیشتر، از همسر اولش جدا شد و با یکی از زنان بهایی و خواننده لس آنجلس به نام زویا ثابت ازدواج کرد و اینک از طریق برنامه گذاری برای او پول در می آورد.
قریب افشار از همسر اولش صاحب یک دختر است که با یکی از نامداران هالیوود ازدواج کرده است.
قریب افشار و همسر جدیدیش قصد داشتند تابستان سال 1383 مسافرتی با پای پیاده از آستارا تا خلیجی در حوالی گرگان انجام دهند. او حدود یک سال در اطراف این برنامه خود تبلیغات می کرد و جوانان و مردم را برای همراهی با خود دعوت می کرد. اما هیچ کس از این برنامه وی استقبال نکرد. او با نزدیک شدن موعد سفرش در خرداد 1383 کم کم صحبت از خطر این سفر به میان آورد و سرانجام مدعی شد که بنا به درخواست بسیاری از علاقه مندانش، برنامه این سفر را لغو کرده است. او اکنون یکی از شرکای تلویزیون «تپش» و مالک یک رادیو در لس آنجلس است که امواج آن با کمک سرمایه داران بهایی و یهودی به ایران ارسال می شود.
وی تمام وقتش را صرف بهره برداری از صدای همسرش می کند و مدام برای او در ایالت های مختلف آمریکا و کشورهای اروپایی کنسرت می گذارد.
قریب افشار در فیلم کاروانها - اولین فیلمی که با سرمایه داران ایران و یک شرکت خارجی تهیه می شد - نقش رئیس پلیس یکی از شهرهای افغانستان را بر عهده داشت که در حضورش و به فتوای روحانی شهر، سر یک جوان را که مشروب خورده بود، می بریدند. تماشای سر بریدن این جوان به فرمان یک روحانی، بدترین تاثیر را در ذهن و اندیشه کسانی که شناخت درستی از دین مبین اسلام نداشتند، بر جای می گذاشت.
در حادثه مشکوک کوی دانشگاه که در تاریخ تیرماه 1378 واقع شد، پرویز قریب افشار فعالیت وسیعی داشت و هر شب از طریق یک برنامه رادیویی به نام صدای ایران به همراه سعید قائم مقامی برنامه هایی برای فریب و تهییج جوانان اجرا می کرد و از طریق ماهواره به ایران می فرستاد.
از دیگر بهائیان سرشناس تلویزیون ژیلا سازگار نام داشت. او تحصیلات دانشگاهی اش را در آمریکا به پایان برده و دارای لیسانس روزنامه نگاری از دانشگاه «سن خوزه» آمریکا بود. به شهادت اسناد و مدارک موجود، دانشگاه «سن خوزه » همان مرکزی است که افرادی چون مجید دوامی - سردبیر زن روز -و تورج فرازمند را زیر پوشش تربیت روزنامه نگار آموزش داده است. ژیلا مدعی بود که در دوران اقامت در آمریکا به عضویت هیئت تحریریه دو مجله پر تیراژ آمریکایی یعنی مجلات «تایم» و «لایف» پذیرفته شده و نیز ادعا می کرد که فارغ التحصیل دوره دو ساله روزنامه نگاری از دانشگاه تهران است.
ژیلا سازگار بیش از اینکه به عنوان یک روزنامه نگار شهرت داشته باشد، به عنوان یک قصه نویس معروف بود و به اصطلاح از دنباله روهای «جریان سیال ذهنی» به حساب می آمد. او در کنار تلویزیون با مجله تلاش متعلق به امیر عباس هویدا و اطلاعات بانوان همکاری داشت.
زمانی که تاسیس مجله تماشا در دستور کار تلویزیون ملی ایران قرار گرفت و سازماندهی و فعالیت آن آغاز شد، ژیلا سازگار به عنوان سردبیر این مجله انتخاب و مشغول به کار شد. وی دارای ارتباط بسیار صمیمی با ایرج گرگین بود و با منوچهر محبوبی (91) نیز دوستی دیرینه داشت.
