شاید شما قرآن را مکرر خوانده باشید، ولی یک بار هم با دقت همه جانبه در فرهنگ آن سرزمین که پیامبر در آن مبعوث شده و در آن دوران که آن بزرگوار رسالت خود را ابلاغ فرموده است، فقط به عنوان نمونه ای بسیار کوچک، در این سوره کوتاه بیندیشید:
أَ لَمْ تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِأَصْحابِ الْفِیلِ أَ لَمْ یجْعَلْ کیدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ وَ أَرْسَلَ عَلَیهِمْ طَیراً أَبابِیلَ تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ فَجَعَلَهُمْ کعَصْفٍ مَأْکولٍ.[1] «آیا نمی بینی پروردگار تو با اصحاب فیل چه کرد؟ آیا حیله پردازی، آنان را در گمراهی قرار نداد؟ پروردگار تو، پرنده ابابیل را بر آنان فرستاد و سنگ هایی از سجّیل را بر آنان فروریختند (باریدند). پس آنان را مانند برگ خُرد شده (جویده شده) محو کرد.»
آیا بی نظیر بودن و اعجاز این جملاتِ باعظمت، با کم ترین آگاهی به لغت عربی و عظمت محتوای هر جمله به طور مستقل و عظمت مجموع جملات، قابل مقایسه با جملاتی که گفته اند: «الفیل مَا الفیل و ما ادریک ما الفیل له خرطومٌ طویل»، از حیث لفظ و معنی، اثبات نمی شود؟! آیا این جملات، با جملاتی که گوینده برای خنداندن مردمِ مغموم و مهموم بیان کرده است، قابل مقایسه می باشد؟!
بحثی در محتویات قرآن
1- حلال و حرام.
حلال عبارت است از آزادی قانونی مکلّف در عمل درباره موضوع و یا کار، مانند آزادی انسان درباره ازدواج و خوردنی ها و پوشیدنی هایی که از طرف قانون گذار ممنوع نیست.
حرام (خلاف حلال)، عبارت است از ممنوعیتِ قانونی مکلّف در عمل درباره موضوع و یا کاری، مانند ساختن مواد مضرّ و ربا.
2- فرایض و فضایل.
فرایض آن اعمال واجب است که مکلّف باید آن ها را به جای بیاورد و درصورت تخلف، با وجود شرایط، مقصّر شمرده می شود. مثل نماز، روزه، حج، دفاع از حیات و. .. فضایل عبارت است از کارهای نیکو که الزام آن ها به حدّ وجوب نمی رسد، مانند داشتن نیت پاک در همه کارها و عمل به مسائل اخلاقی و به جا آوردن نمازهای مستحبّی و. ..
3- ناسخ و منسوخ.
درباره تعریف ناسخ و منسوخ، مطالب فراوانی در کتب تفسیر و مقدمات آن ها نوشته شده است، و بنا به نقل اهل تتبع، در این مسأله، رساله های مستقلی هم تألیف شده است.
آن چه که در تعریف نسخ مورد اتفاق نظر است، این است که حکم وارد در آیه ای مرتفع شود و خود آیه به عنوان جزیی از آیات قرآنی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وحی شده است، ثابت بماند. بعضی از علما، وقوع نسخ را در قرآن منکر شده و مواردی را که مفسّران و فقها، ناسخ و منسوخ دانسته اند، تأویل نموده اند. برای امکان نسخ و یا وقوع آن در قرآن، به چهار آیه استناد شده است:
1- ما نَنْسَخْ مِنْ آیةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها.[2]«ما اگر آیه ای را نسخ کنیم، یا آن را به فراموشی مردم بیاندازیم، بهتر از آن یا مثل آن را می آوریم.»
2- وَ إِذا بَدَّلْنا آیةً مَکانَ آیةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما ینَزِّلُ.[3]«و موقعی که آیه ای را به آیه دیگر تبدیل کردیم، و خداوند به آن چه که می فرستد، داناتر است.»
3- یمْحُوا اللَّهُ ما یشاءُ وَ یثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکتابِ.[4]«خدا آن چه را که بخواهد، محو می کند و آن چه را که بخواهد، اثبات می نماید، و اصل کتاب نزد اوست.»
4- فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا حَرَّمْنا عَلَیهِمْ طَیباتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ.[5]«و به جهت ستمی که یهودیان مرتکب شدند، مقداری از پاکیزه ها را که برای آنان حلال بود، تحریم کردیم.»
با نظر به چهار آیه مذکور (آیات چهارگانه)، موضوع نسخ در آیات قرآنی امکان پذیر است؛ به اضافه روایاتی که از هر دو گروه شیعه و سنی به طور فراوان در وقوع نسخ وارد شده است.
ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر لازم بوده که منسوخ با آمدن ناسخ از بین برود، چه فایده ای برای آمدن منسوخ وجود داشته است؟ پاسخ این سؤال چنین است که ما دو نوع نسخ داریم:
نوع یکم- نسخ بعضی از احکام دین گذشته با احکام دین فعلی.
اگرچه متن اصلی و عناصر اساسی همه ادیان الهی یکی است، ولی اختلاف شرایط و محیطها در جوامع، ایجاب می کرده است که بعضی از احکام خاص برای آن جوامع به وسیله پیامبران آورده شود و در موقع ظهور پیامبر جدید که آن شرایط اختصاصی از بین می رفت، احکام تازه ای جانشین آن احکامِ منسوخ می شد.
چنان که مسلّم است، احکامی که در مجرای نسخ قرار می گرفت، به هیچ وجه مربوط به متن و عناصر اصلی ادیان نبوده است تا اعتراضی که دنی دیدرو بر ادیان وارد می کند، منطقی بوده باشد، زیرا هیچ دین الهی منسوخ نمی شود. علاوه بر آن، دیدرو خیال کرده است که خداوند مانند قانون گذاران بشری، از قانونی که وضع می کند و سپس ناشایست بودن آن آشکار می گردد، پشیمان می شود و آن قانونِ ناشایست را با قانون صحیحی که بعداً به نظرش می رسد، نسخ می کند!! می توان گفت: دیدرو اطلاعی از معنای نسخ ندارد و نسخ به معنای آن نیست که وی گمان کرده است. نسخ عبارت است از: ابراز سپری شدن مدت حکم مقرر به جهت مرتفع شدن علت واقعی آن حکم؛ نه این که علت حکم استمرار داشته باشد و با این حال، خداوند بی جهت یا به جهت پشیمانی، آن حکم را منسوخ کند.
نوع دوم- عبارت است از نسخ یک حکم از احکام دین موجود، مانند:
وَ اللَّاتِی یأْتِینَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِکمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْکمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِکوهُنَّ فِی الْبُیوتِ حَتَّی یتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ یجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِیلًا وَ الَّذانِ یأْتِیانِها مِنْکمْ فَآذُوهُما فَإِنْ تابا وَ أَصْلَحا فَأَعْرِضُوا عَنْهُما إِنَّ اللَّهَ کانَ تَوَّاباً رَحِیماً.[6]
«کسانی که از زن های شما مرتکب فحشا می شوند، از چهار نفر از خودتان استشهاد کنید. اگر شهادت دادند، آن ها را در خانه ها نگه دارید تا مرگشان فرا رسد، یا خداوند راه دیگری برای آنان قرار بدهد. و مرد و زنی از شما که مرتکب فحشا می شوند، آن دو را اذیت کنید. اگر توبه کردند و اصلاح شدند، دست از آنان بردارید. محققاً خداوند پذیرنده توبه و مهربان است.»
این آیه دارای حکمی است که پیش از اسلام در میان عرب رایج بوده است.
خداوند متعال همان گونه که بعضی از رسوم و آداب پیش از اسلام را تدریجاً مرتفع کرد، حکم مزبور را هم پس از شیوع و استقرار اسلام در جامعه، با آیه زیر نسخ فرمود:
الزَّانِیةُ وَ الزَّانِی فَاجْلِدُوا کلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ.[7]«هر یک از زن و مردِ زناکننده را صد تازیانه بزنید.»
4- رخصت ها و واجبات اصلی.