ژیلا سازگار زمانی که عهده دار سردبیری مجله تماشا شد، هفته ای یک روز ناهار را با ستار لقایی صرف می کرد. ژیلا سازگار در این ملاقات ها درباره مسائل مربوط به مجله تماشا با لقایی به رایزنی می پرداخت و ستار لقایی با توجه به موقعیت و تماس نزدیکش با مدیران ارشد رژیم، دستورالعمل های خاص را به او ابلاغ می کرد. خصوصا که هر دو نفر از پیروان فرقه ضاله بهائیت بودند.
از دیگر افرادی که با حمایت بهائیان به تلویزیون ملی آمد، دیانا نیک دل نام داشت. دیانا را ژیلا سازگار به مجله تماشا آورد و به عنوان خبرنگار استخدام کرد. دیانا پس از مدتی با بهره گیری از امتیاز بهایی بودن، با کامبیز آزردگان و چند تن دیگراز مقامات بهایی تلویزیون گرم گرفت و به مدد کامبیز آزردگان و فرشید رمزی یک بورس دو ساله مطالعاتی آمریکا به دست آورد. وی مدتی هم با مجلات دیگر کار کرد. معرف او به مجلات دیگر ستار لقایی بود.
یکی دیگر از کارکنان بهایی تلویزیون سمیرا رفیع زاده نام داشت. رفیع زاده را هم ژیلا سازگار به مجله تماشا آورد و او از طریق چاپ نوشته های خود در این مجله به سایر نشریات راه پیدا کرد. وی از بستگان نزدیک منصور رفیع زاده - سرپرست ساواک در آمریکا - بود. او هم تا زمان پیروزی انقلاب مورد حمایت ستار لقایی بود.
از دیگر بهائیانی که در عرصه فرهنگ و هنر ایران فعالیت داشت، شخصی به نام خسرو هریتاش از تحصیلکردگان آمریکا بود.
خسرو هریتاش وقتی به تهران آمد، با حمایت سرمایه داران بهایی مشغول به کار شد و آنها تمام وسایل لازم برای کار سینمایی را برای او خریداری کردند و در اختیارش گذاشتند. مسئولیت مطرح ساختن خسرو هریتاش به ستار لقایی محول شده بود و او یک روز بعد از ظهر، میهمانی عصرانه ای در محل دفتر کاری که برای هریتاش آماده شده بود، ترتیب داد که پس از پذیرایی از میهمانان و حضرات روشنفکر و روزنامه نگاران، چند نمونه از فیلمهایی که هریتاش در آمریکا ساخته بود، نمایش داده شد.
هریتاش در ایران نیز چند فیلم ساخت. او در تمام فیلم هایش هدفی جز ضربه زدن به اخلاقیات و سنت و اعتقادات مردم مسلمان نداشت. وی فیلمی به نام «برهنه تا ظهر، با سرعت» ساخت. این فیلم آنقدر وقیح بود وآنقدر صحنه های زننده داشت که حتی رژیم پهلوی از ترس شورش و عصیان مردم، نمایش آن را خیلی سریعمتوقف ساخت. این فیلم یک سکانس بر روی صحنه بود، یعنی ساعت 30 / 10 صبح بر پرده سینماها رفت و ساعت 12 ظهر همان روز توقیف شد. در این فیلم، ایران همسر سابق محمدعاصمی - توده ای معروف - و بازیگر فیلم «محلل» بازی می کرد و بیشتر لحظات آن مملو از صحنه های وقیح و هرزگی بود.
یکی دیگر از بهائیان معروف در عرصه به اصطلاح هنر ایران فریدون فروغی نام داشت. این شخص که به کار آوازه خوانی مشغول بود، توسط فرشید رمزی معروف شد. زمانی که تصویر فریدون فروغی بر آنتن رفت، مردم از خشونت نهفته در صدای او تعجب کردند، اما عده ای از هنری نویسان مطبوعات که از سوی کانون های بهایی حمایت مالی می شدند، به تمجید از او پرداختند و با طرح مباحثی تحت عنوان «پدیده ضد صدا» به مطرح ساختن وی پرداختند.
بهائیان کار تبلیغات مطبوعاتی فریدون فروغی را تحت کنترل داشتند. ستار لقایی رسما از مینا اسدی و شهین حنانه خواسته بود تا برای فریدون فروغی ترانه بسرایند و به مسئولان سرویس های هنری روزنامه ها و مجلات توصیه می کرد تا از او حمایت کنند و مطالبی که درباره او می نویسند به صورت رپرتاژ آگهی برایش قبض صادر کنند. فرشید رمزی شخصا برای هر ترانه فریدون فروغی مبالغ قابل توجهی به شاعران می داد.
در این زمان افزون بر ستار لقایی، فرشید رمزی هم با خبرنگاران هنری جراید تماس برقرار کرد و از آنان خواست تا هر یک مصاحبه هایی با فریدون فروغی انجام دهند و همانند رپرتاژ آگهی ها، صورت حساب آن را برای وی در تلویزیون بفرستند. به هر حال بهائیان مقتدر تلویزیون نظیر فرشید رمزی و کامبیز محمودی با میان پرده هایی که از فروغی بر آنتن می فرستادند، همراه با قدرتمندان مطبوعات وی را به شهرت رساندند.
از سوی دیگر مهدی میثاقیه صاحب استودیو سینمایی میثاقیه و تهیه کننده فیلم های فارسی - که او هم بهایی زاده ای متعصب بود - ترتیبی داد تا چند ترانه فروغی در خلال فیلم های مبتذل پخش شود. شهیار قنبری هم چند ترانه به اصطلاح درجه اول خود مخصوصا ترانه «نماز» را در اختیار فریدون فروغی گذاشت. در این ترانه آمده بود:
من نمازم تو را هر روز دیدن است
از لبت دوستت دارم شنیدن است
یکی از تمهیداتی که ستار لقایی با دستیاری رجبعلی اعتمادی معروف به «ر.اعتمادی» برای مطرح کردن هر چه بیشتر فریدون فروغی به کار بست، بهره برداری از جنجال های مثلا عشقی بود. در آن ایام کم کم «فروزان» هنرپیشه فیلم های وقیح به سالهای پیری نزدیک می شد و زنان تازه کار نظیر مرجان و نوش آفرین موقعیت او را تهدید می کردند. ستار لقایی و یارانش به همراه «ر.اعتمادی» بر اساس یک قرارداد، تمهیدی اندیشیدند و مجله جوانان مدعی شد که «فروزان» و «فریدون فروغی» عاشق هم هستند و مدت هاست که «کولی وار» بدون عقد شرعی زندگی می کنند و چند هفته پیاپی عکس های مختلفی از این دو نفر در ژست های گوناگون، وسیله پر کردن صفحات مجلات مختلف و جلب مشتری برای آنها بویژه مجله «اطلاعات جوانان» شد. با این تمهید هم فریدون فروغی مطرح شد و هم فروزان به طور موقت، از خطر کمرنگ شدن شهرتش رهایی یافت.
فریدون فروغی در اوج شهرت، به مواد مخدر آلوده شد و چون سرکردگان لجنه بهائیان تهران پارس - محل سکونت خانواده فروغی - موفق به ترک اعتیاد او نشدند، رهایش کردند و کم کم به اتهام خرید و فروش هروئین کارش به زندان کشید.
وی پس از انقلاب مدتی به اصفهان رفت و در مسجدی که در ضلع غربی میدان شهرداری و دروازه دولت اصفهان ساخته می شد، به عنوان کارگر ساختمانی مشغول کار شد و شب ها همانجا می خوابید. من در سفری که در آن ایام به اصفهان داشتم، چند شب در همان مسجد واقع در دروازه دولت اصفهان، میهمان فریدون فروغی بودم.