رخصت ها عبارت است از احکام اضطراری که برای موارد اضطرار وضع شده است، مانند: فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیهِ.[8]
«کسی که به خوردن میته و سایر امور ممنوعه اضطرار پیدا کند، بدون این که ظالم شود یا از حدّ الهی تجاوز کند، گناهی برای او نیست.»
واجبات اصلی شامل عقاید اصلی و احکامی می شود که قابل دگرگونی نیست، مانند اعتقاد به وحدانیت خداوند ونماز و حفظ نفس از تلف شدن.
5- خاص و عام.
عام عبارت است از حکمی که شامل همه افراد و اصناف موضوع خویش می باشد، مانند حلال بودن خرید و فروش که شامل همه انواع آن هاست، مگر این که تخصیصی وارد شود. خاص عبارت است از حکم به بعضی از افراد یک موضوع، مانند: وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ.[9]
«و کسی که یک فرد باایمان را به طور خطایی (غیرعمد) بکشد، باید یک برده مؤمن را آزاد کند.»
در این آیه، برای کفاره قتل خطایی (غیرعمد)، آزاد کردن برده خاص (مؤمن) منظور شده است.
6- مطالب عبرت انگیز و مثل ها.
مطالب عبرت انگیز، مانند داستان های اقوام و ملل گذشته که خداوند متعال برای افزایش معلومات مفید انسان ها برای زندگی صحیح آورده است. مثل داستان فرعون و عاد، و در مقابل آنان، داستان پیامبران و سایر رشدیافتگان.
مثل عبارت است از مثال زدن برای توضیح یک مطلب، مانند بارقه های زودگذر برای روشن ساختن آتش که پیرامون آدمی را روشن می کند وبه سرعت خاموش می شود.
کمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً. ..[10] «مانند مَثَل کسی است که آتشی را روشن کند. ..»
7- مرسل و محدود.
مرسل عبارت است از قضایایی که موضوع آن ها مقید به هیچ قیدی نیست و به اصطلاح فنی، عبارت است از ماهیت محض، مانند: إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ.[11]«البته انسان [طبیعتاً] در خسارت است.»
محدود، قضایایی را می گویند که موضوع آن ها از نظر کمیت یا کیفیت محدود باشد، مانند: قضایای شخصی که اشخاص معینی محکوم به آن ها هستند.
8- محکم و متشابه.
محکم، آیاتی است که دلالت آن ها بر معانی خود، روشن است، مانند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.[12]«ستایش مر خدا را که پرورنده عالمیان است.»
متشابه، آیاتی است که معانی آن ها با روشنایی کامل از الفاظِ به کار برده شده، استفاده نشود، مانند:
وَ جاءَ رَبُّک وَ الْمَلَک صَفًّا صَفًّا.[13]«و [در آن روز قیامت ] پروردگار تو با فرشتگان صف صف بیایند.»
مسلماً اسناد آمدن به خدا، مانند انتقال جسم از مکانی به مکان دیگر، امکان پذیر نیست. لذا، این آیه را متشابه می نامند، زیرا معنای آن برای اذهان معمولی اشتباه انگیز است. اگر هم قرآن دارای آیات مجمل و متشابه است، این مجملات و متشابهات، با آیات دیگر و یا با توضیحاتی از خود پیامبر اکرم و تفسیری از ائمه معصومین علیهم السلام که راسخ در علم هستند، بیان شده و یا به وسیله فهم و عقل سلیم پیروانِ راستینِ آن پیشوایان، توضیح داده شده است.
پی نوشت ها
[1] سوره فیل، آیات 1 تا 5.
[2] سوره بقره، آیه 106.
[3] سوره نحل، آیه 101.
[4] سوره رعد، آیه 39.
[5] سوره نساء، آیه 160.
[6] همان سوره، آیات 15 و 16.
[7] سوره نور، آیه 2.
[8] سوره بقره، آیه 173.
[9] سوره نساء، آیه 92.
[10] سوره بقره، آیه 17.
[11] سوره عصر، آیه 2.
[12] سوره فاتحه، آیه 1.
[13] سوره فجر، آیه 22.