فریدون فروغی چندین بار هم به جرم خرید و فروش قاچاق مواد مخدر دستگیر شد و به زندان رفت. او این اواخر تحت تکلف خواهر و شوهرخواهرش بود. مدتی هم شبها را در خانه یکی از بهائیان به نام نادر سپاسکار می گذرانید. او از همکاران نزدیک فریدون رهنما (92) و فریدون گیلانی (93) بود و از دوستان نادر ابراهیمی (94) به شمار می رفت.
نادر سپاسکار بیشتر در عرصه پژوهش و تحقیق برای تلویزیون کار می کرد و تحقیقات و پژوهش های خود را که اکثرا در حوزه مسائل مربوط به ایران و هنر و سنت های ایرانی بود، به تلویزیون ملی می فروخت. او تحقیقات مفصلی درباره منبت کاری گلپایگان انجام داد که تلویزیون ملی آن را خریداری کرد.
او تنها پسر خانواده بود و پس از مرگ پدرش میراث زیادی به وی رسید. او با یک دختر به نام لادن به صورت کولی وار زندگی می کرد. خانه اش نیز که در تهران پارس بود، تبدیل به پاتوق روشنفکران و هنرپیشه های تئاتر و سینما و روزنامه نگاران شده بود.
وی در این اواخر یکی از اتاق های خود را در اختیار فریدون فروغی گذاشته بود و او برای خواب به این محل می آمد. سپاسکار برای مطبوعات نقد تئاتر نیز می نوشت و با هنرپیشگان و قصه نویسان نوپرداز مصاحبه می کرد. از دیگر دوستان او می توا ن از پرویز فنی زاده، نوذر آزادی، پرویز صیاد، پروین دولتشاهی و شکوه نجم آبادی نام برد.
فیلم سینمایی «محلل» به کارگردانی نصرت الله کریمی و با سرمایه گذاری مهدی میثاقیه که در بهمن 1350 روی پرده سینماها رفت نیز یکی دیگر از فعالیت های اسلام ستیز بهائیان بود. این فیلم برگرفته از افکار بیمار و مغرض افرادی بیگانه با احکام مترقی اسلام همچون مونتسکیو و صادق هدایت بود.
مهدی میثاقیه تهیه کننده و سرمایه گذار فیلم محلل در ساخت فیلم های زیادی که اسلام ستیزی، سکس و ابتذال، از جمله شاخص ها و مولفه های بارز آن است، نقش داشته است.
این فیلم مبتذل و حریم شکن که تبلیغات آن از روز 17 دی - روز کشف حجاب - آغاز شده بود، درست در سالگرد انقلاب سفید ( 66 بهمن1350) بر پرده سینما ها رفت (95) و در سال 1352 و 1355 و 1357 پروانه نمایش آن توسط وزارت فرهنگ و هنر تجدید شد.
آقای مهدی کلهر که از مدیران سینمای ایران پس از انقلاب بود، در پژوهشی که درباره پیشینه و چگونگی طرح استهزاء آمیز موضوع فیلم محلل در آثار غریبان و نیز غربزدگان وطنی انجام داده (96) معتقد است:
«فیلم «محلل» ننگین ترین نقطه از تاریخ سینمای ایران به حساب می آید. گرچه سینما از آغاز تولدش در ایران وسیله ای جهت اشاعه فساد و فحشاء یا تبلیغ برای آنچه پیشرفت های رژیم پهلوی خوانده می شد، بود، اما کمتر فیلمی را در این لجنزار بتوان یافت که چون «محلل» با شیطنت تمام علیه اسلام و قوانین شرع مقدس بپا خاسته باشد... فیلم «محلل» بلوغ سینمایی توطئه گر بود که ریشه چند ساله داشت و بارها و بارها به صورت قصه، نمایشنامه و... برای تمسخر قوانین اسلام و مبارزه با روحانیت از آن بهره گرفته بودند.»(97)
یکی دیگر از بهائیان، رضوان نبیل نام داشت. وی عضو تحریریه نشریه تاج ورزشی و امید ایران بود که با ژیلا سازگار صمیمیت فوق العاده داشت. او می گفت که تحصیلات خود را تا مقطع فوق لیسانس حقوق قضایی ادامه داده است.
رضوان، همه کاره باشگاه ورزشی تاج و به دلیل بهایی بودن سخت مورد اعتماد سپهبد پرویز خسروانی رئیس بهایی باشگاه تاج و برادرش عطاءالله خسروانی وزیر کشور در کابینه هویدا بود. زن بهایی عطاءالله خسروانی در ایامی که شوهرش وزیر کشور بود، عاشق یکی از محافظان او که یک ستوان یکم شهربانی بود شد و خسروانی را رها کرد و بدون ازدواج با این افسر زندگی می کرد. دامنه این رسوایی- علی رغم تلاش پیشگیرانه بهائیان - به جراید آن روزگار هم رسید. درآن زمان هویدا که درگیر نبرد قدرت با عطاءالله خسروانی بود، از چند تن از مدیران جراید خواست تا خبر عشق و عاشقی و فرار همسر خسروانی را در نشریات خود چاپ کنند.
از دیگر بهائیان فعال در عرصه کتاب و جراید، باید از دکتر ذکرالله ثابت یاد کنم. وی رئیس اداره نگارش وزارت فرهنگ بود و وظیفه سانسور کتاب را بر عهده داشت.
دانشکده هنرهای زیبا هم چند استاد بهایی داشت. مهندس هوشنگ سیحون، رئیس این دانشکده، بهایی بود.(98) از دیگر استادان این دانشگاه باید به اشراق خاوری استاد رشته معماری اشاره کنم و همچنین مهندس عباس امانت که طراح و سازنده «مشرق الاذکار» - یعنی معبد بزرگ بهائیان - و بقعه و ساختمان قبر سید علی محمد باب و بهاءالله و عبدالبهاء و شوقی افندی در فلسطین اشغالی و مشرق الاذکار بهائیان در کوه کرمل واقع در فلسطین اشغالی است.
حضور بهائیان در عرصه فعالیت های فرهنگی کشور تا آن حد پر رنگ بود که آنان بدون پروا از هر گونه بازخواست، دست به هر کاری که می خواستند می زدند. این خودسری و گستاخی تا آنجا رسیده بود که یکی از استادان بهایی دانشسرای تربیت معلم به نام دکتر کیوان سوال انگلیسی دانشجویان سال سوم این دانشسرا را به سید علی محمد باب اختصاص می دهد و متنی درباره زندگی وی را برای ترجمه کردن در اختیار دانشجویان می گذارد.

پی نوشت:
 

73- نشریه «نسیم صبا»، مورخه 20 / 10 / 82، صفحه اول و آخر که همراه با چاپ عکس این هنر پیشه بهایی مسلک در هر دو صفحه بود.
74- روزنامه «بانی فیلم»، مورخه 30 / 9 / 82، صفحات اول و سوم خود را به معرفی آغداشلو اختصاص داد.
75- سایت انتخاب، 20 / 1 / 85.
76- سایت انتخاب، 18 / 1 / 1385.
77- بخش فارسی رادیو آمریکا، مورخه 26 / 11 / 1383.
78- رضا قطبی، مدیر رادیو و تلویزیون، پسر دایی فرح پهلوی و قبل از ازدواج فرح با شاه، نامزد او بود. از آنجا که سرگرد دیبا پدر فرح مرده بود، او و مادرش در خانه مهندس قطبی پدر رضا قطبی در حوالی خیابان پاسداران زندگی می کردند. قطبی در رشته صدابرداری مهندسی داشت.
79- ایرج گرگین در شیراز به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلاتش به عنوان گوینده برنامه دوم (رادیو تهران) به استخدام اداره کل انتشارات و رادیو در آمد. با تاسیس تلویزیون ملی به این سازمان رفت و به عنوان مدیر گروه خبر به فعالیت پرداخت. پس از آن مدیر کل روابط عمومی تلویزیون ملی شد. وی ریاست روابط عمومی جشن هنر شیراز را هم به عهده داشت. آخرین سمت گرگین مدیریت تولید تلویزیون ملی ایران بود. وی پس از پیروزی انقلاب به آمریکا رفت و در سازماندهی جدید صدای آمریکا به ایفای نقش پرداخت. او هم اکنون معاونت رادیو صدای آزادی - که با بودجه سازمان «سیا» و با بهره گیری از چهار ماهواره صدایش به ایران می رسد - را بر عهده دارد. برای اطلاع بیشتر درباره او به پاورقی نیمه پنهان مندرج در روزنامه کیهان، مورخه 21 / 2 / 1382 مراجعه فرمایید.
80- بزم اهریمن، جلد 4، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، سال 1387، صص 393 و 394.
81- بزم اهریمن، جلد 4، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، سال 1387، ص 396.
82- در تاریخ سینمای ایران فردی به نام گلچین به ثبت نرسیده است، اما فردی به نام هوشنگ محبوبیان در کنار دکتر کوشان در پارس فیلم 1332 فیلمی به نام «گرداب» را با شرکت ناصر ملک مطیعی و مهین دیهیم تهیه کرده است. البته نام شرکتی به نام (فیلمکو فیلمز) در سینمای ایران وجود دارد که یک هندی تبار به نام «ناراننداس هندوجا» در آن فعالیت می کرده است، اما نام «ایران فیلمکو» یا «فارس فیلمکو» در وزارت فرهنگ و هنر به ثبت نرسیده است.
هندوجا تا آخرین روزهای سال 1357 در ایران فعال بود و پس از آن به هند رفت. نام شریک دیگری برای او به ثبت نرسیده است.
83- بزم اهریمن، جلد 4، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، سال1378، ص 396.
84- برای آشنایی بیشتر با شرح حال و عملکرد ابراهیم پور داوود به جلد 12 از مجموعه کتاب های «نیمه پنهان» مراجعه فرمایید.
85- برای آشنایی بیشتر با شرح حال و عملکرد احسان یار شاطر به جلد 12 از مجموعه کتاب های «نیمه پنهان» تالیف دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید.
86- حامیان شیطان، پیشینه عملکرد بهائیت و تکاپوی آن در جهان معاصر بر ضد اسلام و ایران.
87- حبیب ثابت یکی از معروف ترین بهائیان ایران در روزگار پهلوی بود. او که کارش را با دوچرخه سازی آغاز کرده بود در فاصله چند سال به یکی از بزرگترین سرمایه داران ایران مبدل شد و مالکیت دهها شرکت بزرگ را به دست آورد. حبیب ثابت مالک اولین فرستنده تلویزیونی ایران و کارخانه نوشابه سازی پپسی کولا و کارخانه های جنرال تایر ایران بود. برای اطلاع بیشتر درباره او به جلد سوم مجموعه کتاب های معماران تباهی که از سوی دفتر پژوهش های موسسه کیهان منتشر شده است، مراجعه فرمایید.
88- برای آشنایی با «هما سرشار» به جلد چهار نیمه پنهان، دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید. هما سرشار همچنین از بر پا کنندگان سازمان «مرکز تاریخ شفاهی یهودیان ایران» در آمریکا است.
89- «جواد علامیر دولو» از جاسوسان آمریکا در مطبوعات بود در اسناد لانه جاسوسی آمریکا از وی با «کد رمز» نام برده شده است. شرح حال وی در جلد 18 از مجموعه کتاب های «نیمه پنهان» با عنوان «روزنامه نگاران جاسوس» منتشر شده است.
90- من در ایام اشتغالم در تلویزیون کانال 3 کسی جز افراد بهایی را ندیدم. شاید کسانی هم بودند که برای استخدام و ارتقاء شغلی تظاهر به بهایی بودن می کردند.
91- منوچهر محجوبی، از طنزنویسان مطبوعات ایران در عصر محمدرضا پهلوی، فعالیت خود را با هفته نامه توفیق آغاز کرد. او مدتی رئیس روابط عمومی و زمانی هم مدیر کل سازمان جلب سیاحان در استان هرمزگان بود. وی که از اعضای قدیمی حزب توده بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی هفته نامه آهنگر را انتشار داد. وی پس از خرداد 1360 به خارج از کشور گریخت و به عنوان پناهنده سیاسی به انگلستان رفت. وی چندی پیش به مرض سرطان در لندن درگذشت. برای آشنایی بیشتر با شرح حال و عملکرد «محجوبی» به پاورقی روزنامه کیهان مورخه 1377/6/15 که در چند شماره چاپ شده، مراجعه فرمایید.
92- فریدون رهنما کوچکترین پسر زین العابدین رهنما روزنامه نگار و سیاستمدار دوران پهلوی بود که تحصیلات خود را در رشته سینما در فرانسه به پایان برده بود. در اوایل دهه 1340 یکی از فیلم های او به نام «سیاوش در تخت جمشید» را با بوق و کرنا و تبلیغات فراوان به روی پرده های سینماهای ایران بردند و مطبوعات به صورت سفارشی موج تبلیغاتی وسیعی را درباره وی راه انداختند و سرانجام فریدون رهنما را به ایران آوردند و به ریاست سازمان پژوهش تلویزیون ملی ایران منصوب کردند. سازمان پژوهش محلی برای جذب و جلب روشنفکران و پرداخت دستمزدهای گزاف به آنان بود.
93- فریدون گیلانی از اعضای تحریریه روزنامه کیهان بود که از رهگذر همکاری با دفتر فرح پهلوی به ریاست روابط عمومی تالار رودکی رسید، ولی به دلیل اختلاس و سوءاستفاده کلان مالی برکنار شد. وی پس از انقلاب به سازمان منافقین پیوست. برای اطلاع بیشتر درباره فریدون گیلانی به سلسله مطالب نیمه پنهان مندرج در روزنامه کیهان مورخه 10 دی ماه 1380 مراجعه فرمایید.
94- نادر ابراهیمی از قصه نویسان مطرح روزگار محمدرضا پهلوی بود. او که ابتدا در بانک عمران کار می کرد، مدتی در کنار فریدون رهنما قرار گرفت و به عنوان سردبیر در واحد پژوهش تلویزیون به فعالیت پرداخت و کم کم خود را به دفتر فرح نزدیک کرد و با حمایت این دفتر به عرصه فیلمسازی برای تلویزیون روی آورد و با ساختن چند سریال پر هزینه، در صف پولداران قرار گرفت. برای آشنایی بیشتر با دیدگاه ها و شرح حال نادر ابراهیمی به کتاب بیست سال تلاش تالیف محمد پایدار مراجعه فرمایید.
95- البته استاد شهید مطهری نقدی مستدل بر این فیلم نوشتند که در مجله «زن روز» آن سالها با عنوان «در فیلم محلل، ماجرای محلل، سراسر قلب، مسخ و تحریف است» به چاپ رسید این نقد از جمله نقدهایی بود که به دلیل منطقی بودن و پر بار بودن آن، جای هیچ چون و چرایی نمی گذاشت و همین ویژگی سبب روشنگری در بین نسل تحصیل کرده و کتابخوان شده بود.
96- مهدی کلهر، ردیابی یک توطئه فرهنگی در تاریخ معاصر، مجله یاد، سال 1 و 2، زمستان 1364 - بهار 1366، شماره های6-1، سلسله مباحث مهدی کلهر.
97- مهدی کلهر، هیاهوی بسیار برای هیچ، یاد، سال 1، ش1، زمستان 1364، ص91.
98- برای آشنایی با شرح حال و عملکرد «هوشنگ سیحون» به جلد 4، از مجموعه کتاب های «معماران تباهی» تالیف دفتر پژوهش های موسسه کیهان، مراجعه فرمایید.
 

منبع:اللهیاری،احمد، نیمه پنهان31-بهاییان در عصر پهلوی ها،تهران،انتشارات کیهان،1389ش
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان